ثمین چراغی: منیریه را با لوازم ورزشی و محصولات اسپرت خاصش میشناسم. این بار اما قضیه متفاوت است، بنا شده بود برای پخش پوستر و صحبت با مغازهداران و فروشندگان به اینجا بیاییم. مثل همیشه وارد صحبت میشویم: «پوسترهایمان در جهت فرهنگسازی است.»، «میخواهیم بگوییم با این کار ما هیچ لذتی نمیبریم و بعضا خشونت روانی و فیزیکی را متحمل میشویم.»، «بالاخره از کاری نکردن که بهتر است، نمیتوان که هیچ کاری نکرد.»، «بله آقا، باور کنید هنوز متلک میگویند، هنوز دنبالمان میافتند، هنوز سوت میزنند، هنوز یک صدایی در گوشمان میگوید جوووون.»
مغازه به مغازه اینها را تکرار میکنیم، اولی میگوید تمایلی ندارد چیزی به مغازهاش بچسبانیم: «اما به هر حال با نفس کار موافقم. آفرین» دومی راست یا دروغ میگوید صاحب مغازه نیست و اجازه ندارد چنین کاری بکند. سومی پوستر را میگیرد، با بیتفاوتی نگاه میکند و میگوید: «نه، خب میدونید چرا؟! با این کارها که حل نمیشه. باید خیلی ریشهایتر کار کنید.» آدرس سایت و اینستاگرام را به او میدهم و تاکید میکنم این تنها کارمان نیست.
یکی از مغازهداران پیرمردی است که اتفاقا میگذارد پوستر را بچسبانیم، حتی خودش هم کمکمان میکند: «من خیلی وقت است که اینجا صاحب مغازهام، اما خب میدونید، خیلی از زنها و دختر خانمها رو میبینم که با پوششهای عجیب و غریب و نامناسب بیرون میان. خب اینها انگار خودشون میخوان.» خودشان میخواهند، خودشان میخواهند، خودشان میخواهند. میگویم: «نه خب حاج آقا، اینجوری نیست. پوشش یک زن مجوز متلک، دست درازی و ... رو نمیده. مگه کسی میتونه ذهن دیگری رو بخونه که خودش دلش میخواد یا نه!»
پیرمرد ساکت میشود و بعد از چند دقیقه میگوید:« خب نه، یه وقتهایی میبینیم دختر خانم و آقا پسری تو همین خیابون با هم آشنا میشن و بعد هم ازدواج میکنند.» برایش فرق آزار و تمایل برای آشنا شدن حتی در فضای عمومی مانند خیابان را توضیح میدهم، بحث داغ شده و چند نفری دورمان حلقه زدهاند، زنی ناگهان میگوید: «شما خودت رو نگاه کن، موهات رو اینجوری ریختی دور سرت، اگه اینجوری نیای کسی هم باهات کاری نداره!» میپرسم اصلا این معیار تعیین حجاب چیست؟ و کسی چیزی نمیگوید.
از یکی از آدمهایی که ایستاده سوال میکنیم تا به حال شاهد اذیت آزار و اذیت یک زن در خیابان بودید و جواب میدهد بله. میپرسیم در آن موقعیت چه کار کردی؟ میگوید: «هیچ کار! چیکار میتونم بکنم. یهو اگه قمه درآورد چی؟ اگه دادگاهیم کرد چی؟» میگوییم منظورمان از واکنش نشان دادن، درگیری فیزیکی نیست. کارهای زیادی میتوان کرد؛ مثلا به آزارگر تذکر داد یا در مواقع بحرانی پلیس را خبر کرد و ...
یکی از فروشندگان که سنش اتفاقا بالا هم هست، وقتی از کارمان میشنود خودش چسب و قیچی میدهد و جای مشخصی نشان میدهد که «پوسترهاتون بهتر دیده بشه. میدونم، من خودم دختر و نوه دارم و میدونم اوضاع چه شکلیه. من همیشه به دخترم میگم جلوی این حرکتها سکوت نکنه، دست شما درد نکنه، خیلی کار خوبیه.»
یکی دیگر از مغازهداران هم وسط توضیح لبخند میزند و میگوید: «کارتون رو قبلا دیدم. حالا یادم نیست دقیق کجا، اینستاگرام یا تلگرام اما دیدم. کار خوبیه، خوشم اومده اما به نظرتون با این چیزها مشکل حل میشه؟» میرسیم دور میدان، کار تقریبا تمام شده، دو یا سه مغازه مانده است. یکی از فروشندگان تا توضیحات را میشوند سریع میگوید نه: «ما از این چیزها اینجا نداریم. خودمونم کاری به کار کسی نداریم. ما نژادمون آریاییه، این کارها به فرهنگ ما مربوط نیست. زنها باید از خودشان شروع کنند و با سر و وضع عجیب و غریب بیرون نیایند.»
وقتی به مغازه بعدی رفتیم و داشتیم پوستر را میچسباندیم، دوباره آمد و به دوستش که صاحب آنجا بود گفت: «واقعا ازت انتظار نداشتم قبول کنی. با این کارها هیچی درست نمیشه. مگه تو قبلا به کسی چیزی گفتی یا کاری کردی که حالا گذاشتی این رو بچسبونن اینجا؟» خیلیها ابتدا گارد میگیرند و فکر میکنند منظورمان مستقیم با خودشان است، یا قبلا در آنجا برایمان مشکلی پیش آمده که حالا به فکر این کار افتادیم. اما بارها تاکید کردیم: «باور کنید مسئله ما شخصی نیست و با شما هم مشکلی نداریم.»
کار که تمام شد، با خودم فکر کردم کاش واقعا زخمهای خیابانی روی روح و روانمان قابل رویت بود تا انقدر برای دیگران مسئلهای عادی، پیش پا افتاده و ساده جلوه نمیکرد؛ پوسترهای زردمان روی شیشههای مغازه، لابلای کفشهای ورزشی رنگارنگ و لباسهای اسپرت اما مرهمی کوچک است بر اینها. راست میگویند، باید از خودمان شروع کنیم: سکوت نکنیم.