مجموعه جستارهای «نورافکن» (SPOTLIGHT)
نگاهی نقادانه به خشونت علیه زنان در قاب سینما
ژینا مدرس گرجی: سینما در مقام رسانهای محبوب و تأثیرگذار، دربارۀ مسئلۀ خشونت علیه زنان چه میتواند بگوید؟ چگونه به مدد سینما می وان به این مسئلۀ مبرم اجتماعی اندیشید و هنر هفتم چگونه میتواند ابعاد مختلف مسئله را پیش چشمان ما قرار دهد؟ آیا سینما به سبب سهولت دسترسی بدان و تکیه بر تصاویر و روایت.های مؤثر یکی از بهترین میانجیها برای نگریستن و پرداختن به مسائل اجتماعی و از جمله خشونت علیه زنان نیست؟ در مجموعه جستارهایی که زین پس با تکیه بر روایت خشونت علیه زنان بر پردۀ سینما خواهم نوشت، میکوشم ابعاد مختلف سیاسی، حقوقی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و تاریخی این مسئله را بکاوم. در تحلیل این مجموعه از فیلمها بیش از هرچیز سعی دارم مخاطب را به سفری ببرم هرچند اغلب تلخ و دردناک، اما روشنگر و آگاهیبخش که پیششرط هرگونه دگرگونی اجتماعی است. بدان امید که این مجموعه نوری بیفکند بر تاریکخانۀ انواع و اقسام خشونت علیه زنان و گامی باشد در راستای مقاومت و مبارزه علیه ساختار سرکوبگر و همهجا حاضر مردسالاری، جهت ایجاد تغییرات بنیادی.
نقدی بر نمایش «در نظر اول»(1)
(هشدار لو رفتن فیلم)
در میانۀ نزاعهای فردی و جمعی چه راهی وجود دارد برای داوری و تصمیمگیری مگر بیطرفی و عینیت؟ آیا وقتی با کشمکشی اخلاقیـاجتماعی مواجه میشویم، بهترین گزینه این نیست که در نهایت بیطرفی به طرفهای درگیر اجازه دهیم تا روایت خود را بیان کنند؟ و آیا والاترین شکل این بیطرفی نباید در گفتار حقوقی تجلی یابد که قضاوت و تصمیماتش سرنوشت آدمیان را تعیین میکند؟ پس چگونه است که دقیقا چنین موضع منطقی و قابلدفاعی میتواند سد راه حقیقت شود و در کنار ستم، سرکوب و سلطه بایستد؟ «در نظر اول» (Prima Facie, 2022) ساختۀ جاستین مارتین دقیقاً نمایشی است برای به روی صحنه بردن نابسندگی عینیت و بیطرفی در مسائلی که اغلب پیشاپیش با ساختار، نظم و موازنهای از اساس نابرابر مواجهند، نظمی طردکننده و سلسلهمراتبی همچون مردسالاری. اما اگر کسی تصور میکند که با دادخواستی کلیشهای علیه نظم خشن و سبعانه مردسالاری طرفیم، کاملاً برخطاست چراکه «در نظر اول» تصویری بدیع، پرتنش و گیرا از نبردی گفتاریـسیاسی ترسیم میکند که نظم مزبور را در خنثیترین حالت آن به چالش میکشد، آنجاکه کل دمودستگاه حقوقی در نهایت بیطرفی در راستای لهکردن بدن زخمی قربانیان حرکت میکند.
«در نظر اول»، داستان ترقی و زوال زندگی حرفهای و شخصی زن جوان و موفقی به نام تسا است. تسا وکیلمدافع جوان و باهوشی است که با تلاش فراوان خودش را از زندگی در محلات فرودستان بالا کشیده و به یک موقعیت عالی دست یافته است. تخصص او به چالش کشیدن افراد، راستیآزمایی، روشن کردن سایههای شک و در نهایت پیروزی در پروندههای مختلف حقوقی، بهویژه در حوزۀ تجاوز به زنان است. تسا در مقام یک وکیل، به استحکام و قطعیت قانون متکی است و معمولاً برای دفاع از مردان متهم به تجاوز جنسی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. چنانکه قربانیان را به تعبیری در دادگاه تشریح و سلاخی میکند. او چنان به گفتار موفقیت فردی دلبسته و متعهد است که حتی نمیتواند لحظهای با تجربیات زنان در جایگاه قربانی تجاوز جنسی همدلی کند. بهویژه که او بهعنوان زن، پیوسته باید در دنیایی ذیل سلطه وکلا، قضات و هیئاتمنصفه مرد، تواناییها و شایستگیهای خود را به اثبات برساند. تسا ماهرانه آموزش دیده که نقاط ناواضح یا فراموششده روایات را افشا و داستانهای زنانه را بیاعتبار کند و بر آن است که اصولاً چیزی به نام حقیقت واقعیتبنیاد وجود ندارد و هرآنچه که هست، حقیقت حقوقی قابلاثبات در صحنۀ دادگاه است: «ما به قانون باور داریم. ما به سیستم باور داریم ... وظیفهمون اینه تو پروندهها ایراد پیدا کنیم. هرگز فرض نکنید که کسی داره حقیقت رو میگه. حتی خودتون. حقیقت واقعی وجود نداره. فقط حقیقت حقوقی وجود داره.» بدین وسیله تسا بهسرعت پلههای نردبان ترقی را بالا میرود و اعتنایی ندارد که چهبسا این همان قانون و سیستم است که از او علیه زنان بهره میگیرد. چراکه تنها نکتۀ مهم و کلیدی برای او موفقیت فردی در ساحت دمودستگاه و نظام حقوقی است. بنابراین او با نفی عاملیت خودش در نبردهای حقوقی و سیاسی موجود، همهچیز را به اولویت قانون، رقابت بر سر پیروزی در نزاعهای گفتاری، و بیطرفی در نبردهای مذکور فرو میکاهد: «این من نیستم که این پروندهها رو میگیرم. من انتخابشون نمیکنم؛ اونا من رو انتخاب میکنن. من کارم حقوق کیفریه؛ مثل تاکسی که خودش مسافر رو تعیین نمیکنه. ما همه از قوانین تبعیت میکنیم. ماههاست تو هیچ پروندهای نباختم. یه وکیل خوب فقط بهترین نسخه از داستان موکلش رو تعریف میکنه.»
همهچیز به خوبی و خوشی پیش میرود تا اینکه اتفاقی غیرمنتظره تسا را به جهانی دیگر پرتاب میکند؛ جهان ناامن، خوفناک و تروماتیک قربانیان تجاوز جنسی. اینبار خود اوست که از سوی همکار وکیلش مورد تجاوز قرار میگیرد. از این نقطه به بعد ماجرای وکیلی موفق و بیاعتنا به حقیقت واقعیتبنیاد، به داستان زنی قربانی تجاوز جنسی و خشونت گفتاریِ دمودستگاه قضایی بدل میشود. در پی این حادثه او مجبور میشود جایگاه امن زنی در معیت قانون را ترک کند و با گوشت، پوست و استخوانش با لبههای برنده قدرت مردسالارانه نهفته در قانون برخورد پیدا کند. «در نظر اول» ما را به قلب جایگاهی میبرد که در آنجا احساسات و تجربۀ زیسته، با مناسک و بازیهای قوانین در تعارض قرار میگیرند. تسا داستانش را از طریق روایت زندگی و وضعیتش در زمان حال با ما در میان میگذارد؛ روایتی مملوء از فلاشبکها و خاطراتی که به مدد بازی درخشان جودی کامر، رویدادها را با جزئیات تمام در اذهان مخاطبان تجسم میبخشد. کامر قریب دو ساعت، یکنفس و هنرمندانه با اجرا و بیان مونولوگهای طولانی همچون اسبی «تروبرد»(2) اینبار نه برای موفقیت شخصی که در دفاع از زنان وارد صحنۀ نمایش/دادگاه میشود. اما از همان آغاز حتی خود او نیز میداند که این رقابتی منصفانه نیست. روایت قربانیان اغلب به سبب تروما و دشواری یادآوری جزئیاتِ صحنهها، تکهپاره، نامنسجم و سرشار از شکافهایی است که وکلای متهمان و قانون درست در همانجا نفوذ و خانه میکنند.
در اینجا باید پرسید که برخلاف رویۀ سرتاسر رسمی، عقلانی و منسجم گفتار حقوقی، چهاندازه قربانیان میتوانند تروماهایشان را به یاد آورند و دچار تناقضگویی نشوند. اسلاوی ژیژک در جایی میگوید بهترین گواه برای قربانی واقع شدن نه فکتهایی مؤید واقعه، بلکه اتفاقا و دقیقا تناقضهای گفتار قربانی است. قربانی برخلاف تصور رایج، هیچگونه دسترسی دقیق و بهتری به ماجرا ندارد. و چهبسا بیش از هر کسی در یادآوری آن دچار مشکل و فراموشی شود. فیالمثل ممکن است بارها و بارها در روایتش چیزهایی بیفزاید یا کم کند که به ظاهر نشاندهندۀ دروغگویی او باشد. اما به تعبیر ژیژک، خودِ همین پریشانگویی بهترین گواه برای این واقعیت است که او یک قربانی است. قربانیای که جز در پرتو پریشانخاطری، فراموشی و تناقضگوییهای پیوسته نمیتواند نسبت مستقیمی با تروما برقرار کند. و در اینجا وکیل، دادستان و کل دستگاه قضایی چه میکنند جز اینکه با اولویتبخشی به گفتار بیتناقض و خنثی، قربانی را پیشاپیش در جایگاه متهم و مجرم بنشانند. برای مثال تسای وکیل وقتی درخصوص ترفند زیرکانه خودش برای به دام انداختن قربانیان میگوید «کاری کن دروغگو به نظر بیان و به خودشون شک کنن»، دقیقاً از همین امکان پیشاپیش نهفته در گفتار حقوقی بهره میگیرد که فرض را بر روایتی یکدست و بیتناقض و سرراست از ماجرا قرار داده است؛ یعنی روایت عینی و مطمئن فردی که بیرون از ماجراست. اما آیا خود ارائۀ روایتی خنثی و بیطرفانه نمیتواند نشانهای از دروغین بودن بازگویی واقعهای تروماتیک باشد؟
درست برخلاف چنین روایتی است که وکیل خبره و همیشه موفق، وقتی که خود قربانی خشونت و تجاوز می شود از بازگویی بیتناقض و منسجم ترومایش بازمیماند. این نشانگر چرخشی است از گفتار مطمئن و ازخودراضی وکالت، به گفتار پریشانگو و متزلزل قربانی. این چرخش تسا را مجبور میکند تا سرانجام با قصور خود در مقام وکیل مواجه شود. وکیلی که زنان را به دلیل جنایاتی که علیه آنها رخ داده، بازخواست و محاکمه میکند. به زبانی دیگر ارزیابی مجدد تسا از کارآمدی قانون، و جایگاه خودش در آن چهارچوب، بر او آشکار میسازد که این سیستم بهظاهر بیطرف، چهاندازه جانبدارانه زنان قربانی را در فرایند طولانی دادرسی و صحن پرتنش دادگاه زیر فشار قرار میدهد. هراندازه تسا از سیستمی که زمانی بهمثابۀ وکیل به آن ایمان داشت و در چارچوب آن در پی عدالت بود فاصله میگیرد، تغییری بسیار جدی در گفتار و روایت او رخ میدهد. در این لحظه، او بهطور موقت قدرت روایتگری را از دست میدهد. وضعیتی که یادآور لکنت و شوک بازماندگان تجاوز در هنگام شهادت دادن در دادگاه است. تسا خود نیز بر این جانبداری قانون واقف است. او میداند که در گفتار عقلگرا و حسابگر قانون جایی برای روایت لاجرم ناقص و نامنسجم قربانیان نیست مگر تحت عنوان دروغ و ادعای کذب. فرایندی که طی آن قربانیان بارها و بارها به پرسش گرفته و تحقیر میشوند: «اگه نتونیم روایتمون رو بینقص و منسجم بیان کنیم، پس یعنی داریم دروغ میگیم. بهعنوان یک وکیل میدونم قانون نمیتونه بهطور کامل بیخیال تناقضها بشه. دو ساله دارم از داستانم ایراد میگیرم. سوالات بیشتر، جزئیات بیشتر و تحقیر بیشتر، هم پیش پلیس و هم در دادگاه نهایی. چرا کاری میکنید من دروغگو به نظر بیام؟»
سرانجام روز دادگاه فرا میرسد. تسا نگاهی به چیدمان مقامات حاضر در دادگاه میکند. چهار نفر از اعضای هیئتمنصفه زن هستند. مادرش میپرسد: «این یعنی خوبه؟» جواب میدهد: «نمیدونم آخه زنها هم میتونن توی باور کردن مثل مردها باشن»، درست همانند گذشتۀ خود او. تمام مقامات مرد هستند: قاضی، منشی قاضی، نماینده دادستان، پلیس، وکیل و مشاور. شکوشبههها و نگاههای شرمسار و سرزنشگر آغاز به وارسی سخنان و حرکات قربانی میکنند، اما او مدام به پروندههایی برمیگردد که در مقام وکیل، علیه زنان در آنها ایفای نقش کرده بود: «صورت تمام زنهایی رو میبینم که قبل از من اینجا بودن و بعد از من هم اینجا خواهند اومد.» چهره جنا مقابل چشمانش ظاهر میشود. زنی که در آخرین دادگاهی که نقش وکیل را بازی میکرد در پاسخ به او گفت: «من از این قضیه سودی نمیبرم، تنها دلیلم برای این کار حفاظت از زنهای دیگهست.» زنانی که چهبسا خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، در مقام سوژههای گفتار مردسالار عمل میکنند. کسانی که بیتوجه به نابرابریهای نهادینه در چارچوب قوانین موجود، صرفاً در پی منافع فردی خود هستند و تا خود آسیب نبینند نمیتوانند با قربانیان همدردی کنند.
در پایان اما همانگونه که خود تسا نیز گفته بود دادگاه حکم به برائت جولین، همکار متجاوز او میدهد. چرا که درنهایت این خود ساختار و گفتار حقوقی است که علیه زنان عمل میکند. این سیستم با تأکید بر بیطرفی، ضدیت با عواطف و احساسات، وسواس روایت بینقص و منسجم، نادیده گرفتن وجه تروماتیک تجاوز، از متهمانی جانبداری میکند که به یاری تیمی از وکلا داستان منسجم و بینقصی از حادثه را بازگو میکنند. برای مقابله با ایندست جانبداری ساختاری و نهادینه، باید همزمان دست به انجام دو حرکت سلبی و ایجابی زد. در گام اول، چنانکه تسا میگوید باید پیشفرضهای بهظاهر بدیهی و مناقشهناپذیر قانون موجود را به نقد و پرسش گرفت: «وقتی پای تعرض جنسی در میونه، در اشتباهیم اگر فرضیات خود قانون رو زیر سوال نبریم.» اما اگر فقط به همین حرکت بسنده کنیم، در بهترین حالت کاری نکردهایم جز کمک به بازتولید ساختار مردسالارانۀ مزبور در قالب اصلاحاتی درونی و قضایی. بهعوض باید حرکت ایجابی و سازندۀ بعدی را نیز در دستور کار قرار داد. چراکه «قانون ساخته دست ماست؛ توسط ما تعریف شده، با توجه به تجربیاتمون، توسط خود ما شکل گرفته. پس هیچ بهونهای قابلقبول نیست. باید تغییر کنه ... جایی، یه زمانی، یهجوری، یه چیزی باید عوض بشه.» این فراخوان برای نقد وضع موجود و ارائۀ بدیلی در برابر آن، ما را به صحنۀ پایانی «در نظر اول» هدایت میکند که پروندهها یکبهیک در تاریکی میدرخشند و در نهایت نور روشنی و تغییر بر تاریکی وضعیت چیره میشود.
یادداشت ها:
- عنوان نمایش ارجاع به یک اصطلاح حقوقی دارد. عبارت لاتین Prima Facie به معنای «در نظر اول» یا «بر اساس برداشت اول» است که هم در حقوق مدنی و هم در حقوق کیفری، این اصطلاح برای بیان این نکته به کار میرود که در بررسی اولیه، یک ادعای حقوقی کافی است. به عبارت دیگر، زمانی که شواهد ارائهشده برای امکان تصمیمگیری یا حکم کافی باشد، مگر اینکه شواهد ابطال شوند.
- تروبورد نژادی از اسبی انگلیسی که بیشتر به خاطر استفاده از آن در مسابقات سوارکاری شناخته شده است. اسب تروبورد مشهور به جسارت سرعت و چابکی است. تسا در همان آغاز نمایش کار خودش را در دادگاه به مسابقۀ اسبهای تروبورد تشبیه میکند که تلاش میکنند در نهایت سرعت و چابکی بر رقبا چیره شوند.