نیلوفر حامدی: ۱. چندبار تکرار میکند: «مراقب خودت باش.» متعجب از این حجم تاکید، تلفن را قطع میکنم. درست است که به خاطر دورکاری و کرونا، ماههاست که بیشتر شبانهروز را در خانه گذراندم، اما دیگر آداب به خیابان قدم رفتن را هم فراموش نکردهام. دستکم به خوبی میدانم که ساعت ۸ عصر زمستان، هنوز آنقدر دیر نیست که مراقبت ویژهای بخواهد. از پارکینگ خارج میشوم، خیابانها را یکی پس از دیگری میگذرانم و حالا دیگر مطمئن شدم که هیچ خبری نیست. خیابانها شلوغ، مغازهها باز و مردم هنوز در حال تردد هستند. اما همین که وارد اتوبان میشوم همه چیز تغییر میکند. اگرچه خودروها پرتردد در حال گذر از بالا و پایین اتوبانها و پلها و خروجیها هستند و اگرچه ممنوعیت تردد از ساعت ۹ شب باعث شده تا کمی هم ترافیک باشد، اما اینجا همان اتوبان یادگار سابق نیست.
۲. زن کلافه است. میگوید همه زندگیاش در ماههای اخیر به هم ریخته و این آخری دیگر تیر خلاص بود. از وقتی مدرسهها آنلاین شده، او هم چند برابر همیشه کار میکند. دیگر همان چند ساعات گذشته را هم در خانه و برای خودش ندارد و سرویسدهی به اعضای خانواده، از همسر گرفته تا دختر دانشجو و پسر دانشآموزش، شبانهروزی شده است. همه اینها را تاب آورده اما این یکی دیگر نه فقط آرامش که امنیتش را هم سلب کرده است. میگوید فکرش را هم نمیکرده که روزی مسیر خانه تا کلاس زبان پسرش را با این حجم از ترس و اضطراب طی کند: «ساعت ۶ راه میافتم تا حوالی ۷ عصر به محل کلاس زبان پسرم برسم. کاری که همیشه انجام میدادم، اما حالا برایم شبیه فیلمهای ترسناک شده. تمام خیابان تاریک است. هیچجا را نمیبینیم. اگر اندک نور خودروها نباشد، هر آن امکان تصادف وجود دارد.» او گزینه دیگری هم ندارد. آن ساعت از شبانهروز، همسرش هنوز سرکار است، هزینه آژانس خیلی زیاد میشود و با اینکه پسرش حالا دیگر به سنی رسیده که خودش تردد کند، اما تاریکی خیابانها باعث شده تا اجازه این کار را به او ندهد. ناچار خودش در نقش سرویس او میشود؛ همراه با ترس. ترس از اینکه یک شب، در میانه راه، اتفاقی بیفتد که نباید.
بیشتر بخوانید:
هر دقیقه یک تجاوز، هزاران کشته در سال
آزار جنسی تمامیت روان را خدشه دار میکند
۳. داخل خودرو منتظر نشستهام. همین دقایق است که از محل کارش خارج شود. بعد از حادثه هفته گذشته، سرش حسابی ترسیده و خواهش کرده تا برای مدتی سرکار دنبالش بروم. هفته گذشته، در یکی از خیابانهایی که همیشه در آن تردد میکرد، رهگذری که احتمالا فضای خلوت و تاریک آن خیابان فرعی را مکان خوبی پیدا کرده بود، به سمتش رفته و تلاش کرده تا لمسش کند و معلوم نیست اگر داد و هوارهای زن شروع نمیشد و شبیه به خیلی از بازماندگان آزار، شوکه میشد و زبان و بدنش از کار میافتاد، چه بلایی سرش میآمد. روزهای هفته را بین خانواده و دوستانش تقسیم کردیم و هر روز یکی از ما به محل کارش میرویم و تا خانه همراهیاش میکنیم. فقط برای مدتی تا بتواند دوباره جسارت گذشته خود را برای یک عبور و مرور ساده در خیابان پیدا کند.
۴. «راننده زن در این کشور خیلی امنیت داشت، حالا که دیگر هر لحظه باید منتظر یک حادثه باشیم.» سه فرزند دارد و بعد از طلاق، هرگز از خانوادهاش کمک مالی نگرفته، که مبادا سرکوفت بشنود. صبح تا ساعت ۵ عصر در یکی از شعبههای بهزیستی کار میکند و شبها تا حوالی ساعت ۱۰، مشغول رانندگی در تاکسیهای اینترنتی است. میگوید در این سالها که کار جدیدش را آغاز کرده، بارها از سوی راننده و رهگذر و حتی مسافر، آزارهای مختلف دیده اما خودش را محکم نگه داشته، چون کودکانش در خانه چشم انتظار او هستند. این روزها اما کارش دشوارتر از همیشه شده است. خاموشی اتوبانها و خیابانهای تهران، شهر را به فضای وحشتناکی تبدیل کرده که هیچ کسی در آن امنیت ندارد. میگوید میترسد، بعضی شبها که منتظر مسافر نشسته، هر آن حس میکند مبادا یک نفر نیت سوئی داشته باشد، اما نمیگذارد ترس بر او غلبه کند. میگوید چند وقت پیش، یکی از همکارانش به مدت ۱۵ دقیقه توسط دو موتورسوار تعقیب و تهدید میشده، اما آنقدر همه جا خلوت و تاریک بوده که نتوانسته کاری کند. در نهایت، خروجی یکی از اتوبانها باعث شد که از آن مخمصه خارج شود.
۵. زن کنار پیادهرو ایستاده. انگار منتظر آژانس است. به نظر میرسد قرار مهمی دارد. گوشوارههایش توجهم را جلب میکند. دوست دارم به سمتش بروم و بگویم در این تاریکی، درخشش این گوشوارهها میتواند خطرناک باشد اما سکوت میکنم. سرم را به داخل گوشی میبرم که ناگهان میبینم کسی صدایم میکند. سرم را بالا میکنم. همان زن است. منمنکنان و با شک و تردید میگوید: «خانم ببخشید این رو میگم، ولی بدجایی ایستادید. گوشی هم اینجوری دستتونه، هر آن امکان داره یکی بزنه. خودم چند وقت پیش همین اتفاق برام افتاد.» متعجب از اینکه هر دوی ما نگران امنیت یکدیگر شدهایم تشکر میکنم و موبایل را داخل کیفم میگذارم.
۶. ساعت نزدیک ۱۰ شده و باید منتظر برگ جریمه بمانم. پشت فرمان، به سمت خانه در حرکت هستم. تازه فهمیدم علت نگرانیاش چه بوده. ترسیده که در این خیابانها و اتوبانهای تاریک و خلوت، یکی از حوادثی که در رسانهها میخواند سر من بیاید. نیروی انتظامی صراحتا اعلام کرده آمار سرقت و تصادف در شبهای تهران افزایش پیدا کرده و اگرچه آماری از آزارهای جنسی موجود نیست و اساسا جایی این حوادث ثبت نمیشود و اگر هم بشود، به سختی به گوش ما میرسد، اما تجربههای زنان در خیابانها از ناامن شدن گذرگاهها خبر میدهد؛ ناامنتر از گذشته.