مقدمه مترجم: متن زیر، ترجمه و تلخیصی است از دو زیرعنوان آخر مقاله ذکرشده در بالا. مقالهای که به تأثیر خدمات روانشناختی بر تجربیات بازماندگان[1] از آزار جنسی[2] میپردازد و اما در این قسمت پایانی، این پرسش اساسی را مورد بررسی قرار میدهد که با وجود انواع مختلف خدمات بهداشت روانی که به این بازماندگان ارائه میشود، اما چرا هنوز نمیتوانیم به درستی به این پرسش پاسخ دهیم که چه روشهای درمانیای، بهترین گزینهها برای مواجهه درمانی با بازماندگان ناشی از خشونت جنسی هستند. در نهایت، با ارائه ۸ راهکار اصلی در قالب هدف، نویسنده پیشنهاد میکند که برای تأثیرگذاری بیشتر و بهتر روی تجربیات این بازماندگان از خشونت جنسی، نخستین قدم، طراحی کمکهای اولیه روانشناختی برای این افراد در بازهی زمانیای است که آنها از نقصهای موجود در سیستمهای حقوقی و پزشکی رنج میبرند و همین ممکن است رنج آنها را چندین برابر کند.
نظام سلامت روانی: تجربیات بازماندگان خشونت جنسی در جستجوی کمک
آثار روانی ناشی از آزار جنسی به وسعت، مورد مطالعه قرار گرفته است، اما هنوز در فهم اینکه آزار جنسی چطور میتواند به سلامت و بهداشت عاطفی بازماندگان آسیب برساند، دچار مشکل هستیم. (Campbell, 2002) بسیاری از زنان این تروما را در قالب نوعی خیانت به احساس آنها از خودشان، هویتشان، قضاوت دربارهشان، و امنیتشان تجربه میکنند. (Janoff-Bulman, 1992; Koss et al., 1994; Moor, 2007) بین ۳۱ تا ۶۵ درصد بازماندگان آزار جنسی، به اختلال اضطراب پسا-سانحه (PTSD)، و ۳۸ تا ۴۳ درصدشان، به معیارهای تشخیصی افسردگی حاد مبتلا میشوند. این عواقب عمدتا به دلیل ضربه ناشی از خود آزار جنسی است، اما همانطور که قبلا اشاره شد، پاسخهای منفی از نظامهای حقوقی و پزشکی رنج بازماندگان را تشدید میکند. اگرچه واضح است بازماندگان ممکن است به خدمات بهداشت روانی نیاز داشته باشند، اما نسبتا کمتر در این باره تحقیق شده که در واقع این افراد چه خدماتی دریافت می کنند و اینکه آیا این مراقبت سلامت روانشناختی آنها را بهبود میبخشد یا خیر. بازماندگان ممکن است خدمات سلامت روان بیشماری دریافت کنند و در نتیجه تجربیاتشان، تابعی است از خدمات درمانی متنوع و متفاوتی که دریافت میکنند.
نخست، برخی بازماندگان ممکن است از طریق مشارکت در تحقیقات نتایج آزمایشی و آزمایش کنترل تصادفی (RCT)، به برخی خدمات سلامت روان دسترسی پیدا کنند. این گزینه تنها در دسترس بازماندگان از آزار جنسی است که در اجتماعهایی زندگی میکنند که چنین تحقیقاتی در حال انجام است و همچنین به خوبی با معیارهای مربوط به تحقیق هماهنگ هستند. هرچند که چنین تحقیقاتی به منظور ارائهی خدمات گستردهی حمایتی طراحی و هدفگذاری نشدهاند، اما هدف از آنها، بنا نهادن درمانهای حمایتی تجربی (ETS) است که میتوانند منجر به منافع گستردهتر در این تحقیقات شوند (American Psychological Association, 1995; American Psychological Association Presidential Task Force on Evidence-Based Practice, 2006). در واقع، نتایج این آزمایشها نشان میدهند که درمانهای رفتاری شناختی مانند درمان پردازش شناختی و قرارگیری طولانیمدت در معرض بیماری در تسکین علائم اختلال PTSD مؤثر هستند ((Foa, Keane, & Friedman, 2000; Russell & Davis, 2007). بازماندگانی که در این آزمایشها شرکت میکنند، درمانهای بسیار باکیفیت دریافت میکنند و از منافع فوقالعادهای بهرهمند میشوند، اما این تجربه عمومی بازماندگان آزار جنسی که در جستجوی دریافت خدمات بهداشت روانی پس از آزار هستند، نیست. (Koss et al., 2003)
بیشتر بخوانید:
واکنش روانی غالب در مقابل تجاوز، سرشدگی و یخ زدن است
دومین و رایجترین روشی که بازماندگان، خدمات بهداشت روانی پس از آزار را دریافت میکنند، از طریق روانشناسان، روانکاوان، یا مددکاران اجتماعی در درون اجتماعهای خودشان، و در درمانگاههای خصوصی و عمومی است. بیشتر بازماندگان از این طریق است که به خدمات درمانی بهداشت روانی دسترسی پیدا میکنند. اما این خدمات هنوز کمتر از دیگر خدمات مورد استفاده قرار میگیرند و موانع جدی بر سر راه دسترسی به آنها وجود دارد. زنان از اقلیتهای قومی بیش از دیگران ممکن است به منابع غیررسمی حمایتی روی بیاورند ((e.g., friends and family; Wyatt, 1992، و ممکن است ارزش برابری به خدمات رواندرمانی رسمی قائل نشوند. ((Bletzer & Koss, 2006 بازماندگان بدون بیمه نیز احتمال بیشتری دارد که به خدمات بهداشت روانی دسترسی نداشته باشند. (Koss et al., 2003; Starzynski et al., 2007)
هنگامی که بازماندگان، خدمات بهداشت روان موجود در اجتماعهایشان را دریافت میکنند، در این روش بازهم مشخص نیست که آیا درمانگران به طور مداوم از درمانهای پشتیبانیشده تجربی استفاده میکنند یا خیر. دو مطالعه سراسری در کل کشور نشان میدهد، که بیشتر درمانگران چنین کاری را انجام نمیدهند. تحقیقات پیمایشی کمپبل، راجا و گرینینگ در سال ۱۹۹۹ در یک ایالت در غرب میانه نشان داد که بیشتر (۵۲ درصد) متخصصان دارای مدرک در بحث سلامت روان، از روشهای رفتاری-شناختی برای درمان بازماندگان (خشونت جنسی، اما نه لزوما) استفاده میکنند، اما تقریبا تمام درمانگران اعلام کردند که به ندرت از یک روش واحد بهره میبرند و اغلب از درمانها و گرایشهای درمانی چندگانه و ترکیبی استفاده میکنند. مطالعه اسپلنگ، کریگ و کلارک در سال ۲۰۰۸ درباره درمانگران بهداشت روانی در یک ایالت جنوبی نیز نشان داد که آنها نیز به کرات از روشهای رفتاری-شناختی برای درمان تروماهای بازماندگان (خشونت جنسی اما نه لزوما) بهره میبرند، اما باز هم این روشها تنها روشهای به کار گرفته شده به وسیلهی این درمانگران نیستند. مواجههدرمانی با استفاده از حمایتهای تجربی قدرتمند ((Foa et al., 2000) نیز به ندرت به عنوان روش درمانی ترجیح داده شده، به وسیلهی آنها مورد استفاده قرار میگرفت. (e Ruscio & Holohan, 200) این مطالعهها نشان میدهند که دیدگاههای درمانی رفتاری-شناختی اغلب به وسیلهی درمانگران در اجتماعهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد، اما بدون داشتن داده عمیق دربارهی اینکه چگونه این خدمات ارائه میشوند، به سختی میتوان نتیجهگیری کرد که بیشتر بازماندگان مراقبتهای تجربی سنتی را از طریق خدمات سلامت روانی موجود در اجتماعاتشان دریافت میکنند. همانطور که غالبا در چرخهی تحقیق در زمینه اثربخشی روشهای درمانی مشاهده میکنیم، مدتی طول میکشد تا اقدامات انجام شده مبتنی بر شواهد، به روشهای مراقبتی استاندارد تبدیل شوند. (Huppert, Fabbro, & Barlow, 2006; Kazdin, 2008; Ruscio & Holohan, 2006; Sprang et al., 2008; Westen, Novotny, & Thompson-Brenner, 2004) پنج مطالعه در این زمینه انجام شده که آیا و چگونه، بازماندگان از خدمات بهداشت روانی موجود در اجتماعهای خود منتفع میشوند. به طور کلی، بازماندگان تمایل به امتیاز مثبت دادن به متخصصانی دارند که از آنها درمانهای بهداشت روانی دریافت کردهاند و کمک آنها را تحت عنوان مفید و حمایتگرانه ارزیابی میکنند. (Campbell et al., 2001; Ullman, 1996a, 1996b).
نوع سومی از سازوکارهای دریافت خدمات مراقبت بهداشت روانی نیز برای بازماندگان شناسایی شده است. در این سازوکار، بازماندگان از نهادهای متخصص زنانه مانند مراکز بحران آزار جنسی، و برنامههای مربوط به پناهگاههای خشونت خانگی خدمات مذکور را دریافت خواهند کرد. مراکز بحران آزار جنسی به بازماندگان کمک میکنند تا در نظامهای حقوقی و پزشکی موجود، به دنبال مسائل اداری و قضائی و درمانی بروند و همچنین، مشاورههای تخصصی فردی و گروهی را نیز ارائه میکنند. ((Campbell & Martin, 2001) این نهادها، احتمالا مشاهدهپذیرترین و در دسترسترین منابع خدمات بهداشت روانی برای بازماندگان آزار جنسی هستند، (Koss et al., 2003) چرا که مشاورههای رایگانی ارائه میدهند که نیاز به داشتن بیمه ندارد. مانند خدمات بهداشت روانی سنتی. در دسترسی به این خدمات نیز، شاهد تفاوتهای نژادی در استفاده از آنها هستیم.
گزینههای جایگزین و نوآورانه: خدمات بهداشت روان سریعتر و باکیفیتتر
بازماندگان، نیازهای بهداشت روانی پسا-آزار گستردهای دارند و بسیاری از محققان و درمانگران نیز امروزه از روشهای درمانی تجربی حمایتی در مراکز بحران آزار جنسی و دیگر سازوکارهای خدماتی موجود در اجتماعات مختلف استفاده میکنند. تحقیقات و فعالیتهای آینده به قطع خواهند توانست از تجربیات میانرشتهای و گسترده با استفاده از تجربیات بر پایهی شواهد در سازوکارهای مختلف اجتماعی بهره ببرند. مرور عمیق میلر و شین در سال ۲۰۰۵ روی شکاف علمی-عملی درباره معضلات مختلف اجتماعی نشان میدهد که چالشهای بسیاری پیش روی بهبود خدمات بهداشت روانی برای بازماندگان از آزار جنسی وجود دارد. آگاه ساختن عرضهکنندگان این خدمات از روشها و درمانهایی بر پایه مشاهدات و یا درمانهای حمایتی تجربی، گام اول برای بهبود شرایط موجود است (Sprang et al., 2008)، اما دانش موجود برای بهکارگیری روشهای نوآورانه بسیار ناکافی است. (Miller & Shinn, 2005)
تغییر روشهای موجود نیازمند آن است که افراد و سازمانها، آموزش، مهارت و بودجهی لازم را برای بهکارگیری نوآوری داشته باشند. تمرین و آموزش ممکن است منابع بسیار مهم و برجستهای باشند، چرا که بیشتر متخصصان بهداشت روان، آموزش لازم و مناسب را برای مواجهه و کار با بازماندگان دریافت نمیکنند. ((Goodman & Epstein, 2008; Campbell, Raja, & Grining, 1999; Ullman, 2007) در پاسخ به این وضعیت بسیاری از دستور کارهای پژوهشی ملی و فدرالی متمرکز بر خشونت میان فردی، برای آموزش بیشتر فعالان در این زمینه، فراخوان دادهاند. (Koss, 2008). اما میلر و شین (۲۰۰۵) دریافتند که حتی با ارائهی آموزش و منابع لازم و کافی نیز، درمانگران ممکن است نسبت به بهکارگیری روشهای درمانی بر مبنای شواهد، کمی مقاومت نشان دهند، اگر که این نوآوریها را نامنطبق با ارزشهای اصلیشان مورد شناسایی قرار دهند. در این زمینه، و در ارتباط با ارائه خدمات بهداشت روان برای بازماندگان از آزار جنسی، به نظر میرسد که مراکز بحران آزار جنسی از آنجا که در جنبشهای اجتماعی ریشه دارند، بسیار متفاوتتراز متخصصان سنتی بهداشت روان عمل میکنند.
یکی از نوآوریهای بسیار اساسی برای بهبود خدمات بهداشت روان برای بازماندگان از آزار جنسی، بازمفهومسازی از نقش متخصصان بهداشت روان در مراقبتهای پس از آزار جنسی است. هنگامی که بازماندگان از خدمات بهداشت روانی بهره میبرند، این به این معناست که این آزار انجام شده است و از آن زمانی گذشته است. روانشناسان و متخصصان مربوطه حضوری پرسرعت و اضطراری در بحرانهای پسا-آزار ندارند و غیبت آنها، غیبتی ناخوشایند است، چرا که در این دوره زمانی بسیار آسیبپذیر، بازماندگان از قربانیشدگی ثانویهی قابل توجهی در نظامهای حقوقی و پزشکی رنج میبرند. بهره بردن از متخصصان در این مراحل اولیه پس از آزار خواهد توانست تفاوتی چشمگیر در شرایط رفاهی بازمانده ایجاد کرده و این حضور را تبدیل به نوعی کمکهای اولیه روانشناختی کند.
در نهایت، هدف از کمکهای اولیه روانشناختی، سرعت بخشیدن به روند بازیابی و ارائهی خدمات روانی از طریق ۸ اقدام و هدف اصلی است: ۱) آغاز ارتباط به روشی غیر تهاجمی، دلسوزانه و مفید، ۲) افزایش امنیت، و ارائهی آسایش عاطفی، ۳) آرامسازی و جهتدهی عاطفی پریشانحالیهای بازماندگان، ۴) شناسایی نیازهای اولیه، دغدغهها و گردآوری اطلاعات، ۵) ارائهی کمکهای عملی به منظور شناسایی نیازها و دغدغههای اولیه، ۶) کاهش پریشانی و رنج از طریق ارتباطگیری با متخصصان و کمکهای اولیهشان، ۷) ارائهی اطلاعات لازم دربارهی شوکها و واکنشهای اضطرابی به افراد و ۸) ایجاد ارتباط میان افراد و خدمات و آگاهسازی آنان از خدماتی که ممکن است در آینده به آنها نیاز داشته باشند.
روزک و همکارانش در سال ۲۰۰۷ این مسئله را مورد بررسی قرار دادند که چرا و چگونه این هشت اصل کمکهای اولیه روانشناسی میتوانند پریشانیهای پس از سانحه را کنترل کنند. تمرکز بر امنیت جسمی و روانشناسی میتواند در سازوکارهای زیستشناختی واکنشهای اضطراب پسا-سانحه خلل ایجاد کرده و باورهای شناختی دربارهی خطرات درکشده را به چالش بکشد. تلاش برای آرام کردن بازماندگان میتواند به طرز چشمگیری احتمال اینکه دچار تشویش فوری شوند را کاهش داده و دربارهی دیگر وضعیتها نیز به همین ترتیب عمل کند. همچنین موجب خواهد شد که سطح تحریکپذیری بالا کاهش یافته و به این ترتیب، احتمال دچار شدن به PTSD و مشکلات بدنی نیز کاهش خواهد یافت. ارائه اطلاعات در مورد راهبردهای مقابلهی مؤثر نیز میتواند باعث تقویت احساس خودکارآمدی در فرد شود؛ آنچه که میتواند به بازماندگان کمک کند تا انتظارات واقعبینانهای در روند بهبودی طولانیمدت داشته باشند. تقویت حمایت اجتماعی و مقابله میتواند به برآورده کردن نیازهای عملی و مادی کمک کند، اما عرصه گستردهتری را نیز برای پردازش عاطفی پس از حوادث آسیبزا (تروماتیک) فراهم میکند. هر یک از اجزای انفرادی کمکهای اولیهی روانشناختی، دارای حمایتهای تجربی خوبی هستند، اما تحقیقات محدودی روی اینکه چگونه مجموعههای ترکیبی از راهبردهای عملیاتیای که میتوانند به کنترل اضطراب کمک کنند، انجام شده است. ((Ruzek et al., 2007 حال با توجه به این یافتههای امیدوارکننده در مورد اثربخشی کمکهای اولیه روانشناختی، باید به این بیندیشیم که چگونه میتوان از این امکانات برای کمک به بازماندگان آزار جنسی استفاده کرد. کمکهای اولیهی روانشناختی به این منظور طراحی شده بودند که هر جا بازماندهای از آزار جنسی و تروماهای او هست، بتوان به آنها دسترسی پیدا کرد. کمکهای اولیهی روانشناختی میتواند به وسیلهی متخصصان بهداشت روان ارائه شوند، اما نقش دیگر روانشناسان و متخصصان حاضر در این زمینه، ارائهی آموزش به کارمندان بهداشت عمومی و اولین دستاندرکاران در این زمینه است تا بتوانند کمکهای اولیهی روانشناختی را نیز ارائه دهند. به همین ترتیب، از آنجا که حمایتگری پزشکی و حقوقی ارائه شده به وسیلهی مراکز بحران آزار جنسی شامل مداخله در بحران است، متخصصان بهداشت روان میتوانند با این مراکز همکاری کنند تا اطمینان حاصل شود که این حمایتگران، تمام مهارتهای اصلی برای کمکهای اولیهی روانشناختی را آموزش دیدهاند.
نتیجهگیری
در نهایت باید گفت که این مبحث در ارائهی کمکها و خدمات لازم به بازماندگان از خشونت جنسی بسیار حائز اهمیت است؛ بازماندگان خشونت جنسی در دریافت کمک از نظامهای حقوقی، پزشکی و بهداشت روان با مشکلات قابل توجهی روبرو میشوند و برخی کمکهایی که دریافت میکنند، ممکن است آنها را در احساساتی از سرزنش، شک و قربانیسازی رها کند. در واقع میتوان گفت که برخی تروماهای ایجاد شده در بازماندگان از آزار جنسی، نه به خاطر خود آزار جنسی، بلکه به خاطر واکنشها و رفتارهایی است که بعد از آن دیدهاند. واکنشهای جامعه به آزار جنسی، لزوماً اتفاقی نیست. برخی بازماندگان و برخی آزارگران، به طور نظاممند نسبت به دیگران، توجه بیشتری دریافت میکنند.
به همین دلایل است که برای مثال، آنچه که برای بازماندگان مهاجر ناشی از آزار جنسی، لزبینها، دوجنسگرایان و افراد ترنس و همچنین بازماندگان دارای معلولیت جنسی اتفاق میافتد، به طرز چشمگیری ناشناس باقی مانده است. اما همواره، دلایل بیشتری برای اینکه برخی بازماندگان به حاشیه رانده شوند و یا نادیده گرفته شوند، وجود دارد. باید این نکته را به یاد داشته باشیم که بسیاری از بازماندگان، در واقع بیشتر آنها، به جستجوی کمکهای قانونی، پزشکی و بهداشت روانی نمیروند. وقتی دلیل از آنها پرسیده میشود، پاسخ عموما این است که نمیدانند که این کمکها چیستند و در حین این کمکها، چه رفتاری با آنها قرار است بشود. برای عدهی دیگری نیز ارتباطات اجتماعی بسیار مثبت و مفید واقع میشوند، اما باید در نظر بگیریم که از چه روشهایی میتوانیم این شرایط را برای همه مهیا کنیم. ما نیاز به برنامههایی داریم که از طریق آنها بتوانیم اعتماد بازماندگان را جلب کنیم.
نوآوریهای مشارکتی و چندلایه، که نتیجهی تحقیقات علوم اجتماعی هستند، واکنش جامعه نسبت به آزار جنسی را تغییر میدهد. از آسیبدیدگی مرتبط با جستجوی کمک که نتیجه منفی در پی دارد با چنین راهکارهایی میتوان جلوگیری کرد و اجتماعهای ما خواهند توانست به بازماندگان از خشونت جنسی، کمکهای مفیدتری ارائه دهند تا از این تجربه، با شرایط بهبود یافته خارج شوند. نکتهی پایانی که البته پیشتر هم به آن اشاره شده این است که اختصاص نقشهای اصلی برای روانشناسان و متخصصان دغدغهمند به منظور پاسخ و واکنش فوری پس از حملهی جنسی میتواند در جلوگیری از آسیبدیدگی ثانویه و جلوگیری از پریشانی بیشتر نقش اساسی داشته باشد. کمکهای اولیه روانشناختی، روشی است برای ایجاد ارتباط بین جامعهی بهداشت روان، بازماندگان و سایر دستاندرکاران نظام اجتماعی.
نویسنده: ربکا کمپبل
مترجم: مهدیس صادقی پویا
منابع:
Campbell, R. (2002). Emotionally involved: The impact of researching rape. New York: Routledge.
Bletzer, K. V., & Koss, M. P. (2006). After rape among three populations in the Southwest: A time for mourning, a time for recovery. Violence Against Women, 12, 5–29.
Foa, E. B., Keane, T. M., & Friedman, M. J. (Eds). (2000). Effective treatments for PTSD: Practice guidelines from the International Society for Traumatic Stress Studies. New York: Guilford Press.
Goodman, L. A., & Epstein, D. (2008). Listening to battered women: A survivor-centered approach to advocacy, mental health, and justice. Washington, DC: American Psychological Association.
Janoff-Bulman, R. (1992). Shattered assumptions: Towards a new psychology of trauma. New York: Free Press.
Koss, M. P., Abbey, A., Campbell, R., Cook, S., Norris, J., Testa, M., et al. (2007). Revising the SES: A collaborative process to improve assessment of sexual aggression and victimization. Psychology of Women Quarterly, 31, 357– 370.
Miller, R. L., & Shinn, M. (2005). Learning from communities: Overcoming difficulties in dissemination of prevention and promotion efforts. American Journal of Community Psychology, 35, 169 –183.
Moor, A. (2007). When recounting the traumatic memories is not enough: Treating persistent self-devaluation associated with rape and victim-blaming myths. Women & Therapy, 30, 19 –33.
Ruzek, J. I., Brymer, M. J., Jacobs, A. K., Layne, C. M., Vernberg, E. M., & Watson, P. J. (2007). Psychological first aid. Journal of Mental Health Counseling, 29, 17– 49
Sprang, G., Craig, C., & Clark, J. (2008). Factors impacting trauma treatment practice patterns: The convergence/ divergence of science and practice. Journal of Anxiety Disorders, 22, 162–174.
Ullman, S. E. (2007). Mental health services seeking in sexual assault victims. Women & Therapy, 30, 61– 84.
[1] در تمام متن از واژهی victim استفاده شده است. مترجم از واژه بازمانده به منظور گرفتار نشدن در چرخه قربانیسازی و قربانیماندگی استفاده کرده است.
[2] مقاله با بهکارگیری واژه rape به آزار جنسی اشاره میکند. در حالی که در سالهای اخیر، حساسیت بیشتری روی واژگان مرتبط با این موضوع به وجود آمده است. به منظور هماهنگی بیشتر با فضای نظری فعلی، کلمهی Rape نیز تحت عنوان «خشونت جنسی» ترجمه شده است.