آریاناز گلرخ: «یکی از زنانی که از نزدیک میشناسید تصور کنید. او برای خرید، تحصیل، کار یا هر منظور دیگری هر روز از خانه بیرون میرود و مثلا یک بار در تاکسی توسط مردی که در کنار او است مورد آزار قرار میگیرد. شاید بعد از آن ترجیح بدهد که کمتر از تاکسی استفاده کند. در بازار مدام با متلکپرانی یا دستدرازی مورد آزار قرار میگیرد و به همین منوال هر روز در هرکجای شهر با نوعی از آزار مواجه میشود. این زن به مرور برای مقابله با احساس ترس و ناامنی که در فضای عمومی تجربه کرده منزویتر شده و به تدریج از حضور در بخشی از محیطهای شهری امتناع میکند.»
اینها حرفهایی است که من به صاحب یک عطاری میزنم. همان مردی که تا همین یک ربع پیش میگفت: «کی گفته که آدمها مجوز دارند هرطور که میخوان در سطح جامعه حاضر بشند؟ شرع برای چه زن و چه مرد قوانینی تعیین کرده که باید به آن عمل کنند وگرنه هر عملی یک عکسالعملی داره و نمیشه که خانوما از متلکی که میشنون شاکی بشند.»
سایت دیدهبان آزار را برایش باز و به صورت اتفاقی چند مورد از روایتهای خانمهای چادری یا محجبه را برایش بازگو میکنم. در جواب میگوید: «نمیگم که این آزارها برای زنای محجبه و مومن وجود ندارد ولی خب کلا شهر ما ناامنه و خانمها باید حواسجمع باشند.» به او میگویم این اتفاقی است که در واقع برای بخش زیادی از زنان در حال وقوع است و پیامد آن حذف شدن تدریجی زنان از فضای عمومی و مردانه شدن چهره شهر است. پس از توضیحاتم صاحب مغازه میگوید: «تا به حال از این زاویه ماجرا رو ندیده بودم و به نظرم تجربه دردناکیه.»
چطور به زنی که دلبری میکند متلک نیندازم؟
بار چندمی است که برای گفتگو با مغازهها به منیریه میآییم و این بار از منیریه به سمت میدان حر حرکت میکنیم. وارد یک مغازهی کفشفروشی میشویم که دو پسر جوان پشت دخل نشستهاند. شروع به توضیح دادن میکنم که از میانه کلام حرفم را قطع میکند و با خنده میپرسد: «حالا تمام این حرفهایی که میزنی درست! ولی انصاف به خرج بده و بگو که وقتی زنی جوری تو خیابون لباس میپوشه که از من جوان دلبری کنه، چه جوری میتونم بیتوجه رد شم و برم؟»
برایش توضیح میدهم که لباس پوشیدن یک زن به هیچ عنوان مجوزی برای تعرض کلامی یا رفتاری برای دیگران صادر نمیکند. میگویم هر زنی حق دارد که با پوشش و ظاهر مطلوب خود در خیابان و فضاهای عمومی حضور پیدا کند و امنیتش خدشهدار نشود. گفتگویمان ادامه پیدا میکند و در نهایت قانع نمیشود اما یکی از پوسترها را میگیرد و میگوید که روی حرفهایم فکر میکند.
وای اگر شوهرم بفهمد متلک میشنوم
وارد یک خرازی میشوم که سه زن پشت دخل نشستهاند. با صاحب مغازه که زنی نسبتا جوان است گفتگو را آغاز میکنم. از همان ابتدا با من همراه میشود و از تجربیاتش در محیط کار میگوید. او میگوید که هرروز با انواع متلکها و نگاههای خیره یا حتی دستدرازی مواجه میشود و در مواجهه با این اتفاقات معمولا سکوت میکند. برایش توضیح میدهم که سکوت به این معنا است که کار آزارگر پیامدی برایش ندارد و میتواند رفتار اشتباه او را تا حد زیادی تقویت کند. با استیصال میپرسد: «خب میگی چی کار کنم؟» راههای متفاوت مداخله را برایش مثال میزنم و تشویقش میکنم که با کلام و جلب کردن توجه مردم واکنش نشان دهد.
سرش را با وحشت تکان میدهد و میگوید: «نه خانم چی فکر کردی؟ من شوهرم همینجا کار میکنه و کافیه که بفهمه همچین اتفاقاتی برای من افتاده. روزگارم رو سیاه میکنه. میگه تقصیر خودته با این سر و وضع میای بیرون آبروی منم میبری.» گویی «مقصر دانستن قربانی»، به عنوان امتدادی از حاکمیت مکانیزم وسیع و سرکوبگر مردسالارانه، مهمترین عاملی است که حتی توان مقابله با آزار و مداخله را از قربانی گرفته و به بازتولید آزار خیابانی و مشروعیت بخشی به رفتار آزارگران دامن میزند.