نویسنده: د
به مناسب ۸ مارس، به موضوعات مختلفی برای نوشتن فکر کردم. بین موضوعات در حرکت بودم و سعی میکردم «خودم» را در پیوند و نسبت با آنها پیدا و تعریف کنم. در این پیوندها به رابطهای رسیدم که بدون تعریف و شرح آن، نمیتوان به جایگاه امروزی زنان پی برد. به راستی، رابطهای که بدون آن، هویتیابی امروزین من نیز مخدوش میشود. این رابطه و پیوند چیزی جز اتصال با مبارزان راه آزادی نیست. پیوند با تمام گروههای در حاشیه و فرودستی که هر روز برای «زندگی» میجنگند، آجرهای روزهای بهتر را روی هم میگذارند و تصاویر جدیدی خلق میکنند.
از این رو تصمیم گرفتم برای ۸ مارس از زنان مبارزی بنویسم که به این روز معنا میدهند و خود، آن را میسازند. زنانی که جایگاه امروزی ما، وابسته به نقش و اثرگذاری آنها در گذشته است و زنانی که با مقاومتشان، برای تصویرها و بدیلهایی برای زندگی آینده، تلاش میکنند. این متن تقدیم به تمام زنان آشنا و ناآشنایی که با مقاومتشان، «زندگی» میسازند.
به سختی به اینستاگرام وصل میشوم. کاور تاری روی فیلم نمایان میشود. چند زن مقابل اوین ایستادهاند. به یک آن، شور عظیمی درون خودم حس میکنم. از زمان دیدن عکس تا شروع فیلم، قلبم احساس جدیدی را تجربه میکند. حسی از جنس پیدا کردن دوباره پیوندها، لمس امیدی گمشده و نیرویی برای برخاستنی دوباره. تصویر به طور کامل نمایان میشود و فیلم شروع میشود. عالیه مطلبزاده، صبا کردافشاری و فریبا اسدی از زندان آزاد شدهاند. عالیه با فریاد رسای خود، پاهای استوار و با صلابتش که بر زمین فرود آمدهاند و مشت گرهکردهای که در هوا به حرکت درمیآید، به ما پیام مقاومت میدهد.
صبا کردافشاری با حرکات بازیگوشانه بدنش در فضا و خارج شدن از چارچوب تعیینشده، با جلووعقب رفتنش و بیپرواییاش در ثبت وجودش در فضا، با زیرکی ساختارهای موجود را به سخره میگیرد. از این همه شجاعت و جسارت آنها حیرتزده شدهام. زنانی که تازه از زندان آزاد شدهاند و فریاد زن زندگی آزادی میدهند. به گونهای که، این فریاد را به تصویری قابلتجسم بدل کردهاند.
بیشتر بخوانید:
علیه فراموشی
همبستگی با راویان حقیقت
با دیدن عکس و تصویر عالیه مطلبزاده، به یاد عالیه اقدامدوست میافتم. به روایت ژیلا بنییعقوب از بند ۲۰۹ زندان اوین برمیگردم و جسارت و شجاعت عالیه اقدامدوست را تحسین میکنم. زنی که در مقابل نماینده دادگاه با شور و هیجان ایستادگی کرد و در مقابل پرسشهای مکرر درباره چرایی پیوستن به تظاهرات زنان، زمین پرسشگری و فعلیت را دگرگون کرد. اینبار، او از نماینده درباره چرایی نپیوستنش به تظاهرات زنان پرسید و اشتباه وی در نپیوستن به تظاهرات را متذکر شد.
این اجرای عالیه، از حرارت و نیرویی سخن میگوید که میتواند در سختترین و تغییرناپذیرترین چارچوبها، بدیلی جدید برای زندگی را فریاد بزند و آن را به زیست روزمرهاش گره بزند. با اقدام عالیه و روایت ثبتشده از آن، به یکباره این چارچوب متصلب فرو میریزد و به سخره گرفته میشود. همچون سرود زنان در بند ۲۰۹ اوین که با شور و امیدش، دیوارها را از میان برداشت و نوید زندگی داد. سرودهایی که جایی برای پیوند ما است. برای خواندن با هم و به یاد هم. برای کنار هم ماندن و ساختن. برای دستها و قلبهایی که به هم پیوند خوردهاند.
این تصاویری که در اذهانمان ثبت شدهاند، به طور مستمر شیوههای دیگری برای زیست را به ما یادآور میشوند. تصاویری که خود، سلطه را نابود و ترسمان از مواجهه با ستم را به قدرت «من هم میتوانم» تبدیل کردهاند. قدرتی که به آن طرف تصویرها نفوذ پیدا کرده است و ما را فرامیخواند. تصاویر امیدبخشی که به ما پیوندهایمان با یکدیگر را نشان میدهند و میگویند که زندگی در جریان است.
زندگیای که با تصاویر و روایات مقاومت و امید، عینیت پیدا کرده است و هر کدام مضمون نویی برای یادگرفتن را با خود حمل میکنند. همچون خودسوزی هما دارابی برای مبارزه با حجاب اجباری، ویدا موحد و دختران خیابان انقلاب، سپیده رشنو، الناز رکابی، زینب کاظمپور، مادران دادخواه، زنان زندانی سیاسی، تمام زنان متکثر و بینامی که روسریهای خود را بر چوب زدند و فریاد آزادی سر دادند، تمام زنانی که در لحظهلحظه زندگیشان جنگیدند، زنانی که میشناسیم و زنانی که حتی اسمشان را نمیدانیم.
زنانی همچون الهه، نیلوفر، سها، سمانه و ... که بدون تلاش و مقاومت روزمره آنها در جایگاه کنونی نبودیم. زنانی که در داخل زندان هم به ما درس مقاومت و آزاده زیستن را میدهند. ۸ مارس بدون یادآوری و گفتن از این زنان معنایی ندارد. زنانی که با هر قدمشان، راه را برای ما باز کردهاند.
به امید آزادی این زنان عزیز در آستانه بهار