سیستم حبس در بهبودی بزاماندگان خشونت جنسی ناموفق عمل میکند و تروما را از طریق زندانی کردن انسانها مستمر میسازد. وقت آن رسیده است که راه دیگری را امتحان کنیم. در سال 2015 کسی در دانشگاه بِیلِر به من تجاوز کرد که میشناختمش و به او اعتماد داشتم و از این رو دو مطالبه داشتم: التیام، و اینکه او به کس دیگری تجاوز نکند. به باور من، راه رسیدن به هردوی اینها زندانیکردن او بود. تجاوز را به دپارتمان پلیس بِیلر گزارش دادم، جایی که افسری به من گفت «هیچ بازپرس قضایی عاقلی» پرونده مرا قبول نمیکند چون شاهدی نداشتم و آن مرد درخواست جلب رضایت میداد.
تحقیقات عنوان IX چهار ماه طول کشید و بار روانی آن برای من از خود تجاوز تروماتیکتر بود. من بارها مورد بازجویی قرار گرفتم. با وجود لیست 25 نفرهام از کسانی که میتوانستند به تغییرات رفتار من پس از این که مورد تجاوز قرار گرفتم گواهی دهند، و مشاوری که در مورد من تشخیص اختلال اضطراب پس از سانحه داد، آن مرد به جرم تعرض گناهکار شناخته نشد و فرجامخواهی من به شکست انجامید.
کِن استار[i]، رییس وقت بِیلر[ii]، را متقاعد کردم تا با من ملاقاتی داشته باشد. او به من گفت که به زعم او یک دادرسی ناعادلانه در حق پرونده من صورت گرفته است و او کاری برای حل آن خواهد کرد؛ با این وجود، دو ماه بعد هم هیچ کاری از پیش نرفت. پس از آن که یک پست وبلاگی درمورد تجربه من به طور گسترده منتشر شد، استار (دادستان سابق)، وکیل مدافع پیشین جفری اِپستاین[iii] و نویسنده گزارشی در باب زمامداری کلینتون که -شامل بخشی [مختص به] مسئله شهوترانی بود که به سوءرفتار جنسی رییسجمهور سابق در رسوایی مانیکا لِوینسکی میپرداخت- بِیلر را به علت مدیریت ناموفقِ شکایات متعدد در مورد تعرض جنسی ترک کرد.
گزارش ماجرای تجاوز من موجب شد نامههای ناخوشایندی از سوی همدانشگاهیهایم دریافت کنم و از سوی مدیران بِیلر تهدید به اخراج شدم. کسی که به من تجاوز کرد هم هرگز با هیچ مجازاتی مواجه نشد. از آن زمان متقاعد شدهام که نظام حقوقی کیفری راه حل تخلفات جنسی نیست. در حال حاضر، حرف زدن از عدالت ترمیمی به جای حبس به عنوان راه حلی برای مسئله تجاوز این پیامد را برایم داشته است که مرا «احمق»، «خام»، «بدجنس» و «هرزه» مینامند.
بیشتر بخوانید:
آیا عدالت ترمیمی میتواند جایگزینی برای عدالت کیفری باشد؟
جدال دیرینه زنان برای تعریف تجاوز جنسی
شاید این خشم از این حقیقت ناشی میشود که علیرغم عمومیت داشتن مسئله تعرض جنسی و اهمیت جنبش #Metoo، پاسخها و چارهاندیشیها در مسئله تجاوز، شوربختانه ناکافی باقی میمانند. نظام حقوقی کیفری به عنوان راه حل جرایم خشونتآمیز جلب مشتری کرده است، با این حال معمولا در جبران خسارت بازماندگان خشونت جنسی درمیمانَد. در سال 2017 نرخ حل وفصل پروندههای تجاوز تنها 5. 34 درصد بود.
اما پیگرد قانونی فزاینده متهمان به تجاوز، بازماندگان را تسکین نمیبخشد و یا تجربیاتشان را در مرکز توجه قرار نمیدهد چرا که نظام قانونی کیفری حتی وقتی به مثابه ماشینِ اسارتی عمل میکند که به همان منظور طراحی شده، پاسخهایی را که قربانیان نیاز دارند و سزاوارش هستند، فراهم نمی کند. در واقع نمیتواند [فراهم کند]. در عوض، قربانیان را مجددا دچار تروما و اجتماعات را ناامن میکند و فرهنگ تجاوز را تداوم میبخشد.
تحقیقات حاکی از آن است که بسیاری از بازماندگان خشونت جنسی اصولا از طریق بازیابی احساس قدرت و کنترل بر پیامدهای تجربه یک تعرض، التیام مییابند که مشتمل است بر توانایی تصمیمگیری درباره این که داستانشان را با چه کسی، چطور و در چه زمانی به اشتراک بگذراند، و توانایی محدودکردنِ افشاگریشان در شرایطی که احتمال فلاشبک (یادآوری دوباره تروما) وجود دارد.
با این حال فرآیندحقوقی-کیفری، قدرت و کنترل را از بازماندگان سلب کرده و آن را به دست نهادهایی میسپارد که به جای فرد آسیبدیده نماینده منافع دولتاند. بازماندگانی که حاضر به شهادت دادن نباشند حتی ممکن است با رای دادگاه و تهدید به زندان، مجبور به این کار شوند. اگر قرار بود کسی سیستمی را طراحی کند که تروما را به بازماندگان تحمیل کند، نتیجه چیزی بسیار شبیه به نظام حقوقی کیفری ما میشد.
بازماندگان تجاوز و خشونت جنسیاگر شهادت هم بدهند کنترلی بر داستان خود ندارند. در عوض طی سلسه سوال و جوابهایی توسط بازجو در راستای پیشبرد منافع دولت، [داستان] از زیر زبان آنها بیرون کشیده میشود. قربانیان همچنین توسط یک وکیل مدافع دوباره مورد بازجویی قرار میگیرند که میتواند عمیقاً ثبات روانی آنها را بر هم بزند. [این بازجوییها] محرکهایی است که ترومای اولیه را از نو زنده میکند و میتواند موجب شود که بازمانده از خود بپرسد آیا ترومایش اصلا ارزش جبران خسارت دارد.
اما بیشتر پروندهها حتی به مرحله محاکمه هم نمیرسند. اکثریت چشمگیر آنها از راه توافق طرفین حل وفصل میشوند. این [مسئله] در حالیکه ممکن است بازماندگان را از بازتجسم تروما معاف کند، یکی از قویترین جنبههای نظام حقوقی کیفری را حذف میکند: طبیعت ترافعیاش را. در یک سیستم توافقمحور، بار مسئولیت دولت در اثبات شواهد تا حد زیادی حذف میشود که نتیجه آن مجازاتهای بیشمار، رفتار تبعیضآمیز با مردمان فقیر یا غیرسفیدپوست و محکومیتهای ناروا است. در این سیستم آنچه به ما میرسد عدالت نیست بلکه مبادلهای است بین دولت و وکیلمدافع بر سر عناصر قانونیِ یک جرم یا مدت زمان یک حکم حبس.
حتی اگر بازمانده، هفت خانِ حقوقی کیفری را به نتیجهای «موفق» برساند، پاسخ سیستم فقط مجازات است. عدالت به مثابه شمارِ سالهایی معنا میشود که یک فرد مجرم در قفس میگذراند. اما زندان نه عدالت است و نه مکانی برای تأدیب، پاسخگویی و رستگاری. زندان تحمیلِ آن تروما بر شخصی است که مرتکب آزار شده است. وقتی که افرادِ محکوم به تعرض جنسی دوره زندان خود را پشت سر میگذارند، معمولا با تنبیهی مادامالعمر در دفاتر قطور ثبت تخلف جنسی مواجه میشوند.
در نظام حقوقی کیفری، مجازات کردن با پاسخگو دانستن متهم یکی دانسته شده است، و این تصور در واقع خود مانع از پاسخگویی است. دنیل سِرد[iv]، یک مدافع عدالت ترمیمی، در کتاب اخیر خود «تا وقتی که تصفیه حساب کنیم[v]»مینویسد که پاسخگویی نیازمندِ اقرار به مسئولیتِ اَعمال شخص و تاثیر آن اعمال بر دیگران، و ابراز صریح ندامتِ واقعی است. فرد باید کاری در جهت جبران آسیب انجام دهد و از ارتکاب آسیب مشابه در آینده خودداری کند.
در مقابل، پاسخ مجازات محورِ نظام حقوقی کیفری، متهم را از اقرار یا تصدیق آسیبی که مرتکب آن شده است بازمیدارد. متهم معمولا به انکار متوسل میشود؛ نه به قصدِ شانه خالی کردن از مسئولیت آسیب، بلکه از سر درماندگی برای فرار از ترس زندان. در نظام حقوقی کیفری معمولا هیچ سودی در پذیرش مسئولیت نیست مگر این که در شرایط حبس، مفادی لحاظ شده باشد همچون «پذیرش مسئولیت» در سیستم کیفری فدرال که میتواند حکم حبس را تقلیل دهد.
سِرد مینویسد: «نظام عدالت کیفری مانند پاشنه آشیلِ پاسخگویی است. زندان به رغم همه اثرات مخرباش، مردم را از پیامد انسانیِ آنچه انجام دادهاند منفک میسازد». به همین ترتیب، میشل الکساندر[vi]، نویسنده «جیم کروی جدید»[vii]در یادداشتی در نیویورک تایمز در ماه مارس، مینویسد که «تنها چیزی که زندان نیاز دارد این است که مردم در قفسهایشان بمانند و به گونهای انزوا و خشونتِ اسیربودگی را تاب بیاورند». الکساندر به درستی اشاره میکند که «زندان مردم را به شکلی از بار مسئولیت خلاص میکند که دیگر مجبور نباشند به سوالات قربانی پاسخ دهند، به آنان گوش فرا دهند، به دردشان احترام بگذارند، ندامت حقیقی ابراز کنند، یا هر آنچه میتوانند انجام دهند تا آسیبی را که رساندهاند جبران کنند.»
حبس به مثابه پاسخی به تجاوز نه تنها در التیام بازمانده تجاوز موفق نمیشود بلکه اجتماعات را نیز ناامن میکند. زندانها جرمزا هستند. یعنی به جای توانمند ساختن افراد، آنان را بیشتر به سوی ارتکاب جرم در آینده سوق میدهند. با این همه، حبس یا دیگر شکلهای نظارت توسط دولت تمامِ چیزی است که نظام حقوقی کیفری در چنته دارد. از آنجا که به باور جامعه، حبس و عدالت مترادفاند، بازماندگان تجاوز طبیعتا انتظار دارند که وقتی آزارگر خود را پشت میلهها دیدند ویرانیِ جسمی و روانی حاصل از تجاوز فرو بنشیند، اما وقتی پی میبرند که اضطراب، ترسها، کابوسها، تداعیها و هجوم خشم که علائم طبیعی اختلال اضطراب پس از سانحه هستند، علیرغم یک بازجوییِ «موفق»، باقی ماندهاندو حتی ممکن است تشدید شده باشند، دچار فروپاشی روانی میشوند.
نظام حقوقی کیفری به شکل اسفباری از ادای دین خود به بزاماندگان طفره میرود. [این نظام] از تسکین ممانعت میکند، اجتماعات را ناامن میسازد و در نهایت موجب استمرار فرهنگ تجاوز میشود. قربانیان باید روشهای دیگری داشته باشند که از طریق آنها افرادِ همدل بتوانند روایت آنان را بشنوند، از آنها در فرآیند بهبودی محافظت کنند و منابع مورد نیاز برای التیام آنان را در اختیارشان بگذارند.
به طور کلی، نظامهای جایگزینی که بر محور رفع نیازهای بازماندگان شکل میگیرند «عدالت ترمیمی» نام دارند. به جای در نظر گرفتن جرم به مثابه صرفاً یک تعدی به قانون، عدالت ترمیمی— با رضایت بازمانده— به جرم همچون تحمیلِ یک آسیب مینگرد، و به دنبال گردهم آوردن بانیان آسیب و کسانی است که آن را متحمل و از آن متاثر شدهاند، تا برنامه بازسازی مشخصی خلق کند. در این سیستم به پرسشهای بازماندگان پاس خداده میشود. تشخیص آسیب ایجاد شده به طور شفاف بیان میشود. عذرخواهیِ خالصانه ابراز میشود. افرادی که موجب صدمه شدهاند به شیوهای که نظام حقوقی کیفری، فعالانه از آن جلوگیری میکند پاسخگو قلمداد میشوند، که منجر به کاهش نرخ تکرار جرم میشود. عدالت ترمیمی این تصور را رد میکند که «تنبیه، جایگزین مناسبی برای التیام است». ما نیز باید چنین کنیم.
نویسنده: استفانی ماندهنک
برگردان: نسیم براتزاده
منبع: The Appeal
[i]Ken Starr
[ii]Baylor
[iii]Jeffrey Epstein
[iv]Danielle Sered
[v]Until We Reckon
[vi]Michelle Alexander
[vii]“The New Jim Crow”