متن زیر ترجمه و تلخیصی از مقاله «فوکو، تجاوز و ساخته شدن بدن زنانه» (Foucault, Rape, and the Construction of the Feminine Body) نوشته آن. جی. کهیل (Ann j. cahil) است. در این مقاله که بخشی از آن برای ترجمه انتخاب شده است با کمک نظریات آیریس ماریون یانگ (Young) و ساندرا بارتکی (Bartky) درباره چگونگی ساختهشدن بدن زن و تبدیل شدن آن به یک تهدید، یا چیزی ترسناک و بیگانه حرف زده میشود. این بدن رامشده به مرور در مقابل همه آسیبهای احتمالی تغییر شکل میدهد و پیش از اینکه آزاری ببیند خود را محدود، قدم هایش را کوچک، رفتوآمدش را کمتر و آزار را به یک سرنوشت حتمی تبدیل میکند.
«فوکو، تجاوز و ساختهشدن بدن زنانه»
یانگ در مقاله خود ابتدا بر قلمرو محدود تحرک زنانه متمرکز شد. نتایج او نشاندهنده وجود یک نوع ترس بدنمند در زنان است که محدوده تجربه جسمانی او را کوچک میکند. یکی از ادعاهای اصلی او این است که رفتار زنان با بدنشان مثل یک ابژه و چیزی جدا (و یا گاهی متضاد) با خودشان به عنوان یک سوژه شناسا است. «عصاره وجودی بدن زنانه در این واقعیت ریشه دارد که زن بدن را به عنوان چیز ترسناکی تجربه میکند.» زن بدن خود را چیزی بیگانه، بیقواره و ضعیف میبیند که به اهداف خاصی وابسته است. برای همین وقتی با خطراتی روبرو میشود، میخواهد با کوچک کردن قلمرو و محدود کردن فیزیکاش این بدن آسیبپذیر دلهرهآور را حفظ کند.
بارتکی در تحلیل خود، با اشاره به رویههایی مانند رژیم گرفتن، ورزش و آرایش کردن، به مکانیسمی اشاره میکند که همزمان و سیستماتیک بدن را بدون قدرت و تحقیر کرده است. میل تغییر بدن یک فرد به چیزی زیبا با اجبار وسایل آرایشی آن را به یک بستر غیردوستانه تبدیل میکند. چیزی که مدام تهدید میکند که به حالت طبیعی، یعنی آنچه که زیبا نیست، برمیگردد و مستقیما بر خلاف آرزوهای زن ظاهر میشود. جنگ بر علیه وزنی که دوستش ندارد پدیدهای خصومتآمیزتر است. بدن تقاضای نظارت مستمر میکند و اشتها و امیال باید بادقت محافظت شود. مبادا چند کیلو ناخواسته در مسیر سخت باریکاندام شدن قرار بگیرد. بدن دوباره تشکیل میشود، شاید حتی با اعتمادبهنفس بیشتر تا جایی که زنان نیاز دارند با آن بجنگند، کنترلش کنند و علیرغم میل ذاتی هر وقت به سمت یک ظاهر غیرجذاب بلغزد، به آن تازیانه بزنند تا شکل بگیرد.
وقتی بدن زنانه به عنوان دشمن زن تجربه شود، رامنشده و نسبت به امیال اجتماعی او متخاصم باشد، یک بدن ضعیف است. بارتکی محدودیتهای تحرکی بدن زنانه را نتیجه ترسهای جسمانی توصیف میکند. زن بدنش را وسیلهای برای انجام دادن انواعی از وظایف فیزیکی غیرمناسب و آن را محدودکننده میداند. بارتکی ادعا دارد که میدان بدن زنان جایی نیست که عاملیت بدنش آزادانه شناخته شود، بلکه حصاری است که خودش را داخل آن حس میکند؛ چیزی که با آن محدود شده است.
تحلیلهای بارتکی و یانگ یک رفتار جسمانی زنانهای را شرح میدهند که با ترس برجسته شده است: ترس امیال جسمانی (مثل رژیمهای غذایی) و ترس از آسیب دیدن (که به همین خاطر سوژه یک محدوده امنی حول بدنش میسازد). برای یانگ و بارتکی از این جهت این موضوع مهم میشود که زنان بدنشان را به خاطر همه این خطرات احتمالی مقصر میدانند. این نشان میدهد که ضرورتا نه تنها بدن زنانه ضعیف نیست، بلکه خودش است که به طریقی آسیبپذیری خود را میسازد.
بدن زنانهای که یانگ و بارتکی شرح میدهند یک بدن از پیش قربانی است که اگر برای چیزی بیشتر از ظرفیتش تلاش کند یا اگر خارج از محل امنی که برایش ساختهاند، بگردد باید منتظر آسیب باشد. زنی که بدنش را اینگونه تجربه کند، منشا خطراتی را که برایش پیش میآید چیزی بیرون از بدنش نمیبیند. بلکه منبع آن خطر از نگاهش واقعیت و ماهیت بدن خودش است. اگر آن بدن دچار آسیب شده یا مورد خشونت قرار گرفته، باید به خاطر اینکه حرکات بدنش به اندازه کافی محدود نشده سرزنش شود.
زنان امروزه بدنشان را به شکلی تجربه میکنند که یانگ از آن حرف میزند. بدن زنانه از چیزی تشکیل شده که برای سوژه زن بیگانه است. در نظر گرفتن بدن به عنوان عامل اجبار یا چیزی که اساسا از آرزوها و امیالش فاصله دارد خود را به عنوان یک منشا خطر احتمالی تعریف میکند. به همین ترتیب فهم بدن به عنوان چیزی که نسبت به آن مسئولیت دارد، آن (بدن) را خارج از سوبژکتیویته زن قرار میدهد؛ به صورتی که درجهای از بیگانگی را به آن تحمیل میکند. از چه کسی میتوانیم انتظار داشته باشیم که جسمی به این وحشی و ضعیفی را کنترل کند؟ آن مسئولیت مستقیما روی سوژه زنانه قرار میگیرد تا در یک تصویر زیبایی برایش قالب بسازد و پناهگاهی باشد برای بیشمار شکستهای خودش.
تجاوز و بدنمندی زنانه
عادتهای زنانه و حرکتهایی که توسط بارتکی و یانگ توضیح داده شدند، یک موقعیت خطر مستمر را برای بدن زنانه شرح دادند و در واقع منبع این خطرات را در بدن زن یافتند. اما عادتهای زنانه چگونه با آن خطرات مقابله میکند؟ زن با دیوار پنهانی که دور خود کشیده ممکن است که احساس امنیت کند. در این فضا او کنترلش را بر بدنش افزایش میدهد. این فضای امن فردی و محدود که قدمهای کوچک زن را تعیین میکند، مانع بزرگی مقابل تحرک او است. برای زنان هر ساعتی از 24 ساعت ناامن است مگر اینکه با مردی همراه باشند (یا به جای آن چند زن باشند). این ساعتها باید در خانه شخصی امن او سپری شود. محیطهای جغرافیایی که کاملا برای مردان در دسترس هستند برای زنان موقعیتهای احتمالی آزار، حمله یا تجاوز به شمار میرود. در این مقایسه این موضوع اهمیت دارد که زنان تشویق یا مجبور میشوند که حرکاتشان را برای امنیت محدود کنند.
خطری که برای زنان رخ میدهد صرفا خطری برای بدنشان نیست؛ بلکه آن خطر همیشه و به طور خاص جنسی میشود. به این دلیل است که مردان میتوانند جایی سفر کنند که زنان نباید؛ چون زنان ممکن است مورد تجاوز قرار بگیرند (مردها هم ممکن است مورد تجاوز قرار بگیرند اما نه اغلب) و به زنان ممکن است حمله شود؛ اما برای سوژه مردانه تهدیدی که گفته شد صرفا یکی از عوامل تخریب بدن است. در حالی که برای بدن زنانه به تهدید قاطعانهای برای ماهیت جنسی و آزادی آنها منجر میشود. محدودیتهای فردی زنان در تحرکهای بدنی نشاندهنده تلاشی است که آنها برای مقابله با رفتارهای جنسی برخلاف میلشان میکنند.
«در یک مجموعه خارقالعاده از دو هزار عکاس، تصاویر کاندیداهای زیادی از خیابان گرفته شده است. عکاس آلمانی به نام مارین وکس عکسهای متفاوتی با ژستهای مختلف مردانه و زنانه دارد. زنان نشستهاند و منتظر آمدن قطار هستند. جای کمی گرفته، دستانشان داخل دامنشان و انگشتهای پایشان مستقیم یا به داخل چرخانده شده و پاها چسبیده به هم هستنند. زن داخل عکس خودش را کوچکتر باریکتر کرده و خیلی سفت نشسته است. او جای کمی گرفته ولی مرد آزادانه نشسته پاهایش را گشاد و بازوانش را آویزان کرده است.» (بارتکی، 1988،67)
جنسیت مرد آزادانه بروز داده میشود در حالی که زن خودش را از ترس اینکه دزدیده شود یا مورد خشونت قرار بگیرد، پنهان میکند. آگاهی زن از خطرات جنسی که اطرافش را فراگرفته، او را کوچیکتر یا جمعوجورتر میکند. حتی در امنترین موقعیتهایی که میتوانند داشته باشند، نامرئی میشود. تجاوز به عنوان سرنوشتی و دلهرهآور مانند مرگ تجربه میشود. در یک مطالعه مارک وار (1984) نشان میدهد که زنان بیش از اینکه از مرگ بترسند، از تجاوز میترسند. این نشاندهنده نقش برجستهای است که تهدید خشونت جنسی در تولید بدن زنانه دارد. برخی مواقع در دفاع از متجاوز نوشته شده است: «آن زن جایی بوده که نباید و شکلی حرکت کرده که نباید میکرد. زن آزادانه رفتار کرده و نسبت به محافظت از خود بیتفاوت بوده.»
اگر به تحلیل فوکو برگردیم باید بپرسیم: چه روابط قدرتی این بدن زنانه را فراگرفته است؟ به چه هدفی و در خدمت چه کسی خلق شده است؟ در ژستهای زنانه و رفتارهای بدنمند، ما تاثیر قدرت پویایی را میبینیم که زنان را مسئول قربانی شدنشان میداند. در خطرناکترین و فراگیرترین حملهها، یعنی حملههای جنسی، ما شاهد تولید سکسوالیته زنانه مقصری هستیم که وجودش به تنهایی مردانی را که دربرابر وسوسههای نابودکننده ناتوان هستند، تحریک کرده است. عادتهای بدنمند جدید که برای سوژه ترسیمکننده «زنانگی» است، در سنین جوانی جاگیر و سپس مدام بازتعریف و حفظ میشود. در رسیدن به این عادتها زنان میپذیرند که بدنشان خطرناک و ترسناک است. همواره خودش را در معرض تهدید میبیند و تنها یک مراقبت مداوم میتواند خطرهایی که برای زن رخ میدهد را کمتر کند. تولید چنین بدنی نمایشدهنده وضعیتی است که قربانی اخلاقا مسئول رفتار مهاجم میشود؛ مگر تا زمانی که اثبات شود زن از نظر جنسی محتاط و بیگناه بوده است.
تهدید تجاوز، یک لحظه ماندگار و ساخته شده در تولید بدن زنانه است. یک خطر فراگیر که از آن زمان به بعد فضای عمومی محدودی به او میدهد. خطری که همه جا هست. در واقع محل امنی که زن تلاش میکند بسازد به ندرت از اندامش فراتر میرود و به مراتب اغلب اوقات کمتر از شعاع آن است. زنان نه فقط بدن خود را ذاتا ضعیف و آسیبپذیر میدانند بلکه آن را قابل تجاوز میپندارند. این حقیقت درباره بدن زنان به این معنا نیست که به صورتی بیولوژیکی بگوییم همه مردان متجاوز هستند، بلکه یعنی زنان به صورت بیولوژیکی میتوانند قربانی تجاوز باشند. دختران ممکن است بدون اینکه ماهیت دقیق خطر برایشان شفاف شود بدنشان را به طور ذاتی حامل خطر بدانند. آنها ممکن است فقط احساس کنند که اتفاق خیلی بد و آزاردهندهای برایشان رخ خواهد داد.
ترجمه و تلخیص: نگین باقری
برای دانلود کامل این مقاله به زبان انگلیسی اینجا کلیک کنید.