دیدبان آزار

تاملی در فراخوان «سلام بر خورشید» نیلوفر حامدی

یوگا؛ نامه‌ای بدنمند از زندان

مانیا اکبری: نیلوفر حامدی در فراخوان «سلام بر خورشید» چه چیزی را ترغیب می‌کند؟ وی تلاش دارد خودآگاهی را توسعه دهد. پربار و خلاق باشد. اتصال به خود و دیگران را ممارست بخشد. حال باید بگوییم یوگا چیست؟ تا به درک عمیقی از فراخوان او برسیم. یوگا سهمی فلسفی در بحث‌های فلسفه است. یوگا فقط یک دیدگاه نیست که به آنچه در فلسفه می‌توانیم درباره‌ آن اختلاف‌نظر داشته باشیم کمک کند، بلکه فلسفه‌ای است که مسیر را روشن می‌کند. یوگا دیدگاهی مبنی بر این است که ذهن و بدن ما بخش‌هایی از جهان طبیعی است که به عنوان یک انسان باید مسئولیت آن را بپذیریم. گرایش‌های ما به عنوان مردم در آرمان اشخاص متجلی می‌شود که هم غیرمحافظه‌کار است(به انتخاب‌های گذرا محدود نمی‌شود) و هم خودمختار(بدون دخالت خارجی) است. نیلوفر با عدم محافظه‌کاری، در پی جستجوی حقیقیت و بیان حقیقت‌هایی که شرارت تلاش در نفی و پنهان آن دارد به عنوان یک خبرنگار صادق، در زندان است و او همچنین با تمرینات روزانه‌ یوگا در تلاش است، خودمختاری بدن را در دست بگیرد. آنچه که نیلوفر زیست می‌کند خود، فلسفه‌ یوگا است. کسی که ارباب وجود خود است و از موانع اجتماعی تحمیلی عبور می‌کند. چالش عملی او پذیرفتن تمرین اختصاص داده‌شده به این آرمان(آرمان تسلط بر جان و تن خود و ممارست در نمایش حقیقت) است، به طوری که وجود او، به مرور زمان، ایده‌آلش را حتی در زندان منعکس می‌کند. او تلاش دارد زندان را تبدیل به جهان آزاد درونی بکند که ما در بیرون از زندان هم از آن بی‌خبریم؛ «دنیای امن درونی برای مسلط شدن بر جان و وجود خود و امنیتی برای دیگری.» 

از آنجا که یک شخص موجودی است که به ربوبیت خود علاقه‌مند است، یوگا مستلزم این است که بسیاری از موجودات، حتی حیوانات و زمین، جاندارانی هستند که با توجه به ربوبیت خود رشد می‌کنند. متعهد بودن به یوگا متعهد بودن به یک ایده‌آل مشترک است. یوگا توضیح می‌دهد که چطور برعهده گرفتن مسئولیت‌پذیری زندگی ذهنی خود که اساساً فلسفه است می‌تواند ما را به غیرمحافظه‌کاری و پیش رفتن از مرزها و خودمراقبتی و دگرمراقبتی نزدیک کند. 

فلسفه‌ یوگا زمینه‌ شخصی را برای بهره‌گیری از تمرین‌هایی مانند جریان وضعیت بدن، تمرین‌های تنفسی یا تمرین‌های مراقبه ذهنی فراهم می‌کند. و اگر فردی رویکردی فلسفی به یوگا اتخاذ کند، آنگاه فعالیت‌های اندامی در حمایت از ربوبیت و تسلط او بر زندگی و جان و تَنَش هست که از سیستم مسلط، زیستش را باز پس‌می‌گیرد. نیلوفر در شرایطی که بدنش و افکارش در زندان است و به نوعی سیستم قدرت مسلط، محیط زیست بدن را محدود کرده تا جان و تنفس او را در خدمت بگیرد با عملی رستاخیزی فلسفه‌ یوگا را فرامی‌خواند. او با بدنش از لایه‌های تسلط عبور کرده و با هر تنفس استخوان و رگ و ماهیچه‌های جان را در اختیار می‌گیرد و خود مختاری‌اش را اعلام می‌کند و وجودش را به بدن‌های بیرون از زندان گره زده و تن فردی را به تن جمعی تبدیل می‌کند. نیلوفر با تنش می‌نویسد : آنچه که قرار است با محدودیت در زندان سیستم و زندان بدن در خدمت گرفته شود با ممارست و تمرینات یوگا رهایش می‌کنم و ناجی‌اش خواهم بود. نیلوفر با تنش پیام می‌دهد: ما باید با یک جنبه‌ کاملا متفاوت از وجودمان آشنا شویم. چیزی ساخته‌شده از چیزهای مختلف، چیزی که نیاز به مراقبت، تغذیه در درون و تلاش دارد تا آشکار شود. 

یوگیست یک دانشمند نیست، بلکه یک تمرین‌کننده‌ صادق است. نیلوفر صادقانه با فراخوان بدنمندانه و تکرار ۳۰ بار «سلام بر خورشید» اعلام می‌کند من به این راه متعهد هستم و سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم آن را معتبر طی کنم. فلسفه‌ یوگا آرامش، الهام‌بخشی، انگیزه، عدم محافظه‌کاری، خومختاری، خودمراقبتی و دگر مراقبتی را که «امروزه کلیه‌ این وضعیت‌ها امری سیاسی است» به ارمغان می‌آورد و آگاهی بدن و روان را به گونه‌ای گسترش می‌دهد که هرگز تصور دسترسی به آن ممکن نبوده است. نیلوفر با بدنی سیاسی و حافظه‌ سیاسی، تحت فشار محدودیت‌ها و محرومیت‌ها در زندانی که قرار است بدنش را مکان دفن تروماهای روزگارش بکند، با تمرینات «سلام بر خورشید» در فراخوانی بدنمندانه وجودش را مکان و نشان رهایی و آزادی کرده و به بدن‌های ما پیوند می‌زند. او بدن جمعیِ مسلطی را شکل می‌دهد که پُر از امید و آرزومند است. این پیروزی یک بدن است که در فعل و انفعالات فلسفه‌ یوگا، تبدیل می‌شود به «آگاهی بدن جمعی» که مقاومت را تمرین کرده و آزادی را در پیش دارد. 

زندان و یوگا: یک انسان را در اطراف این همه خشونت و در وضعیت محرومیت در زندان قرار می‌دهند و اولویت آن شخص قطعا فقط بقا خواهد بود نه رستگاری. اما چرا یوگای نیلوفر در زندان شکلی از رستگاری است؟ در کتاب «فلسفه و زندان» «اندی‌ وست» می‌نویسد او را به دفتر بازجویی می‌کشانند. افسر پلیس می‌نشیند و به او سیگار می‌دهد. آلتان می‌گوید: «نه، من فقط زمانی سیگار می‌کشم که عصبی هستم.»

او می‌گوید که نمی‌دانسته این کلمات از کجا آمده‌ است. او به اندازه‌ افسر تعجب کرد که خودش آنها را می‌شنود. اما لحظه‌ای که این کلمات را شنید، فکر کرد: «حالم خوب است. حالم خوب می‌شود، چون طنز و تمام امکانات زبان را دارم. از آنجا که من یک نویسنده هستم، از این وضعیت جان سالم به در خواهم برد.» پیام آلتان چنین است: «من نمی‌گذارم واقعیت بر من غلبه کند، من بر واقعیت غلبه خواهم کرد.»

به نوعی نیلوفر با انجام یوگای سلام بر خورشید که در فقر دیدن روزانه‌ خورشید است، به تجسم واقعیتی می‌رود که خورشید را هرروز در زندان می‌بیند. تا که بر واقعیت رنج‌آور زیست خود غلبه کند. در ادامه آلتان می‌گوید به عنوان یک نویسنده در زندان بود، اما در زندان هم نبود. او در سن‌پترزبورگ بود، یا در رُم، یا در کنار اودیسه روی عرشه ایستاده بود، در همه این مکان‌ها، و اما نه در آنها. 

آنچه که نیلوفر در زندان طی ۳۰ بار تکرار متشابه به سلام بر خورشید می‌رسد، رسیدن به خورشید و نور و ایستادگی درونی است که قرار است در زندان در فقدان آن زیست کند. وقتی آلتان ایده استفاده از نوشتن برای زنده ماندن در زندان را پیش می‌گیرد، کتاب حتی غنی‌تر می‌شود. او می‌گوید نویسنده بودن راه او برای شجاع بودن است. اما او همچنین معتقد است که یک نویسنده نباید شجاع باشد. یک نویسنده قبل ازهر چیز باید صادق باشد. او نگران است که شجاعتش بیان بی‌صداقتی باشد و با تکیه بر نوشتن برای بقا، چیزی را که برای نوشتن ارزش بیشتری دارد قربانی کند. در مقاومت شدید و نویسندگی او تنش و آسیب‌پذیری وجود دارد. و اما نیلوفر با بدن خود می‌نویسد. دعوتی صادقانه و شجاعانه که قرار است او را از زندان تن و تنِ در زندان برهاند و کتاب مقاومت بدنمندش را برساند به نویسنده‌ این متن در لندن تا هر‌روز با نام «ناماسته نیلوفر» بدنش را آگاه کند و به صداقت، شجاعت و مقاومت او بیاندیشد. ناماسته نیلوفر به امید آزادی و پیروزی بدن‌هایمان. 

مطالب مرتبط