نویسندگان: الصا و عین
حجاب زن مسئلهای صرفا اخلاقی و اعتقادی نیست. حجاب و پوشش بدن زن مانند هر تبعیض اجتماعی دیگری ریشه در ساختار قدرت، روابط تولید و شرایط زیست نابرابر زن و مرد دارد. تقلیلدادن حجاب به پوشش، خصوصا پوشاندن موی سر، چشمپوشی از ستم جنسیتی علیه زنان است. چراکه حجاب در عمل و معنای مفهومی آن یعنی دیدهنشدن زن، یعنی «هر چیزی که بین دو شی حائلی ایجاد میکند برای پنهان ماندن و دیدهنشدن». خواه این دو «شی» مرد و زن باشند، خواه زن و محیط بیرون از خانه. حجاب یعنی زنی که باید خود را زیر لایههای پرتعداد لباس بپوشاند بهطوریکه نهتنها بدنش بلکه حتی حجم اندامهایش نیز دیده نشود. زنی که گاهی برای دیدهنشدن، در خانه حبس میشود و از اشتغال، تحصیل و اجتماع محروم میماند. زنی که حتی کسی نباید عاشقش شود، چطور میشود عاشق زنی شد که نباید دیده شود؟ جز با اجازه مالکانش، مردان و محارم خانواده.
حجاب زن به معنای پوشش، تنها یک بخش عینی و قابلمشاهده از ساختار و سیستمی است که اساسش روی تبعیض است. زمانی که میگوییم «مسئله ما معیشت است نه حجاب» یعنی نهتنها درک نکردهایم حجاب چیست بلکه حتی از ارتباط معیشت و اقتصاد با محدودیتهای جنسیتی هم فهم دقیقی نداریم. چطور میتوان انتظار داشت مسئله معیشت حل شود زمانیکه نیمی از جامعه مجبور به دیدهنشدن هستند؟ در ساختار اسلام و جوامعی که بر پایه ارزشهای اسلامی بنا شدهاند، زن زمانی مقدس و قابل احترام است که یا همسر «مرد»ی باشد یا مادر فرزندانی. تنها زمانیکه بدن و جسمش تحت مالکیت مردان بهخصوصی باشد، و این همان سیستم مالکیت و سرمایهداری است، اما اینبار ابزار تولید، زن است و بورژوا مرد. ابزار تولیدی که باید به فکر ارائه بیکموکاست خدمات جنسی و فرزندآوری باشد. زنی که باید حتی در خانه هم نادیده بماند و در خدمترسانی خلاصه شود، توان اقتصادیاش بهشدت محدود میشود و وضعیت بهگونهای پیش میرود که طبق آمار تنها ۲۰ درصد از زنان ایران شاغلند. توسعه زن، همان توسعه اجتماع است، استقلال اقتصادی زن همان بهبود اوضاع معیشت خانواده و اجتماع است. پس مسئله ما در قدم اول حجاب است. حجاب به معنای هرچیزی که مانع دیدهشدن زن است، هرآنچه که موجب میشود تحت مالکیت قرار بگیرد. مسئله زن حل نمیشود تا زمانی که مسئله اقتصاد حل شود و اقتصاد بهبود پیدا نمیکند تا زمانی که زن تحت ستم باشد.
شعارهایی که با واژههای محوری مانند «نان، کار، مسکن، سقف، آزادی و برابری» بیان میشود نشاندهنده خواست و مطالبه عموم مردم است و در بطن خود پیوند بین «معیشت» و «آزادی» را نشان میدهد. آزادی به معنای زیستن در سیستم و ساختاری عاری از تبعیض، اعم از تبعیض میان «کارگر» و «کارفرما»، «پرولتاریا» و «بورژوا»، «مرکز» و «حاشیه» و در نهایت و در سطح کلان، حذف تبعیض میان «زن» و «مرد» و دیگر جنسیتها. مسئله مسکن یکی از بزرگترین و حادترین مسائل عصر ماست که طبقه کارگر و بخصوص زنان مهاجر و کارگر را بهشدت درگیر کرده است. در یک تحقیق میدانی، بیپناهی و آوارگی زنان برای کار، بخصوص در شهرهای بزرگ یکی از مهمترین عوامل آزار و تجاوز عنوان شده است. خوابگاههای تنگ و تاریک شهری، که فاقد هرگونه امکانات رفاهی و بهداشتیاند، با پنجرههای رنگشده که گویی پادگان زنان است و باید زنان را دور از دید نگهداری کنند، اتاقهای کوچک و تختهای شش تا هشت نفری، محدودیت وقتهای رفتوآمد و کنترل زندگی خصوصی زنان و در اماننبودن وسایل شخصی آنان از دستبرد دیگری، ستیزهای درونی میان زنان در خوابگاهها، گرانی بیهوده و رقابت صاحبان خوابگاه برای درآمدزایی در فقدان قانون نظارت بر مسکن، زنان را مجبور میکند که به خانههای ارزان و کوچک در محلههای ناامن پناه ببرند.
بیشتر بخوانید:
اگر زنی تن به خواستهاش نمیداد، باید خانه را تخلیه میکرد
«در ازای بالا نبردن اجارهخانه، از من رابطه جنسی خواست»
حتی در محلههای متوسط و بالای شهر نیز زنان باید تماموقت درگیر کار باشند تا از عهده هزینه مسکن برآیند. مسکنی که در بسیاری از مواقع برای آنان کوچکترین امنیتی ندارد و آزارواذیت همسایگان برای زنان مجرد نمونههای بسیاری را بازگو میکند. این وضعیت برای زن طبقه کارگر که علیرغم نداشتن سرپناه به صورت رایگان در خدمت دولت مشغول بارآوری نیروی کارند، سنگینتر است. همین وضعیت بسیاری از زنان را مجبور میکند تا تن به ازدواج رسمی و غیررسمی بدهند، بله ترس از نداشتن سرپناه بزرگترین مانع برای رشد زنان است. بخصوص که در بسیاری از بنگاهها با فشار دولت، مسکن به زن مجرد تعلق نمیگیرد و آنجا که مسکنی هم به نام زن است، به موجب ترس مرد از محرومشدن از امتیازات است که خانه از آن زن میشود تا مرد بتواند مثلا قوانین بیسروته دولت را دور بزند. بانکها، اداره اوقاف و سازمانهای نظامی هزاران مسکن را در اختیار دارند که بسیاری از آنان خالی از سکنه است و تنها امتیاز و تفریحی برای طبقه حاکم محسوب میشود.
مساکنی که بعد از انقلاب به دست دولت رسید بین مسئولین برای خوشخدمتی آنان به دولت مرتجع، تقسیم شد و همچنین بسیاری از مساکنی که در قبال بدهی مردم به بانکها از آنان گرفته شد. سیستم دلالی بنگاهها در این سالها باعث بهبارآوردن بسیاری از فجایع از جمله قتل و خودکشی زنان و در بهترین حالت آسیبهای روحی و روانی شد. آنوقت دولت برای حل این مسئله به ساخت مساکن ۲۵متری یا اجبار زنان به ازدواج روی میآورد، درصورتیکه راهحل این مسئله، تقسیم مسکن خالی میان مردم است. در جدیدترین خبرها خواندیم که پناهگاه زنان محروم از آنان دریغ شد، پناهگاهی که اگرچه محروم از امکانات بهداشتی و رفاهی بود اما سرپناهی برای آنان به حساب میآمد که به سود سیستم سرمایهداری حاکم نبود. تاسیس خانههای امن حجاب و عفاف، در این سالها بیشترین لطمات را بر تن و روح زنان زد که اختیار آنان را برای هزارمین بار در طول تاریخ بر بدنشان سلب کرد.
حق اختیار زن بر بدنش مستقیما به مسئله مسکن برمیگردد، که بدون واکاوی آن، در مسئله حجاب و ستم بر زن امکان ارائه راهحل مناسب غیرممکن میشود. رسانههایی که مدام تبلیغ میکنند و در گوش طبقه کارگر دوگانه حجاب یا معیشت را مطرح میکنند، عامدا میخواهند چشم بر تبعات حجاب و نادیدهگرفتن زنان ببندند تا موسسات تجاری و پررونقی که به بهای دراختیارگرفتن تن زنان زیر تیغه مداوم کار سود میبرند، زیر سوال نروند. کاری که حق اوقات فراغت زنان و فکرکردن و تعمق در تبعات حجاب را از آنان میگیرد و روزانه آنها را از حق بهرهمندی از وسایل حملونقل عمومی بدون پوشش اجباری محروم و به آنها دیکته میکند: اگر میخواهی شغلی داشتهباشی که بتوانی سرپناه امنی بیابی، ازدواج کن و حجاب را رعایت کن در غیر این صورت این حق عمومی از آن تو نیست.
ویرجینیا وولف به درستی از اتاقی از آن من میگوید، اتاقی که زن بتواند در آن لحظاتی با خودش تنها باشد و بتواند خودش را در کشاکش ستم زمان بیابد. بسیاری از زنان معترض در خیابان میگفتند: شوهرمان گفته یا در تجمع شرکت نکن یا در صورت شرکت به خانه برنگرد و آنان راه برگشتی به خانه پدری نیز ندارند. بسیاری از معترضان بعد از آزادی از زندان از حق مسکن از جانب خانواده پدری و همسر محروم شدند و با وجود ایستادگی ستایشبرانگیزشان در رنجی مضاعف به سر میبرند. مارکس به درستی میگوید اقتصاد در نهایت تعیینکننده است، تا به دگماندیشان که مدام میگویند حجاب و معیشت به یکدیگر ربط ندارند یادآوری کند زنان در تقاطع ستم چگونه با یک فتوای دینی و مذهبی از تمام حقوق مادی و شان انسانی محروم میشوند.