دیدبان آزار

برای رزیتا رجایی؛ راوی آدم‌های فراموش و انکار شده

دیدبان آزار: روز شنبه ۲۸ تیرماه رزیتا رجایی، نویسنده‌ ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴  بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به  این شعبه مراجعه کرد. «علیرضا بخشی‌پور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه چهار، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمی‌کند. 

اتهامات رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است. وی هم‌اکنون در زندان لاکان رشت است. رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه سه دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.

 

یادداشتی از دوست رزیتا: آدم‌هایی هستند که تنها یک بار دیدنشان کافی‌ است تا رد و نشانی در حافظه‌ مخاطب باقی بگذارند، طعم نگاهشان، شیرینی لبخندشان و گرمی صدایشان بر جانت می‌نشیند و رزیتا رجایی یکی از همین آدم‌ها است. در روز ۱۹ خرداد ۱۳۶۶ در رشت به دنیا آمد و تمام سال‌های زندگی‌اش را رها و آزاد زیست. زنی رها از قیود و باید و نبایدها که بدون برنامه و بودجه، بدون حمایت و صرفا به‌واسطه‌ خودش بودن جذاب و دوست‌داشتنی‌ است. رزیتا در میان تمام سختی‌ها و موانع، نبض زندگی را زنده نگه می‌دارد. خودش می‌گوید نوشتن برای من شغل نیست و قلم برایم ابزار نیست، نوشتن بخشی از زیست من است و قلم به من اجازه می‌دهد جهان را بازآفرینی کنم.

 

اولین مجموعه داستانش مجوز نگرفت اما دلسرد نشد. در سال ۱۴۰۰، رمانی را شروع کرد که سه سال بعد در ۱۴۰۳ به پایان رسید، رمان «برلین میدان آزادی ندارد» (نشر نوگام) این رمان سفری است به درون خودش، به زخم‌ها و آرزوهایش، به جهان شخصی خودش انگار تکه‌‌تکه جانش را روی کاغذ ریخته باشد.  رسالت رزیتا زندگی‌ است. هربار سدی پیش رویش قرار دادند راهی پیدا کرد تا مشعل زندگی را روشن نگه دارد تا شاید بتواند برساند به دست‌های امن نسل بعد.

 

اولین‌بار که قلم در دست گرفت کودکی بود در جشن دندان فشان گویی تقدیر و سرنوشت رسالتش را نوشتند قلم به دستش دادند تا راوی بشود برای سکوت آدم‌های دردمند، فراموش‌شده، انکار‌شده و نادیده گرفته‌شده. همین دغدغه‌مندی و میل به درک و شناخت او را به سمت جامعه‌شناسی برد. او که درد آدم‌ها را می‌شناخت حالا علم درک محیط و شرایط‌شان را هم فراگرفته بود. فن داستان‌گویی را از سال ۱۳۸۸ در کارگاه داستان‌نویسی رشت تجربه کرد و آموخت. نوشتنش سبک و سیاق و ادبیات و صدای شخصی خودش را پیدا کرد. در سفر قهرمان، قهرمان بعد از دعوت به ماجرا و در طول سفر برای آزمون نهایی آماده می‌شود ابزار و مهارت کسب می‌کند و رزیتا حالا آماده بود، آماده بود تا روایتگر باشد بدون قضاوت، از نوشتن در نشریات و صفحات زنان گرفته تا گردآوری خاطرات شفاهی اسیران جنگ ایران و عراق نوشت و روایت کرد. 

اولین مجموعه داستانش مجوز نگرفت اما دلسرد نشد. در سال ۱۴۰۰، رمانی را شروع کرد که سه سال بعد در ۱۴۰۳ به پایان رسید، رمان «برلین میدان آزادی ندارد» (نشر نوگام) این رمان سفری است به درون خودش، به زخم‌ها و آرزوهایش، به جهان شخصی خودش انگار تکه‌‌تکه جانش را روی کاغذ ریخته باشد.  رسالت رزیتا زندگی‌ است. هربار سدی پیش رویش قرار دادند راهی پیدا کرد تا مشعل زندگی را روشن نگه دارد تا شاید بتواند برساند به دست‌های امن نسل بعد.

مطالب مرتبط