نویسنده: سین
بامداد ۱۹ دیماه، به باور من یکی از نقاط عطف خیزش «زن، زندگی، آزادی» رقم خورد، از آن رو که «ما» جلوی مرگ/مرگهایی را گرفتیم، «یا» شوربختانه، به تعویق انداختیمشان. گویی این بار نیرویی رشدیافته در زهدان جمعیمان با زمان برخوردی دیگرگونه داشت و مبدأ کنشگریاش نه مرگ دیگری (و دستبالا دادخواهی و نه انتقام یا سوگواری)، که پافشاری بر ادامهٔ زندگی/زندگیهایی در جریان بود. نزدیک به چهار ماه پیش نطفهٔ این خیزش در یک نقطه از پایتخت و پس از «مرگ» ژینا امینی و بهواسطهٔ شکلگیری اولین حلقههای انسانی جلوی «بیمارستان» کسری بسته شد و حالا در آستانهٔ چهارمین ماه تجمعی بزرگتر جلوی یکی از «زندان»های مرکزی و در پاسداشت «زندگی» شکل میگیرد. (چه تصادف معناداری! چهار ماه! دقیقاً همان زمانی که در برخی از ادیان اشاره شده روح انسانی در پیکر جنین دمیده میشود).
هنوز داغ اعدامهای غربتزدهٔ محمدمهدی کرمی و سیدمحمد حسینی بر دل جامعه بسیار تازه بود که در نیمهشب خبر انتقال محمد قبادلو و محمد بروغنی به سلول انفرادی رسید. ما هم از سرکوب هر کنشی میترسیدیم و هم از تکرار فاجعه، و دروغ چرا؟ بیشمارمان این خبر را بیهیچ امیدی بازنشر کردیم و در پس ذهنمان «آنها میتوانند، مثل دیروز»، پررنگ و «مسلم» بود.«قطعیت» مقولهای مردانه است (گفتن ندارد که منظور از مردانه مختص مردان نیست) و در جهان مردانهٔ ذهنی و زبان بسیاری از ما این انتقال به انفرادی، فردا را نیز به تسلیم کشید و چنین نوشته شد: «آنها صبح فردا اعدام خواهند شد». و اما روح زنانهٔ این خیزش در این بیزمانی (ساعاتی از شبانهروز که میان شب گذشته و بامداد امروز در زبان روزمرهمان معلقاند) بال گرفت و قطعیت را از ذهن و زبان جمعی ما زدود: در تن معصومه احمدی، مادر محمد قبادلو، نه در جامهٔ سوگی پیشاپیش یا عجز و التماسی به زندانبان و جلاد، که در مقام راوی پروندهٔ جگرگوشهاش که سراسر بیعدالتی و دروغ بود، و بعدتر (و چه بسا همزمان) در تن تکتک کسانی از مرد و زن که خود را به او و محبسِ «در خطر اعدام قرارگرفتهها» رساندند، نمود یافت.
فارغ از اینکه نسبت جهان عینی را با «کلمه» چطور بفهمیم و تفسیر کنیم، فارغ از باور یا عدم باور ما به بار القایی کلمات و فشار یا احساس رهاییای که به ذهن خواننده و شنونده وارد میکنند، اما خواهناخواه، بخشی از ضمانت زیست این خیزشِ حالا بهیقین زنانه، در گروی احساس مسئولیت در قبالِ و فهم بیواسطه و لحظهبهلحظهٔ «کلمه» است، چنانکه بر مزار ژینا نوشتهاند: «نام تو رمز میشود» و تنها سهکلمه را بر آن مزارِ نافی مرگ فریاد زدهاند: زن زندگی آزادی. خیزشی که بهمانند زن در بطن خود توان رشد دادن دارد، به زندگی بیش از مرگ باورمند است و هدف غاییاش آزادیست، و ترجمان این همه را در معنایابیِ زمان و مکانِ «بامداد ۱۹دی، جلوی زندان، علیه اعدام» یکجا میتوان دید. بله، «فرزندان این خیزش (جنینی که خود مادر است!) در خطر اجرای حکم وحشیانهٔ اعداماند، آینده را اما این بدن جمعیِ در حال زاییدن و زاده شدن تعریف میکند» و از یاد نبریم که «احتمال» تولد کودکی زنده همیشه بیش از جنینی مرده است، اگر و تنها اگر «زن زندگی آزادی».