الهه محمدی: 25 سال پیش، وقتی طالبها ولایت به ولایت پیش میرفتند تا امارت اسلامیشان را برپا کنند، زنی ندیده بودند به رویارویی. آنها شهر به شهر افغانستان را در هم کوبیدند و تاریکترین دوران تاریخ این سرزمین را بیشتر برای زنان رقم زدند. با تنهای تازیانه خورده، صورتهای همیشه پوشیده در برقع، سنگسار، عقد نکاح، ممنوعیت درس خواندن و ...
حالا که چند ماهی است دوباره آمدهاند پی ویرانی و شهرها یکی بعد از دیگری سقوط میکنند اما چیز دیگری به چشم میبینند؛ زنانِ تن سپر کرده را. از غور تا هرات. یکی یکی عکسهایشان منتشر میشود؛ عکسهای «سلیمه»ها و «خوشینه»ها؛ زنانی ترس از دل بیرون کرده، کلاشینکف به دست، نشستهاند به کمین طالبها که «دیگر زنان افغان هراسی به دل ندارند»
نجیبه نور و ناعمه، دو زن جنگنده این روزهای افغانستان، یکی در شبرغان یکی در کابل، یکی همین حالا و یکی همین چند سال پیش، تن به تن شدهاند با پیامآوران فلاکت.
«نجیبه نور دلاوری»، اولین فرمانده بخش (سَمت) پنجم فرماندهی پلیس در شمال افغانستان که روزگاری پدرش عضوی از طالبان بود، آن شب که شبرغان سقوط کرد، بعد از تیراندازی در خط مقدم، در خانهای پناه گرفت. طالبها خانهاش را چپاول کردند و از خانوادهاش خبری ندارد. او شب بعد از سقوط، از همان خانه، مدام از ناامنی محیط و تلاش بادیگاردهایش به «دیدبان آزار» گفت؛ از امید برای «صحتیاب» شدن تا دوباره برگردد به جنگ. تا قد خم نکند و بزند به دل دشمن.
«ناعمه بلوچِ» 40 ساله، رییس حقوق بشر، امور زنان و اطفال در وزارت داخله افغانستان هم سالها در ولایتش هرات، برای تصفیه طالبها تن به تن جنگیده بود با آنها و حالا در کابل منتظر دستور است برای اعزام. که «تودهنی بخورند از ما زنان مبارز افغان.»
میگوید ترسی ندارد از سر دادن در راه مبارزه؛ «من به عنوان یک پلیس زن اعلام میکنم هرکس خواسته باشد به زنان افغانستان دستدرازی کند، مقابلش ایستادگی میکنم، تا لحظهای که یک قطره خون در بدن دارم. من از سر دادن نمیهراسم.»
تن به تن با طالبان با تنِ زخمی
فرمانده نجیبه نور، آن شب ساعت 11 شب با 100 مرد جنگی، زده بود به دل طالبها. حوالی شبرغان در جوزجان. همین چند شب پیش. پای نجیبه نور ساعت 12 و نیم، زخم برداشت. مردان جنگی تحت امر او، عقب کشیده بودند تا جان او را نجات دهند. طالبها آن شب آمده بودند تا «زندهگیری» کنند. از همان روزی که «شبرغان» به دستشان افتاد، هر که را مقاومت کرده، گرفته و بعد به دار کرده بودند. فرمانده نجیبه نور دلاوری اما از همان زمانی که به امنیه رفت تا بشود از معدود زنان پلیس منطقه تا الان که 25 ساله و آمر سمت پنجم پلیس جوزجان است، «مقاومت کرده با دشمنان ملت.»
آن شب حمله، درگیری تا صبح طول کشیده بود اما بعد از یک شبانه روز مقاومت با طالبان و نرسیدن نیروی کمکی، نجیبه نور با ران زخمی در خانهای پناه گرفت، خانه خودش چپاول شد و شبرغان سقوط کرد؛ «حالا که با شما حرف میزنم در گوشهای از شبرغان همراه بادیگاردهایم در پناهگاهی مخفی شدهام. از پدر و مادرم خبر ندارم. گوشیهایشان خاموش است. نگرانشان هستم که به خاطر من گروگان گرفته شده باشند. بعد از سقوط شهر شبرغان خانه مرا چور و چپاول کردند. برمن خانه نماند. من فرمانده بودم اما طالبها خانوادهام را چکار داشتند؟ خانه خرابها.»
نجیبه نور، آن شب که چندین طالب در خیابانهای شبرغان، آتش کشیده بودند به جان مردم، کلاشینکوف M16 به دست گرفته بود و یک گردان دنبالش؛ «صدها تن بودند. بدون هراس جلویشان ایستادیم. اگر زخمی نشده بودم و نیروهایم عقبنشینی نکرده بودند، تا پای جان میجنگیدم.»
آن شب نجیبه نور، قبل از آنکه با پای زخمی در پی خانهای امن باشد، چند طالب را کشته و زخمی کرده بود؛ «طالبان حتما کشته شد. زخمی شد. اگر نِی شب عقبنشینی نمیکرد. اما بعد بسته ولایت سقوط کرد.»
اردیبهشت امسال، نجیبه نور را کرده بودند فرمانده بخش (سَمت) پنجم فرماندهی پلیس در شمال افغانستان. اولین فرمانده پلیس زن در جوزجان؛ «به خاطر لیاقتم و شجاعتم انتخاب شدم. من یگانه زنی هستم در سطح افغانستان که آمر سمت مقرر شدم. در محاربوی[1] اشتراک کردم. هیچ کدام از مردانی که زیردستانم هستند گفته نتوانستند. همه تحت امرم کار کردند.»
پدر، پسر برادر و پسرعموهای نجیبه نور طالب بودند اما خیلی تلاش کرده بود تا آنها را از این گروه جدا کند؛ همین هم شد که حالا طالبها به او کافر میگویند؛ «من مدت شش سال است که در نظام هستم. پیش از پلیس شدنم تمام خانوادهام و اقوام مخالفت نشان میدادند اما بعد از اینکه دیدند چقدر تلاش میکنم، ازمن حمایت کردند. پدرم، بچه کاکایم، بچه عموهایم همهشان طالب بودند. من همهشان را به صفوف نیروهای امنیتی دولت وارد کردم. تغییر فکر آنها خیلی مشکل بود. خیلی کار کردم، حرف زدم تا توانستم آنها را راضی کنم.»
حالا ریاست امنیت ملی، فرماندهی پلیس، و مقام ولایت جوزجان سقوط کرده اما نجیبه نورِ زخمی، میگوید قد خم نمیکند. میگوید دوباره میزند به دل دشمن؛ «صحتیاب شوم صد درصد مبارزه خود را ادامه میدهم. از اول قویتر شدهام. میروم به مقابله طالبان. من باز هم میجنگم، باز هم مقابلشان ایستادگی میکنم. هیچ هراسی از آنها ندارم دیگر. یک جان دارم که خدا داده، آن را هم خدا میگیرد. نخواهم گذاشت طالبان جانم را بگیرد.»
او خودش به چشم دو زن را دیده که به خاطر نداشتن همراه مرد، در شبرغان کشته شدند. دو زن متاهلِ کشته شده که حالا بر تعدادشان اضافه میشود؛ «طالبها اگر دختری مجرد باشد به زور او را نکاح میکنند، زن شوهردار نباید بدون محرم بیرون شود از خانه. طالبان تمام حقوق زنان را پایمال میکنند، اجازه نمیدهند که بیرون از خانه کار کنند. فکرشان این است که زن فقط یک «مزدور»[2] خانه است و دیگر هیچ.»
به خاطر همینهاست که میخواهد همه زنان در کنار مردان بجنگند با طالبان. تا پای جان؛ «جنگیدن زنان با طالبان صد درصد مهم است. خدمت به وطن است. وضعیت افغانستان به این حالت پیش برود، تباهی در راه است. باید جلوی چنین جنایتکارانی گرفته شود. معامله سیاسی نباشد افغانستان توانایی شکست طالبان را دارند.»
نجیبه نور دلاوری، آرزوی فرمانده امنیه شدن یک ولایت به سر دارد. یا معین ارشد وزارت داخله شدن را. «میخواهم جایی باشم که محاربوی باشد. چون افغانستان تمام رنج و دردش از دست طالبان است. باید من قصدش گرفته بتوانم و دیگر دختران افغان هم مبارزه کنند مقابل دشمنان وطن. مثل من.»
از هرات تا کابل؛ ایستاده مقابل طالبها
12 سال تمام، در ولایت هرات، زنی به نمایندگی از پلیس «اُناث» افغانستان، کلاشینکوف و میکارف به دست، خانه به خانه رفته بود پی تصفیه طالبها. همراه 10 زن دیگر، در گروههای جدا تا هرات را از وجود آنها پاک کنند. زنی پلیس به نام «ناعمه بلوچ»؛ اما دو سال پیش وقتی او ولایتش را به مقصد کابل ترک میکرد تا بشود رییس حقوق بشر، امور زنان و اطفال در وزارت داخله افغانستان و سرپرست معاونت حقوق عمومی پلیس، فکرش را نمیکرد که ولایتش باز به وضعی مبتلا شود که خودش به آن میگوید: فلاکت.
ناعمه حالا یک منصبدار است. چند ماه دیگر 41 ساله میشود اگر «زنده بماند» و میگوید در تمام 14 سالی که در پلیس خدمت کرده، یک هدف داشته: «میخواستم ثابت کنم که زنان هم میتوانند در کنار مردان و نیروهای امنیتی، خدمت کنند.»
در چوکات پلیس افغانستان، نزدیک چهارهزار زن پلیس کار میکنند. زنانی که نسبت به چندین سال قبل چند برابر شدهاند و مشتاقانه به این نیروها میپیوندند. اما زمانی به ناعمه گفته بودند زن افغان را چه به پلیس شدن، چه به اسلحه کشیدن، چه به جنگ کردن؛ «تلاش کردم که در طول این سالها بهترین عملکرد را داشته باشم. همکاران مرد هم حقیقتا با من همراه بودند. اما مواقعی هم بود که کسانی با حضورم در پلیس مخالفت میکردند اما من استقامت میکردم. میخواستم حالا که این گام را برداشتهام یک مبارز اصلی و مدافع حقوق زنان افغانستان باشم. زنان در کشور ما کمتر مقدورند که در صحنه اجتماعی یا سیاسی داخل شوند. طبیعتا مشکلات مردسالاری دامن من هم را گرفت. زمانی که میخواستم وارد نظام شوم، با مخالفتهای زیادی از خانوادهام روبرو شدم. اما من آنها را «قناعت»[3] دادم و بعد خانوادهام از من حمایت کردند. پدر و مادرم، خواهر و برادرم، همسرم و اولادهایم حالا مهمترین مشوقهایم هستند. من از صفر شروع کردم و حالا به ریاست رسیدهام.»
ناعمه زمانی که در هرات بوده شورای پلیس اُناث را ایجاد کرد تا به زنان زادگاهش کمک کند؛ «از جنبه سمبلیک توانمندسازی زنان هیچ خوشم نمیآید. زنان میتوانند در همه زمینهها اشتراک و در کنار مردان و حتی بهتر از آنها به مردم خدمت کنند.»
همان زمان هم بود که در عملیات تصفیهسازی طالبها شرکت کرد و شد مهمترین سالهای زندگیاش؛ «ما 10 زن از پلیس ملی افغانستان بودیم که در چوکات وزارت امور داخله در هرات این ماموریتها را انجام میدادیم. خانه به خانه برای تصفیه و گرفتار کردن طالبها پیش میرفتیم. در هر گروه دو زن بودیم که باید اول داخل خانهها میشدیم و اول جان ما در خطر بود. بعد که داخل میشدیم، مردان پلیس میآمدند و بازرسی میکردیم. چون زنان طالب در خانه بودند و برای اینکه ایجاد امنیت کنیم، اول ما دروازه را میزدیم. وقتی گزارشی به ما میرسید که در خانهای طالب زندگی میکند، میدانستیم که خود طالب نمیآید در را باز کند و زن خانه در را باز میکند. ما هم یالله یالله کنان داخل میشدیم تا زنان اگر سرشان لخت است، بدانند که مردان هم قصد ورود دارند و بعد از آن عملیات تصفیه شروع میشد.»
در همان عملیاتها، ناعمه و همکارانش توانستند سلاح و تجهیزات طالبها را ضبط کنند؛ «بیشترشان فرار میکردند. چند بار هم در چند عملیات چندین طالب را دستگیر کردیم و زخمی هم دادیم.»
زنان افغانستان نمیخواهند به عقب برگردند
ناعمه دوران حکمرانی طالبان بر افغانستان را به خوبی به خاطر دارد؛ از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ را که طالبان بعد از تصرف، با نام امارت اسلامی افغانستان بر این کشور حکومت کردند. حاکمانی که تحت تأثیر فرهنگ قبیله و عــُـرف «پشتونوالی»، زنان را به صورت سیستماتیک مورد تبعیض قرار دادند؛ «من دوره تاریک حکمرانی طالبان بر افغانستان را به چشم دیدهام. زنان نمیتوانستند بدون مرد، از خانههایشان بیرون شوند و اگر هم میرفتند پوشیدن «برقع»، ضروری بود و زنان بدون برقع به شلاق محکوم میشدند. طالبها بلافاصله بعد از تصرف افغانستان، دروازههای مکاتب دخترانه را بستند و اگر مدیر، آموزگار و یا دانشآموزی از دستورهایشان سرپیچی میکرد، حداقل مجازات شلاق و زندان بود و در بعضی موارد حتی محکوم به مرگ میشدند. زنان بدون حضور محارم حق بیرون از خانه نداشتند و زنانی که شوهرشان مرده بود یا مطلقه بودند و پسری هم نداشتند، برای بیرون رفتن دخترانشان را به شکل پسر درمیآوردند.»
آن روزها میراثی نداشت جز خشونت و انواع فشارهای روحی و روانی برای زنان این کشور و حالا میخواهند دختران را به بردگی جنسی بگیرند. در یک مطالعه علمی، زنانی که فشارهای زمان طالبان را تجربه کرده بودند با زنانی که چنین تجربیاتی نداشتند، از نظر میزان سلامت روانی مقایسه شدند و نتایج آن نشاندهنده افسردگی شدید ۷۳ تا ۸۳ درصدی زنانی بود که دوره طالبان را سپری کرده بودند و ۲۷ درصد دیگر مربوط آنعده از زنانی که از اقدامات طالبانی دور بودند.
بیشتر بخوانید:
رشوهگیری جنسی؛ اتهام دولت افغانستان
آزار 93 درصدی زنان افغانستانی در اماکن عمومی
حالا چند ماهی است که همان ترسها به جان مردم افغانستان افتاده؛ طالبان ولایت به ولایت در حال تصرف است و ناعمه بلوچ میگوید برای تکرار نشدن آن دوران سیاه افغانستان، آماده جنگ شده؛ «همه مردم از دوران سیطره طالبان نفرت دارند. آن یک دوره تاریک بود. زنان افغانستان مصمم هستند که هیچ وقت به عقب برنگردند و این حاصل 20 سال مبارزه زنان افغانستان است. هیچ کس طالب را نمیخواهد. طالبان بعضی از زنان را در ولسوالیهایی که تصرف کردند، مورد آزار و اذیت قرار دادند، به آنها تازیانه زدند یا سنگسارشان کردند. ما زنان افغانستان میخواهیم مشت محکمی بر دهان آنها باشیم.»
او میگوید زنان زیادی برای ایستادگی آمادهاند. برای تکرار نشدن آن سالهای سیاه؛ «ما از جان و مال خود مقابل طالب هراسی نداریم. ما با شجاعت مقابلشان میایستیم. من در هر لحظهای که در کابل هستم، فکر مقابله با طالبهایی دارم که غیر از جنایت و ظلم چیزی نمیفهمند. خداوند اگر من را یاری کند، من در خط مقدم جبهه یونیفرمم را میپوشم و سلاح به دست دوباره به جنگ طالبان میروم. دستاوردهای چندین ساله ما در حال از دست رفتن است و حالا در مرحله ناخوشی کشورم، زنان زیادی پا به میدان گذاشتهاند. من هم به عنوان یک پلیس زن اعلام میکنم که هرکس خواسته باشد به زنان افغانستان دستدرازی کند، مقابلش ایستادگی میکنم، تا لحظهای که یک قطره خون در بدن دارم. من از سر دادن نمیهراسم. ما نمیخواهیم کشورمان بازیچه دست کسانی باشد که میخواهند به فرهنگ ما دستدرازی کنند. زنان زیادی هستند که جانشان را کف دست گذاشتهاند و به خاطر مردمشان مبارزه میکنند. بسیاری از زنان آموزشهای لازم برای کار کردن با اسلحهها را دیدهاند و میتوانند علیه طالبان بجنگند.»
«وقتی دوران سیاه طالبانی یادم میآید، عذاب میکشم. نمیخواهم دوباره به عقب برگردم.»؛ ناعمه امید دارد برای آبادی، برای آزادی؛ «ما هم میخواهیم کشورمان شکوفا باشد. تا اشک مادری دیگر نریزد، کمر پدری خمیده نشود و جگر خواهر و برادری سوخته نباشد. من از خواهرانم درایران که فمینیست و مدافع حقوق زنان هستند میخواهم که صدای خودشان را بلند کنند به خاطر عزت پیدا کردن زنان افغانستان. از حکومت خودشان بخواهند که افغانستان را تنها نگذارد. زنان افغانستان در چهار دهه جنگ افغانستان آسیب و آزار و اذیت دیدهاند و به همین خاطر میخواهم که زنان ایرانی در کنار خواهران خود در افغانستان بمانند.»
پینوشت:
[1] محاربه، جنگ
[2] خادم، کارگر روزمزد
[3] رضایت