این هفته شنیدم که دختر جوانی در یک موسسه مشغول به کار شده و دوران آزمایشی خود را طی میکرده است. آقای رئیس که مردی چشمچران و هوسباز است، به گوش دختر زمزمه میکند که شرط استخدام تو در این دستگاه، جلب نظر موافق من در پایان دوره آموزشی است و شرط موافقت من هم البته «رضایت از تو» خواهد بود که به زبان بیزبانی یعنی اگر مرا راضی نکنی استخدامت عملی نیست. دختر جوان و کمتجربه که بهعلت تهیدستی موفق به ادامه تحصیل نشده و فکر میکرده با استخدام شدن در موسسه مزبور، مشکلات مالی خود و خانوادهاش موقتا حل میشود و نان و آبی نصیب او میگردد، از فرط اجبار کموبیش روی خوش به جناب رئیس نشان میدهد تا به قول معروف خرش از پل بگذرد و حکم استخدام را بهدست بیاورد. آقای رئیس هم گاه به اتاق تنهای دختر سادهدل سر میزده و دستی به سر و موی او میکشیده تا از نگرانی دخترک که مبادا در دوران آزمایش رفوزه شود حداکثر سواستفاده را بکند. از قضا رندی روزی سر میرسد و دست رئیس را بر شانه دختر میبیند و به مقامات بالاتر گزارش میدهد و پرده از اسرار برمیافتد. خوب البته یک موسسه بزرگ و آبرومند از کارمندان ناصالح و غیرعفیف بیزار است و بالنتیجه به حکم روسای مافوق، فورا دختر را اخراج میکنند. البته باید این کار را بکنند تا مایه عبرت دیگران باشد و محیط کار آلوده نشود.
مگر عدالت غیر این هم حکم میکند؟ باید خوب تشویق بشود و بد تنبیه ببیند، اما، اما چرا آقای رئیس که دختر نوجوان بیچاره را وسیله هوسبازی خود قرار داد اخراج نشد؟ چرا هردو -یعنی مباشرین انحراف و بیعفتی اخراج نشدند؟ جواب این سوال واضح است، آقای رئیس نانجیب را اخراج نکردند چون او مرد بوده و برای مرد که این کارها عیب نیست. فقط زن است که باید نجیب و عفیف باشد. این آقای رئیس کار اولش نیست، لابد قبل و بعد این هم با دختران و زنان دیگری سروکار داشته و خواهد داشت. حالا در مورد این یکی جاسوسی پیدا شده و رفته دستهگل به آب داده است. این پیشآمدها که صدها نظیر دارد، درد زنبودن را در جامعه ما مجسم میکند. ازبس در این اجتماع گناه مردها به حساب نیامده، ازبس هیچ خطا و خلافی برای آنها قباحت نداشته، چنان امر بر خودشان هم مشتبه شده که در هر عمل انحرافی و گناهآلود، مرد قهرمان است و زن خطاکار. مرد پاک و منزه است و زن ناپاک و نانجیب. بله، مرد قادر مطلق و فعال مایشاء است. چندی قبل که مجله زن روز یکی-دو شماره درباره مد دامن بالای زانو منتشر کرد، آقایی تلفن کرد و گفت چرا موضوع را کوچک میگیرید. چرا ما را با مردهای ممالک دیگر مقایسه میکنید. با روشی که دخترها در پوشش خود انتخاب کردهاند، وضع همه خانوادهها بهزودی متزلزل میشود و همه مردها عنقریب از زنهای خودشان بیزار میشوند و بهعنوان دلیل هم گفت: «آخر خانم، ما مرد شرقی هستیم»، پرسیدم: «مگر انسان، شرقی و غربی دارد؟»، گفت: «بله. البته مرد ایرانی، مرد کامل است، ما نمیتوانیم پای لخت زنها را ببینیم و خوددار باشیم و کف نفس داشته باشیم، چون ژن مردی ما کامل است. آبوهوا و موقعیت جغرافیایی این مملکت، مرد را از لحاظ غرایز، قویتر از مردان ممالک سردسیر پرورش میدهد. بنابراین زنها و دختران ما باید مواظب باشند که با پوشیدن لباسهای تحریکآمیز و کوتاه، احساسات تند و آتشین ما را مشتعل نگردانند.»
آقا سپس افزود: «در کرانههای مدیترانه هم ماهی صید میشود، در خلیج فارس هم همینطور، در دریای خزر هم ماهی هست و اینها همه ماهی هستند، ولی طعم، چربی و خاصیت آنها فرق دارد. مرد ایرانی هم با مرد غربی فرق دارد، زنها اگر میخواهند در امان بمانند باید خودشان را بپوشانند». این آقا خیلی باحرارت حرف میزد و با امثال و دلایل بهاصطلاح علمی میخواست ثابت کند که خون مرد ایرانی غیر از مرد اروپائی است، و بنابراین اجازه گستاخی دارد و باید مثل دیو تنوره بکشد. گفتم: «بیانات غیرمستدل و مفصلتان مرا به یاد مطلبی انداخت که از پدرم شنیدهام، که عینا آن را نقل میکنم: پدرم که از مخالفان سرسخت حجاب بود میگفت که ۴۰ سال قبل که برای زنها کفشهایی به نام قندره با پاشنه پهن و سهسانتی مد شده بود و به جای روبنده هم پیچه به بازار آمده بود، ناگهان اراده و ایمان مردان آن دوره له لرزه درآمد تا آنجا که در یک روزنامه (شاید حبلالمتین یا یکی از نشریات یومیه آن روز،) نوشتند: "لبس قندره و ضرب نقاب موجب شهوت متاهلین فضلا عن العذاب" است (پوشیدن کفش قندره ) و پیچهزدن زنان، عنان اختیار را از مردان زندار میگیرد. البته خیلی بیشتر از مجردها، و این باعث عذاب آخرت است)". حالا آقای محترم مقایسه بفرمایید که بین اعتراض آن روزنامه و گفتههای شما با وجود ۴۰ سال فاصله زمانی، تا چه اندازه هماهنگی موجود است.»
فلسفهبافی آقایان در عرض این ۴۰ سال، قالبش عوض شده ولی محتوایش همان است که بود. به نظر هر آدم عاقلی، طرز لباس پوشیدن خانمها دلیل اصلی فساد نیست، بلکه عامل اصلی فساد، ضعف اراده و تربیت غلط مردهای این سرزمین است. تفاوت فاحش بیا مرد غربی و مرد شرقی، طرز تربیت اوست نه ساختمان وجودی او. اگر فرضیه شما صحیح باشد و انسانها را بخواهیم با ماهیها و سایر حیوانات مقایسه کنیم لابد تصدیق خواهید کرد که ماهی دریای خزر هرچه هست، نر و مادهاش یک نژاد دارد و مثل هم است. پس لااقل قبول کنید که اگر خاصیت منحصربهفردی در جناب شما و برادران شرقی شماست، پس باید همان خاصیت هم در زنهای هموطن شما باشد. این چه مردانگی است که با دیدن یا ندیدن یک ساق پای عریان، فورا شل و سفت میشود؟ مردانگی به اخلاق، شجاعت و شرافت است و هیچ مد روزی نباید در دژ پولادین مردانگی -اگر در کسی باشد- خللی وارد آورد.
معلوم نیست زنهای ما در مقابل این بیانصافیها چه باید بکنند و این جامعه مردانه تا کی میخواهد کاسه و کوزه ضعفهای اخلاقی و تربیتی خودش را سر زن بیچاره بشکند؟ تا کی این آقایان با این صراحت به ضعف اراده خود اعتراف میکنند و میخواهند آن را نوعی کمال در موجودیت یک مرد بداند؟ و تازه هم زن بیچاره را قربانی ضعفهای خود میکنند و لکه بدنامی را بهطور یکطرفه به دامان او میچسبانند. به نظر من روشن است تا وقتی ریشه فساد کنده نشده، تا وقتی قوانین یکجانبه به قوت خود باقی است و تا وقتی به حکم قوانین موجود، دختر بدبختی را که فقط بهمنظور نجات از فقر روی خوش به رئیس نشان داده اخراج میکنند، ولی آقای رئیس را برجای میگذارند تا به راه و روش خود درباره دیگران ادامه دهد، بدیهی است که مردهایی پیدا میشوند که میگویند زنها لباس سرتاسری بپوشند تا اراده ما متزلزل نشود.