مهسا اسدالهنژاد: در «زن، زندگی، آزادی» هرکس با موهای جوگندمی متولد میشود. شاید تنها جنبش در سالهای اخیر است که موهایش جوگندمیست. کودک وقتی به دنیا میآید، موهای بِکر و نرمی دارد. لطافتش از بیزمانبودنش میآید. تازه به دنیا آمده. یک نسبتاً هیچی را پشتوانۀ خودش دارد. یک آغاز از صفر شاید. برای همین موهایش بِکر است. نرمی و غیرزمخت بودنش از بیتجربگیست. جنبش زن، زندگی، آزادی اما زمانی که متولد شد، موهای بِکر و لطیفی نداشت. از ابتدا جوگندمی بود. از میانۀ راه زاده شد، با تاریخی پشت سر. اما نه آنقدر که موهایش کاملاً سفید شده باشد: تو گویی که کودک از ابتدا پیر به دنیا آمده است؛ با کولهباری از تجربه و سرد و گرمِ روزگار چشیده. بلکه با موهایی که نشان از خصلتِ «در میانه بودن» جنبش داشت: با موهایی جوگندمی. پشتِ سرش بسیار نقاط طیشده و روبهرویش کلی راهِ نرفته.
این ویژگی تکین جنبش ژیناست. جنبشی که به همان میزان که تاریخیست، پر از بالقوهگیست. به همان میزان که دریغ و حسرت را برمیانگیزاند، شور و شوق را شعلهور میکند. به همان میزان که تاریخ ستمدیدگان روی دوشش سنگینی میکند، بالهایی برای پروازکردن هم دارد. جنبش زن، زندگی، آزادی تاریخ و آینده را با هم ترکیب کرده است. ازدستدادن قرینِ بهدستآوردن شده است. موهایِ سفید یک جنبش میتواند جنبش را فرتوت کند. جنبشی که همواره ازدستدادنهایش را قرقره میکند، درگیر روانرنجوری و استیصال میشود. مداوماً غُر میزند و شِکوه پیش میکشد از ستمِ دوران. مداوماً زخمهایش را میخاراند و شکستهایش را مرور میکند. بیش از شور و شوق ساختن، میل به ویرانکردن ویرانگران در وجودش لبریز میشود. از بالقوهگیهایش و از ظرفیت نگریستن در خود و امکاناتِ دگرگونی خالی میگردد.
بیشتر بخوانید:
انباشت سالها مقاومت زنان و آزادیخواهان
موهای کاملاً بِکر یک جنبش نیز میتواند جنبش را دچار توهم کند. جنبشی که تاریخی پشتِ سرش ندارد، هر اتفاقی را آن پیروزیِ نهایی میبیند. یا درواقع با هر حادثهای گمان میکند گسست نهایی رخ داده است. موهای کاملاً بکر تجربهای ندارد. و بیتجربه بودن یعنی نادیدهگرفتن اینکه «اکنون شب است». و لایهلایه تاریکیِ انباشتشده، ناگهان رخِ آزادی را پدیدار نمیکند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» یک سالش شد. اما این صرفاً یک زمان تقویمیست. از زمانِ زن، زندگی، آزادی بسیار از این حرفها گذشته است و در این زمانِ گذشته، شهریورِ ۱۴۰۱ یک جهش بود. اما با جهیدن کسی به نقطۀ پایان نمیرسد. به نظر من همۀ بالقوهگیِ این جنبش در همین است. در همین که هرگز پیر نخواهد شد و هرگز از کار نیز نخواهد افتاد. چه اینها رفته باشند و چه هنوز باشند، «زن، زندگی، آزادی» یعنی رهایی زن، رهایی جامعه است. و این، با همۀ معانی ضمنی و آشکارش، یعنی باید خیلی راه رفت.
برابر و آزادزیستن، موهای جوگندمی میخواهد. چنانکه حقیقت نیز در گرگومیش پیدایش میشود. در لحظهای که هیچ وحدتی نه از جنس یگانگیِ شب و نه از جنس رستگاریِ صبح در کار نیست. نبرد همیشهگیست و کسانی که موهای جوگندمی دارند صبورند. صبری در کار. آنها میدانند که پیر (بار استعاریاش مد نظر است) فرصتِ کمتری دارد و کودک فرصت را نمیشناسد. به همین منظور هوشیار، توانمند، و با سری افراشته زندگی میکنند. یک جنبشِ «در میانه» احتمالاً همواره میرود. گذشته و آینده برای او در همین مسیر معنا پیدا میکنند. مداوماً نمیپرسد پس «چرا نمیرسد؟»، بلکه میپرسد «چگونه میتواند به لحظۀ «دیگر» برسد؟». برقرار باشند آنان که زن، زندگی، آزادی را زندگی میکنند و در هر دم کودکی جوگندمی را به دنیا میآورند.
منبع: صفحه اینستاگرام مهسا اسدالهنژاد