دیدبان آزار

سیاست «تسامح صفر» در مقابل آزار جنسی برای افراد کوئیر چه معنایی دارد؟

دختران «بد»؛ همواره در مظان اتهام

تمامی این مردان پست‌فطرت، مردانی که به زنان، دختران و پسران دست‌درازی می‌کنند و آنها را مورد تهدید و تهاجم جنسی قرار می‌دهند بالاخره کارشان تمام است. آنطور که تحلیلگران می‌گویند در حال پایکوبی هستیم. می‌گویند خشمگین هستیم. هر کسی درباره آنچه که بر ما، «بازماندگان» فرهنگ تجاوز گذشته، حرفی برای گفتن دارد. محتاط و دارای استراتژی به نظر می‌رسیم. در گوش یکدیگر نجوا می‌کنیم: «فضا را گل‌آلود نکنیم. فعلا وقت سخن گفتن از موارد اتهامات ساختگی نیست.» از ترس به یکدیگر هشدار می‌دهیم: «خواهش می‌کنم حواست را از این سرچشمه حقانیت فمینیستی، از این شهادت‌نامه توقف‌ناپذیر خشونت، به ابهامات و پیچیدگی‌های مسئله منحرف نکن. الان نه، همه چیز را قمار کرده‌ایم، بالاخره دارد جواب می‌دهد.»

در حلقه‌های مورد اعتماد خود این پیچیدگی‌ها را تصدیق می‌کنیم اما  تمایل نداریم مباحث از محافل فمینیستی به دقت محافظت‌شده‌مان به بیرون درز کند. اما این نقاط بغرنج نه نظری هستند و نه خصوصی. و نه به واسطه نمونه‌های آشکار تاریخی به ثبت رسیده‌اند. نمونه‌هایی چون دروغ‌های «کارولین برایانت» درباره «امت تیل» یا وحشت عمومی دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ از آزار جنسی کودکان در آیین شیطانی، یا لزبین‌های مشهور به «سن آنتونیو شماره ۴» که به اشتباه در اواسط دهه ۱۹۹۰ متهم به آزار جنسی شدند. منظور از پیچیدگی، واقعیت سیاست به ظاهر فمینیستی تسامح صفر است که با نژادپرستی، جنسیت‌زدگی و دگرجنس‌گراهنجاری در‌هم آمیخته است و نشانی از مداخله فمینیستی حقیقی ندارد. موضوعی حیاتی برای بسیاری از ما که مطلقا نمی‌توان آن را تفکیک و به زمانی «مناسب» موکول کرد.  

برای من و پارتنرم مانند دیگر افراد کوئیر، این پیچیدگی‌ها نه پانوشتی حاشیه‌ای، بلکه خود متن است. سه هفته پیش، دقیقا زمانی که کارزار #metoo توجه جهانی به دست آورده بود، پارتنر من که یک معلم ترنس در مدرسه‌ای دولتی در جنوب کالیفرنیا است، از طرف مدیر مدرسه، توبیخ‌نامه رسمی دریافت کرد. گویا یکی از دانش‌آموزان دختر در وقت استراحت نهار، برای یکی از شاگردان پارتنر من، به طور منظم سکس دهانی انجام می‌داده است. مدیر از یکی از دانش‌آموزان ماجرا را می‌شنود، گوشی‌های موبایل دختر و پسر را مصادره و مستندات مورد نظر را پیدا می‌کند. دختر در پیامی به پسر گفته بود که بابت سکس‌های دهانی‌ای که قرار است برای او انجام بدهد بسیار هیجان‌زده است. به دنبال مقصریابی برای این ماجرا، مدیر مدرسه توضیح داد که در نظر داشته پارتنر من را موقتا تعلیق کند اما در نهایت به یک توبیخ‌نامه مکتوب بسنده می‌کند. در متن توبیخ، پرونده استخدام پارتنرم ضمیمه و نوشته شده که به واسطه عدم نظارت بر دانش‌آموزان، موجبات اعمال مستهجن را فراهم کرده است. مدیر اقرار کرده که این توبیخ صوری و به نوعی لاپوشانی در مقابل احتمال شکایت خانواده دو دانش‌آموز از مدرسه است. به پسر گزینه تعلیق تا آخر ترم و یا ترک مدرسه و ادامه تحصیل در مدرسه‌ای دیگر داده شد. او تعلیق را انتخاب کرد. دختر نیز به مدت یک هفته البته به عنوان «قربانی» تعلیق شد. پارتنر من هم موظف شد نامه‌ای بنویسد و توضیح بدهد که چرا «نتوانسته محیط آموزشی امنی برای دانش‌آموزان ایجاد کند.»

تمام جزئیات‌ این داستان برآمده از هراس مربوط به مسائل جنسی است. سکس مبتنی بر رضایت در قالب سوءاستفاده جنسی صورت‌بندی می‌شود، تمایل جنسی دختر نادیده گرفته می‌شود، پذیرش جنسی پسر، خشونت تلقی می‌شود، نوجوانان عاری از میل جنسی و موجوداتی مستهجن بازنمایی می‎شوند، سکس و امنیت در مقابل یکدیگر قرار داده می‌شوند، مدرسه مکانی عاری از روابط جنسی تصور می‌شود و در نهایت یک معلم کوئیر بابت هر چه که رخ داده است مقصر انگاشته می‌شود. و کل این ماجرا برآمده از ملاحظه‌گری‌های ابزاری در راستای نمایش و تبلیغات مسئولیت‌‌پذیری بوده است. مسئولان مدرسه در حالی که در مکالمات رسمی بر «امنیت» و ممنوعیت «اعمال مستهجن» تاکید می‌کردند، در مباحثات رودررو و غیررسمی‌تر علنا به پارتنر من گفته بودند که شخصا باور ندارند که او کوتاهی کرده یا رفتار نامناسبی انجام داده است ولی آنها صرفا موظف هستند بر طبق مقررات عمل کنند.

در حالی که هم‌زمان انکار رسمی سوءرفتارهای جنسی توسط میرامکس، ان‌بی‌سی و نتفلیکس و ... را دنبال می‌کردم، تجربه پارتنرم برایم تصدیق کرد که با توسل به فرهنگ مسئولیت‌محور[1] نمی‌توان به فرهنگ تجاوز پاسخ داد. فرهنگ تجاوز و استفاده از سکس به مثابه ابزار قدرت و به طور عام ابزار انضباط‌‌بخشی، با اطاعت و پیروی از سیاستگزاری‌های سازمانی منهدم نمی‌شود. سیاست‌هایی که سعی دارند رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی افراد را مدیریت کنند، فضاهایی عاری از مناسبات جنسی به وجود آورند و سازمان را در مقابل ضرر و زیان مالی و اقامه دعوی حقوقی محافظت کنند. آنچه فرهنگ مسئولیت‌محور به دست می‌دهد شبیه به تنبیه بدنی فرزند توسط والدین است. این فرهنگ به مردم آموزش می‎دهد که از هراس مجازات، از رفتارهایی مشخص بپرهیزند و میان آنچه باور دارند (مدیر مدرسه باور داشت که پارتنر من مقصر نبوده است) و آنچه به طور رسمی باید اعلام کنند و انجام دهند (توبیخ یک معلم برای اینکه در مقابل «سوءرفتار جنسی»، سفت‌وسخت و تابع مقررات تلقی شوند) شکافی آشتی‌ناپذیر ایجاد کنند.

 

بیشتر بخوانید: 

آزار جنسی برای افراد به حاشیه‌ رانده‌‌شده چه معنایی دارد؟

هالیوود و سفیدشویی جنبش #MeToo

 

زنان کوئیر در دور‌ان وحشت عمومی نسبت تعرض‌های جنسی، همواره نقش بز طلیعه[2] را داشته‌اند. زنان هم‌جنس‌گرایی که در ارتباط با کودکان هستند همواره در مظان اتهام جنسی بوده‌اند و هراس قربانی شدن را بر دوش می‌کشند. چهار دهه قبل، «آنیتا برایانت» در قالب کارزار «کودکان را نجات دهید»[3]، تمهیدات ضدتبعیضی را که برای حمایت از اشتغال هم‌جنس‌گرایان وضع شده بود در چندین ایالت ملغی کرد تا از استخدام زنان و مردان هم‌جنس‌گرا (و حتی در مواردی که کسانی که ضدهمجنس‌گرایی نبودند) به عنوان معلم در مدارس دولتی ممانعت کند.

تنها ۲۰ سال قبل در اواخر دهه ۱۹۹۰، چهار زن هم‌جنس‌گرای لاتین به اشتباه متهم به تجاوز گروهی به یک دختربچه شدند و پس از گذراندن ۱۵ سال حبس، تبرئه شدند. محاکمه‌کنندگان، کوئیر بودن این زنان را به عنوان انگیزه ارتکاب جرم در نظر گرفته بودند. این پرونده در زمان وحشت عمومی ناشی از آزار جنسی کودکان در آیین شیطانی[4]، تشکیل شد و فضای رعب‌انگیز آن دوران نیز در تقویت اتهامات ناروا موثر بود. در سال ۲۰۰۱ کمدین کوئیر «پائولا پاندستون» که مادرخوانده چند کودک هم بود، به برقراری تماس‌هایی با ماهیت جنسی با یکی از کودکان متهم شد و حضانت فرزندانش را از دست داد. پاندستون به طور مستمر لمس جنسی کودکان خود را انکار می‌کرد، اگرچه تصدیق کرد که اعتیادش به الکل وظایف مادری‌اش را تحت‌الشعاع قرار داده است. اتهامات جنسی علیه او در نهایت منع تعقیب خورد.

بسیاری از افراد کوئیر از جمله زنان، آگاه هستند که زندگی کوئیر به معنای دائما در مظان اتهام بودن از سوی دیگران است. اتهام معذب کردن دیگران و حتی نقض کردن حقوق آنها به واسطه افراط جنسی، نامشروع بودن، غیرقابل‌ پیش‌بینی و جسور بودن. به همین دلیل است که برخی از ما نمی‌توانیم بلافاصله اتهامات مطرح شده را بپذیریم و «تمامی زنان مدعی» را باور کنیم. چون ما خود در جایگاه متهم قرار گرفته‌ایم، بهتان خورده‌ایم، با فردی که ناروا متهم شده، روابط عاطفی داشته‌ایم، چرا که دیده‌ایم موسسات و سازمان‌ها چگونه متهم‌سازی و افراد را برای محافظت از منافع خود قربانی می‌کنند. ما شاهد بوده‌ایم که چگونه تبلیغات مسئولیت‌پذیری، در قالب فمینیسم بازنمایی شده‌اند.(مانند تدوین سیاست‌های سخت‌گیرانه در راستای مقابله با آزار جنسی در دانشگاه بدون آنکه حتی با یک دانشجوی فمینیست یا یک عضو دانشکده مشورت شود)

ما نظاره‌گر افراد و نهادهایی بوده‌ایم که تمایل ندارند بپذیرند سکس بخشی بنیادین از زندگی جمعی است (چرا که بشر جزئی از زندگی سازمانی است) و در تلاشند از طریق آموزش دادن، گزارش کردن، انضباط‌بخشی و شکایت کردن با امیال جنسی‌ای که معذبشان می‌کند مواجه شوند. (مراجعه کنید به متن سکس در دانشگاه، امنیت دانشگاه) [5] به جای مواجهه با دختری نوجوان که بابت سکس دهانی هیجان‌زده است، به فضای مدرسه برچسب ناامن بودن می‌زنند. من به شخصه همواره یک معضل جنسی تلقی شده‌ام. من در خانواده‌ای مملو از کلام و گفتار جنسی بزرگ شده‌ام. پدرم را به یاد می‌آورم که دستانش را دراز می‌کرد و دور خانه به دنبال مادرم می‌دوید و فریاد می‌زد: «پستون، پستون!» مادرم می‌دوید و می‌خندید. برادرم را به یاد می‌آورم زمانی که پا به دوران بلوغ گذاشته بود، از پله‌ها پایین آمد و باافتخار رشد یک مو روی آلتش را به ما اعلام کرد. مادرم که از همه ما درون‌گراتر بود، به همه شوخی‌های جنسی نوجوانانه و مسخره سریال محبوبش «ساوت پارک» از ته دل می‌خندید. و خود من، دغدغه‌های جنسی‌ام را به مدرسه بردم. در مهدکودک یک کلینیک باسن‌مالی با رضایت متقابل در دستشویی دخترانه راه انداختم. که البته توسط معلم با تنبیه بدنی و هم‌چنین تنبیه جلوی چشم شاگردان مهدکودک مواجه شدم.

در دوران دبیرستان به خاطر اینکه با صدای بلند اعلام کردم که پستان‌های دوستم اشلی رشد کرده، توقیف و توبیخ شدم. تا اینکه مادرم را خواستند و با جدیت او را سوال‌وجواب کردند که آیا من سابقا مورد آزار جنسی قرار گرفته‌ام یا نه؟ چرا که به جز تجربه آزار جنسی چه چیز می‌تواند علت گستاخی و کلام و زبان جنسی یک دختر را توضیح دهد؟ زمان دبیرستان فهمیده بودم که علی‌رغم تلاش‌ها برای بازنمایی من به عنوان یک قربانی آزار جنسی، بزرگسالان نگران بودند که من منحرف جنسی باشم. شاید همان دختری که باید از دختران دیگر در مقابلش محافظت می‌کردند.

پارتنرم هم گه‌گاه در زمره دختران بد دسته‌بندی می‌شد. بهتان می‌خورد و به ارتکاب رفتارهای مستهجن متهم می‌شد. زمانی که به مدرسه ابتدایی می‌رفت، مسئولان مدرسه چند صفحه از یک مجله «پلی‌بوی» را در سطل زباله دستشویی دخترانه پیدا کردند و برای حل‌وفصل ماجرا یک پرس‌وجوی مک‌کارتیستی به راه انداختند. آنها از تمامی دانش‌آموزان خواستند اسم کسی را که حدس می‌زنند مجله متعلق به او باشد، بنویسند. پارتنر من مدتی پیش از آن حادثه، به سه دوستی که به خانه دعوت کرده بود با افتخار کلکسیون پدرش از مجلات پلی‌بوی را نشان داده بود. بنابراین اسم او سه بار نوشته شد و به تبع توسط چندین نفر از مسئولان مدرسه مورد بازجویی قرار گرفت. به طور شگفت‌آوری چند سال بعد که به دنبال برادرش که حالا آنجا درس می‌خواند رفته بود، وقتی متوجه حضورش شدند به او گفتند حق ورود به مدرسه را ندارد چرا که عکس‌های پلی‌بوی هم‌چنان در مدرسه دست‌به‌دست می‌شوند. او هم‌چنان مظنون درجه یک مدرسه بود. چند سال بعد که هم‌جنس‌گرا بودن خود را علنی اعلام کرد، خبر در خانواده پیچید و او از برقراری ارتباط‌ با اعضای جوان‎‌تر فامیل منع شد چرا که از نگاه دیگران تهدید جنسی به حساب می‌آمد.

این‌ داستان‌ مشترک هم‌جنس‌گرایان است. اینکه هر جا سوءرفتار جنسی رخ داده است یا حداقل چنین تصور می‌شود، مظنون درجه یک تو باشی، اینکه به تو بگویند از بچه‌های فامیل دوری کنی، باید در دستشویی و اتاق تعویض لباس و جاهای دیگری که زنان دگرجنس‌گرا تصور می‌کنند عاری از تمایلات هم‌جنس‌خواهانه است و اگر بفهمند وجود دارد وحشت‌زده می‌شوند، فاصله‌ات را حفظ کنی. زنان هم‌جنس‌گرا به خوبی درک می‌کنند معنای متهم بودن چیست. تمامی این تجربه‌ها زمینه‌ساز شکل‌گیری توجه افراد کوئیر نسبت به پیچیدگی‌ها و مخاطرات رویکرد تسامح صفر است، جایی که «عدالت سلب و خشن در جای تجزیه و تحلیل محتاطانه، به رسمیت شناختن تکثر و دادرسی عادلانه قرار می‌گیرد.»[6]  

ما بابت اینکه «واینستین» هیولا دیگر نتواند قدرت فاقد نظارتش را علیه حتی یک زن دیگر و زندگی حرفه‌ایش به کار بگیرد پایکوبی می‌کنیم. امیدواریم سرنوشت «دونالد ترامپ»، «راسل سیمونز» و هر کس دیگری که اثبات شود از قدرت خود برای تجاوز، آزار و تهاجم جنسی سواستفاده کرده هم چنین رقم بخورد. با این حال در موارد کاملا متفاوت دیگر، خواستار رویکردی عمیق‌تر، اینترسکشنال‌تر هستیم که با آگاهی از پیشینه تاریخی به تجزیه و تحلیل مسئله و ارائه راهکار بپردازد. مواردی شامل رابطه جنسی مبتنی بر رضایت میان دانش‌آموزان یا همکاران، بوسه‌ها و لمس‌های ناخواسته که بلافاصله پس ابراز نارضایتی طرف مقابل متوقف شده‌اند، پیشنهادهای جنسی که نه توسط خود افراد، بلکه توسط سازمان‌ها نامناسب و غیرحرفه‌ای تلقی می‌شوند، وجود رابطه و تمایلات جنسی در مکان‌هایی که برخی ترجیح می‌دهند فاقد این تمایلات باشد یا میان افرادی که به گونه‌ای منضبط و مدیریت می‌شوند که باور کنند نباید تمایلاتی نسبت به یکدیگر داشته باشند(تمایلات میان‌نژادی، تمایلات کوئیر، تمایلات میان‌نسلی و ...). افراد کوئیر، برای هراس از این چرخش فرهنگی دلایل موجه دارند، چرا که تمامی موقعیت‌های مذکور نیز در دیدگاه تسامح صفر زیر چتر تهاجم و تجاوز جنسی قرار می‌گیرند. چرا که وقتی سراغ «ال فرانکن» می‌آیند، ما به یاد می‌آوریم که سراغ ما هم آمده بودند و می‌دانیم که ممکن است دوباره هم بیایند.

 

نویسنده: جین وارد

برگردان: غنچه قوامی

منبع: Bully Bloggers

 


[1] Liability culture

[2]بز طلیعه حیوانی اساطیری است که بار گناهان دیگران بر او تحمیل و طرد می‌شود. حیوانی است که بار گناهان دیگران بر او تحمیل شده و رانده می‌شود. این مفهوم اولین بار در سفر لاویان عهد عتیق آمده است.

[3] Save the children

[4] satanic sex abuse panic

[5] Campus Sex, Campus Security

[6] به نقل از آندریا رمزی، کاندیدای دموکرات کنگره از کانزاس که به دنبال بالا آمدن اتهامات آزار جنسی که برای مدتی طولانی انکار کرده بود، از رقابت کنار گذاشته شد.

مطالب مرتبط