دیدبان آزار

از «زن، زندگی، آزادی» تا «نان، کار، آزادی»؛ صدای مقاومت علیه فاشیسم

ساناز عظیمی‌پور: جمعه، چهارم ژوئیه، تظاهراتی اعتراضی در برابر سفارت جمهوری اسلامی ایران در برلین برگزار شد. این تجمع که به دعوت گروه AFGactivistcollective و در واکنش به موج گسترده‌ اخراج شهروندان افغانستانی از ایران شکل گرفت، تلاشی بود برای پژواک صدای اعتراض علیه اخراج‌های گسترده‌ و سیاست‌های تبعیض‌آمیز، سرکوب‌گرانه و فاجعه‌بار جمهوری اسلامی نسبت به ناشهروندشدهگان افغانستانی—به‌ویژه در میانه‌ وضعیت پساجنگی، تنش‌های منطقه‌ای، و تهاجم اخیر اسرائیل.

در این تجمع، کنشگران متعددی سخنرانی کردند که بسیاری از آنان با تجربه‌ زندگی در ایران به‌عنوان «مهاجر افغانستانی»، نژادپرستی حکومتی و اجتماعی را با پوست و استخوان زیسته‌اند. در سخنرانی‌ها بارها تأکید شد که آن‌چه امروز در ایران جریان دارد، نه صرفاً یک بحران سیاسی یا امنیتی، که فاجعه‌ای انسانی با ابعاد فاشیستی‌ است. مهاجران افغانستانی—که سال‌ها به‌عنوان نیروی کار ارزان در خدمت ماشین توسعه‌ جمهوری اسلامی بوده‌اند—اکنون با برچسب «تهدید امنیتی» طرد می‌شوند؛ در رسانه‌ها به‌عنوان «دیگریِ خطرناک» بازنمایی می‌شوند و به‌سوی مرزهای ناامن رانده می‌شوند. و این طرد سیستماتیک، بخشی از منظومه‌ خشونتی ا‌ست که هر روز، انگ «دیگری» را بر پیشانی گروهی تازه می‌کوبد.

نژادپرستی در ایران، رفتاری فردی یا استثنایی نیست، بلکه ساختاری تاریخی و مادی ا‌ست که در تاروپود جمهوری اسلامی و دیگر نظام‌های فاشیستی تنیده شده. نظام‌هایی که در لحظات بحران به جنگ گروه‌های به حاشیه‌رانده‌شده می‌روند: زنان، کارگران، کردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و مهاجران افغانستانی. سخنرانان تاکید کردند که مبارزه‌ اصلی، مبارزه با همین نظم «دیگری‌ساز» است—جنبشی پیوسته که «زن، زندگی، آزادی» را به «نان، کار، آزادی» در افغانستان و «ژن، ژیان، ئازادی» در کردستان پیوند می‌زند. در ادامه یکی از متن‌های قرائت‌شده در این تجمع اعتراضی را می‌خوانید:

در هفته‌های گذشته در حالی که مردم در ایران زیر سایه‌ خشونت نظامی اسرائیل و فشار طاقت‌فرسای ناامنی روانی زیستند، فاجعه‌ای انسانی دیگر در سکوت و بی‌صدایی در حال شدت گرفتن بود—کم‌صدا، اما به همان اندازه هولناک. امروز، باید نگاه‌مان را به‌سوی این بحران برگردانیم. بحرانی که تازه نیست. بحرانی که بیش از چهل سال بر تن و روان «دیگری» تحمیل شد؛ کارگر افغانستانی، پناهجوی افغانستانی، کودک افغانستانی. ما اینجاییم تا از افغانستانی‌ستیزی سخن بگوییم؛ بحرانی اخلاقی، ساختاری و تاریخی. سیستمی از نفرت و خشونت، که میلیون‌ها انسان را از انسانیت تهی کرده، و وجودشان را به ابزار معامله‌های سیاسی، قربانی خاموش، و هدفی بی‌دفاع تبدیل کرده است. آنچه امروز می‌گذرد، تصادفی نیست. حادثه‌ای مجزا نیست. این یک فاشیسمِ ساختاری، بی‌شرمانه و مرگبار است. تنها در ماه گذشته، بیش از ۸۰ هزار کودک افغانستانی از ایران وارد افغانستان شدند. بیش از هفت هزار تن از آن‌ها بدون همراهی خانواده بودند و نزدیک به ۴۰٪ آن‌ها به زور اخراج شدند. ده‌ها هزار کودک—بسیاری تنها—برخی از خانواده‌ها جداشده، با زخم و ترس بازگشته‌اند؛ نه با اسباب‌بازی، نه با آینده.

در ماه ژوئن تنها، ۲۲۳ هزار افغان از ایران دیپورت شدند. سیاست های ایران برای اخراج ممکن است تا چهار میلیون نفر را آواره کند؛ خانواده‌ها، کودکان، مادران، پدران، کارگران، دانشجویان... چهار میلیون زندگی که ریشه‌کن می‌شوند، کرامت‌شان سلب و آینده‌شان خرد می‌شود. هزاران زن که حق آموزش، کار و حتی بودن، از آن‌ها در سایه‌ حکومت طالبان سلب خواهد شد. و چگونه با آن‌ها برخورد می‌شود؟ با تحقیر، با سرکشی و سرقت، با تفتیش‌‌های غیرقانونی و اتهامات بی‌پایه. فرد افغانستانی برای کوچک‌ترین جابه‌جایی نیازمند مجوز تردد است، شغلش به کارگری ساده و کارهای یَدی محدود می‌شود و حتی از داشتن ابتدایی‌ترین مالکیت‌ها محروم است، به جاسوسی برای اسرائیل متهم می‌شود — گویی تنها جرمش افغان بودن است. این فقط اخراج نیست. این توهین است. این خشونت هدفمند دولتی ا‌ست.

این کارزاری برنامه‌ریزی‌شده برای تبدیل یک ملت آسیب‌پذیر به دشمن است— برای منحرف کردن توجه از تقصیرها و شکست‌های جمهوری اسلامی. ما این سناریو را پیش‌تر دیده‌ایم. جمهوری اسلامی ایران، مانند بسیاری از رژیم‌های استبدادی، با ساختن «دشمن» زنده می‌ماند؛ از طریق دشمنی با زنان، دانشجویان، با اقلیت‌های مذهبی و قومی و حالا، با صدایی بلندتر از همیشه، با مهاجران افغانستانی. از کار آن‌ها بهره‌کشی می‌کنند. از زندگی‌شان سود می‌برند و بعد آن‌ها را مجرم معرفی می‌کنند و اخراج‌شان می‌کنند. ما یک‌صدا می‌گوییم: دیگر بس است، نه به مجرم ‌ساز،. نه به اخراج و نه به سکوت.  آنچه می‌بینیم، صرفاً نقض حقوق نیست—جنگی ا‌ست علیه کرامت انسانی. جنگی که از خیابان‌های مشهد تا مرزهای هرات، از زندان‌های ایران تا کمپ‌های افغانستان امتداد دارد. ما—فرزندان تبعید، ستم و آوارگی—این روایت را خوب می‌شناسیم. ما واژه‌های «تبعیض» و «بی‌عدالتی» را نه در کتاب‌ها، بلکه در چشم‌های خسته‌ مادران‌ و دست‌های پینه‌بسته‌ پدران‌مان خوانده‌ایم.

ما طعم تلخ بی‌تابعیتی را چشیده‌ایم—چه در ایران، چه در افغانستان، پاکستان، یا در مرزهای ناشناخته‌ای که بقا را با مرگ گره زده‌اند. و ما می‌گوییم: مهاجر افغانستانی، معیار اخلاقی زمانه‌ ماست. رنج او، در حاشیه نیست، در قلب شکست‌های این جهان است. ما از هر انسان باوجدانی می‌خواهیم: در کنار مهاجران افغانستانی بایستید، در برابر فاشیسم، هرجا که پنهان شده—پشت یونیفورم، پشت مرز، یا پشت ایدئولوژی—بایستید. ما از تمام نیروهای پیشرو—درون و بیرون ایران—می‌خواهیم که: خواهان توقف فوری و بدون‌قیدوشرط اخراج‌ها شوند، داستان دروغین مهاجرت قانونی و غیرقانونی که خشونت را توجیه می‌کند، رد کنند، کرامت انسانی تمام افغانستانی‌ها را به رسمیت بشناسند—چه با مدرک، چه بی‌مدرک، چه کارگر، چه دانشجو، چه کودک، چه سالخورده. می‌خواهیم از هر بستر و امکانی—هنر، رسانه، سیاست، اعتراض—برای تقویت صدای افغانستانی‌ها استفاده کنند. ما جامعه‌ جهانی را فرا می‌خوانیم: روی برنگرداند و هم‌دست نباشید. ساکت نمانید. پناهجویی جرم نیست. پناهجو، مجرم نیست.

منبع تصویر: داود عادل

مطالب مرتبط