نویسنده: خ. الف.
این جستار تلاشی برای یک مواجهه و کیوریتینگ تصویری از خیزش «ژن، ژیان، ئازادی (ژینا)» در ایران با تمرکز بر تصاویر پرفورماتیوی است که زنان در استیجهای مختلف روزهای خیزش از خود ارائه کردهاند. این خیزش بار تصویری بالایی داشت و جرقه آن توسط زنانی زده شد که به مرگ زن جوانی که توسط پلیس حجاب دستگیر و کشته شده بود معترض بودند. جنبش زنان در ایران و مبارزات آنان علیه حجاب اجباری تاریخ طولانی و جنبههای مختلفی دارد. من در این جستار یک روایت تصویری از خیزش ژینا ارائه میکنم. برای ارائه یک روایت از مبارزات زنان، بهخصوص علیه حجاب اجباری، نقاط آغاز مختلفی میتوان در نظر گرفت. من روایت خود را از تصویر یک زنکشی آغاز میکنم. این آغاز هم برای من دلایل شخصی دارد و هم کمکم میکند تا مسیری بسازم که روشن میکند چطور زنان از کشتهشدن و ابژههای محو و مردهی تصویری به سوژههای تصویرساز بدل شدهاند. در گردآوری تصاویر و صورتبندی روایت از بریکوژال به عنوان یک رویکرد پژوهشی استفاده میکنم. روشی که اجازه میدهد تا میان خاطرات شخصی، تصاویر متکثر، زمینههای تاریخی و نظرگاههای تئوریک درباره هنر پیوند بزنم. در خلال این روایت، تصاویر زنان از خیزش ژینا را در سه دسته کلی تقسیم بندی میکنم و روایت میکنم چطور زنان با به میان آوردن بدن خود و تبدیل آن به تصاویر آیکونیک، جایگاه خود را در نظم بهشدت مهلک و مردسالار تغییر دادند. این روایت بر مبنای مشاهدات و تجربه من است، چه بهعنوان زنی فمینیست که تماشاگر رخدادهایی بوده و چه بهعنوان زنی در خیابان در روزهای خیزش و دنبالکننده تصاویر زنان در شبکههای اجتماعی.
من تصاویری را که از این روزها، زنان از خود منتشر کردهاند، بر اساس تم و مضمون در سه دسته کلی تقسیمبندی کردهام:
اول، تصاویری که زنان در خیابان و حین اعتراضات و درگیریهای خیابانی از خود ساخته و منتشر کردهاند؛
دوم، تصاویری که زنان (اغلب نزدیکان کشتهشدگان خیزش) در سوگواری و دادخواهی از خود ساخته و منتشر کردهاند؛
سوم، تصاویری که زنان از زندگی روزمره خود به موازات دو دسته قبلی ساخته و منتشر کردهاند.
در روز پنجم فوریه ۲۰۲۲ ما تماشاگر تصویر یک جنایت هولناک در شبکههای مجازی ایران بودیم؛ ویدیوئی که با موبایل تصویربرداری شده بود، از اهواز در جنوب ایران: مردی سر بریده زنی را در خیابان میگرداند. قابی افقی، مرد جوان سیاهپوشی که در گوشه سمت چپ آن با پاهای باز ایستاده، در دست راستش یک قمه و در دست چپ سر یک زن را در دست دارد و میخندد. نمایش صحنه، بیآنکه لازم باشد خبر را بخوانیم، متوجهمان میکند که با یک زنکشی مواجه هستیم؛ یک قتل ناموسی دیگر. قاتل اما نهتنها جنایت را در پستوی خانه مرتکب نشده و سپس آن را انکار نکرده است، بلکه وجهی نمایشی و اجرایی به آن اضافه کرده است. سر را با خود به خیابان آورده، آن را در شهر گردانده و به روی دوربین خندیده است. در اغلب بازنماییهای رسانهای بعدی از این حادثه، برای جریحهدار نشدن احساسات عمومی، سر بریده زن در این قاب محو شده است. تصویر محو شده متعلق به دختر ۱۷ ساله عرب به نام مونا حیدری است. مونا وقتی ۱۲ ساله بوده با اجازه دادگاه به عقد پسرعمویش سجاد درآمده است. او پس از سالها نارضایتی و بودن در معرض خشونت خانگی، بدون اینکه از حمایت خانواده برای طلاق بهره داشته باشد، برای رهایی از ازدواج به ترکیه فرار میکند. پس از مدتی با تضمین حفظ امنیت و توسط پدر و عمویش به ایران بازگردانده میشود. چند روز بعد از بازگشت به خانه، توسط شوهرش سجاد بهطرز وحشیانهای سلاخی میشود.
روزی که این خبر و تصویر در شبکههای اجتماعی ایران مخابره شد را بهخاطر دارم. نفسم تنگ شده بود و از خشم و انزجار میلرزیدم. زن جوانی در این سرزمین چنین سرنوشت شومی یافته بود و ما جز لرزیدن از خشم و انزجار، کاری نمیکردیم. با بعضی دوستان فمینیستم که هرکدام در شهرهای مختلفی زندگی میکردند، به یکدیگر پیام میدادیم که خبر را دیدهای؟ حالا چه کنیم؟ همگی شوکه، وحشتزده و خشمگین بودیم. قرار آنلاینی تنظیم کردیم. ایران خبر آزار زنان و زنکشی کم ندارد، اما قتل مونا و اجرای قاتل در خیابان، یک پیام واضحتر از همیشه داشت: عاقبت نافرمانی از معیارهای مردسالار میتوان مرگی چنین فجیع باشد. جلسه آنلاین با دوستان فمینیستم به چیزی بیشتر از گفتگو و اشتراکگذاری غم و خشم منجر نشد. پیشنهاد جلسه برای برگزاری تجمع اعتراضی رای کافی نیاورد. همه میدانستیم هر تجمعی که با ایدهای فمینیستی یا اعتراضی برگزار شود، چه تاوان سختی ممکن است داشته باشد. حکومت ایران در سالهای اخیر نسبت به هر تجمع اعتراضی، خاصه توسط زنان، حساسیت بسیار زیادی پیدا کرده است. تصمیم گرفتیم برای حفظ امنیت خود، بهجای تظاهرات و قرارگرفتن در معرض خطر دستگیری، در شبکههای مجازی خشم و سوگواریمان را ابراز کنیم.
خانواده مونا حیدری از مجازات اعدام برای قاتل دخترشان چشمپوشی کردند. حکومت ایران که در مورد مخالفان سیاسی خود به شدت سختگیر است و به راحتی آنان را به 10 یا 20 سال زندان محکوم میکند، قاتل مونا حیدری را به هشت سال زندان محکوم کرد. برای بسیاری از ما زنان، سرنوشت شوم مونا حیدری، ازدواج اجباری او در سن کودکی، عدم امکان طلاق برای او، حکمی که دادگاه برای این جنایت هولناک داده بود و ترس ما از اعتراضی جمعی، سندی بود بر پیوند میان زنکشی و قوانین مردسالار حکومت. حق حیات مونا بهعنوان یک امتیاز قانونی مردانه بین پدر و شوهر دستبهدست شد و قانون با امتناع از پشتیبانی از حق حیات او در کشتن مونا همدستی کرد. خشم و رنج هولناکی این جنایت و ناتوانی ما از سازماندهی واکنشی درخور سوگواری برای مونا، در خاطره بسیاری از ما باقی ماند. با تصویر مرد قاتلی که نهتنها یکی از ما را کشته بود، که برای اعلام پیروزی مردانگی و ناموس بر میل و انتخاب زنی برای زندگی خود، آن را در شهر چرخانده بود. تصویر گویای رنج تاریخی زنان ایران بود. ما با زندگی مونا حیدری از طریق تصویر مرگش و تنها در مقام تماشاچی وصل شده بودیم. او در این تصویر مرگبار خود هم نه تنها پیکری نداشت که از صورتش چیزی جز یک هاله محو باقی نمانده بود.
چند ماه بعد در سپتامپر همان سال، زنکشی دیگری رخ داد. این بار، قانون تنها تسهیلگر این زنکشی نبود، بلکه خود مستقیما در بخشی از آپاراتوس تادیب و کنترل نحوه ارائه بدن زنان در فضای عمومی، جان زن مطمرد دیگری را گرفت. خبر مرگ تراژیک زن جوان کرد در تهران به دست پلیس حجاب، مانند یک طوفان تمام ایران را درنوردید. ژینا (مهسا) امینی دختری کرد که از شهر کوچکی در کردستان ایران به تهران سفر کرده بود، توسط پلیس حجاب دستگیر شد. به درون ون پلیس و سپس ایستگاه پلیس مخصوص برده شد. پس از چند ساعت، بیآنکه بدانیم در این فاصله بر او چه گذشته است، بدن نیمهجانش به بیمارستان منتقل شد. ژینا در زمان دستگیری لباس بلند به تن و روسری به سر داشت اما دستگیر شد چون زنی بدحجاب تلقی میشد. خانواده و نزدیکان ژینا خبر دستگیری او توسط پلیس حجاب و انتقالش به بیمارستان را منتشر کردند. چیزی نگذشت که خیابانهای اطراف بیمارستان محل تجمع خودجوش زنانی شد که بدون هیچ فراخوان و اطلاعیه رسمی، گرد آمده بودند. بسیاری از دوستان فمینیستم که در آن جلسه آنلاین بعد از خبر مرگ مونا به سوگواری آنلاین بسنده کرده بودند، اینبار بدون اینکه حتا با یکدیگر گفتگو و توافق کنند به بیمارستانی رفتند که ژینا در آن بستری شده بود. تصاویری از ژینای جوان در بستر مرگ منتشر شد و کمی بعد خبر مرگ او رسید. متن کامل مقاله را از اینجا دریافت کنید.