نیلوفر حامدی: «من بیزار و دل شکستهام. تمام بهانهها را برای رفتار او رد میکنم. او انتخابی کرد و انتخابش اشتباه بود. اما این بار متجاوز تنها یک اسم در یک مقاله نیست که هیچ شناختی از او نداشته باشم. من او را میشناسم و این مرا غمگین میکند. بینهایت و عمیق.»
بازمانده و متجاوز؛ دو سر طیف مقوله آزار جنسی هستند. رسانهها بیشتر درباره همین افراد نوشتهاند و جامعه روبرو شده با این پدیده، غالب اطلاعاتش در همین خصوص است. از زمان آغاز جنبش Metoo در ایران و انتشار روایتهای زنان درباره تجربههایشان از آزار که تابستان امسال پا گرفت هم، عمده مقالات و گزارشها بر روی آزاردیده و آزارگر متمرکز بوده است.
تجربه روایتهای داخلی درباره آزار جنسی در اما ضلع سومی از این مثلث را عیان کرد. آنجا که دوستان، اطرافیان، خانواده و به طور کلی نزدیکان آزارگر و یا متجاوز با این پدیده روبرو میشوند. واکنش، قضاوتها و سوگیریهایشان مورد توجه قرار میگیرد و مهمتر از همه اینکه، آنها هم شکلی از تروما را تجربه میکنند.
روایت تجربهها به طرح پرسشهایی جدید منجر شد. پرسشهایی که شاید در نظر اول پاسخ آنها قاطع و مشخص باشد اما در وادی تجربه و عمل، پیچیدگیها و دشواریهای متعددی به همراه داشته باشد:
نزدیکان آزارگر باید چه واکنشی نسبت به افشاگریهای این چنینی نشان دهند؟ کدام طرف ماجرا بایستند؟ چه کلام و کدام رفتار از سوی آنها، قربانینکوهی تلقی میشود و مسئولیت آنها در قبال بازمانده چیست؟ آیا باید پای روایت بازمانده بنشینند یا ماجرا را از زبان آزارگری که پدر، برادر، همسر، خواهر، دوست و یا آشنای آنهاست باور کنند؟ مسئولیت اخلاقی حکم میکند متجاوز را طرد کنند و یا فرصت دوبارهای به او بدهند؟ این پرسشها، اطرافیان آزارگر را در برزخی قرار میدهد که عبور از آن، با کمترین آسیب روحی و روانی کار سادهای نخواهد بود.
«دیدهبان آزار» به منظور پاسخ به این پرسشها به سراغ روانشناسان متعددی رفت. ما به دنبال افرادی بودیم که بتوان از آنها به عنوان مرجع، راهکارهای روان شناختی برای مواجهه اطرافیان فرد آزارگر را پیدا کرد اما متاسفانه، اغلب روانشناسان اذعان کردند که به علت جدید بودن این موضوع، هنوز نمیتوان راهکارهای روشن و صریحی ارائه کرد. معتقد بودند این موضوع نیازمند مطالعه و تحقیق جدی است و از اظهارنظر و ارائه توصیه و راهکار امتناع کردند.
با این حال نشستن پای صحبت افرادی که خود در چنین موقعیتهایی قرار گرفتهاند، دریچه تازهای از آنچه که تجربه کردهاند را به روی ما باز میکند. گفتگو با آنهایی که به نوعی با فرد آزارگر ارتباط داشتند و بعد از افشای روایتهای آزار، با حجم شدیدی از انواع فشارها روانی روبرو شدند. شرایطی که اگرچه هر کدامشان به نحوی متفاوت نسبت به آن تصمیمگیری کرده و واکنش نشان دادند، اما از حیث تجربه تلخ، آسیب روحی، تروما و چشیدن توامان حس رنج و خشم و اندوه و عذاب وجدان، مشترکاند.
بدون ذرهای تردید سمت زنان آزاردیده ایستادم
«لام» یکی از همان افراد است. دختری که به ناگاه در میانه موجی از روایتهای آزار درباره یکی از نزدیکترین دوستانش قرار گرفت و برای عبور از آن، با معیارها و استانداردهای خودش، هزینه گزافی هم پرداخت کرد. او مخاطب مشورت تعدادی از زنان قرار گرفت که میخواستند روایتهای آزار جنسی فردی را منتشر کنند که دوست او بود. این شرایط، یعنی انتخاب بین چند زن آسیبدیده که نیازمند حمایت بودند و دوستی که در آن سوی ماجرا قرار داشت، تجربه هولناکی برای او بود: «من بدون ذرهای تردید سمت زنان ایستادم اما معنایش این نیست که این تجربه سادهای بود. پروسه به تحریر درآمدن آن روایتها چندماه طول کشید چون همه آزاردیدهها خیلی در انتخاب واژهها حساسیت داشتند و من در تمام این مدت بسیار رنج کشیدم چون همه این حرفها درباره کسی بود که روزی دوست خود من بود. میدانستم که این نتیجه کارش است اما از طرفی ناراحت و عصبانی بودم که چرا خودش را در چنین شرایطی قرار داده است که حتی منی که دوستش بودم هم نمیتوانم کنار او باشم. هنوز هم واژه و بیانی برای تجربه آن دو ماه ندارم. از طرفی باید خیلی مراقب میبودم که این زنان هیچ پیامی از من دریافت نکنند که نشان از توجیه رفتار آزارگر را داشته باشد. از طرف دیگر هم بسیار در شوک بودم چون اصلا چنین تصویری از او نداشتم. این را هم میدانستم که این شوک را نباید بروز و به زنان راوی انتقال دهم.»
احساسات متناقض و درگیر شدن احساسات فردی او در این ماجرا سبب شد که لام در نهایت، این پرونده را به فرد دیگری که انتقال دهد که هیچگونه سوگیری در ماجرا نداشته باشد: «دو ماه جهنمی بود و حتی حس کردم شاید احساسات زیاد باعث شود که نتوانم به خوبی کمک کنم. برای همین آن زنان را به فردی وصل کردم که با آزارگر ارتباطی نداشته باشد تا تصمیمات بدون هیچ جانبداری احتمالی انجام شود. کسی که هم دلسوزبود و هم در این زمینه تخصص داشت.»
اگرچه لام پیش از علنی شدن ماجرا از آن مطلع بود اما، انتشار روایتها در فضای مجازی، بار سنگین دوبارهای روی دوش او نهاد: «با اینکه از موضوع مطلع بودم اما بعد از اینکه داستان علنی شد دوباره وارد مرحله جدیدی شدم. چون جزو افراد تاییدکننده روایت هم بودم، حملات نسبت به شخص من هم شروع شد. همان دو ماه هولناک برایم تکرار شد، با این تفاوت که حالا دیگر بخش عمدهای از گروه دوستی هم طردم کردند. بدون اینکه سوالی بپرسند و اگر هم پرسشی داشتند، شبیه به بازجویی بود.» به گفته لام، بیشتر پرسشها از این جنس بود که آیا تو ماجرا را تایید میکنی و به نظرت ما باید فلانی را ترک کنیم: «از من میپرسیدند که به نظرت باید او را طرد کنیم یا نه؟ من هم میگفتم که این تصمیم شماست اما آن فرد باید هزینه رفتارش را بپردازد. در مقابل با حرفهایی شبیه به اینکه تو خیلی سنگدلی یا فلانی را در ملا عام شلاق میزنی و... مخاطب قرار میدادند. در حالی که من اصلا راوی نبودم. این تصویر هم درست نبود که من در حال شوراندن دیگران علیه یک نفر هستم.»
برخورد اولیه با آزارگر باید صریح و تند باشد
اگرچه این ماهها به سختی برای لام گذشته، اما با وجود تمام دشواریها، ازتصمیمی که گرفته راضی است و معتقد است حرف زدن درباره عدالت ترمیمی، شبیه به سیلی بر صورت بازمانده است: «الان که چند ماه از آن داستان گذشته، از تصمیماتی که گرفتم راضی هستم. با وجود تمام شوک و درد و رنجی که این ماجرا برای من داشت، اما برخورد اول در کوتاه مدت باید مستقیم و بدون تعارف و کمی تند باشد. چون من تصور میکنم تمام این ماجرای روایت کردن، بخش عمده کارکردش این است که فضایی که تا به امروز در اختیار آزارگر بوده را بگیری و در اختیار بازمانده قرار دهی. به همین دلیل هم صحبت کردن درباره عدالت ترمیمی، درباره اینکه حالا یک نفر یک خطایی کرده و باید او را ببخشیم، شبیه به سیلی بر صورت آزاردیدهها است. آزاردیدهای که ماهها و شاید حتی سالها با خودش کار کرده و بر ترسش غلبه کرده تا یک کلمه حرف بزند، بعد در مقابل به جای اینکه بشنود که دیگران میگویند بله تو اشتباهی نکردی، حق با توست، ما کنار تو هستیم، بشنود که همه درباره بخشش و فرصت دوباره به زندگی حرف میزنند. به همین دلیل، نخستین واکنش به شنیدن این روایتها مطلقا نباید چیزی جز همدلی با آزاردیده و اندکی خشونت –نه به معنای خشونت فیزیکی- بلکه از نوع برخورد قاطع با آزارگر باشد.»
از نظر لام، انداختن بار این اتفاقات بر روی شانههای بازمانده خطای بزرگی است: «من موافق هستم که عدالت ترمیمی رویکرد درستی است و یا اینکه سپردن این پروندهها به دستگاه قضایی کاملا مردسالار اشتباه است. اما همچنین انداختن این بار به روی شانههای یک زن آزاردیده هم اشتباه است. اگر قرار باشد ما آزارگر را طرد نکنیم، پروندهای هم تشکیل ندهیم، پس باید هزینهها به طور مساوی تقسیم شود. نه اینکه زنی که پیشاپیش آزار دیده و تروما تحمل کرده، رنج مضاعف ببرد. بنابراین، به بخش عمده واکنشهای افراد اطرافم به شدت نقد دارم که به این زودی درباره عدالت ترمیمی حرف میزنند و چراغ سبزی به آزارگر نشان میدهند که تو خیالت راحت باشد. تو فقط سکوت کن، والا قرار نیست طرد شوی یا تحت فشار قرار بگیری.»
این نوع رفتار لام اما، طرد شدن از سوی برخی از دوستانش را هم به همراه داشت. دوستان مشترکی با فرد متهم به آزارگری که رویکرد دیگری داشتند: «من ارتباطم با این فرد کاملا قطع شد. نمیخواستم خودم را در مقابل توجیهات و دروغهایش قرار دهم. سیاستی که در رفتار با بقیه دوستانمان انتخاب کرد. هیچ دسترسی هم به او نداشتم اما اگر داشتم، حتما تشویقش میکردم به پذیرفتن مسئولیت و جبران اشتباهاتش. اما این فضا از شرایط امروز جامعه ما دور است. آزارگری که به صورت سیستماتیک و تحت الگویی تکرارشونده زنانی را آزار داده و موظف است اشتباهش را بپذیرد. این قشنگ است اما آنقدر از امروز جامعه ایران دور است که بیشتر شبیه خواب و رویا میماند.»
با وجود تمام این اظهارات اما لام تاکید میکند که اینها نظر شخصی اوست و واکنش درست به این ماجرا به زمانش بستگی دارد: «آدمها فکر میکنند که نظر دادن درباره این موضوع خیلی ساده است، اما اتفاقا خیلی هم پیچیده است. واکنش درست نسبت به آن هم، بستگی به زمانش دارد. پشت یک رشته توئیت 20 تایی با محتوای آزار، فقط یک زن در حال تایپ کردن را نبینید. بلکه زن یا زنانی که مدتها با خودشان جنگیدهاند تا توانستهاند آن روایت دردناک را بیان کنند را هم در نظر بگیرید.»
نظرسنجی «دیدهبان آزار» از مخاطبانش درباره این موقعیت
مدتی بعد از اینکه روایتگری آزار جنسی در توئیتر فارسی پا گرفت و به سایر شبکههای اجتماعی هم سرایت کرد، افرادی در رسانههای جمعی از تجربه خود گفتند. آنها، کسانی بودند که هشتگ اسم دوست خود را به عنوان یک آزارگر یا متجاوز میدیدند. اگرچه واکنش این افراد به واسطه مواجهه تلخشان گسترده نبود، اما توجهات را به این سمت ماجرا جلب کرد. از همین رو، «دیدهبان آزار» با مطرح کردن این پرسش در صفحه اینستاگرام خود از مخاطبانش پرسید: «اگر بفهمید دوستتان آزارگر است، با او چه مواجههای خواهید داشت؟»
قابل درک است که شاید پاسخ دادن به این پرسش، بدون داشتن تجربه واقعی شاید چندان ساده به نظر نرسد، اما پاسخها قابل تامل بود. نکته قابل توجه اینکه بخش اعظم مخاطبان «دیدهبان آزار» با طرد آزارگر موافق بودند. بیشتر آنها تاکید کرده بودند که امیدی به تغییر و اصلاح متجاوز ندارند و یا اشاره کردند که هیچ نمونه عذرخواهی و طلب بخششی ندیدهاند، در نتیجه بهترین اقدام از نظر آنها، طرد کردن فرد آزارگر بود.
چند نفری به این مسئله اشاره کردند که سعی میکنند فرد آزارگر را به یک روانپزشک و یا درمانگر معرفی کنند، چون معتقدند که چنین رفتاری ناشی از اختلالات روانی است. حتی یک نفر نوشت از نظر او اگر «دوستی کردن» راه اصلاح چنین فردی باشد، او انتخابش دوستی و مهربانی کردن است. همچنین یک نفر به این مسئله اشاره کرد که شاید بتوان آزارگری که دوستمان بوده را طرد کنیم اما اگر آن فرد برادر و پدرمان باشد چه؟ از نظر این مخاطب، موقعیتها در این زمینه تفاوتهای زیادی با هم دارند و به همین دلیل هم راههای مختلفی هم باید در این باره وجود داشته باشد.
بهت، غم و خشم، همه احساس من در ساعات اولیه بود
بهت تمام و کمال، شوک. اینها همه کلماتی است که سمیرا در وصف حال خودش، به وقت مواجهه با این پدیده استفاده میکند. زنی که اگر پیش از همه این حوادث از او میپرسیدند، 5 «انسان خوب» در دنیای اطرافت نام ببر، یکی از آنها همان آزارگری بود که نامش در شبکههای اجتماعی مطرح شد. خودش میگوید در ساعات اولیه حس میکرده با یک یک دیوار بتنی برخورد کرده و توان هیچ تحلیل و درک درستی از ماجرا نداشت: «همه چیزهایی که میخواندم و میدیدم، اساسا رویداد دور از ذهنی برای من بود. به ویژه که به جز دوستی، من با او روابط شخصیتری هم داشتم و حقیقتا یکی افراد عزیز در زندگی من محسوب میشد. آن هم نه برای یکی، 2 روز، بلکه به مدت 6 سال آزگار. همه اینها باعث شد که با شوک عجیب و غریبی روبرو شوم و بدتر آنکه حس میکردم فضای امنی که اطرافم داشتم را از دست دادهام و همه اعتمادم خدشهدار شده بود.»
سمیرا دقیقا در همان برزخی قرار گرفت که ذهنش مدام در حال تشخیص دادن درست و غلط ماجرا بود. همین هم انرژی زیادی ازاو برد و روزها آزارش داد: «تشخیص واقعیت از دروغ و کار درست از نادرست به شدت سخت شده بود. نمیدانستم باید چه کار کنم. از یک طرف با آن فرد دوستی داشتم و نان و نمک خورده بودم و از سوی دیگر، تصور افرادی که آزار دیده بودند و قربانی شده بودند، رهایم نمیکرد. اصلا نمیتوانستم بین این دو ساحت جایگاه خودم را روشن کنم. به ویژه اینکه فرد آزارگر با محیط کاری من هم ارتباطاتی داشت و همه منتظر این بودند که ما موضعگیری کنیم. برای فضای کاری تصمیم روشن بود. قطع همکاری کردیم. اما در جمع دوستی شرایط فرق میکرد.»
بیشتر بخوانید:
آغاز راه آزادی: قدرت، خشونت، #من_هم
قدرت ما: مردان چطور میتوانند به زنان در روند بهبودی پس از تجربه خشونت جنسی کمک کنند؟
چیزی که او را بیش از همه رنج داد، فشاری بود که از سمت اطرافیان وارد میشد. فشاری با این مضمون که باید خیلی زود، یک طرف این ماجرا بایستی. آن هم در حالی که سمیرا میگوید هنوز خودش را پیدا نکرده بود و آمیخته شدن روابط دوستی و کاری با مسئولیت اجتماعی، اوضاع را برایش واقعا پیچیده کرده بود: «حس مشترک من و سایر دوستانم، موجی از بهت، غم، گریه، زاری و شوک بینهایت بود. انگار کمرمان شکسته بود. باورمان نمیشد. ولی سوال اصلی این بود که باید چه کار کنیم؟ طردش کنیم؟ با خودش صحبت کنیم؟ بحث کنیم؟ کدام درست بود؟ خیلی هم زمان هم برد تا تصمیم نهایی را بگیرم. از تراپیستم مشاوره گرفتم و حتی با خودش هم مجازی صحبت کردم. نمیتوانستم به او حق بدهم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که طرد کردن این آدم نباید کار درستی باشد. حتی اگر همه روایتها، 100 درصد حقیقت میداشت، جزای گناهی که مرتکب شده بود، پرت کردنش به سطل زباله نبود. اگرچه ارتباط ما دیگر شبیه به قبل نمیشد و حقی هم به او نمیدادم. اما همزمان میشد که طرف آزارگر نایستی و از او حمایت نکنی اما همه ابعاد فردی او را هم تاریک و سیاه نبینی. طرد شدن کامل او، نه به آزاردیده کمکی میکند و نه اینکه فرد آزارگر اصلاح میشود. که اتفاقا میتواند منجر به تکرار این سیکل در جای دیگری هم شود.»
باید پرسید طرد آزارگر چه کمکی به بازمانده و خودش میکند؟
در این میان عذاب وجدان هم وجود داشت. از یک سو، ترس از اینکه همه این حرفها اشتباه باشد و فردا روزی چگونه در روی دوستش نگاه کند و از سوی دیگر وقتی خودش را جای زنان آزاردیده میگذاشت، سرنخها و شواهد را کنار هم میچید تصور میکرد که امکان داشت این اتفاقات برای او هم رخ دهد، حس وحشتناکی را تجربه میکرد. اما تصمیم سمیرا، بعد از تمام این اتفاقات، گفتگو با دوستش بود. او معتقد بود که باید به او هم فرصت شنیده شدن بدهد: «برای شخص خودم، بعد از کلی شک و تردید، خواستم که دوباره بشنوم. نه برای اینکه حالت کارآگاهی بگیرم که به یک حقیقت ناب برسم چون زاویه دید افراد برای بیان واقعیت متفاوت است. اما اگر نمیفهمیدم و به همان دادهها بسنده میکردم، اعتمادی که به شکل فراجنسیتی ساخته شده بود کاملا از بین میرفت. حس کردم این حق را دارم که بیشتر بشنوم و بفهمم. این پرسش که چطور این اتفاق رخ داده برایم اهمیت بیشتری پیدا کرد.»
در نهایت اما از نظر او، نمیتوان یک فرمول ثابت برای برخورد با این مسائل نوشت: «فرمول ثابتی برای نحوه درست روبرو شدن با این اتفاقات وجود ندارد. شکی نیست که حتما فرد آزارگر باید مسئولیت کارش را بپذیرد و تاوان دهد اما اینکه آن تاوان چه باشد، سوال مهم شخصی من است. به نظرم آن تاوان باید به شکلی باشد که بتواند دوباره به سبک زندگی سالم برگردد. به همین دلیل هم میگویم صرف طرد کردن به عنوان تنبیه، کار عجیبی است. تصمیمگیری در شرایطی که احساسات ما درگیر شده و ترجیح میدهیم آن فرد را به طور کلی از زندگی خود حذف کنیم را درک میکنم اما باید دید که این تصمیم چه رهاوردی هم دارد. به نظرم این مسئله بسیار مهم است.»
به عنوان یک «مرد» سراغ کنکاش رفتار خودم با زنان رفتم
سمیرا و لام جزو افرادی بودند که روابط بسیار صمیمی و نزدیکی با فرد آزارگر داشتند، برای حبیب اما شرایط متفاوت بود. او در یک بازه زمانی کوتاه، متوجه شد که با چندین نفر از آزارگرانی که نامشان مطرح شده بود، آشناییهای دور و نزدیکی داشته است. یکی را در دانشگاه میشناخته، با دیگری چند برخورد در مهمانیها داشته و یک نفر را در هم محیط کاری میشناخت. همه این اتفاقات دست به دست هم داد که او به عنوان یک «مرد» سراغ رفتار خودش و شخم زدن تمام روابطش برود. تجربهای که برایش آسیب روحی، ترس، عذاب وجدان و نگرانیهای متفاوتی به همراه داشت.
یکی از متجاوزانی که نامش حسابی در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید، همدانشگاهی حبیب بود. همین موضوع هم سبب شد که زخمزبانهای زیادی را تحمل کند. اتفاقی که برایش به شدت آزاردهنده بود: «اسم یکی از متجاوزان که مطرح شد، شنیدم که خیلیها میگفتند شما هنریها همه شبیه به هم هستید یا اینکه میگفتند باید ببینیم چه وقتی نوبت به اسم شما میرسد. اینکه به خاطر وضعیت کاری، حرفهای یا اجتماعی و حتی جنسیتیات به مرور زمان تبدیل به یک ژانر بشوی تجربه بدی بود. اینکه مدام برچسب بخوری، سرزنش و شاهد رفتار بقیه باشی، به مرور شما را در یک لاک دفاعی و منزوی فرو میبرد که بیرون آمدن از آن کار سادهای نیست.»
تجربه رفتن در این لاک دفاعی برای حبیب، به بررسی روابط خودش و کنکاشهای شخصی بدل شد: «بعد از این ماجرا و واکنشها بود که سراغ خودم رفتم. شروع به کنکاش و بررسی روابطم کردم. چتهایم با دوستان دخترم را چک میکردم و هرجایی که حس میکردم برخوردی داشتم که امکان داشت آزار تلقی شود، از آنها عذر میخواستم. به محض اینکه ذرهای شباهت بین خودم و رفتار با آزارگران پیدا میکردم، ترس برم میداشت و نگران میشدم. شرایط سختی بود.»
این تنشهای روانی و مرور مداوم حتی سبب شد که حبیب به ازدواج فکر کند، چون تصور کرد زندگی سنتی بهتر میتواند او را از خطاهای احتمالی برحذر دارد: «این ماجرا به طور شخصی برای من تجربه بسیار سنگینی بود. حتی حس کردم لازم است سراغ یک درمانگر بروم تا یک وقت دست به کار اشتباهی نزنم. روی رفتار با دوستان دخترم حساس شده بودم و مدام خودم را بررسی میکردم که نکند یکی از کارهای من مصداق آزار باشد. حتی به این فکر کردم که شاید لازم باشد ازدواج کنم و از این شرایط خارج شوم. در واقع تصور کردم شاید زندگی سنتی که سابقا در آن قرار داشتیم و در تمام این سالها به ویژه هم نسلیهای من آن را پس زده بودند، بهتر میتوانست از ما محافظت کند. اگرچه این افکار بعد از مدتی برطرف شد و توانستم با رویکرد بهتری بر اوضاع شخصی و روحی خودم مسلط شوم.»
از نظر حبیب، این تجربهها به طور کلی یک خطر بزرگ دارد و آن هم برگشت به زندگی سنتی است. از دید او، هستند افرادی که دچار تفکراتی شبیه به آنچه که خودش تجربه کرده بود بشوند و همین موضوع هم، سالها تلاش برای گذر از آن دوران را از بین ببرد: «من در این مدت همیشه نگران بودم که نکند، دیدگاههای سنتی که هنجارهای اجتماعی بر ما حقنه کرده بود، با این اتفاقات دوباره برگردد. مثلا پسری که تنها زندگی میکرد، نگران شود که این زندگی مستقل امکان دارد او را به ورطه بدی بکشاند. یا والدینی که مشکلی با رفتن دخترشان به منزل همکلاسی پسر برای درس خواندن نداشتند، بعد از خواندن این روایتها، همان ترسهای قدیمی برایشان تکرار شود و دخترشان را محدود کنند. یعنی همه آنچه که من و هم نسلهایم برای رسیدن به یک زندگی مستقل و نسبتا آزاد به دست آورده بودیم، نابود شود و دوباره، زندگیها به همان روابط خانواده و شغل و محله محدود شود. این خطر بزرگی برای فعالیت اجتماعی به حساب میآید.»
از نظر حبیب افشاگری آزار جنسی اتفاق مثبتی است، به ویژه اگر رها نشود: «هرچند نگرانیهایی درباره این حرکت وجود دارد اما به طور کلی منفی نیست. اتفاق خوبی است که بالاخره یک قدم در این زمینه برداشته شد اما از نگاه من، زمانی این جنبش زمین میخورد که متوقف شود. اگر استمرار و تداوم وجود نداشته باشد، نه تنها دیگر پیشروی وجود نخواهد داشت، بلکه این حرکت میتواند به ضد خودش بدل شود. به همین دلیل فکر میکنم کاری که باید بکنیم این است که دانش عمومی خودمان را در این زمینه افزایش دهیم. اینکه یاد بگیریم که نحوه رفتار ما در محیط کار، دانشگاه و خانه و محله باید چگونه باشد. لازم است مفاهیم نو را بیاموزیم و با مصادیق مختلف مثلا آزار آشنا شویم. در این صورت است که هم میتوانیم از برخوردهای ناخواسته و آزارهایی بدون قصد و نیت جلوگیری کنیم و هم اینکه مواجهه بهتری با روایتها آزار و افشاگریها داشته باشیم.»
باید در انتظار اصلاح آزارگر بود؟
«لیندسی کینگ میلر»، نویسنده مجله «دنور» هم در مقالهای به این موضوع پرداخته است. او معتقد است که رسانهها در بررسی موضوع آزار جنسی صرفا روی بازمانده و متجاوز تمرکز میکنند و کسی توجهی به اطرافیان آزارگر ندارد. به همین دلیل سراغ فردی رفت که به تازگی متوجه شده، دوستش یک آزارگر بوده و درباره این تجربه با او گفتگو کرد. میلر جایی در این گفتگو میپرسد، پیشنهاد شما به سایر افرادی که بفهمند دوستشان یک متجاوز بوده چیست و پاسخ مصاحبهشونده، قابل تامل است. او میگوید: «خوب گوش کنید و فکر کنید. تصور نکنید چون او (آزارگر) به شما تعرضی نکرده، پس نباید به روایت آزار توجه کرد. از مجرم دفاع نکنید. اگر میخواهید با او دوست بمایند تصمیم شماست اما ادعا نکنید که این جانبداری نیست. به بازمانده اصرار نکنید که بازمانده قبل از اعتماد و اطمینان شما مدرکی ارائه دهد. هیچ کس، هرگز موظف نیست درباره آسیب دیدگی خود با شما بحث کند. ایرادی ندارد اگر بخواهید با یک متعرض دوست باشید اما باید درک کنید که این کار شما باعث میشود که بازمانده و یا دوستان و اطرافیان او در اطراف شما احساس امنیت نکنند ویا بخواهند از شما فاصله بگیرند. این حق آنهاست.»
پرسش دیگر لیندسی به موضوعی برمیگردد که در حال حاضر، محل مناقشه جدی است. آن هم اینکه، آیا میتوان به اصلاح آزارگر اعتقادی داشت؟ فرد مصاحبهشونده، معتقد است که سیستم فرهنگی بیشتر بر پایه مجازات است تا اصلاح. اما از نظر او، یادگیری و رشد، لازمه پذیرش اشتباهات فرد است پیامد این پذیرش، شاید به از دست دادن افراد اطراف آزارگر هم منجر شود. از نگاه او، امکان پذیرش اشتباه و اصلاح برای آزارگر وجود دارد اما او هیچ نمونهای از چنین اصلاحی در زندگی واقعی مشاهده نکرده است.
«جولیا دیپرنیک» که خودش هم چنین مواجههای را تجربه کرده در سایت everyday feminism متن خود را با طرح این پرسش آغاز میکند که «اگر کسی که او را میشناسید به دیگری تجاوز و یا تعرض کند، شما چه تصمیمی خواهید گرفت؟» از نگاه او دو واکنش بسیار غریزی و متاسفانه متناقض نسبت به این مسئله وجود دارد. نخست اینکه به آنها رحم نکنید. طبق این نگاه، مهم نیست متجاوز چه کسی باشد، اقدام خشونتآمیز او برای سرکوب و سکوت طراحی شده و سزاوار عقوبت است. راه دوم اما میگوید که همیشه یک راه نجات برای «همه» وجود دارد. در این نگاه، غیر از مجرمان خطرناک، همه فرصت اصلاح دارند و درمان و تراپی در این شرایط ممکن است.
او همچنین توضیح میدهد که این دو وضعیت متناقض، الزاما مرتبط با شرایط واقعی بیرونی نیستند چرا که بسیاری از تجاوزها و آزارهای رخ داده، اساسا گزارش نمیشوند و آنهایی که به گوش ما میرسد هم شانس کمی دارند که به شیوهای عادلانه مورد بررسی قرار گیرند. پس در این شرایط مملو از ابهام، واکنش ما بسیار اهمیت پیدا میکند. در ادامه او به چند نکته مهم اشاره میکند که ضمن واکنش نشان دادن به این موضوع، اهمیت ویژهای دارد که ما به آنها میپردازیم:
حفظ امنیت برای همه
مرحله نخست، اطمینان پیدا کردن از امنیت همه بازیگران این صحنه است. در درجه نخست بازمانده و شما و حتی در بعضی موارد آزارگر. باید بدانید که آیا لازم است با پلیس تماس بگیرید و یا اینکه بازمانده تمایلی دارد که درگیر سیستم حقوقی شود؟ در برخی موارد، اطرافیان این حق را از بازمانده سلب میکند و حواستان باشد که شما جزو این دسته نباشید.
چک کنید که آیا شما با شناخت فرد متعرض، در معرض خطر قرار میگیرید؟ اگر پاسخ مثبت است، شاید لازم باشد برای مدتی محل زندگی خود را ترک کنید و به جای دیگری بروید. یک برنامه ایمنی برای خود در نظر بگیرید. اگرچه این طرحها اصولا در حوادث مرتبط با خشونت خانگی مورد استفاده قرار میگیرد، اما گاهی در این زمینه هم کاربرد دارد. در آمریکا خطوط تلفن مرکز ملی خشونت خانگی برای بزرگسالان، راهنماییهای خوبی برای طراحی برنامه ایمنی ارائه میدهد. (البته که این برنامههای ایمنی به شکل مدون در ایران وجود ندارد اما خانههای امن، بهترین گزینه برای مراجعه، در شرایط اورژانسی به حساب میآیند.)
حمایت و پشتیبانی
مرحله دوم پشتیبانی است. اگر بازمانده به سراغ شما آمد، سعی کنید حمایتش کنید و در این مسیر بیشتر گوش دهید اما در نهایت اجازه دهید که بازمانده خودش انتخاب کند و تصمیم بگیرد. از زبانی حمایتگر استفاده کنید؛ شاید تصورتان این باشد این جملات فایدهای نخواهند داشت اما شما با این حرفها، بازمانده را در شرایطی قرار میدهید که مجددا در فرآیند بازیابی قدرت قرار گیرد.
مقابله با متجاوز
برخی برای مقابله با متجاوز درباره حادثه رخ داده با مردم صحبت میکنند.(مثل آنچه در روایتگری توسط زنان درجنیش Metoo ایران هم رخ داد.) افشاگریهایی که این روزها هم حرفهای زیادی درباره خوب و بد آن گفته شده است. این تصمیم شماست که با رضایت بازمانده، متعرض را معرفی کنید یا اینکه صرفا او را از زندگی شخصی خودتان حذف و طرد کنید.
شماره تلفن آزارگر را از موبایل خود پاک کنید، او را در شبکههای اجتماعی بلاک کنید، به مراسم و مهمانیهایی که میدانید او حضور دارد نروید. هیچ وقت اقدامات متعرض را توجیه نکنید و برای کارهایش بهانه نتراشید. شاید این مسئله بدیهی به نظر برسد اما امکان دارد گاهی به اندازه میزان آشنایی و دوستی و صمیمیت شما با فرد متعرض، در تضاد و تناقض با وفاداری و رفاقت شما قلمداد شود. این مسئله کاملا قابل درک است اما اجازه ندهید که این موضوع، قسمت بهتر وجود شما را درگیر خودش کند و در اختیار بگیرد. احساسات خود را به رسمیت بشناسید و سعی کنید حتما در زمان خودش به آنها هم بپردازید. اما این احساسات را بهانهای برای افتادن در دام سرزنش بازمانده نکنید.
البته مسیر دیگری هم وجود دارد که برخی آن را انتخاب میکنند و آن صحبت با متجاوز و یا آزارگر است. در برخی از روابط طبیعی است که شما بخواهید با فردی که او را می شناختید و حالا تبدیل به یک آزارگر شده، وقت بگذارید و صحبت کنید تا او بفهمد شما چه احساسی دارید و توضیح دهید که انتخابش چه عواقبی داشته است. اما اگر کوچکترین تردیدی در این باره دارید، اقدام به این کار نکنید. اگر حس میکنید هنوز نمیدانید با فرد آزارگر باید برخوردی کنید، یا اگر حس میکنید این کار میتواند شما را در معرض هر شکلی از خطر قرار دهد، با فرد متعرض روبرو نشوید.
مراجعه به درمانگر برای مشاوره روانی
اقدام دیگری که اهمیت بالایی دارد، مراجعه به درمانگر است. درمان و تراپی میتواند روزنه و راهی برای خروج از این وضعیت باشد و همچنین به شما به عنوان بازمانده ثانویه هم چ کمک میکند. حتی این اقدام میتواند برای متعرض هم مفید باشد. اما حواستان باشد که درمانگر شما باید تخصص و صلاحیت لازم را در این زمینه داشته باشد. شاید هم بتوانید با یکی از سازمانهایی که در زمینه خشونت جنسی فعالیت میکنند گفتگو کنید.
اهمیت خودمراقبتی
اطمینان حاصل کنید که از نظر عاطفی، پایدار و سالم و هستید. هرگز فقط به فکر مراقبت از دیگران نباشید. یادتان باشد که تعرض رخ داده تقصیر شما نبوده است. حتی گاهی دور شدن از این موقعیت تا زمانی که برای شما مناسب باشد هم گزینهای برای خودمراقبتی محسوب میشود. هیچ کس هم نمیتواند این حق را از شما بگیرد. سعی کنید عواطف خاصی که حس میکنید را تشخیص دهید؛ از درهم بودن احساس وفاداری تا سرزنش خود به خاطر اینکه چرا زودتر آزارگر را تشخیص ندادید. آیا عصبانی هستید، یا درمانده؟ این احساسات را بشناسید و سپس به هر یک از آنها بپردازید. مهم این است که همه کارهای مربوط به مراقبت از خود را انجام دهید.
آمادهسازی و ابزار درست مواجهه
احتمالا این اتفاق نباید بیش از یک بار برای شما رخ دهد اما به هر حال داشتن برنامهای که در صورت تکرار بتوانید به آن رجوع کنید، میتواند برای شما یا دیگران مفید باشد. این کار به شما جعبه ابزاری میدهد که در هنگام مواجهه، از سکوت محض و یا گفتن اولین چیزی که به ذهنتان رسید، جلوگیری کنید.
این موضوعی نیست که در جامعه زیاد درباره آن صحبت کنند. به وقت حمایت فوری از بازمانده تعرض، به اندازه کافی مشکلات بر سر راه شما قرار دارد و در چنین شرایطی، احتمال اینکه جامعه، ترومای ثانویه برای اطرافیان آزارگر را به رسمیت نشناسند، بسیار زیاد است. نشنیدن این صداهای منفی شاید دشوار باشد اما خوشبختانه حالا شما به ابزاری مجهز شدهاید که میتوانید از آنها در یک فرآیند بهبودی شخصی استفاده کنید و همچنین آن را در اختیار دیگران بگذارید و به بقیه هم آموزش دهید.
منابع:
- https://nomore.org/like-friends-rapist/
- https://everydayfeminism.com/2013/06/sexual-assault/
- http://harasswatch.com/news/1544