دیدبان آزار

نگاهی دوباره به پرونده تجاوز گروهی در خمینی‌شهر

چگونه روایت‌های مسلطِ تجاوز در طول تاریخ تغییر می‌کنند؟

نگین باقری: 11 متجاوز، 12 متجاوز یا 15؟ تصور می‌کنید که فرقی ندارد تعداد متهمان یک تجاوز گروهی سه نفر کمتر یا بیشتر باشد؟ چشم‌هایتان را ببندید و فکر کنید که برای یک مراسم جشن و شادی با خانواده و دوستان به باغی اطراف شهر رفته‌اید. احتمالا سرگرم رقص و پایکوبی هستید که مردان سیاه‌پوش هجوم می‌آورند، شما را می دزدند و بعد... .

این درست همان اتفاقی است که در حادثه تجاوز گروهی خمینی شهر رخ داد. بله فرق دارد؛ حتی یک متجاوز کم و زیاد هم فرق دارد. همانطور که دست آخر هم مشخص نشد متهمان حادثه خمینی‌شهر دقیقا چند نفر بودند، زنان برای رسیدن به دادگاه چه رنج‌هایی متحمل شدند و پس از حادثه چگونه خود را دوباره بازسازی کردند، در هر تجاوز پر سر و صدای دیگری این سویه‌ها کمترین اهمیت را پیدا می‌کنند. پس چه چیزی اهمیت بیشتری برای ظهور پیدا خواهد کرد؟ با حذف و طرد این‌ صداها از تجارب زنان، گفتمان تجاوز در حادثه خمینی‌شهر معطوف به چه چیزی شد؟ جواب احتمالا این است: جای این روایت‌ها را، خوانش یک دست و رسمی می‌گرفت که تلاش می‌کرد ماجرا را به بی‌عفتی، خوردن مشروب و گول زدن شیطان تقلیل دهد.

تجاوز گروهی در خمینی‌شهر، گسست مهمی در تاریخ معاصر ما بوده؛ نه به این معنا که قبل از آن پرونده‌های تجاوز سریالی یا گاه گروهی اطلاع‌رسانی نمی‌شدند اما چند نقطه بحرانی دیگر در این رویداد وجود داشت که حامل یک نوع چرخش معنایی در روایات مسلط از تجاوز بود. اول اینکه سروصدای این اتفاق این‌بار از مرزهای خانواده و سرخط رسانه‌ها گذشت و حتی با واکنش عموم مردم در میادین شهر روبرو شد؛ اتفاقی که بعد از این ما در مورد تجاوز در پارس‌آباد اردبیل یا تجاوز در ایرانشهر سیستان و بلوچستان شاهد آن بودیم. نکته دیگر این که در حادثه خمینی‌شهر با یک تغییر در روایت‌ مسلط از تجاوز روبرو شدیم که از معنای تجاوز در یک برهه زمانی دیگر (مانند حادثه دخترکان قوچان در آستانه انقلاب مشروطه) متفاوت بود. این‌بار به نظر می‌رسید که دلالت‌ها و مضامین حول این تجربه عوض شده‌ و واقعه در این برهه به نفع گفتمان دیگری بازگو می‌شود.

بیایید ماجرا را مرور کنیم: شش زن و هشت مرد خرداد 1390 برای تفریح به باغی در خمینی‌شهر می‌روند. همزمان با این جشن، در باغ کنار آنها چه می‌گذرد؟ توجه دو مرد در باغ بغل جلب مهمانی این 14 نفر می‌شود. 10 ساعت مهمان‌ها را می‌پایند و به نگاه کردن ادامه می‌دهند. دست آخر به دوستانشان خبر داده و راس ساعت دوازده با صورت‌های پوشیده به همراه دوازده نفری که تازه به آنها پیوسته بودند وارد جشن خصوصی می‌شوند و جنایت را آغاز می‌کنند. با برق سلاح‌های سردشان مردان را در اتاقی حبس، زنان را سوار خودرو کرده و از محل خارج می‌شوند. در نزدیکی باغ دیگری زنان را پیاده و شروع به تجاوز و آزار و اذیت آنها می‌کنند. 

 

 

این تجاوز در گزارش‌های رسمی دادستان، پلیس و مقامات رسمی چطور خود را نشان می‌دهد؟ در سخنان دادستان خمینی‌شهر بارها این عبارات تکرار می‌شود که «قربانیان با هم رابطه محرمیت نداشتند»، «با پوشش‌های غیراسلامی و نادرست به رقص و پایکوبی می‌پرداختند»، «شرایط حاکم بر خانم‌ها منجر به جلب تمرکز مردان همسایه می‌شود» و «آنها را آلوده به گناه می‌کند و با هدایت شیطان به فکر تجاوز می‌افتند». امام جمعه خمینی‌شهر هم در توصیف شاکیان می‌گوید که قربانیان حادثه هم «‌آدم‌های علیه‌السلامی نبوده‌اند.» رئیس پلیس آگاهی اصفهان هم در این رابطه گفته‌ بود که «آنها (مهمانان) اگر لباس مناسب داشتند شاید اینطوری نمی‌شد.» نه فقط این سه نفر بلکه در کلیت روایات رسمی، همین مضامین بارها تکرار شده است. اگر در ماجرای دخترکان قوچان تجاوز به بدن زنان، به مثابه تجاوز به مرزهای ملی خوانده می‌شد، تجاوز در حادثه خمینی‌شهر، دیگر تجاوز به مادر وطن نبود. پس این‌بار تجاوز به نفع چه گفتمانی و چگونه بازگو شد و سوژه‌ها در آن چه نقشی ایفا می‌کردند؟ 

شاید فیلم «علفزار» که اقتباسی از همین واقعه بوده بتواند تا حدودی به این سوال ما جواب دهد. علفزار نمایشگر لایه دیگری از این رویداد است. لایه‌ای که ما به عنوان خبرنگاران یا مخاطبان رسانه، کمتر تا امروز به آن نزدیک شده بودیم. فارغ از انتقادات فنی و نقدهای سینمایی که نوشتن درباره آن از عهده من برنمی‌آید، دوربین در «علفزار» توانسته توافق جمعی سوژه‌ها حول انکار تجاوز را با این مضامین نشان دهد: حفظ آبرو، ترس از مرجع قدرت، فرار از برچسب قربانی و نگاه‌های مصلحت‌جویانه دیگر (مانند ترس از بیکار شدن). از سوی دیگر فیلم به ما نشان می‌دهد که افشاگری تجاوز می‌تواند چه جنگ درونی و بیرونی برای بازمانده این واقعه به دنبال داشته باشد. این لایه جدیدی است که قبلا ارزش‌های خبری لازم برای انعکاس در رسانه‌ها را نداشت. در «علفزار» موانعی که یک زن را می‌تواند از پیگیری حقوقی تجاوز منصرف کند به خوبی به تصویر کشده‌ شده است. همانطور که بازپرس (پژمان جمشیدی) به سارا با زبانی تند می‌گوید که او خود مست بوده و ممکن است تحت تاثیر مصرف الکل اتهامی دروغ به بقیه زده باشد.

 

بیشتر بخوانید:

تجاوز چگونه یک بدن جدید می‌سازد؟

عنکبوت مقدس؛ روایتی از قتل سریالی زنان کارگر جنسی

 

دوباره به سوال قبل برگردیم؛ تجاوز این بار در حادثه خمینی‌شهر چگونه خود را به ما نمایاند و نحوه بازنمایی آن نشانگر چه تغییر و تحولی در گفتمان تجاوز بود؟ آنچه به نظر من رسید این بود که اگرچه در حادثه خمینی‌شهر تجاوز از سوی گروهی از مهاجمان رخ داده، اما معنای مسلط از این واقعه در این برهه زمانی، آن را به عنوان یک تجربه فردی منفی و در بردارنده عواقب فردی به تصویر می‌کشید که بدون شک با لحظه تاریخی دیگری مانند دوران مشروطه زمین تا آسمان متفاوت بوده.  

همانطور که فیروزه کاشانی ثابت در مقاله Patriotic_Womanhood خود اشاره می‌کند، تا قبل از انقلاب مشروطه بدن زن به عنوان یک مرز ملی تلقی شده است؛ مرزی که تعرض به آن برابر بوده با تعرض به خاک وطن. چنانچه در ادبیات حاکم بر این برهه زمانی شاهد این هستیم که استفاده از اصطلاح «مادر وطن» بسیار فراگیر می‌شود. فقها در زمان حمله روسیه به ایران به خاطر جلوگیری از تجاوز به «ناموس» برای مردان فتوای جهاد صادر می‌کنند یا در واقعه دخترکان قوچان حفاظت از تن زنان در واقع حفاظت از مرزهای ملی محسوب شده است. اما ما در واقعه خمینی‌شهر شاهد هرچه شخصی و فردی‌تر شدن گفتمان تجاوز و عواقب آن هستیم. نه به این معنا که ناموس‌پرستی و غیرت دیگر در این برهه زمانی وجود نداشته یا من نویسنده طرفدار آن گفتمان باشم، بلکه صرفا قصد دارم نشان دهم در روایت این واقعه مضامین مسلط از تجاوز، آن را به پدیده‌ای فردی توصیف کرده که درصورت پوشیدن لباس «مناسب» می‌شد از آن جلوگیری کرد یا متجاوزان درصورت فریب نخوردن از شیطان می‌توانستند مانع اراده فردی خود از عمل تجاوز شوند.

 

 

وسواس پس از تجاوز در دستان سارا

یکی دیگر از نقاط مثبت فیلم در مقایسه با آثار دیگری که به موضوع تجاوز مربوط می‌شود، به تصویر کشیدن وسواس‌های قربانیان تجاوز است که در آن سارا مدام دستان خودش و فرزندش را با دستمال پاک می‌کند، یا با بوییدن دستانش احساس تهوع می‌گیرد. بسیاری از بازماندگان خشونت جنسی در روایت‌های خود تاکید دارند که بعد از حادثه باید با بدنی آلوده مواجه می‌شدند که هرچه آن را می‌شویند تمیز نمی‌شود. در پایان‌نامه‌ای که سال 1397 از آن دفاع کردم، یکی از مصاحبه‌شوندگان گفته بود: «برای اینکه می‌خواستم پوستم به کلی عوض شود، شبیه مرتاض‌ها به خودم گشنگی می‌دادم تا مجددا پوست جدیدی روی بدنم کشیده شود.»

با‌این‌که به نظر می‌رسید فیلم‌نامه‌نویس رویکرد سرزنشگرانه در ماجرای خمینی‌شهر را به نقد کشیده اما انگار به طور کامل هم نتوانسته از گفتمان رسمی «خودشان هم علیه سلام نبودند» دور شود. چنانچه اگر فیلم را ببینید با وارد کردن یک ماجرای خیانت به صورت موازی از سوی یکی از زنان قربانی، تلاش می‌کند تصویری منفی از او بسازد. شاید این هم تلاش فیلمساز برای دراماتیک کردن اثر سینمایی بوده اما همین خیانت در این فیلم خود به عنوان عامل حمله مهاجمان شناخته شده است. این درست تکرار همان گفتمان رسمی است که تلاش دارد اثبات کند تجاوز به زنان نتیجه اعمال خودشان بوده است.

به جای این روایت موازی، کاش می‌شد یک قدم دیگر هم به سمت تجارب سخت و جانکاهی که بازماندگان تجاوز برای اثبات پزشکی و حقوقی آزار خود باید بگذرانند برداشت. کاش می‌شد دوربین، این رنج روایت مکرر تجاوز در محضر دادگاه، بازپرس، پلیس، دادستانی یا نماینده‌های آن و نزدیکان را به تصویر بکشد. کاش حالا که «علفزار» به جنبه‌های شخصی ماجرا نزدیک شده، از مارپیچ حقوقی و پزشکی راهروهای دادگاه و پزشکی قانونی بیشتر حرف می‌زد تا نشان دهد چطور این بوروکراسی تلاش می‌کند به نفع همان گفتمان رسمی که بالاتر به آن اشاره شد، بدن زن را باید به زبان درآورند تا ثابت کنند تجربه او فقط به همان میزان که این گفتمان تعیین می‌کند می‌تواند تجاوز نام‌گذاری شود. کاش می‌شد دوربین به ما نشان دهد که این بوروکراسی چه معیارهای سختگیرانه‌ای برای نامیدن تجربه زنان با عنوان حقوقی تجاوز دارد و در راهروهای دادگاه بدنشان را به شیوه‌های مختلف تنبیه می‌کند تا این اتهام اثبات شود.

 

پی‌نوشت: اگر یادآوری پرونده کنجکاوتان کرده، شب بعد از حادثه چهار مرد بازداشت و بقیه به جز دو نفر در روزها و ماه‌های آینده به دام افتادند. آنها سه اتهام داشتند: آدم‌ربایی، سرقت و تجاوز. در نهایت مهرماه عباس، رجب، اصغر و منصور که با میانگین سنی 23 سال و داشتن سوابق کیفری در پرونده خود اعدام می‌شوند. جواد و روح‌الله به 28 سال حبس محکوم شدند. غلامحسین از اتهام تجاوز تبرئه شده اما به خاطر آدم‌ربایی 8 سال حبس می‌گیرد. مجید و حسن از همه اتهامات تبرئه و دو متهم دیگر فراری می‌شوند.

منبع تصویر: IRNA

مطالب مرتبط