دیدبان آزار

مجموعه یادداشت‌های متفکران عرب از دریچه گفت‌وگو با متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه»

انقلاب ایران بر جریده خیال ما

بخش اول

رخدادهای ایران را با اندکی امید و انبوهی همبستگی با مردمی دنبال می‌کنیم که مانند ما دیگر تابِ زندگی زیر سلطه رژیمی ددمنش، خودکامه و امپریالیست را ندارند. در کنار گروه‌های ستمدیده‌ای مانند کارگران و اقلیت‌های قومیتی، صحنه‌های انقلابی امروز ایران آشکارا نشانگر نیرویی فمینیستی در خیابان هستند. اوایل اکتبر سال گذشته، ترجمه انگلیسی مقاله‌ای فارسی منتشر شد (ترجمه عربی فادی برودیل در سایت مگافون) که به‌کارگیریِ تصویر در لحظه انقلاب را با رویکردی فمینیستی بررسی می‌کرد. برخی نکات این مقاله یادآور مناظره‌ای است که پیشتر میان روشنفکران سوری درباره تصویر درگرفته بود. مسأله تصویر و ارتباط آن با جنبش‌های سیاسی و بسیج خیابانیِ نیروها هم‌چنان یکی از پرسش‌های اساسی در جوامع امروزی ماست و با غلبه تصویر در شکل‌دهی به خودآگاهی سیاسی و آگاهی‌بخشی نسبت به حرکت‌های سیاسی بیرون از چهارچوب محلی آنها اهمیت بیشتری نیز یافته است.

درباره بستر ایرانی و ویژگی انقلابی آن، L، نویسنده متن، از یک سو میان تصویر و بازتولید کنش‌های اعتراضی پیوند برقرار می‌کند و از سوی دیگر، میان تصویر و تاکید بر اینکه انقلاب امروز ایران از آنِ هیچ‌کس نیست و اینکه انقلابی‌ها نمی‌پذیرند که انقلابشان به شخص یا حتی مساله معین و واحدی فروکاسته شود. در بستر عربی، پس از گذشت ده سال از آغاز انقلاب‌ها در کشورهایمان، هم خود را نزدیک به زنان و مردان ایرانی و شیفته شجاعت آنها می‌یابیم و هم خود را از آنها دور می‌بینیم. با وجود نزدیکی جغرافیایی ما، شکافی عمیق میانمان فاصله انداخته است. تبادل فرهنگی میان ما و دادوستد زبانی میان عربی و فارسی در سال‌های اخیر به ابزاری انحصاری در دست رژیم ایران تبدیل شده است. با تمرکز بر کشورهای عربی، از جمله لبنان، سوریه، عراق و یمن، ایران به دنبال یافتن همدستانی از میان گروه‌های محلی و تشکل‌های سیاسی است. البته ریشه‌های تاریخی شکاف ما از پیدایش انقلاب جمهوری اسلامی در دهه‌های گذشته فراتر می‌رود. اما پس از آنکه به دست استعمارگران غربی وارد دوران مدرن شدیم، ارتباط زبانی میان عربی و فارسی بسیار محدود شد، تا آنجا که به قول سونیلا موبای «اندک دادوستد فرهنگی و معرفت‌شناختی میان این فرهنگ‌ها» به‌ندرت بدون واسطه زبانی دیگر مانند انگلیسی صورت می‌گیرد.

انقلاب‌ها و سرنوشت‌های سیاسی درهم‌گره‌خورده ما، بیش از پیش نیازمند آنند که این شکاف تاریخی و ازهم‌دورافتادگی را پشت سر بگذاریم و فضایی فراهم آوریم برای بهره‌گیری متقابل از اندیشه‌ها و مهارت‌های به‌دست‌آمده و ایجاد دوستی. این بهره‌گیری‌های متقابل، استراتژی بنیادینی خواهند بود برای تغییر سرزمین‌های طغیان‌زده‌مان و حاکمانشان که ارزشی برای خون و زندگی ما قائل نیستند. شاید در این مرحله تاریخی چاره‌ای جز زبان انگلیسی به‌عنوان پلی برای عبور از این گسست ارتباطی نداشته باشیم. بردویل با آگاهی نسبت به اهمیت سیاسی این ارتباط، شکاف میان ما را پشت سر می‌گذارد و متنی بنیادین در تحلیل رابطه انقلابی میان تصویر و خیابان را پیش روی خوانندگان عرب‌زبان و به ویژه انقلابیون عرب می‌گذارد؛ موضوعی که برای مبارزه آنها هم علیه نظام‌های حاکم اهمیت بسیار دارد. این عمل نباید در مخالفت با گفته فرانتس فانون انگاشته شود که «انسانی که بر یک زبان تسلط دارد، دنیایی را در اختیار دارد که به‌وسیله این زبان بیان می‌گردد، و این زبان دربر می‌گیرد.» (پوست سیاه و صورتک‌های سفید، فصل اول). این عمل هم‌چنین منافی ضرورت تشویق خود و دانشجویان خود به یادگیری زبان‌های همسایگانمان در منطقه نیست؛ یکی از راه‌های رهایی‌‌بخشی در این نبرد دیرپا برای بازپس‌گیری حقوق سیاسی، حق آزادی بیان و حقوق شخصی و شهروندی‌مان از چنگ ستمکارانی که دست از استثمار ما و تحقیر پیوسته بدن‌ها و اجتماعاتمان برنمی‌دارند.

در این پرونده فشرده، از برخی دوستانم خواستم که نوشته L  را بخوانند تا مدخلی باشد برای اندیشیدن به رخدادهای ایران در پیوند با آنچه برای ما رخ داد. این پرونده قصد ندارد که به خواننده عرب‌زبان تصویری روشن و کامل از  خیزش خونین ایران بدهد که همچنان استمرار دارد، بلکه می‌کوشد پرسش‌هایی درباره بی‌خبریِ ما از یکدیگر برانگیزد و فضایی مشترک ایجاد کند. این پرونده تلاشی است برای برقراری ارتباط میان مردمانمان به این امید که بیش از این در برابر فرهنگ خشونت و ددمنشی، اسیر مرزهای زبانی و ناکامی‌های خود باقی نمانیم. در این پرونده از برخی نویسندگانی که به کارکرد تصویر سیاسی پرداخته‌اند دعوت کردیم تا واکنش خود را به متن L و اندیشه‌های خود را در این زمینه با توجه به تقاطعات اندیشه و تصویر در بستر انقلاب با ما در میان بگذارند. همانطور که ما هم در خیابان تجربه کردیم و از راه تصاویر طغیان خود را علیه ستمگرانی که بر زندگی ما سلطه داشتند به جهانیان نشان دادیم.

 

تصاویر متقاطع

فادی بردویل (از دانشگاهیان لبنان)

باز هم تصاویر. تصاویری پس از یک‌دهه‌واندی از آغاز فورانشان. تصاویری پس از تبدیل‌شدن انقلاب‌ها به انباشت دیداری سهمگینی که سرگشته نمی‌دانیم از کجا و برای چه به آن وارد شویم و چگونه آن را سامان بخشیم. تصاویری پس از مالامال تصویر شدن و دلزدگی از آن. آیا تصاویر هنوز هم می‌توانند اثری در ما داشته باشند؟

ما همان‌هاییم که سیل تصاویر ما را با خود برد و از آنها دوری گزیدیم. خواستیم بر آنها مسلط شویم. شروع کردیم بر آنها اسم گذاشتن: تصاویر تجمع‌ها، تصاویر تظاهرات، تصاویر چهره—آیکون، تصاویر قلع‌و‌قمع، تصاویر مشت‌های برافراخته، تصاویر باتون‌هایی که فرو می‌آمدند، تصاویر بدن‌های ازهم‌پاشیده و له‌شده، تصاویر وحدت ملی. باز قدری بیشتر از آنها فاصله گرفتیم و به دسته‌بندی آنها پرداختیم: تصاویر تجاری، تصاویر مستشرقانه، تصاویر تاکتیکی، تصاویر اسنادی، تصاویر شاعرانه، تصاویر انسانی. به بحث و گفت‌و‌گو نشستیم درباره ضرورت مستندسازی و احترام به کرامت انسان، چه زنده و چه مرده. دچار اختلاف شدیم، درباره زمان‌هایی که فرایند مستندسازی به کالایی در بازار ارتباطات تبدیل می‌شود تا ماده خامی باشد برای آثاری هنری که در فستیوال‌های ملی عرضه می‌شوند.

پس از این کشمکش‌ها، اکنون تصاویر خیزش ایران به ما مخابره می‌شود و ما را به آن سرگشتگی آغازین بازمی‌گرداند. این تصاویر دوباره در ما تمناها و خواسته‌هایی را برمی‌انگیزاند که از برآمدن دوباره آنها هراسانیم. تصاویری که مانند تصاویر نخستین ما، نمادها و سمبل‌های مقدس رژیم را نشانه گرفته‌اند، اما هم‌زمان هیچ شباهتی نیز به آن ندارند. تصاویری انتزاعی‌تر. آیکون‌هایی بی‌چهره. تک‌فیگورها و شکل‌های متنوعی که در تفاوت‌ خود وحدت یافته‌اند.

افراد. حجابی که می‌سوزد. عمامه‌ای در هوا. نوارهای بهداشتی که روی دوربین‌های مداربسته نظارتی را می‌پوشانند. تجمع‌های کوچک. یک رقص. بدن‌هایی خاموش. سنگ‌قبرها. یک تیم ورزشی لب‌بسته. ورزشکاری که کشورش را خارج از مرزها بدون حجاب نمایندگی می‌کند. بوسه‌های در میان ترافیک. ژست‌هایی ساده. قیچی نمادین و برش ناگهانی موها. تصاویری که واقعیت‌سازند. تصاویری که اشتیاقت را برمی‌انگیزند که آنها را بازتولید کنی. تصاویری بدون بافت. بدون کامنت. بدون مترجم. بدون حاشیه. انتزاعی‌بودنشان آنها را به سمت همه‌گیری و فراگیر‌شدن پیش می‌برد. سادگی متراکم‌شده‌ای که عمق حس و جان را لمس می‌کند. انقلاب، به‌عنوان میل و اشتیاق به دگرگون‌سازی زندگی. به‌منزله آزادکننده بدن‌ها و بازسازنده بنیان‌های احساسی و ادراکی. انتزاعی از تصاویر که نظم خصوصی را به نظام عمومی پیوند می‌زند. تصاویری اشباع‌شده از مقاومت علیه سلطه نظام بر بدن‌های زنان. تصاویری که در برابر نگهبانان خودگماشته و عقوبتگران زندگی برمی‌خیزند. باز از نو تصاویر. نه. تصاویری نو. این تصاویری که دوگانه‌های بسیاری را پدید می‌آورند: خیابان/بدن، عمومی/خصوصی، وایرال و جهانشمول/ویژگی نظام، گزارش رخداد/ساخت واقعیت، درون/برون، نمایندگی/جدایی، منطق پیوسته/خلاقیت فردی و سرنگونی رژیم/دگرگونی زندگی.

 

سلفی انقلابی

ربیع مروه (از اهالی تئاتر لبنان)

وقتی در خیابان دست به کنشگری می‌زنی یعنی احتمال دارد وارد جهان تصویر شوی و سپس در معرض تماشا قرار بگیری. گمان نمی‌کنم بتوانیم در دل رخداد، کنشگر و هم‌زمان تماشاگر باشیم. تماشاگری در دل رخداد، ما را از آن بیرون می‌کشد و نتیجه آن پاپس‌کشیدن ما از رخداد به عنوان کنشگر است، حتی اگر این تماشاگری یک لحظه بیشتر طول نکشد. البته تماشاگری می‌تواند خود یک رخداد باشد، ولی در این صورت با مساله‌ای که در این نوشته کوتاه به آن می‌پردازم متفاوت خواهد بود. مساله من همان است که L در ابتدای متنِ بلند و الهام‌بخشش مطرح می‌کند، آنجا که درباره «گپی میان تماشای ویدئوها و عکس‌های اعتراضات، و حضور در خیابان، فضای مجازی و واقعیت خیابان» سخن می‌گوید.

یکی از نقاط شکاف در اعتراضات مردمی در سطح عمومی، گرفتارشدنش در سحرِ عکس و افسونِ تصویر است، تا آنجا که خیابان‌ها و میدان‌ها به استودیوی تصویری برای خود رخداد تبدیل می‌شوند، و هم‌زمان معترضان و انقلابیون، هم تصویرگرانِ رخدادِ خود و هم تماشاگرانش می‌شوند. به این ترتیب، عکاس، مدل و تماشاگر هر سه یک شخص می‌شوند. نوعی دلدادگی به خودِ رخداد که حتی ممکن است به مرز خودشیفتگی انقلابی هم برسد که تجلی آن زیاده‌روی در ثبت تصاویر شخصی و انتشار آنها در رسانه‌های جمعی در لحظه و در دل خود رخداد است. آنگونه که گویی شاهد گزارشی زنده از خیابان هستیم.

وقتی که هدف اصلی از اعتراض، بهانه‌یافتن برای ثبت عکس‌های تشریفاتی و سلفی می‌شود، به دام می‌افتیم و گرفتار می‌شویم. معتقدم آنچه تاحدودی در طول اعتراضات لبنان در اکتبر 2019 رخ داد از این جنس بود، به‌ویژه در میدان‌های مرکزی شهر بیروت که به قرارگاه عکس‌های سلفی، برای تایید و ثبت کنش مشارکت، تبدیل شدند. شمار زیادی بودیم که به میدان‌ها سرازیر شدیم در حالی که موبایل به‌دست داشتیم تا از خود عکس بگیریم. عکس‌هایی که ما را خرسند از خویش بابت مشارکت در رخداد بزرگی که پر از امید و تغییر بود نشان می‌دادند، خیزشی که در آن چشم‌انتظار انقلاب بودیم، همانند انقلاب‌هایی که در کتاب‌های تاریخ مطالعه کرده بودیم. به عکس‌برداری خو گرفتیم و به آنها دلخوش بودیم.

تکثر، تنوع و میل سرکشمان به تغییر چنان ما را شگفت‌زده کرده بود که به آستانه سرگشتگی رسیدیم. گویی جمع‌شدنمان معجزه بود و یکی از عجایب دنیا؛ آنچنان بهت‌زده بودیم که هدفی را که به خاطر آن به میدان‌ها سرازیر شدیم از یاد بردیم. شاید از ترس تغییر بزرگی که خواستارش بودیم آگاهانه خود را به فراموشی سپردیم. خود را در پس عکس‌های سلفی و خودشیفته‌وار گم کردیم، چراکه هنوز نه برای انقلاب آمادگی داشتیم، نه برای فمینیسم پیشاهنگ و هدایت‌گر آن، نه برای همجنسگرایی پررنگ و علنی آن و نه حتی برای تنها شعار آن که همگی یکصدا آن را فریاد زدیم که «همه آنها یعنی همه آنها». به عکس گرفتن و انتشار تصاویر در رسانه‌های اجتماعی مشغول شدیم و سپس خودمحورانه، خودپسندانه و خودشیفته‌وار به تماشای آنها نشستیم.

به گمانم ما لبنانی‌ها، قدرت عجیبی در تبدیل رخدادها، فاجعه‌ها و هرگونه اتفاقی به آلبوم‌های عکس داریم؛ عکس‌هایی که ما را چون قربانیان، ستمدیدگان، سرکوب‌شدگان، انقلابیون، قهرمانان، شهیدان و یا قدیسان به تصویر می‌کشند. و نه هیچگاه در حال فرار و قسردررفتن. انقلاب کنشی است که خارج از تصویر رخ می‌دهد. کنشی است که آدمی را از افسون تصویر و از قاب، سمبلیسم و آیکون‌های سحرآمیزش رها می‌کند. تصویر، ابزاری برای انقلاب است، نه هدف غایی آن. چقدر دوست دارم آنچه را آغاز کرده‌ایم، ادامه دهیم اما بدون «سلفی‌های انقلابی» و بدون چهره‌های فردی و شاید اصلا بدون دوربین‌هایمان. یا اینکه دست‌‍کم یاد بگیریم چطور تصاویری مقاومت‌محور بسازیم مانند آن تصاویری که L در متن الهام‌بخشش از آنها سخن می‌گوید.

 

انقلابی دوگانه

مروی ارسانیوس (هنرمند، کارگردان و پژوهشگر لبنانی)

نخستین آموزه سازماندهی سیاسی این است که انقلاب امری دوگانه است و ما با جدیت می‌کوشیم تا این دوگانگی را مشاهده کنیم. دوگانگی‌ای که از نوع بازتاب در آینه یا انداختن دوگانه یک تصویر در دو مانیتور کنار یکدیگر قرارگرفته، نیست. بلکه درک دوگانه‌ای است از دو محور برخورد متفاوت؛ یک سو تصویر نظام پدرسالارانه‌ای که علیه آن قیام می‌کنیم و سوی دیگر پدرسالاری رفقایمان. خیلی زود یاد می‌گیریم که دوگانه را ببینیم. دوگانگی یک سایه نیست، شکافی درونی است که انقلاب را ممکن می‌کند. اگر انقلاب، یک ایماژ را به دو تصویر تقسیم می‌کند، دریافت و فهم دوگانه، تصویر انقلابی را به چهار تصویر بدل می‌کند. پس از آنکه دوگانگی را دیدیم، نادیدنش بسیار دشوار خواهد بود.

تصاویر انقلاب از جایی به جای دیگر می‌روند، از مسیر مانیتورهای ما، و در هر یک از آنها تمامی تصاویر انقلاب‌های پیشین انباشته می‌شوند. هر تصویر انقلابی تمام تصاویر پیشین را در خود حمل می‌کند. تصویری است در درون تصویری دیگر که به دو، چهار و بیشتر منشعب می‌شود. تصویر زنانی که روسری‌های خود را بر مزار ژینا امینی در سقز در هوا می‌چرخاندند، حامل بیش از چهاردهه سازمان‌یابی زنان کرد و یک قرن خیزش فمینیستی بود که تصویر را قطعه‌قطعه می‌کردند. تصویر «ژن، ژیان، ئازادی» و سازمان‌های فمینیستی کرد، تصویری است درون تصویری دیگر که از بیرون سرتاپای حکومت ایران را به لرزه می‌اندازد. 

 

برگردان: مصطفی نجفی

منبع: الجمهوریه

مطالب مرتبط