دیدبان آزار

به یاد آن‌ها که دوام نیاوردند، به یاد آن‌ها که اکنون دربند‌ند، به یاد آن‌ها که می‌توانند این متن را بخوانند

از فمینیستی‌خواندن انقلاب کنونی ایران نهراسیم

سوزان کریمی: زنی نوشته است: «امروز که بدون حجاب از خانه بیرون رفتم، تنها یک بار متلک جنسی شنیدم ولی چنان فریادی زدم که طرف خشکش زد: "بی‌شرم! بی‌شرف! خجالت نمی‌کشی این روزها هم دست برنمی‌داری."» این روزها هر‌بار که وارد شبکه‌های اجتماعی می‌شویم، پست‌ها و استوری‌های بسیاری می‌بینیم که نه فقط روایت شاهدان عینی از اعتراضات جاری است، بلکه بعضاً اشاراتی‌اند به آنچه پیش از این هم وجود داشته و مجال مرئی‌شدن نمی‌یافته است. تمرکزم اینجا بر گروه دومِ این اعلانات مجازی است؛ مشخص‌تر از همه روایت‌هایی از سختی‌ها، شکست‌ها و زخم‌هایی از گذشته‌ یک بدن زنانه که به موجب فضای -بی‌‌لکنت بگوییم- انقلابی، امکان یافته‌اند به چیز دیگری تبدیل شوند. امکان یافته‌اند که نه به‌صورت تروماهای هولناک بلکه به صورت سندهایی بر اشتراک و اتحاد زنان و تمام بدن‌هایی که آنقدر که باید «مردانه» نبوده‌اند به اکنون برگردند و در مسیر آینده، دگردیسی یابند. کسی از جان‌به‌در‌بردنش از قتل ناموسی نوشته ‌است، کسی از رهایی‌ خوش‌اقبالانه‌اش از تجاوز. کسی یاد آن‌ها را که نتوانستند نجات یابند گرامی داشته است، کسی از حقی که پیشتر نسبت به فضاهای عمومی نداشته است و دیگری از هر جلسه‌ فشرده‌ «تراپی» که این روزها در خیابان می‌گذراند. بسیاری مجال یافته‌اند که آن دشوار‌ی‌ها، آن نشکستن و تسلیم‌نشدن در برابر فضاهای بیش‌مردانه که تمام مکان‌ها و دوره‌های سنیِ زندگی ما را در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی دربرمی‌گرفت، جشن بگیرند. مجال یافته‌اند که ببینند جمع‌های زنانه، دوستی و همراهی زنان با یکدیگر، تنها برای نجات از شرایط ناممکنِ افرادی که بودیم و یا از نزدیک می‌شناختیم نبوده است، بلکه نوعی اخلاق و دانش در آن‌ها تولید شده که به کارِ «نجات دادن/یافتن» همراه با بدن‌های دیگر هم می‌آید. به کار بازتفسیر‌کردن تاریخ می‌آید و به کار این‌که فضای موجود را برحق، مورد خطاب قرار دهیم. بیش از همه به این خاطر که چنان که بوده است نماند. اینجا بازماندگان، عاملان تغییر وضع موجود شده‌اند و سهمی را که در بی‌شمار لحظه و بی‌شمار نقطه از آن‌ها و چون آن‌هایی دریغ شده است باز‌می‌خواهند، نه صرفاً برای خواستِ اجرا‌شدن عدالت در حق افراد، بلکه برای ساختِ واقعیتی دیگر که برای همگان بهتر از آنچه گذشته است خواهد بود. چنین واقعیتی کمتر اجازه‌ شئ‌شدن گروهی از مردم را برای فاعلیت‌ یافتنِ گروهی دیگر خواهد داد.

این تنها فضای انقلابی است که -گیریم حتی موقتاً- بدن‌های منقاد را بیش از مرزگذاری و فاصله‌گیری، بر نقاط اندک یا فراوانی که برای اتصال با یکدیگر دارند متمرکز ساخته است. این گزاره‌ درستی است که اکنون مرد و زن، پیر و جوان، و همه‌ اقوام در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و خواست آزادی و تغییر حکومت موجود را فریاد می‌زنند. اما این نمی‌تواند به این معنا باشد که همه‌ این افراد از مسیری مشترک به نقطه‌ کنونی رسیده‌اند. نگاه مستأصلی که افقی جز آنچه خود وضع موجود به او ارائه کرده است ندارد، نگاه مستأصلی که به وجود سلسله‌مراتب عادت داده شده است، تاکید بر تفاوت سوژه‌ها و مسیرهایشان تا رسیدن به موقعیت انقلابی را، جز به قصد تفرقه‌افکنی و دلسرد‌کردن معترضان نمی‌بیند. اما این جنبش قدرت خود را از تفاوت‌های موجود در آن گرفته است. به تعبیر مشهور آدری لرد، مساله بر سر پذیرفتن تفاوت‌ها نیست بلکه بر سر تبدیل‌کردن آن‌ها به منابع قدرت است. ازقضا تاکید بر تفاوت‌ها و دشواری بیشتری که برخی برای رسیدن به اکنون متحمل شده‌اند، به باز‌شدن افق درک ما از واقعیت پیرامون‌مان کمک می‌کند و نقش مستقیمی دارد در بنیان‌گذاری واقعیتی که خواستار و نیازمندِ آن هستیم. همان‌طور که حضور ثروتمندان را در کنار بی‌چیزان، مالکان را در کنار مستاجران و سلبریتی‌های توبه‌کار را در کنار صفوف مردم معترض می‌پذیریم اما از آن‌ها این انتظار را هم داریم که در نقشی که در برساختن وضع موجود داشته‌اند، بازاندیشی کنند. این بازاندیشیِ فعال به معنای همراهی و تقویت‌کردن جنبشی است که رو به تغییر بنیادین دارد.

 

بیشتر بخوانید:

رقص، رقص، تا آزادی

انباشت سال‌ها مقاومت زنان و آزادی‌خواهان

 

شاید مهم‌ترین دستاورد اندیشه فمینیستی همین بوده است که کیفیاتِ تحولات اجتماعی را، در مقیاس‌های خردتر، در رابطه‌ بدن با خود، بدن با دیگری و بدن با جهان پیرامون ردیابی کند؛ که ابزار لازم را برای خواندن گذشته و آینده در اکنون به میانجی حضور بدن اجتماعی فراهم آورد. از فمینیستی‌خواندن انقلاب کنونی ایران، حرکتی که در ساده‌‌ترین تعبیرها هم از خشمی همه‌گیر نسبت به زن‌کشی و حجاب اجباری شعله کشیده است، نهراسیم. دوستِ از‌قضا مردی در استوری‌اش نوشته بود: «تنها دیکتاتور نیست که با فریاد آزادی روبرو شده است. پژواک این فریاد در گوش همگان می‌پیچد: "شما حقی بر بدن و پوشش خواهر و دختر و مادر و همسرتان ندارید." مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر دیکتاتوری است که در راس جامعه مردسالار ایستاده است. این انقلاب، انقلابی فمینیستی است.»

خطاب درستی که این اعلان نسبت به پدرها، برادرها و شوهرها داشت در گوش من طنینِ صرفاً محکوم‌کننده‌ای نمی‌انداخت. بلکه دعوتی بود به بازیابی همان نقاط تاکنون نامرئی، خنثی‌کردن‌شان برای بازتولید ستم و تبدیل‌کردن‌شان به یک همراهی واقعی در ساختِ واقعیتی دیگرگون. آن خطاب را این‌طور بسط دادم: «ایضاً رفقا، دوست‌پسرها، هم‌خانه‌ها، فامیل‌ها و حتی رهگذرانی که حق انحصاری تعرض، ابژه‌سازی و تحقیر را برای خود محفوظ می‌دانستند و حق مطلق عاملیت را برای زنی که در نزدیکی‌شان واقع بود، قائل نمی‌شدند. خشونت سیستماتیکی را که می‌دیدند به شکل تشدیدشده و به‌صورت ستم جنسیتی مضاعف، به «دیگری» تحمیل می‌کردند. این فرصتی برای رهایی از بندگی پدرسالاری که خود را در عاملیت کاذب زور بازو و قدرت تخریب «ابژه بی‌خطر» نشان می‌داد هم هست. نیرویی در این جنبش وجود دارد، که نمی‌شد آن را در هیچ‌یک از به‌اصطلاح فرهنگ‌سازی‌ها، آن جمع‌های کوچک با توان معین‌شان و تلاش‌های فردی سراغ گرفت؛ اما در همان راستاست. فرصت را مغتنم بشماریم، فرصتی برای چیز دیگری شدن و چیز دیگری ساختن».

پیامی دریافت کردم که: «فمینیست جماعت» که بخواهد از انقلاب مردم به نفع «خود» سهم‌خواهی کند، ما را به همان نظام تبعیض‌آمیزی که اسیر آن بوده‌ایم بازخواهد گرداند. این یادداشت را در پاسخ به فرستنده آن پیام و همه‌ آنان که تنها راه نجات را در «همه با‌هم بودن» بدون اجازه به بروز تفاوت‌ها می‌بینند نوشته‌ام؛ در پاسخ به آن‌ها که سال‌ها و دهه‌هاست بر «انسان» دربرابر سوژه‌ نامعین فمینیسم که جز با ترس‌هایشان آن را تعبیر نمی‌کنند، تاکید کرده‌اند. بدون گشودگی لازم در ادراک واقعیتی که مشترکاً برسازنده و برساخته‌ آن هستیم، انسان معنای دیگری جز همان سوژه‌ مردانه ممتاز و منقادِ پدران گوناگون ملت نخواهد داشت. «فمینیست جماعت» هرگز در بنیان‌گذاری هیچ‌یک از نظام‌های تبعیض، حذف و ادغام در طول تاریخ نقش نداشته است. شاید زمان آن رسیده باشد که با استقلال و بدون ترس‌هایی که در ما نهادینه شده است، با او روبرو شویم و پیش از انکار‌کردنش دریابیم که اساساً چه می‌گوید. این را هم ذیل درس‌های شجاعت که از نسل تازه می‌گیریم، لحاظ کنید.

مطالب مرتبط