کیانا کریمی: اگر جنبشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» به خیابان سرازیر شد، به دنبال خلق اجتماعی است که در آن برابری و آزادی متعلق به همگان است و صرفا امتیاز گروه خاصی محسوب نمیشود، شاید وقت آن است که از خود بپرسیم انگاره ما از «ایران آزاد و برابر» کدام ساکنین این خطه را شامل میشود و چه کسانی را حذف میکند؟ و اگر گروهها و ساکنینی هستند که از رویای آزادی ما حذف شدهاند، پس چگونه میتوانیم ادعا کنیم که به دنبال ایران آزاد هستیم؟
این نکته، قلب نامه اخیر سروناز احمدی، مددکار اجتماعی و مترجم است که این روزها را در اوین میگذراند. سروناز که حدود شش سال با مهاجران افغانستانی کار کرده، ما را به تعمق و مکث درباره خشونت فراگیر علیه مهاجران افغانستانی در چارچوب فکری شعار «زن، زندگی، آزادی» دعوت میکند. سروناز به طرحهای «جمعآوری» اتباع «غیرمجاز» با شروع نوروز اشاره میکند. از یحیی ۱۲ ساله میگوید که اهل افغانستان و در مدرسه به او گفته شده «قراره جمعتون کنن!» از حشمت میگوید که از اضطراب جنگ طالبان دچار لکنت زبانی شده. او با تاکید بر اقتصادی که از فرودست نگه داشتن مهاجران سود میبرد، مینویسد باید پرسید پذیرش شعار جنبش ما در بستر سیاسی امروز دقیقا یعنی چه؟ «آیا ما در فردایی که در تلاشیم بسازیم باز هم میخواهیم نوعی نظام امتیازوری را بازتولید کنیم؟»
در یک فهم پدرسالار، شاید نامه سروناز صرفا یک متن «دلرحم» و «دلسوز» بهنظر بیاید؛ متنی که هر چند «اخلاقی» است، اما فاقد بینش استراتژیک برای تحول سیاسی است. اما نامه سروناز احمدی را میتوان یک نمونه بارز سیاستورزی فمینیستی دید؛ رویکردی که پایههایش در تجربه عملی استوار است، به روابط میان آدمها در زندگی روزانه توجه دارد، و به بازتولید چرخههای تبعیض و خشونت در فضاها و تعاملات روزمره حساس است. در این سیاستورزی، حکومتها و راهورسمشان از دل جامعه برمیآیند و ساختن یک آینده روشن نیازمند شکلدهی به جامعهای است که در روزمرگیاش، دموکراتیک، شمولگرا و برابریخواه است. استراتژی تغییر سیاسی در این رویکرد از تلاش برای اصلاح مناسبات متداول و بدیهیفرضشده جامعه شروع میشود.
سروناز به جای ترسیم روایت کلان و بحث حول انتزاعی به نام «مردم»، پای صحبت روایتهای اول شخص شهروندان چهار سوی ایران مینشیند و از یحییها و حشمتها و زنان تبعیدی میگوید. بهجای «دیگری» ساختن از مهاجران، با یک دریافت موقعیتمند (situated knowledge) از وضعیت حاضر یادآور میشود که ما در این منطقه با افغانستانیها همسرنوشتیم. به جای دنبال منجی گشتن، تاکید میکند که «نجاتدهنده در آینه است». به جای انحصار، بر شمولگرایی به عنوان یک رکن ضروری جامعه آزاد تاکید میکند.
رویکرد فمینیستی نامه سروناز نه صرفا یک «همدردی» انساندوستانه با اتباع افغانستانی، بلکه یک پراکسیس سیاسی برای صمیمیماندن با شعارها، بازخوانی دوباره و دوباره آنها، و ضمانت برقرار بودن یک پیوند معناردار میان ایده و عمل است. بدون این پیوند، راحت میشود به نام آزادی، آزادی گروهی را ربود و به نام برابری، قشری را به استثمار کشید. شعار «زن، زندگی، آزادی» امروز، به دعوت نامه، یعنی پرسش از اینکه مرز آزادی کجاست؟ کدامند آنها که قرار است به آنسوی مرز رویای ما از جامعه آزاد تبعید شوند؟
سروناز با این رویکرد تلاش میکند که ظرفیتهای آزادیبخش شعار «زن، زندگی، آزادی» را بازیابی کند تا شعار همراه با تغییر و نیاز جامعه بهروز شود. این ظرفیتسازی از مجرای بازنگری مفاهیم میگذرد، از توجه به جزییات پیامدهای مسیر انتخابی ما، و از به چالش کشیدن رویکردی که در ظاهر نونوار است، اما تعصبات گذشته را به همراه دارد. شعار «زن، زندگی، آزادی» این روزها از فرط استفاده کمی رنگ باخته. نامه سروناز احمدی از اوین یک بار دیگر به این شعار معنا میدهد.