جنبش #MeToo موجی رهاییبخش برای زنان در نقاط مختلف جهان به راه انداخت. به زنان فضا داد که صداهای فروخورده سالیان سال، فریادهای سرکوبشده یک عمر را سر بدهند. وقتی زنان میگویند #MeToo، با علم به اینکه در این تجربه منزوی نیستند و با نیت همبستگی با زنان دیگر این دو واژه را ادا میکنند. همزمان، خود را در داستان زنان دیگر جستوجو و پیدا میکنند، در روایات زنان دیگری که حس و نیتی مشابه دارند. توان ادای همین دو کلمه مختصر، به آنها احساس قدرت و رهایی میبخشد، بیآنکه نیاز باشد توضیحات بیشتری ارائه کنند، چرا که همواره ناگفتههایی فراتر در عمق ناخودآگاه هر حافظه دفن شده است. زنان اعلام میکنند: #MeToo و گویی باری بر زمین گذاشته میشود. در عیت حال، آنکه نیت کرده این دو واژه را فریاد بزند، باید شجاعت به دوش کشیدن سنگینی وزنش را هم داشته باشد. در ظاهر دو واژه است اما هزاران کیلو وزن زیر زبان سنگینی میکند، چرا که این دو کلمه بخشی از داستان توست. وقتی میگوییم #MeToo، به جای قربانی، به نجاتیافته تبدیل میشویم.
شوربختانه، کماکان هستند زنانی که صدایشان، که روایاتشان، در هیاهوی این گفتوگوی عمومی به ندرت شنیده شده است، زنانی که وجودشان به قدری به حاشیه رانده شده که ما، اصلا نمیدانیم این افراد با خشونت جنسی گسترده مواجهند، نمیدانیم که رهایی آنها از چنگال این خشونتها یک ضرورت است. حقیقت تلخ این است که در بسیاری موارد، خود این زنان هم درک دقیقی نسبت به خشونت ندارند و نمیدانند آنچه که تجربه کردهاند، سوءاستفاده جنسی بوده است. آنها حتی نمیدانند که حق دارند دهان باز کنند و بگویند «من هم همینطور».
عوامل متعددی در تثبیت و تقویت سکوت زنان دارای معلولیت دخیل است. این عوامل مستقیما با تسلط رویکرد توانمندگرایانهای[i] مرتبط است که درک جامعه را نسبت به افراد دارای معلولیت و نگاه این افراد را نسبت به خودشان شکل میدهد. در آغاز، نگاهی بیندازیم به اینکه جامعه، نسبت معلولیت و رابطه جنسی را چگونه فهم میکند؟ اسطورههای پیرامون معلولیت، سوژه دارای معلولیت را فاقد هرگونه میل جنسی میداند. از این منظر سوژه معلول یا آسکسوال[ii] است و یا به شکلی ترحمآمیز جنسیزدایی میشود. به عبارت دیگر، هر ذهن یا بدنی که در هنجارهای روزمره سکسوالیته مطلوبیت/جذابیت جنسی نمیگنجد، غیرجنسی است.
افراد دارای معلولیت از دسترسی به سکسوالیته خود، از امکان کشف و شناخت آن محرومند. معلولیتهراسی عمومی و نگرانی افراطی درباره وضعیت افراد دارای معلولیت، سبب میشود آنها هم از حضور و تعاملات اجتماعی بترسند و منزوی شوند. و این یکی از چرخههای معیوبی است که باید شکسته شود. حرف زدن از گسستن این دور باطل آسان است و به عمل رساندن آن دشوار. برای بسیاری از زنان دارای معلولیت، دروغهای واهی و تحمیلی توانمندگرایی، به برساخت هویت منجر شده است. آنها حقیقت و هویت خود را از دریچه توانمندگرایی درک میکنند. بسیاری از این زنان لب باز نمیکنند چرا که مطلقا ایدهای ندارند مورد خشونت جنسی قرار گرفتهاند. آنهایی هم که خشونت را شناسایی میکنند در درک خود دچار تردید میشوند، زیرا که باورهای عمومی در ذهن آنها تثبیت شده است: «مگر ممکن است کسی به زن دارای معلولیت آزار و آسیب برساند؟»
از دیدگاه بخشی از زنان فاقد معلولیت، زنان معلول، غیرجذاب و ناخواستنی به شمار میآیند و بدن به لحاظ جنسی نامطلوب، در برابر تعرض و تجاوز جنسی، ایمن تصور میشود. این اسطوره آسیبزا نه تنها مقوم توانمندگرایی است، بلکه این حقیقت را که خشونت جنسی مرتبط با سکس و کامجویی جنسی نیست، نادیده میگیرد. منشا تعرض و تجاوز جنسی، قدرت و سلطه است. منشا تمامی اشکال خشونت را باید در قدرت و کنترل جستوجو کرد.
ما زنان دارای معلولیت، از ظرفیت اعمال قدرت و کنترل بر بدنهایمان بهرهمند نیستیم. و این یکی از عوامل عمدهای است که سبب شده بازماندگان دارای معلولیت، مشارکت برجستهای در جنبش روایتگری خشونت جنسی نداشته باشند. این موضوع ما را بازمیگرداند به نگاه و دریافت افراد معلول نسبت به جایگاه خود در اجتماع. بسیاری از زنان دارای معلولیت، خود را فاقد ارزش انسانی میدانند. خود را محق انسانیت نمیبینند. ارزش ما زنان معلول، به کالای معیوب و از کار افتاده تقلیل یافته است. مادر شدن، همسر شدن و عاشق شدن ما برای دیگران دور از ذهن است. در مخیله نمیگنجد که ما جذابیت جنسی داشته باشیم، خواستنی باشیم، ما عموما در احساس انزوا و تنهایی به سر میبریم و در دنیایی که مطلقا بهایی به بدنهای معلولمان نمیدهد، دائما در تقلا هستیم.
در واقعیت، به ندرت شاهد بازنمایی حقیقی افراد دارای معلولیت، در جهان غیرمعلول هستیم. بهتازگی، آثار هنرمندان دارای معلولیت مورد توجه قرار گرفته و پلتفرمهایی برای نمایش آنها اختصاص داده شده است. تجربه «علی استوکر»، خواننده و هنرپیشه زن آمریکایی و برنده جایزه تونی، مصداق بارز نادیدهانگاری زنان دارای معلولیت و بیتوجهی به نیازهای آنها است. وقتی علی جایزه را برد، روی سن رفت و از ضرورت بازنمایی گفت. او جایزهاش را به زنان جوان معلول تقدیم کرد چون میدانست این لحظه چه ارزش و اهمیتی برای آنها دارد. او خود این حس دیده نشدن، درد رویتناپذیر بودن را تجربه کرده بود. به عنوان یک هنرمند، با هنرمندان دیگر احساس بیگانگی میکرد. اشتراکی با آنها نداشت. او خودش را در تصاویر و روایاتی که تلویزیون و رسانهها ارائه میدادند هم پیدا نمیکرد. و البته حتی در آن لحظه مفتخر، در آن لحظه غرورآفرین دریافت جایزه هم حقایق توانمندگرایی غیرقابل انکار بودند. در سالن، برای عبورومرور علی و بالا رفتن او روی صحنه، رمپی اختصاص داده نشده بود. در حالی که او از قبل در لیست در نامزدها دریافت جایزه قرار داشت و در میان کاندیداهای دیگر نشسته بود. جهان غیرمعلول به این نادیده گرفتنها و بیتوجهیها خو گرفته است.
جهان توانمندسالار، عادت کرده با افراد معلول بهگونهای رفتار کند که انگار وجود ندارند. اما ما وجود داریم و عموما در حاشیه زندگی دیگران به تنفس ادامه میدهیم. ما در سکوت به زیستن در نقشهایی که توسط دیگران به اجرا درمیآیند ادامه میدهیم، دیگرانی که به بازی کردن در نقشهای ما عادت دارند. ما به رسمیت شناخته نمیشویم. ما جزئی از این جهان به حساب نمیآییم. زنان دارای معلولیت به دشواری میتوانند فضایی میان زنان غیرمعلول برای خود پیدا کنند. استانداردهای زیبایی و کلیشههای پیرامون معلولیت، مانع از آن میشود که زنان فاقد معلولیت، رنجهای مشترک را در روایات زنان معلول شناسایی و با آنها احساس همبستگی کنند.
شاید به همین دلیل است که انبوهی از داستانهای میتوی زنان معلول، ناگفته باقی مانده است. سکوت، به زنان معلول تحمیل میشود. تعصبات توانمندگرایانه به زن معلول حقنه میشود. آنقدر که در نهایت شیرفهم شود اتفاقی که برایش افتاده، خشونت جنسی نبوده است. انقدر این دروغها تکرار میشوند که زن معلول توجیه میشود که به آنچه بر بدنش رفته، رضایت داشته است، آنقدر که باور کند به آزارگر احساس علاقه دارد، که بپذیرد پزشکان، پرستاران، رزیدنتها و تمامی افرادی که میآیند و میروند، فقط حسن نیت دارند و خیر و مصلحتش را میخواهند.
بیشتر بخوانید:
زنان دارای معلولیت جنبش #MeToo را میبینند و میگویند: پس ما چطور؟
جنبش #MeToo برای ما کجا است؟
ذهن ما، شیوههایی برای محافظت در مقابل برخی حقایق ابداع میکند. یکی از خاطرات تکاندهنده و تکراری ما که با معلولیت بزرگ شدهایم، برهنه شدن و رژه رفتن در مقابل چشم پزشکان مرد است. پزشکانی قدرتمند که بنا بود برای آینده بدنهایمان تعیین تکلیف کنند. ما برای مواجهه با این تجربه، یاد گرفتیم که خود را از بدنهای معلول و برهنهمان جدا کنیم. به عبارت دیگر با بدنهایمان قطع ارتباط میکنیم. این یکی از رایجترین مهارتهای تابآوری است که ما آموختهایم.
اما متاسفانه در عین حال همین مهارت عمیقا بر چگونگی واکنش ما در برابر خشونت جنسی تاثیر میگذارد. ما خشونتهای متعدد و متنوعی که تجربه کردهایم و لحظاتی که خشونت وارد شده به بدنهای معلولمان را منکر شدهایم، تجزیه و بخشبندی[iii] میکنیم. در نهایت توانمندگرایی ریشه میدواند، به ما جهت میدهد و بر ما غلبه میکند. پس درمییابیم که مورد رخ داده، اوکی بوده است، یا شاید اصلا اتفاق نیفتاده است. و یا اینکه فقط برای ما پیش آمده و دیگر زنان معلول چنین تجربههایی ندارند. اما واقعیت چیز دیگری است.
زنان دارای معلولیت، به دلایل متعددی، بیشتر از زنان غیرمعلول در معرض خشونت جنسی قرار میگیرند.[iv] دروغهای خطرناکی که توسط تعصبات توانمندگرایانه، مستحکم میشوند، زنان معلول را به طور روزمره با تهدید قربانی شدن مواجه میکند. جامعه مایل است ما را موجوداتی ذاتا آسیبپذیر و شکننده ببیند. از این رو خشونتگران ما را به منزله «هدفهای سهل» در نظر میگیرند و با فراغ خاطر سراغمان میآیند. و البته برخی زنان معلول از برخی دیگر آسیبپذیرترند و هدفی آسانتر قلمداد میشوند. فقدان آموزش جنسی و آگاهی نسبت به حقوق جنسی، ریسک تعرض و تجاوز را افزایش میدهد و به این وضعیت دامن میزند. اما در میان تمامی عوامل، پس زدن اجتماعی معلولان، بیشترین نقش را در تحمیل سکوت به ما دارد. این طرد اجتماعی، شاید مهمترین دلیل عدم مشارکت زنان دارای معلولیت در تجربه رهاییبخش #MeToo بوده است.
به خاطر دارم که اولین بار در فیسبوک بود که نوشتم «من هم» و روایت خود را بازگو کردم. در متنی بلند، خاطرهای از دوران نوجوانیام را شرح دادم. خاطرهای که مرا به سمت خاطرات دیگر سوق داد. این خاطرهها مربوط به زمانی بود که تازه نسبت به مالکیت بر بدن و حق نه گفتن آگاه شده بودم. بسیاری از زنان دارای معلولیت، هرگز نمیآموزند که حق نه گفتن، حق مقاومت دارند. بدنهای معلول ما به قدری مدیکالیزه و مجبور به سکوت شده که پذیرفتهایم متعلق به ما نیستند. گویی حق مالکیت خود بر بدنهایمان را تسلیم سیستم درمانی کردهایم. وقتی تصور میکنیم که این درد، درد ما نیست، مادامی که خود را از این بدن تفکیک میکنیم، تحمل درد آسانتر میشود. وقتی از بیرون به بدن خود نگاه میکنیم، احساس قدرت میکنیم. یکی از معضلات ما زنان معلولیت، همین ناتوانی در اعمال حق مالکیت بر بدن است. از پزشک، پرستار، فیزیوتراپ و مراقب گرفته تا اطرافیان و خانواده و ...، برای تن ما حریم شخصی قائل نمیشوند. نیاز روزمره ما به مراقبتهای بعضا ابتدایی و اولیه، حفظ حریم شخصی را به امر غیرممکن تبدیل کرده است.[v]
مشاهده لحظات میتوی زنان دیگر، سبب شد بفهمم که خودم چقدر تجربههای مشابه داشتهام:
- 5 سالم بود. همسایهمان مرا روی زانویش نشاند تا بوسیدن را یادم بدهد.
- 9 سالم بود که پزشک شهوتزده به بدن برهنهام خیره شده بود.
- غریبه برایم آلتنمایی کرد با علم به اینکه من روی صندلی چرخدار نشستهام و از زاویه دید من، آلتش دقیقا در مقابل صورتم قرار میگیرد.
- همکلاسیام در آسانسور دانشگاه بدنش را به من تحمیل کرد.
- مرد مسنی که به من پول قرض داد همبرگر بخرم و در ازایش از من درخواست جنسی کرد.
تجربههایم بیشتر از اینهاست. این لحظات مرا به فکر زنان دارای معلولیتی فرو میبرد که هنوز نمیدانند این رفتارها خشونت است. به زنانی که تصور دارند بدنشان ناقص است و تجربه زیسته خشونت جنسی را به عشق و محبت تعبیر میکنند. همان عشقی که جامعه به آنها گفته بود هرگز تجربه نخواهند کرد. توانمندگرایی قادر است حقایق را وارونه جلوه بدهد و خشونت جنسی را به امری عادی و پذیرفتهشده بدل کند. به همین دلیل این متن را مینویسم. میخواهم زنان معلول بدانند که همواره حق نه گفتن دارند. و از آن مهمتر، میخواهم بدانند که تنها نیستند. میخواهم بدانند که میتوانند جلو بیایند و مانند دیگران آن دو واژه را ادا کنند. میخواهم اطمینان داشته باشند که ما تجربههایشان را معتبر میشناسیم و درک میکنیم. ما به دنبال برچیدن تعصبات توانمندگرایی هستیم. تعصباتی که حس «زن بودن» را از ما دریغ میکند و ما را مستحق نمیداند که بدنهایمان را شایسته انسانیتی برابر با تمامی انسانهای دیگر تلقی کنیم.
نویسنده: ماریا پالاسیوس[vi]
برگردان: غنچه قوامی
[i] ableism
[ii] Asexual
[iii]compartmentalization
[iv] طبق آمار دو سال اخیر، زنان دارای معلولیت (۵ درصد)، حدودا دو برابر زنان بدون معلولیت (۲.۸ درصد) تعرض جنسی را تجربه کردهاند. طی سه سال گذشته، آمار تعرض جنسی به زنان دارای معلولیت ۵.۷ درصد بوده است. یافتههای یک نظرسنجی که توسط کنگره اتحادیههای کار صورت گرفته نشان میدهد ۶۸ درصد از زنان دارای معلولیت، آزار جنسی در محیط کار را تجربه کردهاند. این آمار و ارقام به خوبی حقایق زندگی زنان دارای معلولیت را فاش میکند.
[v] https://www.audacitymagazine.com/our-bodies-always-belong-to-us/
[vi] ماریا پالاسیوس، فعال حقوق افراد دارای معلولیت، نویسنده، هنرمند و تسهیلگر اجتماعی است. او بازمانده فلج اطفال است و هنر خود را به عنوان ابزاری برای مطالبهگری به کار میگیرد.