شهین غلامی: در چند روز گذشته، فضایی حول بیانیه منتشرشده توسط کنشگران و پژوهشگران زن درباره جریان روایتگری خشونت جنسی شکل گرفته که نیازمند بازاندیشی و توجه است؛ زنانی به این فضاها چه در قالب حمایت و چه نقد پاسخ دادهاند و واکنشهایشان را چه مثبت بخوانیم و چه منفی، فضایی را شکسته و تصویرها را برهم زده است. در این میان مردانی اعم از کنشگر و غیرکنشگر، شناس یا ناشناس، با جلوداری و با عَلَمِ حمله یا دفاع، از این سمت بیانیه یا آن سمت بیانیه، به فضای گفتگوها گام گذاشتهاند. در این یادداشت کوتاه سعی میکنم به ایرادات چنین مداخلاتی از سوی گروه مردان بپردازم. لازم است که در همین ابتدا توضیح دهم هرکجا که درباره مردان صحبت میکنم، منظورم مردان سیس (همانسوجنسیتی) است.
در برخی از نقدها به این بیانیه از حضور نداشتن مردان در میان امضاکنندگان و «جنسیتزدگی» احتمالی امضاکنندگان و نویسندگان گلایه شده است. طبیعتا مطلوب هر جنبش اجتماعی، حضور و همدلی نهتنها هردو جنس بلکه گروههای جنسی و جنسیتی دیگر است. ایدهآل هر جنبش اجتماعی و سیاسی پیشرو این است که از چارچوبهای جنسی و جنسیتی غالب، دوگانه زن/مرد و تعاریف ذاتگرا از هویتهای جنسی و جنسیتی گذر کند. اما چنین گذاری، حداقل تا زمانی که نظامهای جنسی و جنسیتی «هنجار» غالبند و کار میکنند، نباید به معنای بی معناشدن جنسیت و اکتهایی باشد که هرکدام از گروههای جنسی و جنسیتی به حاشیه راندهشده، به صورت درونی و برای پیگیری مطالبات و جایگاه خودشان در سیستمهای نابرابری جنسیتی تعریف و دنبال میکنند، تعبیر شود. به این معنا که، گزاره «زن و مرد فرقی ندارند»، اگر نتواند نظامهای دخیل در ساخت جنسیت و نظامهای نابرابری جنسی و جنسیتی را شناسایی کند، در بهترین حالت به بازتولید و تثبیت نظمهای جنسی و جنسیتیهنجار منتهی میشود.
در چنین فضایی، جنبش میتو، راویان، حامیان و منتقدانش این حق را دارند که نسبت به حضور مردان در فضاهای گفتگو و در لحظات تنش و مناقشات فمینیستی حساس باشند. چنین حساسیتی نه به معنای حذف یا امکان گفتگو و توافق نداشتن، بلکه انتخابهایی وابسته به موضوع آن هم در موضوعات مهم و حساسی چون آزار جنسی است. پرواضح است که جایگاه مردان در نظام جنسی و جنسیتی و امتیازات خاصی که آنان با توجه به جایگاه خود دارند، میتواند این انتظار را از آنان ایجاد کند که از دسترسیها و امتیازاتشان برای پایان دادن به نظم هنجار و سرکوب جنسیتی استفاده کنند و به جنبشهای فمینیستی یاری رسانند.
با اینوجود، چنین مداخلاتی خالی از مناقشه و به معنای تایید حمایتهای قیممآب به نفع و له گروه دیگر و جلوداری یا میانداری عرصه نزاع نیست. به این معنا که همراهی و همدلی مردان در بازتاب مطالبات و حتی منازعات جنبش فمینیستی اگرچه مثبت و حتی از نظر سیاسی مهم است، اما زمانی که به شکل جلوداری ظاهر و به جای انعکاس صدا صاحب یا نماینده صدای زنان شود، مغایر با ساختن جامعه مطلوبی است که زنان سالهاست برای ساختنش تلاش میکنند. جنبشهای فمینیستی در لحظات بسیاری حضور مردان را به چالش کشیده و آن را فشار و بار مضاعفی دانستهاند که در مقاطع حساسی از جنبشهای فمینیستی، نیروی بسیاری از زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی را به جای موضوعات اصلی مورد گفتگو، درگیر حواشی حمایت و حملههای بولیگر و قلدرمآبانه میکند. همچنین انتخاب رویکرد «نه گفتن به حمایت و حمله مردسالار» نه به معنای برخورد یا خصومت شخصی با مردان، که برای پاسخگو کردن آنان در مواجهه با موضوعاتی همچون آزار جنسی و دعوت از آنان برای ساختن اشکال متفاوت همدلی و همبستگی توسط جامعه خودشان است.
از سوی دیگر این روزها از بسیاری از مردان و برخی از زنان میشنویم که «فمینیسم ایرانی مبتنی بر دوگانه زن/مرد است» و برخورد حذفی با مردان دارد. مروری بر تاریخ جنبش فمینیستی در ایران نشان میدهد که چنین گزارهای نهتنها نادرست بلکه مخالف چیزی است که تاکنون تجربه شده است. فمینیسم ایرانی به دلیل سرکوبهای شدید جنسی و جنسیتی که از سوی نهادهای مختلف بر زنان اعمال میشود، همواره حضور مردان فمینیست را به عنوان فرصت و امتیازی در نظر گرفته است که در لحظات چالش و ستم میتوانند به کمک زنان بیایند و از دانش فمینیستی که در جمعهای فمینیستی کسب میکنند، برای ساختن جامعهای برابر حداقل در ابعاد کوچک جامعه پیرامون خود استفاده کنند. غیبت آنان از برخی فضاها و مباحث هم تا حد زیادی نه تصمیمی جمعی از سوی زنان فمینیست بلکه نگاه بالا به پایین و بعضا تحقیرآمیز برخی از آنان و اولویتبخشیشان به مطالبات دیگر بر خواستههای فمینیستی بوده است. پس گزاره حذف آنان از فضاهای فمینیستی ایرانی نمیتواند درست یا حداقل دقیق باشد.
بیشتر بخوانید:
بیانهای جمعی؛ نگاهی به دو سال جریان روایتگری خشونت جنسی
هرگونه خشونت، آزار و باجگیری جنسی در محیط کار از نظر ما محکوم است
البته موضوع حضور مردان در جنبش فمینیستی و مناقشات حول آن محدود به جمعهای فمینیستی ایرانی نیست؛ ازقضا چنین بحثهایی در فضاهای فمینیستی غیرایرانی و عمدتا غربی موضوعی آشنا خصوصا پس از فمینیسم موج دوم است. حتی در فمینیسم موج سوم و چهارم که گشودگی بیشتری نسبت به حضور مردان در جنبشهای فمینیستی دیده میشود، همچنان حضور مردان با مناقشات بسیاری روبرو است و مردان از حضور در بسیاری از فضاهای فمینیستی یا منع میشوند یا خودشان آگاهانه کنار میکشند.
دلیل چنین تصمیمی نه انتخاب یا خصومتی شخصی و حتی گروهی با مردان بلکه موضوعی در حوزه سیاست فمینیستی است که با ردیابی حضور هژمونیک مردان در دیگر جنبشها و سلطهای که مردان حتی پس از ورود به مباحث فمینیستی و در میانه روابط قدرت در میان جمعهای فمینیستی اعمال میکنند، با هدف مصون ساختن فضا از سلطه مردسالارانه و روابط نابرابر جنسی و جنسیتی اتخاذ میشود. این حساسیت خصوصا در مباحثی چون آزار جنسی حساستر میشود، چرا که حضور آنان در نقاطی اگر تریگر(یادآور و محرک تروما) نباشد، میتواند تصاحب مجدد فضایی باشد که حذفشدگان و آسیبدیدگان (یعنی زنان) به سختی در حال مراقبت و امن نگهداشتن آنها از الگوهای مردسالارند. بنابراین، موضوعی که فمینیستهای ایرانی (حتی به فرض درست بودن پیشفرض) به آن متهم میشوند، اصلی قابلدفاع و سیاستی قابل پیگیری در جمعهای فمینیستی غیرایرانی عمدتا غربی است.
موضوع دیگر ورود مردان در قامت نقد گروه مقابل (چه در جایگاه منتقدان و چه در جایگاه حامیان) بیانیه است. در این چند روز بسیار شاهد بودیم که شیوههای حمایتگری و نقد مردان متاسفانه بر همان الگوی سابق انگزنی، حملههای سکسیستی و میساژنی استوار است. این نقدها طیف وسیعی را از: نسبت دادن کنش زنان نویسنده و امضاکننده به متاثر بودن از فضاهای مردانه، انگهای امنیتی، ورود به زندگی و حریم شخصی زنان امضاکننده و نسبت دادن عنوان گلوگشاد و بدون مرز «حامی آزارگر» به این زنان تا توهین به زنان ناقد بیانیه و تمسخر حوزه کارشان در مباحث حساسی چون عاملیت جنسی را شامل میشود.
توصیهای که میتوان بر اساس سیاست فمنیستی و تجربه تاریخ جنبش فمینیسم در ایران برای خروج و یا فرارفتن از چنین فضایی داشت این است که مردان همدل یا ناقد جنبش میتو و این بیانیه بازاندیشی کنند که اولا چه مسئولیتی برای خود (به عنوان گروهی اجتماعی و نه به معنای شخص) در برهم زدن فضای آزار جنسی و نظم جنسیتی حاکم تعریف میکنند و ثانیا در مدت زمانی که از جنبش میتو میگذرد چه فرمهایی از حمایت جمعی از زنان آسیبدیده و محروم و وادار به پاسخ کردن مردان آزارگر (یا متهم به آزارگری) شکل دادهاند؟ قطعا سادهترین پاسخی که میتوانند بدهند توسل به گزاره «زن و مرد فرقی ندارند»، حمله به گروههای زنان (چه در قامت مخالفان یا موافقان بیانیه) و اعمال فشار برای امضای بیانیههایی است که زنان تحت فشارهای شدید و شرایط روانی سخت به هنگام کار با پروندهها و موضوعات حول آزار جنسی تولید میکنند. آن چه در این میانه مهم است بازاندیشی الگوهای مردانگی، پرهیز از مداخلات فرادستانه و مردسالار و گوش سپردن به صدای زنان در میانه جدال هایشان برای خلق راههای نو و جایگزین است.
پانوشت: مداخلات مردسالارانه و ادبیات قلدرمآب چیزی نیست که فقط خاص فضاهای مردانه باشد. در بسیاری از فضاهای زنانه و حتی نقدهایی که این چند روز تعدادی از زنان به بیانیه وارد دانستهاند، شاهد استفاده از چنین ادبیاتی و بازتولید همان الگوهای مردسالاری در نقد و انگزنی به زنان دیگر بودهایم. پرداختن به این بحث، موضوع یادداشت دیگری است.