دیدبان آزار

پرفورمنس آغوش رایگان

تبدیل تن ناامن فردی به تن انقلابی جمعی

مانیا اکبری: آغوش، تقطیرِ یک عمل قدرتمند و انسانی است که بطور جهانی و بدون تعصب درک می‌شود. «پرفورمنس آغوش همگانی» یک ژست بزرگ طراحی‌شده یکپارچه است که جرقه‌ لحظه‌ دردناک آسیب‌پذیری عمومی را بر مکان‌های عمومی زخمی‌شده برمی‌انگیزد. هم‌آغوشی عمومی یک رویداد مهم درگیری است که در عین حال توانایی بهبودی را به ناظران یادآوری می‌کند. «آغوش رایگان» مفهوم بودن لحظاتی‌ست که بدون تفاوت‌های فرهنگی و نژادی و قومی و جنسیتی، بودن‌های عمیق انسانی را برای لحظاتی به حافظه‌ جمعی ما تاکید می‌کند. «پرفورمنس آغوش همگانی» شفای اجتماعی- جمعی و فردی را ترویج می‌دهد. فرصتی‌ست برای جایگزینی خاطرات دردناک با خاطراتی جدید از امید و ایستادگی و مقاومت‌های بدنمندانه که در بستر شهرهای پُردلهره دچار یاس و ناامیدی و رخوتند.

وقتی دیگری را فارغ از شناخت فردی در آغوش می‌گیری تَن ناامن فردی را به تَنِ جمعی تبدیل کرده و نیرو و زیستن در عدم تنهایی را به اعتمادهای جمعی گره می‌زنی. از اعمال کوچک مهربانی به عنوان سنگ بنای تغییرات اجتماعی استفاده می‌کنی. ساختمان بدنمند یک بدن در بدن شهری، ساختار چیدمان‌شده شهر و قدرت را دچار ریزش می‌کند و کنترل بدنها را از سیستم قدرت با مهربانی و شفقت برای لحظاتی در دست می‌گیرد و بنای مبارزه را چیدمان می‌کند.

در سال 2014، «نوادیک» پروژه «آغوش رایگان» را برای گسترش عشق در واکنش به خشونتگری و بمباران ماراتُن بوستون راه‌اندازی کرد. این پروژه در سال 2016 محبوبیت پیدا کرد. چرا که «نوادیک» از این طریق، تلاش‌های زیادی برای حفظ صلح و کاهش تنش در اعتراضات، شورش‌ها و گردهمایی‌ها انجام داد. او پروژه‌ «آغوش رایگان» را در گفتگوی تفاهم و شفقت در میان موج فزاینده‌ نفرت و نژادپرستی مطرح کرد. و همچنین به بررسی قدرت تعامل مثبت انسانی و راه‌های پُرکردن شکافِ نژادی با گسترش عشق، برای ایجاد وحدت مدنیت و فرهنگ متنوع تر و فراگیرتر در بخش‌های آکادمیک و میدان‌های شهر به نمایش گذاشت. او از پلیس‌ها در‌خواست کرد به پروژه‌ «آغوش رایگان» بپیوندند. «نوادیک» پیراهنی پوشید که روی‌ آن نوشته شده ‌بود «آغوش رایگان». به نوعی لباسی که بر تن داشت اعلام آمادگی‌ عشق‌ورزیدن به اذهان عمومی بود. او  در مسابقه ماراتُن به دوندگان پیوست.

«نوادیک» در طول مسیر مخاطبینش، پلیس و طرفداران دونالدترامپ و برنی‌سندرز را در آغوش گرفت. تی‌شرت او بر تنش نماینده نام اوست و هر زمان مردم «نوادیک» را با تی‌شرت «آغوش رایگان» در فرودگاه و یا خیابان و هر مکان عمومی می‌بینند، دست‌هایشان را برای هم‌آغوشی به سمت او باز می‌کنند. او می‌گوید: «در این شرایط به طور واقعی شما فردی را که در آغوش دارید باید عمیقا در آغوش بگیرید. باید او را در آغوش خود بسیار واقعی احساس کنید. آغوش ما در آن شرایط بَرهم‌زننده‌ قدرت‌های مسلط است. قرار نیست دو تَن ناآشنا بدون شناخت پیشینه و حتی دانستن نامِ یکدیگر، در آغوش کشیده شوند. وقتی دیگری را در آغوش می‌گیرید شما باید به پشت او بزنید تا وانمود کنید که آنجا هستید. ارزش مراقبت و قدردانی شما در آن شخص نفوذ می‌کند و او مانند یک گُل تغذیه می‌کند و شکوفا می‌شود. او ادامه می‌دهد مردمی که می‌توانند تنفر را بیاموزند می‌توانند عشق ورزیدن را هم تمرین کنند و بیاموزند. زیرا عشق به‌طور طبیعی به قلب انسان نفوذ می‌کند و قلب انسان تپش یک جامعه‌ است.

در دورانی که بدن‌هایی از خشونت سیستم قدرتِ مسلط و دیکتاتوری، غرق در خون می‌شوند و شهر بوی خون و مرگ می‌دهد، ما شاهد دختران جوانی هستیم که در شهر، در کنار دیوارهای ساخته‌شده که حریم را مشخص می‌کنند و انسان را محدود، دست‌هایشان را باز می‌کنند و آماده‌ در آغوش کشیدن شما هستند. آنها در کنار همان دیوارهای شهری در اماکن عمومی و خیابان‌هایی که اعتراضات با تنفر و خشم و خشونت و تیر و کشتار پاسخ داده می‌شود، در نهایت محدودیتِ انتخاب پوشش، دیگری ناشناس را همچون «نوادیک» در آغوش می‌گیرند. این فراخوان یک فراخوان سیاسی است. اما این بدن‌ها با یکدیگر آشنا هستند آنها از یک جنس و خاستگاه می‌آیند. بدن‌های که در آغوش یکدیگرند بار غم و اندوه جان‌های بیشماری را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند و درد جمعی را به امید و نوری انقلابی گره می‌زنند. بدن‌هایی که در خیابان‌های شهر بی‌واسطه یکدگیر را در آغوش می‌‌گیرند، بدن‌هایی انقلابی هستند که آغوش‌هایشان خاستگاه تغییر است.

آنها حافظه‌ جمعی گذشته را به امید تبدیل می‌کنند. بدن‌های «آغوش رایگان»، خاستگاه کنترل‌گر نظام مردسالاری را برهم می‌زنند و نظم اجتماعی حاکم را درهم می‌شکنند. آنها در نهایت آرامش و در نهایت سکوت به‌فاصله‌ یک تیر و یک باتوم، عشق را به تن‌هایی که هر لحظه خشونت و نفرت را تجربه کرده و گاه قربانی خشونت است و گاه ناظر خشونت بر دیگریست، در آغوش یکدیگر پیوند می‌دهند و جان و نفسی تازه را در عمق تاریکی و اوج تنهایی به یکدیگر می‌بخشند.

«مرلو پونتی» می‌‌‌گوید تو با دیدن و لمسِ بدن دیگری بدن خود را می‌بینی. بدن‌هایی که در بستر خیابان‌های شهر با تهدید و تحقیر و خشونت بی‌بدن می‌شوند با خواسته‌شدن و تایید درآغوش یکدیگر، بودنشان را تجسم می‌کنند و خود را مجددا به یاد می‌آورند. به نوعی تَنِ آسیب‌دیده را در امنیتِ «آغوش رایگان» از خیابان‌ها و مکان‌های عمومی بازپَس می‌گیرند. بدن‌های انقلابی که در موقعیت‌های مختلف برای جان و روح دادن به انقلابِ بدن‌ها، موقعیت‌سازی می‌کنند و از آغوش‌هایشان «آغوشی سیاسی مدنی» را خواهانند.

اگر «نوادیک» به دلیل رنج سیاه بودنش و حافظه‌ تاریخی بردگی برای اعتراض به نژادپرستی و حق‌طلبی در نهایت امنیت اجتماعی «آغوش رایگان» را راه‌اندازی کرد، دختران ما در ایران، زیر تیر و خشونت باتوم، شلاق و زندان و شکنجه در فاصله‌ چند قدمی، در خیابان‌هایی که هر مشتی با تیری پاسخ است «آغوشی‌های سیاسی» ساختند. بدن‌هایی که انقلابی‌اند و «آغوش رایگان- سیاسی» را ترویج می‌کنند. برای جان‌های مهساها و حدیث‌ها و نیکاها باید بدن‌های انقلابی را به «آغوش‌هایی رایگان- سیاسی» تبدیل کرد تا درد و رنجِ نسل‌کشی سیستم قدرت را در آغوش یکدیگر به امید و نور و گرما پیوند دهیم و بشویم «آغوش مردمی».

مطالب مرتبط