نگین باقری: هیچ چهرهای اندازه فروشندهای که در این بازار کساد میفهمد برای خرید به مغازه او نیامدهایم ناامید نمیشود. پا که به فروشگاه میگذاریم و کلمات را به زبان میآوریم انگار که میخواهیم چیزی بفروشیم یا تراکت به دستشان بدهیم. با اینحال اوضاع اینگونه باقی نمیماند. کمی که سر بحث را باز میکنیم، دیگر آنها هستند که مکالمه را ادامه میدهند: «آدم وقتی جوان باشد فکر میکند کار درستی است؛ متک انداختن را میگویم. ولی وقتی سن بالا میرود میفهمیم این چه کاری بوده که کردیم؟» این را مرد مو جوگندمی یک بنگاه املاک میگوید. همان فردی که وقتی وارد شدیم به حرفهایمان گوش نمیداد حالا خودش شروع به گفتن میکند: «حتی زنها اگر برهنهترین لباس را هم بپوشند نباید آزار ببینند.»
بازار خلوت است و چند فروشنده اطراف هم در بنگاه نشستهاند. انگار که اینجا اتاق اعتراف باشد، همه به متلکهایی که در جوانی انداختهاند اعتراف میکنند. میوه فروش ۶۰ سالهای میگوید: «من یک بار دهه پنجاه به زنی متلک گفتم تا رویش را برگرداند دیدم دختر عمویم است. بعد از آن دیگر متلک نینداختم.» فروشنده لباس ورزشی هم روی صندلی نشسته و اسم چند فن کاراته را نام میبرد. میگوید که باید اینها را یاد بگیریم و از ما میشنود که نمیخواهیم در برابر متلک خشونت فیزیکی نشان بدهیم.
در منیریه گاهی با برخوردهایی روبرو میشویم که از یک محله سنتی انتظار آن نمیرود. مثل مردی که میگوید: «خانم ممکن است به شما متلک بیندازند اما این آزارها دربرابر آزار مردهای زیر پل کالج با ظاهر متفاوت هیچ چیزی نیست.» مفهوم آزار را میشناسد و در ذهنش آزاردیدهها را طبقهبندی میکند. میداند اگر زن باشی یک شکل آزار میبینی و اگر همجنسگرا باشی طوری دیگر.
خیابانگردی هفتگی برای اینکه پوسترها را بین مغازهدارها توزیع کنیم کارکرد پیشبینی نشدهای داشته است. فایدهای که زمان طرحریزی این کار کمتر به آن فکر کرده بودیم. ما کمکم به شناخت محدودی رسیدیم که تا پیش از آن پشت درهای بسته اتاقها و حرف زدن از نظریهها و فلسفهها دور از دسترس مانده بود. گشتن در خیابانها به این هدف، حالا دیگر تبدیل به کلاس جامعهشناسی شده است. بر اساس تجربه میتوان گفت که روابط بین فردی در محلهها تاثیر زیادی در برخورد آنها با آموزش مقابله با آزار دارد. دور تا دور منیریه بورس کالای ورزشی است و بیشتر فروشندهها همدیگر را میشناسند. وقتی به یک فروشنده پوستر میدهیم، دو مغازه پایینتر او را میبینیم که در حال توضیح دادن کار ما به همکارش است. گاهی چند نفر در یک مغازه هستند و انگار که تریبون آزادی برگزار شده، به شکل گروهی شروع به گفتوگو درباره آزار میکنند. آخر بحث هم چند پوستر را بر میدارند و به مغازهشان میچسبانند.
در میان گفتوگوها گاه به روایتهای متناقضی برمیخوریم که شاید نشان دهنده یک ترک بر پوسته سخت مردسالاری باشد. برای مثال بارها شنیدهایم که میگویند: «گاهی خود زنها کاری میکنند که آزار میبینند» و از نظر آنها شل بودن حجاب، خندیدن به وسعت دل یا راهرفتن طوری که به اصطلاح آنها «سرسنگین» نباشد، آزار میآفریند. بلافاصله در ادامه جملهشان میگویند: «منظورمان این نیست که حجاب باید اجباری باشد بلکه...» و این همان واکنشهای متناقضی است که از آن حرف زده شد. آنها از یک سو تعریفی از رفتار استاندارد زنانه میکنند که با خوانشهای پیشین سنتی همخوانی دارد اما بر خوانش رسمی و ایدئولوژیک نسبت به حجاب منطبق نیست. انگار که خودشان را از یکی از هزاران وزنه مردسالاری آزاد کردهاند اما هنوز به طور کامل رها نشدهاند. هنوز تصور میکنند که رفتار زنان اصولی دارد که با رفتار مردانه جداست و خلاف آن شنا کردن منتج به آزار میشود. این نوع نگاه را دارند اما تن دادن به قواعد حجاب اجباری را قبول نمیکنند. آموزش این تناقضهای رفتاری که ناشی از آثار برجا مانده مردسالاری در زندگی مردان و زنان است وظیفه آن فعالانی بوده که نمیخواهند راه خانهنشینی را انتخاب کنند و خودشان را برای روبرو شدن با این تناقضهای مردسالاری در دنیای امروز آمده کردهاند. کاری که به نظر میرسد گروه دیدهبان آزار با فعالیتهای میدانی خود سعی در انجام آن دارد.