دیدبان آزار

365 روز مقابله با زن‌کشی

#زن_زندگی؛ آن زنی باشیم که مردسالاری کمر به قتلش بسته است

سبا معمار: آندریا دورکین جنایت‌های تاریخی علیه زنان را نسل‌کشی می‌خواند و می‌گفت «اقدامات نسل‌کشی علیه زنان کم‌تر مورد توجه قرار گرفته‌اند و هرگز باعث خشم، وحشت یا تاسف نشده‌اند. این نفرت جنسیتی از نظر میزان شدت، بی‌منطق‌ و خفت‌بار بودنش برای حرمت انسان، با نفرت نژادی برابری می‌کند.» در هفته‌های گذشته خبرها فاجعه‌ای را یادآوری کردند که شاید خیلی‌هایمان به فراموشی سپرده بودیم: زن‌کشی. هر چندوقت یک‌بار خبر قتل فجیع زنی به دست شوهر، پدر یا برادرش فکرمان را به خود مشغول می‌کند و بعد در انفعال عمدی قانون‌گذاران و مجریان قانون با استیصال می‌آمیزد و فراموش می‌شود. امروز ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان است. امروز را در سراسر جهان به یادآوری ضرب‌وشتم‌ها، تجاوزها، تعرض‌ها و قتل‌ها می‌پردازیم. شاید حالا وقتش رسیده باشد که «به اختصاص دادن باقی ۳۶۴ روز سال به فراموش‌کردن هر آن‌چه می‌دانیم پایان دهیم» و سعی کنیم که خشم‌ و استیصالمان را به یاد بیاوریم، نه فقط امروز، که هر روز آن را یاد بیاوریم و سعی کنیم که علیه کشتار هرروزه‌مان بایستیم، به آن بیاندیشیم و در آن عمیق شویم؛ ببینیم به چه بهانه‌‌هایی به قتل می‌رسیم و از به‌دست‌دادن این بهانه‌ها دریغ نکنیم.  

اگر چه دستمان با سرکوب پیاپی فعالان فمینیست، بسته‌شدن خانه‌های امن، مانع‌تراشی بر سر تحصیل و اشتغال زنان، دستمزد‌های اندک، الزام زنان به ازدواج و زاییدن، دشوار ساختن طلاق و حضانت و هزاران زنجیر دیگر بسته است اما هنوز می‌توان به «نه حتی یکی کم‌تر» وفادار بود و به این فکر کرد که حفاظت از زندگی‌هایمان، در بی‌قانونی و دست‌بستگی مطلق، چگونه امکان‌پذیر خواهد بود. تجربه کشورهای دیگر نشان می‌دهد که به‌رسمیت‌شناختن زن‌کشی می‌تواند از شمار قتل‌ها بکاهد، اما برای مبارزه‌‌ای تمام‌عیار با آن، به چیزی بیش از قانون‌گذاری و تشدید مجازات نیاز است؛ فهم زن‌کشی در گرو فهم گستره‌ای از خشونت‌هاست. 

در هفته‌های گذشته، چند مورد زن‌کشی رسانه‌ای شد که هر یک به نوعی آشکارکننده‌ درهم‌تنیدگی‌هایی است که مردسالاری را سر پا نگه می‌دارند، اما بگذار امروز را به یکی از آن‌ها بپردازیم، به ام‌البنین. ام‌البنین در آخرین جمعه‌ آبان‌ جان باخت، چند روزی به‌خاطر ضربه‌های کلنگ همسرش جواد به کما رفته بود. گزارشی که از این قتل منتشر شده، زندگیِ حاشیه را ترسیم می‌کند و با محرومیت از تحصیل و کودک‌همسری شروع می‌شود. جواد در ۱۳‌سالگی و ام‌البنین در ۱۶‌سالگی صیغه محرمیت خوانده بودند و از بین آن دو، این ام‌البنین بود که شغل ثابت داشت و هزینه‌های زندگی را تامین می‌کردک «بیکاری و اعتیاد به جواد احساس حقارت می‌داد: «عقده‌های حقارت روی هم تلنبار شده بود تا این که او یک روز قهر کرد و پنج ماه به خانه برادرش رفت. وقتی بازگشت ادعا کرد ما با هم نامحرم هستیم. به گونه‌ای که ۱۰ روز با من هیچ رابطه عاطفی نداشت. من هم که به خاطر خانواده‌ام مصرف شیشه را به «متادون» تبدیل کرده بودم، این جمله او را نتوانستم تحمل کنم.»

دورکین می‌نویسد «پدیده‌ حیرت‌آوری است که مردان باور دارند ـو واقعاً معتقدندـ که حق تجاوز‌کردن را دارند. هنگامی‌ که این را به مردها بگویید، احتمالاً نمی‌پذیرند. آن‌هایی از شما که معتقدید حق تجاوز‌کردن دارید، دست‌تان را بلند کنید؛ مطمئناً دست‌های زیادی بالا نخواهد رفت. در بطن زندگی است که مردها باور دارند حق تحمیل رابطه‌ جنسی، که تجاوز نمی‌نامندش را دارند». گویی احساس حقارت جواد این‌جاست که به خشم گره می‌خورد و کلنگی به دست می‌گیرد و بر تن زنی ضربه می‌زند، این‌جا که بیکاری و اعتیاد دستش را از تحمیل رابطه‌ جنسی کوتاه کرده است و زنش، که طبق قاعده باید دارایی و فرمان‌بردار او باشد، به او «نه» می‌گوید. دورکین همچنین جایی می‌نویسد که «زنان قرار نیست پول داشته باشند، وقتی که آنان پول داشته باشند، حق انتخاب هم خواهند داشت و یکی از آن انتخاب‌هایی که زن‌ها می‌توانند بکنند این است که با مردها نباشند. و اگر زنان انتخاب کنند که با مردان نباشند، در نتیجه مردان از ارتباط جنسی که احساس می‌کنند حقشان است، محروم خواهند شد.»

شاید شدت‌گرفتن این قتل‌های هولناک، که البته هرگز هم «قتل» خوانده نمی‌شوند و «اختلافات خانوادگی» نام می‌گیرند، انتقامی از «زن، زندگی‌، آزادی» باشد؛ هم‌پای سرکوب‌ که هرروز افسارگسیخته‌تر می‌شود و هم‌پای حکم‌های طولانی برای فعالان حقوق زنان و دست‌دردست حذفشان از فضای اندیشه: واکنش مارک لپین همان واکنش خشونت‌آمیزی بود که مردم در جنوب آمریکا نسبت به [پایان تفکیک نژادی و] برداشتن علامت‌های «فقط سفیدها» داشتند. در روز ششم دسامبر ۱۹۸۹ مارک لپین اسلحه‌ای نیمه‌خودکار به دست گرفت و به دانشگاه پلی‌تکنیک مونترال رفت، زنان و مردان را تفکیک کرد و زنان را به گلوله بست و سرآخر خود را کشت. در نامه‌ خودکشی‌اش صراحتا نوشته بود که اقدامش نه اقتصادی، که سیاسی است: «تصمیم گرفتم فمینیست‌ها را، که همیشه زندگی‌ام را نابود کرده‌اند، به درک بفرستم. هفت سال است که زندگی هیچ لذتی برایم نداشته است. تصمیم دارم به زندگی این سلیطه‌ها پایان دهم. [...] حتی اگر رسانه‌ها من را قاتلی دیوانه بنامند، من خودم را اندیشمندی منطقی می‌دانم که به هیبت فرشته‌ مرگ درآمده تا دست به اقدامی افراطی بزند. [...] فمینیست‌ها همواره خشمگینم کرده‌اند. [...] آن‌ها فرصت‌طلب‌هایی هستند که می‌خواهند از دانش انباشته‌شده توسط ما مردان استفاده کنند.»

در سالگرد قتل‌عام زنان به دست مارک لپین، آندریا دورکین سخنرانی‌ای کرده بود که خواندن بخش‌هایی از آن در مواجهه با کشتار هرروزه زنان الهام‌بخش خواهد بود: «از زنانی که به قتل رسیده‌اند، ممکن است برخی فمینیست بوده‌ باشند و برخی نه. زنان این حق را پیدا نمی‌کنند که بگویند چه هستند، چون همه ما نهایتا یکی هستیم. مردان اطراف ما هر اقدامی که برای شرافتمان انجام دهیم را اقدامی فمینیستی تلقی می‌کنند، چه این‌طور باشد چه نه؛ هر اقدامی برای خروج از حلقه‌ اطاعت اقدامی فمینیستی است، چه اینطور باشد چه نه. می‌خواهم این را به همان خوبی درک کنیم که مارک لپین درک کرد. می‌خواهم چیزی بگویم که گفتنش برایم بسیار دشوار است. فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین تعهداتی که هرکس می‌تواند به زندگی یا به فمینیسم بدهد این باشد که مطمئن شود اگر به دست یک زن‌بیزار به قتل برسد، حتما حقش بوده است: که حتما هر کاری که او در ذهنش به آن متهمش کرده را انجام داده‌، که حتما هر خیانتی که به‌خاطرش او را می‌کشد، مرتکب شده است.

فمینیست‌ها باید بدانند که درحالی‌که ما خودمان را زیاد جدی نمی‌گیریم، مردان اطرافمان اغلب ما را جدی‌ می‌گیرند. فکر می‌کنم راهی که بتوانیم این زنان را، که به خاطر جرائمی که مرتکب شده یا نشده‌‌اند -یعنی جرائم سیاسی-  محترم بشماریم این است که تمام جرائمی که به خاطرش کشته شده‌اند را مرتکب شویم: جرائمی علیه برتری مردانه، جرائمی علیه حق تجاوز، جرائمی علیه حق مالکیت مردان بر زنان، جرائمی علیه انحصار مردان بر فضای عمومی و گفتمان عمومی. چه مردان خوششان بیاید چه نه، باید قدرت عمومی را از آن‌ها پس بگیریم. اگر لازم باشد با اسلحه با آن‌ها مقابله کنیم، باید با اسلحه با آن‌ها مقابله کنیم. به هر طریق ممکن باید مردان را خلع‌سلاح کنیم. ما باید آن زنانی باشیم که میان مردان و زنانی که قصد دارند بهشان آسیب بزنند می‌ایستند. باید به مجازات‌ناپذیری مردان پایان دهیم. آن‌چه تلاش دارم بگویم این است که همه ما مسئولیت داریم آن زنی باشیم که مارک لپین می‌خواست بکشد. بر ماست که با همان یاد و با همان شجاعت زندگی کنیم. بر ماست که ترس را کنار بگذاریم. بر ماست که تاب بیاوریم. که خلق کنیم. که مقاومت کنیم. بر ماست که به اختصاص‌دادن ۳۶۴ روز دیگر سال به فراموش‌کردن هر آن‌چه می‌دانیم پایان دهیم. باید هر روز به یاد بیاوریم. باید زندگی‌هایمان را به آن‌چه می‌دانیم اختصاص دهیم و علیه قدرت مردانه‌ای که علیه‌مان استفاده می‌شود مقاومت کنیم.»

مطالب مرتبط