دیدبان آزار

پاسخی به نقدهای مطرح‌شده درباره ترانه «روسریتو دربیار»

سیاست جهان تهییج و تکثیر شجاعت است

نویسنده: الف

تجربه تاریخی به ما آموخته که حتی در «حساس‌ترین لحظه کنونی» هم نباید نقد (فمینیستی) را به‌نفع ائتلاف حداکثری فروگذاشت. ۴۵ سال پیش مقاومت علیه حجاب اجباری را به‌نفع انقلاب «توده»‌ای کنار گذاشتیم و ۴۵ سال زنان به‌حاشیه‌ رفتند. به این اتکاء می‌خواهم با نقد منتشرشده در دیدبان آزار نوشته «پ» درگیر شوم. دعوی اصلی‌ام آن است که این نقد نه «فمینیستی» که «اخلاقی» است. نقدی اخلاقی که البته از منظر سیاسی با آن همراه نیستم.

به‌گمانم جانِ کلام نقد این‌چنین است: «دعوت به درآوردن روسری از سوی مردان امری سکسیستی است». باز هم گمان می‌کنم دو فرض ناگفته در این دعوی مستتر است: نخست جایگاهِ تاریخی سلطه‌ مردانه و دوم خارج‌از‌گود بودن فرد (مرد)ی که از زنان می‌خواهد به میدان بروند و مبارزه کنند. فرض اول به ما می‌گوید که مردان به‌‌خاطر جایگاه برترِ‌ تاریخی‌ای که نسبت به زنان اختیار کرده‌اند، همواره سلطه‌شان را از طرق مختلف اعمال می‌کنند. فرض دوم نیز بر مذمتِ دستور به هزینه‌دادن اشاره دارد درحالیکه دستوردهنده نه خودش چنین هزینه‌ای پرداخت می‌کند و نه از اساس درکی از هزینه‌ای که زنان در این راه می‌پردازند دارد.

به باور من این مفروضاتِ درست، دو عامل را در «کار» (و نه ترانه) یراحی لحاظ نمی‌کند. عامل اول بستر اجتماعیِ یک سال اخیر است و عامل دوم موقعیت خودِ خواننده در میدانِ فعلی. در بستر اجتماعیِ امروز روسری به‌گمانم چیزی بیش از صرف مسئله‌ زنان است. روسری به نمادی برای تمام اشکال سلطه‌‌ حاکم بدل شده است. طی یک‌سال اخیر بسیاری از مردان به‌نام حجاب اجباری علیه سرکوب و استبداد به‌خیابان آمدند. به‌ این اعتبار مسئله‌ روسری در یک سال اخیر چیزی متفاوت از مسئله‌ روسری در سنوات پیشین است. روسری اکنون فشرده تاریخِ ظلم و جور را در خود متراکم کرده است؛ نام روسری رمزی شده است برای ایستادگیِ «ما مردم» علیه حکومت جائر.

علاوه‌بر‌این، موقعیت خواننده‌ اثر مهدی یراحی هم در این نقد پگاه نادیده گرفته شده است. اگر ترانه‌ «روسریتو دربیار» را مردی خارج از ایران می‌خواند می‌توانستیم هم‌صدا با منتقد بگوییم «مردِ فرمانده روسری زن را به‌شکلی متفاوت گره می‌زند و راهی میدان جنگ می‌کند». اما نباید در تحلیل «متنِ اثر» جایگاه مولف را به‌حال تعلیق دربیاوریم. مولفِ اثر جایگاهی عینی و مشخص در این میدان اشغال کرده است. یراحی نه همچون فرمانده‌ای حکمران، که در قامت هم‌نبردی برابر از همان روزهای آغاز خیزش هم‌پای مردان و زنان معترض به میدان آمد. از این حیث ترانه را کسی خوانده است که نه در کنج عافیت بلکه میانه‌ میدان است. کم و زیاد آثار و پیامدهای این مبارزه بر او هم مترتب شده و همچنان گرفتارش است.

با درنظرگرفتن بستر تاریخیِ اکنون و موضع خواننده، به‌گمانم می‌توان رأی به ضدزن نبودن «کار» یراحی داد. می‌گویم کار تا از منتزع‌کردنِ ترانه از درون بافتارِ تولیدکننده‌اش اجتناب کرده باشم. شاید اگر همین ترانه را کسی دیگر در زمانی دیگر می‌خواند، به مردسالارانه بودنش رأی می‌دادیم، اما اینجا یراحی به‌خیالم نه از جایگاه سلطه که از جایگاهی برابر و نه از خارج گود که دوشادوش برادران و خواهرانش در وسط میدان به مبارزه‌کردن فرامی‌خواند. شاید اما بتوان گفت این کار «غیراخلاقی» است، چرا که (با توضیحاتی که رفت نه فقط زنان که) مردمانی را به مبارزه دعوت می‌کند؛ مبارزه‌ای که می‌تواند هزینه‌هایی جبران‌ناپذیر حاصل آورد. نمی‌دانم غیراخلاقی است یا نه. آنچه می‌فهمم این است که عالم سیاست، جهانِ فراخواندن به مبارزه است؛ سیاست فضای دعوت‌کردن به مبارزه و تهییج و تکثیر شجاعت است.

مطالب مرتبط