آزار جنسی در فضای عمومی؛ تجربه مشترک زنان ایران و افغانستان علی پاکزاد: پوسترهای دیدبان آزار را قبلا در ایران دیده بودم و حالا در سفر به افغانستان در محله جبرئیل در غرب هرات، این پوسترها را که روی دیوار نقاشی شدهاند، مشاهده کردم. آنچه ...
طیبه امیری: در گذشته، به مدت هفت سال یزد زندگی کردم. همیشه برگشت از مدرسه یا رفتن به کلاس زبان و به طور کلی پیاده در شهر پلکیدن با دلهره فراوان همراه بود، چون از نگاهها و متلکهای ناجور در امان نبودم. بدترینش هم که زیاد اتفاق میافتاد دستمالی برخی ...
پردیس ربیعی: من اهل یزد نیستم اما سالهاست که در یزد زندگی میکنم و هر بار پایم را از خانه بیرون گذاشتم انواع و اقسام متلکهای جنسی به گوشم خورده است؛ گویی حتی گوشها و موهایم بخشی از اندام جنسی من هستند! تازه این در شرایطی بود که در محیطهای ...
زرین جوادی: به بازار بزرگ تهران آمدهایم. و این بار نه فقط با پوسترها. بروشورهایی برای کسبه بازار در دست داریم که آنها را دعوت میکند «وقتی زنی آزار میبیند تماشاچی نباشند». فضای شلوغ و پر ازدحام بازار خیلی از اوقات آبستن انواع آزارهای فیزیکی و...
راحله رسولی: «اینجا بدتر از هرجاییست، من همه جا کاسب بودم و مغازه داشتم ولی اینجا خیلی بده، مام اینجا گرفتار شدیم. میخوام دخترم رو بفرستم بره، خواهرم رفت خوشبخت شد.» مردی اینها را میگوید و آه عمیقی میکشد، بعد ادامه میدهد: «تاثیر نداره این کارها ...
غنچه قوامی: به بازار رضا آمدهایم، یکی از پاساژهای پرتردد بازار بزرگ تهران. بازارها عموما بسترساز آزارهای جنسی علیه زنان هستند. برخی از فروشندههای بازار رضا میگویند اصلا افرادی هستند که با این هدف به بازار میآیند. مخصوصا قبل از ساعات اداری که بیشت...
ژیلا پوسترهای دیدهبان آزار را پرینت گرفته و در بانه چسبانده است. او در اینستاگرام خود نوشت: «هرچه که بپوشم امنیت حق من است. مسلما با چندتا پوستر جامعه از این رو به اون رو نمیشه! هدف هم این نیست. نوشتههای روی این پوسترها مطالبه امنیت در فضای بیرون ب...
راحله رسولی: این شاید سومین باری باشد که به علاءالدین میآیم، دو دفعه قبل برای نگاه کردن به گوشیها و این دفعه برای حرف زدن با مغازهدارها و دادن پوستر. هوا سرد است و دوستم دیر کرده، از اینجا که نگاه میکنم توی علاءالدین جای سوختن انداختن نیست. تا ...
نگین باقری: تا حرف از آزار زنان در خیابانها میشود مغازهداران این محل به علی موتوری اشاره میکنند. انگار که نام و یاد او در هر مغازهای که در سه راه جمهوری میرویم گرامی نگه داشته میشود. پسری 27- 28 ساله که دم مغازه میایستد و آزارش را با نگاه ممت...
الهه محمدی: خیابان جمهوری مثل همیشه شلوغ بود و کسبه در مغازههایشان کز کرده بودند تا از سرمای دیماه تهران در امان بمانند. مغازههایی روشن با انواع وسایل صوتی و تصویری. اغلبشان جوانند و مرد. تک و توک فروشندههای زن جایی در میان بورس تلویزی...
طنین عصفوری: به شلوغترین و پرهیاهوترین جای شهر رفتیم. بازار بزرگ تهران. از ایستگاه 15 خرداد شروع کردیم. همانطور که حدس میزدیم بازار خیلی شلوغ بود و کمتر مغازهداری فرصت پیدا میکرد تا به حرفهای ما گوش بدهد؛ اما منتظر میماندیم تا با...
زرین جوادی: بعدازظهر دیگری از گفتوگوهای ما با کسبه و اهالی منطقه منیریه شروع شده است. با همراهم پوستر به دست وارد مغازهها میشویم و با جملاتی کوتاه و دعوتکننده از فعالیت دیدهبان آزار و اهمیت امنیت زنان در شهر میگوییم. چند مغازه اول شلوغ است و م...
آریاناز گلرخ: «یکی از زنانی که از نزدیک میشناسید تصور کنید. او برای خرید، تحصیل، کار یا هر منظور دیگری هر روز از خانه بیرون میرود و مثلا یک بار در تاکسی توسط مردی که در کنار او است مورد آزار قرار میگیرد. شاید بعد از آن ترجیح بدهد که کمتر از ت...
غزاله شعاعی: پوسترها را که نشانش دادم از همان پشت میز به من گفت: «خانوم شما با همین لباسهایی که الان تنته تو خیابون راه برو! من بهت قول میدم کسی کاری به کارت نداره.» به سر تا پایم نگاه کردم. کتی مشکی پوشیده بودم که تا بالای زانوهام بود و یک شلوار ج...
ثمین چراغی: منیریه را با لوازم ورزشی و محصولات اسپرت خاصش میشناسم. این بار اما قضیه متفاوت است، بنا شده بود برای پخش پوستر و صحبت با مغازهداران و فروشندگان به اینجا بیاییم. مثل همیشه وارد صحبت میشویم: «پوسترهایمان در جهت فرهنگسازی است.»، «میخواه...
الف. س: اول صبح در حالی که طبق معمول زود به دانشگاه رسیده بودم، رفتم به سمت انتشارات دانشگاه و تعدادی از پوسترهای دیدهبان آزار را پرینت گرفتم. به بهانه ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان، بعد از کلاس با پایهترین رفقایم رفتیم سراغ مغازهه...
گروهی دانشجو با هزینه خود، در بابلسر پوسترها را چاپ و در تاکسیهای شهر نصب کردهاند. لعیا بهزادی نوشته است: "سعی کردیم در شهر بابلسر گامی هرچند کوچک اما مفید برای فرهنگسازی برداریم. امیدواریم موثر باشد. قبل از اینکه شروع کنیم، واقعا فکر نمیکرد...
غنچه قوامی: از میدان منیریه حرکت کردهایم به سمت کارگر جنوبی. مغازهدار اول در کمال بیتفاوتی میگوید علاقهای به چسباندن پوسترها ندارد. تا مغازه چهارم و پنجم همین وضعیت ادامه پیدا میکند و هر کسی به یک بهانهای نه میگوید. به ذهنم میرسد که بیخیال ...
نگین باقری: هیچ چهرهای اندازه فروشندهای که در این بازار کساد میفهمد برای خرید به مغازه او نیامدهایم ناامید نمیشود. پا که به فروشگاه میگذاریم و کلمات را به زبان میآوریم انگار که میخواهیم چیزی بفروشیم یا تراکت به دستشان بدهیم. با اینحال اوضاع...
مهتاب: یک روز حوالی ساعتهای دو بعد از ظهر در طول خیابانی در اصفهان پیاده میرفتم و در طی ۲۰ دقیقه پیادهروی دوبار مورد دستدرازی قرارگرفتم؛ یکبار توسط دونفر موتورسوار که موهایم را از پشت کشیدند و من دنبالشان دویدم و فریاد زدم ام...