۶ سال پس از مرگ «رزا پارکس»[1] در سال ۲۰۰۵، انتشار مقالهای از او، که در دهه ۱۹۵۰ میلادی نوشته شده بود، خبرساز شد. این مقاله تا پیش از آن که خانه حراج «گرنسی» آن را منتشر کند ناشناخته مانده بود. این سند دستنویس ششصفحهای بخشی از گنجینهای از اسناد خصوصی و وسایل خانگی پارکس است که برای حلوفصل اختلافات حقوقی برای فروش ارائه شده بود. این سند از مقاومت سرسختانه پارکس در برابر مردی سفید حکایت میکند که پارکس او را «آقای چارلی» نامیده بود. آقای چارلی مردی است که در سال ۱۹۳۱، زمانی که رزا به عنوان خدمتکار خانگی در شهر مونتگمری ایالت آلاباما کار میکرد، به او حمله کرد. پارکس نوشته است: «او مرا به نوشیدن ویسکی دعوت کرد و من فورا و سرسختانه این درخواست را رد کردم. او به من نزدیکتر شد و دستش را روی کمرم گذاشت. خیلی ترسیده بودم. آماده مرگ بودم. اما هرگز اجازه ندادم. هرگز. هرگز.»[2]
پارکس هرگز در هیچ یک از خاطرات، مقالات منتشر شده و مصاحبههایش اشارهای به داستان «آقای چارلی» نکرده بود. به همین دلیل برخی از حافطان میراث رزا پارکس اعتقاد داشتند این مقاله داستانی خیالی و خصوصی است. «استیون کوهن»، وکیل موسسه ریموند و رزا پارکس در دیترویت، در این باره به آسوشیتد پرس گفته است: «این مقاله هرگز نباید به عنوان بخشی از مجموعه یادگاریها قرار میگرفت.»[3] کوهن با نادیده گرفتن این مقاله و خصوصی یا تخیلی قلمداد کردن آن تقریبا هرگونه بحثی را درباره اینکه چگونه یک فعال مدنی نمادین (و دیگر زنان سیاه طبقه کارگر مانند او) ممکن است در معرض خشونت جنسی باشد، خاموش کرد. همچنین ادعای کوهن نقش محوری مسئله خشونت جنسی در توسعه آگاهی سیاسی، نژادی و جنسیتی پارکس و جنبش او را انکار کرد.
سکوت عمومی پارکس درباره این ماجرا از حجم تقاطع خشونت نژادی و جنسی در ایالات متحده و موقعیتهای پیچیدهای حکایت میکند که زنان سیاه هر روز با آن مواجه میشدند. پارکس در این مقاله شخصی را که به او حمله کرده آقای چارلی نامیده است. احتمالا پارکس با استفاده ازاین نام به جای نام واقعی آن شخص از خود و خانوادهاش در برابر مجازات محفاظت کرده است. اشاره به نام آن شخص میتوانست عواقبی برای پارکس داشته باشد؛ به ویژه با توجه به قوانین جدایی نژادی در جنوب آمریکا در دهه ۱۹۵۰، زمانی که اتهامات تجاوز یا تهاجم جنسی بیننژادی، خشونت فجیع نژادی را توجیه میکرد.
همچنین احتمالا پارکس برای حفظ احترام خصوصی و عمومی خود این داستان را خصوصی نگه داشت. آیا میتوان سکوت رزا پارکس را همان چیزی دانست که «دارلین کلارک هاین»[4] از آن با عنوان «فرهنگ ریاکاری»[5] در میان زنان سیاه یاد میکند به تعبیر کلارک هاین «ظاهری بیپردهگو و آزاد دارند اما در واقع حقیقت درونی زندگیهای خودشان را از سرکوبکنندگانشان پنهان میکنند.»[6] آیا شوهر رزا پارکس از او خواست تا درباره این ماجرا حرف بزند؟ آیا او به رزا اصرار کرد که درباره این ماجرا سکوت کند؟ آیا مادرش به او هشدار داد و توصیههای مادربزرگهایش را درباره بیعدالتی در حق زنان سیاهی که قربانی شهوت مردان سفید میشوند، به او گوشزد کرد؟ احتمالا پس از آنکه رزا پارکس به عنوان «مادر نمادین جنبش حقوق مدنی» مشهور شد و هویتش به عنوان خیاطی مقدس با پاهایی خسته لزوم اقدامات جسورانه علیه جدایی نژادی را توجیه کرد، افشای جزئیات موجود در این مقاله بیش از پیش دشوار شد.
با این همه پارکس با نوشتن درباره تجربه خود از آزار به بخشی از سنت مقاومت زنان سیاه تبدیل شد و موقعیتی مشابه زنانی چون «هریت جیکوبز»[7] و «آیدا ب. ولز»[8] یافت؛ زنانی که از خشونت جنسیِ نژادیشده در قرن ۱۹ و اوایل قرن بیست سخن گفتند. پارکس با انتخاب نوشتن درباره «آقای چارلی» به جای کسی که به او حمله کرده بود به این تجربه برای تمام کسانی که مانند او چنین باری را بر دوش میکشند و مثل او آسیب دیدهاند، عمومیت بخشید.
بیشتر بخوانید:
آغاز راه آزادی: قدرت، خشونت، #منهم
هالیوود و سفیدشویی جنبش #MeToo
زنان سیاهطبقه کارگر مانند رزا پارکس در معرض تمایلات جنسی و نژادی مردان سفید بودند و غالبا مردان سیاه نیز از آنان محافظت نمیکردند. مقاله رزا پارکس- چه داستانی واقعی باشد و چه داستانی استعاری یا ترکیبی از هردو- او را در بطن تاریخ این آزارهای نژادی و جنسی قرار میدهد. تلاش عدهای برای بیاعتبار خواندن این نوشته یا مخفی کردن آن در زمان کشفش در سال ۲۰۱۱، نشانه تداوم مسئله قدرت و کنترل بدن زنان سیاه، تاریخ آنان و شیوه یادآوری ما از زنان سیاه قدرتمندی است که در جنبش مدرن حقوق مدنی، نقشهای رهبری داشتند.
بهار سال ۱۹۳۱، رزا پارکس ۱۸ ساله و مجرد بود. او به تازگی کالج ایالتی آلاباما را ترک کرده بود. پارکس درباره دلیل خود برای ترک کالج نوشته است: «فقر مانع من برای پرداخت شهریه و ادامه تحصیل شده بود.»[9] او برای تامین مخارج زندگی علاوه بر درآمد مادرش، خودش نیز باید کار میکرد. پارکس به عنوان «خدمتکار برای تمامی امور» در خانه یک خانواده سفید استخدام شد. دستمزد هفتگی ناچیز پارکس بابت این شغل و مراقبت شبانهروزی از بچه و خانهداری ۲۴ ساعته، ۴ دلار بود. او همچنین بابت اضافهکار میتوانست بین مبلغ ۵۰ سنت و لباسهای اضافه خانم سفیدپوست خانه، یکی را برگزیند. پارکس شبی پس از اتمام وظایف روزانهاش شامل خواباندن بچه، شستن ظرفها، تصمیم گرفت کمی استراحت کند. او نوشته است: «چقدر خسته بودم. پس از یک روز طولانی از شستن و پختن و بچهداری واقعا انتظار داشتم کمی استراحت کنم.» قرار بود رزا به اتاقش برود، روزنامه بخواند یا به رادیو گوش دهد که ناگهان کسی در آشپزخانه را زد. «سم» بود؛ کارگر سیاه خانه. سم گفت کتش را جا گذاشته و از رزا خواست آن را پیدا کند. رزا برای پیدا کردن کت سم رفت و وقتی برگشت سم آنجا نبود. به جای سم مرد قدبلند و سنگینوزن سفیدپوستی آنجا ایستاده بود.
پارکس این مرد سفید را «آقای چارلی» نامید. مرد سفید در آشپزخانه ایستاده بود و برای خودش یک لیوان ویسکی ریخت. رزا به او پیشنهاد داد که نوشیدنیاش را به اتاق نشیمن ببرد و منتظر صاحبخانههای سفید بماند. مرد نپذیرفت و به جای آن رزا را به نوشیدنی دعوت کرد. رزا دعوت او را نپذیرفت: «به او گفتم من ویسکی نمیخورم و نمیخواهم او در آشپزخانه باشد.» پارکس در ادامه نوشته است: «او به من نزدیکتر شد و دستش را روی کمرم گذاشت.» رزا پارکس ترسیده بود: «من به سرعت از جا پریدم. واقعا ترسیده بودم... داشتم از ترس میمردم.» مرد از رزا خواست «با او مهربان باشد» و به او وعده پول داد.
پارکس نوشته در آن لحظه فهمیدم سم من را فریب داده است. ماموریت او در واقع چیز دیگری غیر از برداشتن کتش بود. «احساس گرفتاری و درماندگی میکردم. من آسیب دیده بودم و از شدت خشم حالم بد شده بود.» پارکس، سم را دوستی قابلاعتماد میدانست اما حالا او را به عنوان یک «قواد» میدید. رزا پارکس درباره احساساتش در آن لحظه نوشته است: «احساس میکردم موجودی پست، برهنه و نانجیب هستم. در یک لحظه من دیگر دختر نوجوانی نجیب و دارای عزت نفس نبودم، بلکه فاحشهای بودم که خریداری شده بود تا به عنوان کالایی سیاه به مردی سفید عرضه شود.»
آقای چارلی مست و شهوانیتر شده و به همین دلیل رزا نگران جان خود شده بود. او میدانست پیکر ظریف و کوچکش با ۵۵ کیلو وزن و ۱.۵۸ متر قد در برابر مردی با ۱.۸ متر قد و ۹۰ کیلو وزن شانسی برای مقاومت ندارد. بیش از درشتهیکل بودن آن مرد، قدرتی که به واسطه نژاد، جنسیت و تاریخ در او تجسمیافته بود پارکس را می ترساند: «افکار پریشان متعددی به ذهنم هجوم میآوردند. قدرت او در برابر ضعف جسمانی من. سلطه مرد سفید و انقیاد ما سیاهان در طول تاریخ از دوران بردهداری تا دوران شبه-آزاد امروز.» او به خوبی میدانست مردان سفید میتوانند به زنان سیاه حمله کنند بیآنکه مجازاتی در کار باشد.
بیشک تاریخچه این قبیل برخوردهای بیننژادی در ذهن پارکس سنگینی میکرد: «من به مادربزرگ بیچاره مادرم فکر میکردم. کسی که به دنیا آمده بود و پرورش یافته بود تا خدمت کند و در نهایت صاحب فرزندی حرامزاده شد. حق او پایمال شد و با او بدرفتاری شد. هم بردگان سیاه از او سواستفاده کردند و هم ارباب سفیدش.» پارکس به یاد میآورد مادربزرگ مادرش، زیبایی نادری داشت. او خیاط ماهری بود که در جوانی مُرد. از او سه فرزند باقی ماند که بزرگترین آنها «سیلوستر ادواردز»، پدربزرگ رزا پارکس، بود. پارکس در دوران کودکی با خانواده پدربزرگش زندگی میکرد. او پوست شیریرنگ و موهای قهوهای صاف پدربزرگش را به یاد دارد که گواه پیشینه بیننژادی او بود.[10]
در این مقاله پارکس همزمان با اشاره به تجربیات شخصی خود به فقدان حق حاکمیت جنسی[11] زنان سیاه میپردازد و اینکه چگونه استانداردهای دوگانه جنسی و نژادی سفیدها، مردان سیاهی را که به جرایم بیننژادی متهم شدهاند، تحت تاثیر قرار میدهد. پارکس درباره اتفاقی که چند مایل دورتر از او در شهر اسکاتسبرا در ایالت آلاباما رخ داده بود نوشته است: «دولت ایالت آلاباما هر آنچه میتوانست کرد تا ۹ نوجوان سیاه را به مرگ به واسطه صندلی الکتریکی محکوم کند؛ پسران اسکاتسبرا[12] که به تجاوز به دو زن سفید محکوم شده بودند.»
پارکس در سایه گذشتهای بیرحم و در گیرودار تهدیدهای فعلی، به دعا متوسل شد: «خداوند نیروی من است، از چه کسی باید بترسم؟ خداوند نور من است، رستگاری من است، از چه کسی باید بترسم؟» پارکس در ادامه نوشته است: «ناگهان تمام ترسم با عزمی فولادین جایگزین شد. تصمیم گرفتم تا زمانی که نفس میکشم علیه این دشمن ترسناک ایستادگی کنم. میدانستم مهم نیست چه اتفاقی میافتد، من هرگز تسلیم توحش این مرد سفید نخواهم شد. من آماده مرگ بودم اما هرگز تسلیم نشدم. هرگز، هرگز، هرگز.»
زمانی که پارکس سخنرانی تندوتیز خود را علیه آقای چارلی آغاز کرد، وجودش مملو از احساس استحقاق و قدرت شد: «من برترپنداری نژاد سفید و قوانین مردان سفید را به او یادآوری کردم؛ قوانینی که با خطی پررنگ سیاهان و سفیدان را تفکیک میکنند. من بر اساس قانون در آن سوی خط خواهم بود.» او از نزدیک شدن به آقای چارلی سر باز زد و بر اصول اخلاقی، شان و احترام خود در برابر مردی تاکید کرد که به تعبیر پارکس «قانون اجازه نمیداد آن مرد با او ازدواج کند و به او احترام بگذارد.» پارکس اعتراض به چارلی و برترپنداری نژاد سفید در طول تاریخ را ادامه داد: «با کمترین لرزش صدا، درباره هرآنچه از رفتارهای غیرانسانی مردان سفید با سیاهان میدانستم به او گفتم. به او گفتم چقدر از همه مردان سفید بیزارم. به او گفتم هرگز نفرتم از مردان سفید چنان کم نخواهد شد که بتوانم با او کاری داشته باشم.»
پارکس چه در اتوبیوگرافی و چه در مصاحبههایش احساساتی مشابه را بیان کرده است. به عنوان مثال او گفته در زمان اولین دیدارش با ریموند پارکس در بهار سال ۱۹۳۱، چندان از او خوشش نیامد. این دیدار تقریبا همزمان با ماجرای آقای چارلی بوده است. پارکس درباره این دیدار گفته است: «به نظرم او زیادی سفید بود. من نسبت به مردان سفید احساس بیزاری میکردم.» در واقع به نظر میرسد رزا پارکس تنها زمانی از مردان سیاهی که پوست روشنتری داشتند خوشش میآمد که آنها حامی سیاستهای رادیکال رهاییبخش بودند. به عنوان مثال رزا پارکس تنها زمانی حاضر شد با ریموند ارتباط برقرار کند که فهمید او از اعضای موسس شعبه مونتگمری «انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان»[13] است، در جیب خود تپانچه حمل میکند و عضو شبکه زیرزمینی سیاهان رادیکال آلاباما است.[14] احتمالا دلیل گرایش رزا پارکس به مردان سیاه مدافع حقوق سیاهان مانند ریموند پارکس، به عشق و احترامش به پدربزرگش سیلوستر ادواردز مربوط بوده است. مردی که با خود اسلحه حمل میکرد، هوادار «مارکوس گاروی»[15] بود و به رزا آموخته بود که «یک آمریکایی آفریقاییتبار سربلند به سادگی نمیتواند رفتار بد هیچ کسی را بپذیرد.»[16] این میتواند دلیلی باشد بر اینکه چرا رزا پارکس در این مقاله با شدت و حرارت سم را به «قواد بودن» محکوم میکند. او در این مقاله نوشته است: «سم مالک من نبود. او حق نداشت من را بفروشد.» پارکس در ادامه با خشمی شدید و به تعبیر خودش با «خشمی سرد، بیرحمانه و کنترلشده» بیان میکند که «از سم به اندازه آقای چارلی متنفر بودم و حاضر نبودم روی صورت هیچ یک از آن دو تُف بیاندازم.»
پارکس علیرغم بیزاری از مردان سیاهی چون سم، بیشتر سخنان تند و آتشینش را برای «آقای چارلی» محفوظ نگه داشته بود. در سراسر این نوشته پارکس به تلاشهایش برای حفظ فاصله با آقای چارلی و واداشتن او به اینکه دست از سرش بردارد، اشاره میکند. پارکس توصیف کرده که چارلی او را تعقیب میکرده است. او با پریدن پشت مبلها یا جلوی میز، آشکارا از دستمالیکردنهای آقای چارلی میگریخت. پارکس نوشته است: «او نیازی به فکر کردن نداشت. زیرا این سگ کثیف و بیشرف، مردی سفید بود و من دختری فقیر، بیدفاع و رنگینپوست بودم که او میتوانست به من هجوم آورد.»
سرانجام رزا تصمیم گرفت دست از تلاش برای فرار بردارد. احتمالا فهمیده بود که هیچ نقطه امنی پیدا نخواهد کرد. او در خانه خانوادهای سفید، تنها بود و بعید بود بتواند در میان همسایهها کمکی پیدا کند. اگر از خانه میگریخت کجا میتوانست برود؟ و برای شغلش چه اتفاقی میافتاد؟ شغلی که در میانه رکود بزرگ برای او حیاتی بود. اگر کودک را تنها میگذاشت و از آن خانه میرفت چه میشد؟ او و خانوادهاش ممکن بود با چه عواقبی روبهرو شوند؟ فهم اینکه چه چیز باعث شد او تصمیم بگیرد از مقاومت دست بردارد، دشوار است. اما این کاری بود که او کرد و به نظر میرسد تسلیم او نتیجه داد. پارکس نوشته است: «من از لحاظ جسمی و عاطفی بسیار خسته و بیرمق بودم.» او روی صندلی نشست، روزنامهای برداشت و به آقای چارلی گفت: «اگر میخواهد او را بکشد و به بدنی بیجان تجاوز کند، مختار است.» اما «تا زمانی که زندهام به تنهایی بر باورم ایستادگی میکنم. مهم نیست چند مرد سیاه به او اجازه داده باشند به هر حال این کار درست نیست. برای من اهمیتی ندارد اگر آنها (مردان سیاه) را در برابرم جمع کنی... جواب من هنوز هم نه است!»
رزا پارکس در انتهای مقالهاش نوشته است: «سرانجام آقای چارلی فهمید پاسخ من نه است، نهای خیلی محکم و بدون تردید. او گفت دیگر بیش از این مرا آزار نخواهد داد.» آقای چارلی کنار او نشست و رزا بلند شد و روی صندلی دیگری نشست: «نمیخواستم او را ببینم. از دیدن او حالم بد میشد.» پارکس روزنامه را گشود و جلوی صورتش گرفت؛ طوری که چهره چارلی را نبیند و سپس شروع به خواندن کرد.
تجربه رزا پارکس جزئی از تاریخچهای دیرینه و بیرحم است. چندین دهه است که زنان آمریکایی آفریقاییتبار به طور خصوصی و عمومی درباره آزار جنسی و خشونت نژادیِ جنسیشدهای سخن میگویند که در دوران بردهداری و پس از آن خود و عزیزانشان بهطور روزمره با آن مواجه بودند. در سال ۱۹۸۲ نویسنده معتبر واشنگتن دیسی، مدرس و فعال اجتماعی «آنا جولیا کوپر»[17] گفت: «دختران رنگینپوست جنوب آمریکا در میان دامها و گرفتاریهایی زندگی میکنند که مردان سفید طبقه فرودست برای آنان ایجاد کردهاند.»[18] یک سال بعد آنا جولیا کوپر در نمایشگاه جهانی کلمبیا در شیکاگو تجاوز مردان سفید به زنان ودختران سیاه را محکوم کرد و بر کشمکشهای صبورانه، دردناک و خاموش مادران برای بدست آوردن مالکیت بدن دخترانشان گواهی داد.[19] آموزشگر بزرگ و اصلاحجو، «فانی بریر ویلیامز»[20] نیز نظرات کوپر را تایید کرد. او در مقابل مخاطبان سفید و سیاه حاضر در سالن سخنرانی شیکاگو از «واقعیت شرمآوری که او دائما نامههایی از زنان بیپناه جنوب دریافت میکند» سخن گفت: «کسانی که کمک میخواهند تا برای دخترانشان کار پیدا کنند تا آنها را از کارکردن به عنوان خدمتکار در خانههای ]سفیدوستان[ در جنوب محافظت کنند چرا که در غیر این صورت نمیتوانند از هتک حرمت و تحقیر در امان بمانند.»[21] در سال ۱۹۱۲ ایندیپندنت[22]، هفتهنامه وابسته به طرفداران جنبش الغای بردگی، سرمقالهای منتشر کرد که در آن فردی با نام مستعار «پرستار سیاه» نوشته بود «پاکدامنی زنان رنگینپوست در جنوب هیچگونه محافظت و حمایتی ندارد.»[23]
همانند نوشته رزا پارکس درباره «آقای چارلی»، «پرستار سیاه» نیز خطرات و تهدیدهایی را توصیف کرد که کارگران خانگی سیاه در خانههای سفیدها تجربه میکنند؛ از دستمزد پایین و ساعات کاری طولانی (از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب) تا سوءاستفادههای روانی، جسمانی و جنسی. پرستار سیاه از کارش اخراج شده بود زیرا به گفته خودش از اینکه شوهر مادام او را ببوسد سر باز زده بود. همچنین همسرش هنگام مقابله با آن مرد سفید بازداشت و جریمه شد. قاضی پیامی روشن داشت: «این دادگاه هرگز سخن یک کاکاسیاه[24] علیه یک مرد سفید را نمیپذیرد.» این اولین باری نبود که چنین اتفاقی رخ داد. پرستار سیاه نوشته است: «من داستانهای مشابهی شنیدهام که بارها و بارها برای دوستانم تکرار شده است. من اعتقاد دارم تقریبا همه مردان سفید انتظار دارند در مواجهه با خدمتکاران زن رنگینپوست، آزادیهایی ناروا داشته باشند. این توقع تنها مربوط به پدران نیست بلکه در بسیاری از موارد پسران نیز چنیناند.»
درک این تاریخچه و چگونگی جان سالم به در بردن، کنار آمدن، تحمل کردن و درگیری با آزار جنسی و ترور نژادیِ جنسیشده به بخشی از فرآیند اجتماعیشدن زنان سیاه و در نتیجه مبارزه آنان برای رهایی در جنوب تفکیکنژادیشده تبدیل شده است. روایت رزا پارکس به همان میزان که آسیبپذیری او را در برابر این هراسها و تهدیدها آشکار میکند، از مقاومت او نیز پرده برمیدارد. همچنین این روایت نشاندهنده مقاومت احتمالی زنانی دیگر در موقعیتهای مشابه است. بنابراین مقاله رزا پارکس به همان میزان که اظهارنامهای شخصی است، نمونهای از مقاومتی جسورانه و احترامبرانگیز است که میتواند در کارزاری گستردهتر برای حقوق مدنی و انسانی بهکارگرفته شود.
اگرچه تصویر عمومی از پارکس اعتراض او به تبعیض نژادی را به کنشی فردی فرو میکاهد اما او زندگی خود را وقف چیزی کرد که «حسن جفریز»[25]، تاریخدان، آن را «حقوق آزادی» مینامد.[26] پارکس پیش از شروع جنبش تحریم اتوبوسهای مونتگمری (۱۹۵۶-۱۹۵۵) یک سازماندهنده باتجربه بود. او غرور نژادی و مقاومت در برابر برترپنداری نژاد سفید را در دامان پدربزرگش آموخت. پارکس در خانهای پرورش یافت که در آن تاریخ سیاهان گرامی داشته میشد. خانواده او به دفاع شخصی مسلحانه باور داشتند. در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ او و همسرش در کنار یکدیگر در مبارزات مربوط به پرونده پسران اسکاتسبرا حضور داشتند. آنها همچنین در خانه کوچکشان در مونتگمری میزبان کارگاههای ثبتنام رایدهندگان بودند. بسیار پیشتر از ماجرای اتوبوس، پارکس در نتیجه بیش از یک دهه فعالیت در شاخه محلی و ایالتی انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان، جنبش برادری باربران ماشینخواب[27] و دیگر گروههای مبارز، در مرکز جنبش حقوق مدنی در آلاباما قرار گرفته بود.[28]
مهمتر از همه ۱۰ سال پیش از آغاز جنبش تحریم اتوبوسها، رزا پارکس کارزاری برای کمک به دفاع از زنان سیاهی به راه انداخت که مورد آزار یا تجاوز مردان سفید قرار گرفته بودند. به عنوان مثال وقتی او باخبر شد که گروهی از مردان سفید «ریسی تیلور»[29]، مادر آمریکایی آفریقاییتبار و زارع سهمگیر، را در ابویل در ایالت آلاباما در پاییز سال ۱۹۴۴ ربوده و به او تجاوز کردهاند، تحقیقات در این باره را آغاز کرد. پس از دیدار با تیلور و یادداشتبرداری از اظهارات او، پارکس و تندروترین فعالان مونتگمری- رهبران کارگری، گروههای زنان و سازماندهندگان اجتماعی- «کمیته عدالت برابر برای خانم ریسی تیلور» را تشکیل دادند و کارزاری به راه انداختند که شیکاگو دیفندر[30] آن را «قویترین کمپین عدالت برابر» در آن دهه خواند.[31]
پارکس به عنوان منشی در شاخه مونتگمری انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان، از سال ۱۹۴۳ تقریبا درباره همه موارد خشونت نژادی و جنسی در آلاباما در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ یادداشتهایی دارد. او میدانست آنچه برای ریسی تیلور رخ داده در جنوب تفکیکنژادیشده اتفاق نامعمولی نبود. «موارد بسیاری از خشونت سفیدها علیه سیاهان وجود داشت. اتفاقاتی رخ میداد که بیشتر مردم هرگز چیزی دربارهاش نمیشنیدند.»[32] در واقع از دوران بردهداری تا وضعیت نسبتا بهتر قرن بیستم، مردان سفید زنان سیاه را ربوده و به آنان تجاوز میکردند و اغلب نیز از مجازات مصون میماندند. آنان زنان و دختران سیاه را با وعده کار ثابت و دستمزد بهتر فریب داده و از خانه دور میکردند، سپس در محل کار یا در زمان رفتوآمد به خانه، محل کار یا مدرسه به آنان حمله میکردند. در اتوبوس، تراموای شهری و دیگر فضاهای عمومی آنان را تحقیر جنسی میکردند یا مورد تهاجم جنسی قرار میدادند. به نظر میرسد آنچه در مونتگمری رخ میداده به اندازهای گسترده بوده که «روی ویلکینز»[33]، مدیر اجرایی انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان آن را «پروندههای سکس» بنامد.[34] رزا پارکس اغلب در مرکز هر فعالیت و سازماندهی برای دفاع از زنان سیاه و به محاکمه کشاندن متجاوزان قرار داشت.
در سال ۱۹۴۶ رزا پارکس همکاری خود را با «ای.دی. نیکسون»[35]، فعال سیاه برجسته در مونتگمری آغاز کرد. نیکسون سراسر زندگیاش با فعالیت در جنبش برادری باربران ماشینخواب و انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان سپری شد و به واسطه این فعالیتها در کارزاری برای افشاگری درباره تجاوز دستهجمعی چند افسر سفید پلیس به دختری سیاه با رهبران ملی سیاهان مانند «ای. فیلیپ راندولف»[36] ارتباط پیدا کرده بود. این افسران، دختر ۱۶ ساله زنی سیاه را ربوده و به او تجاوز کردند. زیرا مادر آن دختر از دستور یکی از افسران در اتوبوس سرباز زده بود.[37] سه سال بعد در بهار سال ۱۹۴۹، فعالان آمریکایی آفریقاییتبار و رهبران اجتماعشان برای دفاع از «گرترود پرکینز» بسیج شدند. گرترود پرکینز زن سیاه ۲۵ سالهای بود که دو افسر سفید پلیس در مونتگمری او را ربودند و به او تجاوز کردند. «کمیته شهروندان برای گرترود پرکینز» اعتراضی عمومی برای مطالبه تحقیقات و دادرسی در زمینه تجاوز به گرترود پرکینز به راه انداخت.[38] تلاشهای این کارزار در نهایت به جلسه استماع با حضور هیئت منصفه منجر شد و روحانیان مسیحی سیاه را از گرایشهای مختلف برای اولین بار در کنار هم جمع کرد. در سال ۱۹۵۱ «سم گرین»، بقالی سفیدپوست، در مونتگمری به نوجوان سیاهی به نام «فلوسی هاردمن» تجاوز کرد. فلوسی در خانه سم گرین پرستار بچه بود. پس از آنکه هیئت منصفه تماما سفید به بیگناهی گرین رای دادند، فعالان اجتماعی سیاه کمپین تحریم بقالی گرین را، که اغلب مشتریانش سیاه بودند، به راه انداختند. تنها پس از چند هفته پارکس و همکارانش با قرمز کردن وضعیت بقالی گرین، خودشان حکم گناهکاری او را صادر کردند. موفقیت این تحریم بسیار مهم بود. این پیروزی قدرت بالقوه تحریم به عنوان ابزاری برای برقراری عدالت را برجسته کرد.[39]
بسیاری از سفید در مونتگمری ترجیح دادند چشم بر این اعتراضات ببندند. به ویژه متصدیان اتوبوسهای شهری که هر روز مسافران سیاه را مورد بیرحمی قرار میدادند. در مونتگمری اتوبوسها نه تنها تفکیک نژادی شده بودند بلکه اغلب بستر وقوع خشونتهای نژادی بودند. در کنار بیاحترامیهای هرروزه قوانین «جیم کرو»[40] مانند پرداخت کرایه از در جلوی اتوبوس و ورود به آن از در عقب برای سیاهان، آمریکاییهای آفریقاییتباری که سفیدها آنان را صندلیهایشان بلندشان میکردند، بازداشت میشدند یا مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند یا حتی ممکن بود کشته شوند. از ِآنجایی که زنان سیاه طبقه کارگر که اغلب کارگر خانگی بودند، تقریبا ۷۰ درصد مسافران اتوبوسهای شهری مونتگمری بودند، اغلب در معرض این حملات جنسی و نژادی قرار میگرفتند.[41]
زنان سیاه شکایت میکردند که راننده اتوبوسها به آنان توهینهای جنسی و زننده میکنند، آنان را بیدلیل لمس میکنند و آزار فیزیکی میدهند. زنی به یاد میآورد زمانی که در گوشهای منتظر بود راننده اتوبوس او را آزار جنسی داد: «در حالی که ایستاده بودم، در حین رانندگی آلتنمایی میکرد. در حد مرگ ترسیدم.» زن سیاه دیگری به یاد می آورد که رانندگان اتوبوس «با زنان سیاه چنان خشن برخورد میکردند که گویی ما نوعی حیوان هستیم.»[42]
این خشونتها، خشم و غضب آمریکاییهای آفریقاییتبار را تشدید کرد؛ به ویژه کارگران خانگی و کارگران روزمزدی که ساعتها سرپا مانده بودند تا برای سفیدها آشپزی، شستوشو و اتو کنند. «تمام زندگیات در حال کار باشی تا زندگی را برای سفیدها آسان کنی اما وقتی باید با وسایل نقلیه به خانه برگردی، از داشتن جای برابر محروم شوی.» پارکس معتقد بود بدرفتاری در اتوبوس به این معنی است که «وجود ما تنها برای رفاه و آسایش مردان سفید است. ما باید بپذیریم که از انسان بودن محرومیم.»[43] آزار و خشونت امثال «آقای چارلی» چه در اتوبوس چه در خیابان چه در خانه سفیدها بخشی کاملا آشنا از تجربه زن سیاه بودن در مونتگمری، آلاباما و کل کشور آمریکا بود.
تجربه رزا پارکس از خشونت نژادی و آزار جنسی احتمالا نقش کاتالیزگر را در فعالیتهای ضدتجاوز او داشته است و به فعالیتهای اکتیویستی او به نمایندگی کسانی دیگر که خشونتهای مشابه را متحمل شدند، معنا میدهد. واقعیتی که او درباره جدال خود با «آقای چارلی» در طول دهه ۱۹۵۰ نوشته است- در دورانی که راننده اتوبوسها، پلیسها و کارمندان سفید آزاد بودند تا بدون ترس از مجازات به زنان سیاه حمله کنند- نشان میدهد که چرا جنبش بایکوت سیاهان، مسئله حفاظت از تمامیت جسمانی و کرامت زنان سیاه را مرکزیت بخشیده بود. اگر به اظهارات زنان سیاه گوش دهیم، درمییابیم که جنبش تحریم هرگز تنها درباره صندلیهای تفکیکشده نبود: این جنبش درباره حق تحرک آزادانه بدون لمسهای نامناسب و ناخواسته، آزارهای جنسی و نژادی یا حملات فیزیکی بود.
بنابراین رزا پارکس حداقل از سال ۱۹۴۴ و از زمان مشارکت در پرونده ریسی تیلور روی موضوعات آزار جنسی و خشونت جنسی-نژادی کار میکرد و درباره آن با همکاران فعالش صحبت میکرد. احتمالا حالا عمق احساسات او درباره موضوعات و چرایی آن مشخص شده باشد. سکوت عمومی رزا پارکس درباره داستان خود، نشاندهنده درک عمیق و ظریف او از موقعیت متزلزل خود به عنوان زنی سیاه است. پارکس همچنین به خوبی درک کرده بود چه کسی آنچه را او بیان کرده خواهد شنید و چه کسی از گوش دادن امتناع خواهد کرد اما با روایت تجربه شخصی خود، در برابر میراث انقیادی نژادی و جنسی مقاومت کرده که میکوشد زنان سیاه را خاموش کند تا داستانهایشان از آزار و تجاوز را در پستوها پنهان نگه دارند.
پارکس در کنشها و نوشتههایش میکوشید این خشونت را نمایان و فضایی برای زنان فراهم کند تا روایاتشان شنیده شوند. او همچنین در تلاش بود بستری برای زنان و اجتماعات سیاه فراهم شود تا بتوانند از هم محافظت کنند. پارکس در اتوبیوگرافیای که با همکاری «جیم هاسکینز»[44] نوشته است، مانند مقالهاش درباره «آقای چارلی» توضیح داده که مادربزرگ مادرش به بردگی گرفته شده و بازمانده یک تجاوز بیننژادی بود و پدربزرگش «سیلوستر ادواردز» حاصل آن رابطه اجباری بود. سیلوستر ادواردز به دختران و نوههایش آموزش داد که درباره مردان سفید به طور ویژهای محتاط باشند.[45] این درسی بود که در زندگی رزا بارها و بارها تکرار شد؛ زمانی که او شاهد حملات مردان سفید به دختران و زنان سیاه بود و علیه این آزارها و تهاجمها فعالیت میکرد؛ از پرونده ریسی تیلور در سال ۱۹۴۴ تا جنبش «آزادی جوآن لیتل»[46]، ۳۰ سال پس از آن. او همچنین برای دفاع از مردان سیاهی که متهم به تجاوز به زنان سفید میشدند فعالیت میکرد. پارکس به درستی فهمیده بود چنان که «تیم تایسون»[47] مورخ بیان کرده «گذرگاه جنسی پرتردد میاننژادی، به طور آشکاری یکطرفه علامتگذاری شده است.»[48]
در سال ۲۰۱۱ حراج گرنسی یک بخش کوچک اروتیک از این مقاله را سرهمبندی کرد. هدف آنها تلاش برای درک، آموزش یا آگاهیبخشی عمومی درباره زندگی و پیشینه رزا پارکس، عاملیت شخصی او یا مبارزه دیرینه زنان سیاه برای آزادی در ایالات متحده نبود. آنها تنها به دنبال فروش مجموعه بودند. در واقع آنان بیشتر از مقاومت رزا پارکس بر عملی تاکید داشتند که آن را «تقریبا تجاوز» میخواندند. آنها بیشتر بر خود پارکس به مثابه یک شبه-قربانی تاکید داشتند (به هر حال این یک «تقریبا تجاوز» بود) تا بر بیاعتنایی او به درخواستهای مردان سفید و برترپنداری نژاد سفید و دفاع مهمش از شأن و احترام زنان سیاه. احتمالا این محافظان تصویر پارکس- کسانی که اغلب از جایگاه نمادین او به عنوان مادر دوستداشتنی و آرام جنبش حقوق مدنی سود میبرند- کوشیدند صحت و اعتبار این مقاله زیر سوال ببرند؛ زیرا بسیار میترسیدند این مقاله ایماژ عمومی رزا پارکس را درهمشکند. این مقاله ممکن بود باعث مورد تردید قرار گرفتن پاکی و خلوص او به عنوان نماد ادغام و آشتی نژادی شود و احتمالا توانایی آنان در بهرهبرداری از تصویر مردمی و شهیدگونه پارکس را به عنوان «زنی که نشست بنابراین همه ما توانستیم برخیزیم» محدود کند.
ما هرگز نخواهیم فهمید رزا پارکس این مقاله را اتوبیوگرافی در نظر گرفته بوده یا استعاری، به عنوان داستانی که باید مخفی بماند، یا روایتی که باید علنی شود. در یک سند دستنوشته در مجموعه بایگانی شده پارکس، او مردد است که چه چیزهایی را بیان کند و چه چیزهایی را پنهان باقی نگه دارد: آیا ارزش دارد که مسائل خصوصی مربوط به زندگی گذشته آشکار شود؟ «آیا زمانی که حقایق زندگی من گفته شوند مردم همدردی خواهند کرد یا بدبین خواهند بود؟ آیا نتایج این افشاگری مضر است یا مثبت؟»[49]
پاسخ قطعی نداریم، اما روایت اولشخص از خشونتهای نژادیِ جنسیشده نسبت به زنان جوان سیاه طبقه کارگر بسیار نادر است. همچنین این مقاله را یکی از مهمترین چهرههای تاریخی درقرن بیستم نوشته است. همین امر موجب میشود این نوشته نه تنها مهم، بلکه حیاتی تلقی شود. داستانهای زنان سیاه اغلب در اسناد تاریخی به چشم نمیخورند اما بخشهایی از تاریخ این زنان را گاهی میتوان در اسناد قضایی، سخنرانیها و نامههای فعالان زن و در صفحات روزنامههای آمریکاییهای آفریقاییتبار یافت. همچنین بخشهایی از این تاریخ را میتوان در سنتهای شفاهی جست؛ آنچه مادربزرگها به دخترانشان و خالهها به خواهرزادههایشان میگویند؛ هشدارهای دوستان به یکدیگر درباره خطراتی که در فضاهای سفیدپوستان انتظار آنان را میکشند.
ما هنوز هم تاریخچه هراس و بیاحترامی روزمرهای که زنان و دختران سیاه در جنوب آمریکا و با وجود قوانین «جیم کرو» متحمل میشدند، چگونگی مقاومت زنان سیاه در برابر این آزارها (البته اگر میتوانستند) و چگونگی بهبودیافتنشان از ترومای این خشونتهای جنسی و نژادی را (البته اگر میتوانستند بهبود یابند) به طور دقیق نمیدانیم و مستندات جامعی در این زمینه نداریم. نامرئی بودن این زنان در اسناد تاریخی و بیاعتنایی ما نسبت به داستانهای مقاومت آنان که به طور عمومی بیان شدهاند، نشان از بیقدرتی تاریخی زنان سیاه و محرومیت آنان از حقوق اجتماعی به عنوان شهروند و انسان در ایالات متحده دارد. انقیاد این زنان امروز نیز ادامه دارد.
با این حال ما به واسطه همین شهادتنامهها و اسناد قطعهقطعه، میتوانیم تاریخی نو از مقاومت، کنشگری و عاملیت زنان سیاه در مبارزه برای رهایی و کرامت انسانی بنویسیم. دستکم میتوانیم تاریخی را بهتر درک کنیم که اکنون تصور میکنیم به آن اشراف داریم.
این نوشته نسخه بازبینیشده مقالهای طولانیتر است که نخستین بار در سال ۲۰۱۷ در کتاب «U.S. Womens’s History: Untangling the Theards of Sisterhood» منتشر شده است.
نویسنده: دنیل مکگوایر[50]
برگردان: مهتاب محمودی
منبع: Verso Books
[1]رُزا پارکس (با نام انگلیسی: Rosa Parks زاده ۴ فوریه ۱۹۱۳ - درگذشته ۲۴ اکتبر ۲۰۰۵) زنی آمریکایی آفریقاییتبار و از فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا بود. پارکس در سال ۱۹۵۵ از دادن صندلیاش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. اقدام اعتراضآمیز او علیه قوانین جدایی نژادی نقطه آغاز نمادین جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا قلمداد میشود.
[2] Rosa Parks, handwritten essay c. 1950s or early 1960s, Scanned Document II-A-1; “Sample Documents from the Rosa Parks Archive,” Guernsey’s Auctioneers, copy in author’s possession.
[3] Ula Ilnytzky, “Rosa Parks essay appears to discuss rape attempt,” The Seattle Times, July 29, 2011.
[4] Darlene Clark Hine
[5] Culture of Dissemblance
[6] Darlene Clark Hine, “Rape and the Inner Lives of Black Women in the Middle West,” Signs 14:4; Summer 1989: 912.
[7] هریت جیکوبز (Harriet Jacobs) نویسنده آمریکایی آفریقاییتبار قرن نوزدهم و از چهرههای سرشناس جنبش الغای بردهداری است. ارباب هریت که پزشکی سفیدپوست بود او را آزار جنسی میداد و تهدید میکرد فرزندان هریت را میفروشد. هریت از اربابش گریخت و پس از هفت سال زندگی مخفیانه توانست نیویورک برود. او در نیویورک به عنوان پرستار بچه در خانه نویسنده محبوب آن زمان، ناتانیل ویلیز، استخدام شد. کرنلیا همسر ویلیز که بر خلاف شوهرش مخالف بردهداری بود با هریت رفتاری دوستانه داشت. پس از گذشت ۱۷ سال از فرار جیکوبز ارباب محل زندگی او را پیدا کرد و برای بازگرداندن او به طور قانونی به سراغش آمد. با این حال کرنلیا ویلیز آزادی جیکوبز را خرید. جیکوبز در دوران اقامتش در منزل ویلیزها زندگینامه خود را با نام «وقایع زندگی یک دختر برده» نوشت. این کتاب هماکنون به عنوان یکی از آثار کلاسیک آمریکا شناخته میشود. او همچنین پس از فرار از کارولینا (جایی که برده بود) با فعالان حقوق زنان و جنبش الغای بردهداری آشنا شد و خود به چهرهای موثر در این جنبش تبدیل شد.
[8] آیدا بل ولز بارنت ( Ida Bell Wells-Barnett) مشهور به آیدا ب.ولز نویسنده زن آمریکایی سیاه، فعال جنبش حق رای زنان و از نخستین رهبران جنبش حقوق مدنی در آمریکا بود.
[9] Jeanne Theoharis, The Rebellious Life of Mrs. Rosa Parks (Boston: Beacon Press, 2015), 10.
[10] Rosa Parks with Jim Haskins, Rosa Parks: My Story (New York: Penguin, 1992), 15.
[11] sexual sovereignty
[12] پسران اسکاتسبرا ۹ نوجوان سیاه ۱۳ تا ۱۹ ساله بودند که در سال ۱۹۳۱ به تجاوز به دو زن سفید در واگن قطاری در نزدیکی اسکاتسبرای آلاباما متهم شده بودند. رسیدگی به پرونده این نوجوانان در جوی ملتهب برگزار شد. محاکمه هر یک از این نوجوانان یکروزه به پایان رسید. اگرچه شواهد پزشکی نشان میداد به این دو زن تجاوز نشده است اما پسران اسکاتسبرا همگی گناهکار شناخته شده و به مرگ با صندلی الکتریکی محکوم شدند. با پیگیری فعالان اجتماع سیاهان و حزب کمونیست آمریکا، دیوان عالی به دلیل محرومیت غیرقانونی متهمان از حق مشاوره حقوقی، محکومیت و مجازات مرگ آنان را باطل کرد. پس از ابطال حکم یک هیئتمنصقه تماما سفید مجددا این نوجوانان را محکوم کرد. از پرونده پسران اسکاتسبرا به عنوان یکی از نمونههای مشهور و تاریخی بیعدالتی علیه سیاهان در نظام قضایی آمریکا یاد میشود.
[13] National Association for the Advancement of Colored People (NAACP)
[14] Parks with Haskins, Rosa Parks, 55–60.
[15] مارکوس گاروی (Marcus Garvey) فعال سیاسی سیاه جامائیکایی بود که جنبشی برای بازگرداندن سیاهان از آمریکا به آفریقا بهوجود آورد.
[16] Douglas Brinkley, Rosa Parks (New york: Penguin, 2000), 23, 27; Parks with Haskins, Rosa
Parks, 31.
[17] آنا جولیا کوپر (Anna Julia Cooper) نویسنده، مربی، جامعهشناس و فعال آزادیخواه سیاه آمریکایی بود.
[18] Anna Julia Cooper, A Voice from the South (Xenia, OH: Aldine Printing House, 1892), 24–25.
[19] Paula Giddings, When and Where I Enter: The Impact of Black Women on Race and Sex in America (New York: Morrow, 1984), 31.
[20] Fannie Barrier Williams
[21] Giddings, When and Where, 84–85; Estelle Freedman, Redefining Rape: Sexual Violence in
the Era of Suffrage and Segregation (Cambridge: Harvard University Press, 2013), 119.
[22] The Independent
[23] A Negro Nurse, “More Slavery at the South,” The Independent, January 25, 1912, 196–200.
UNC-CH digitization project, Documenting the American South, see:
http://docsouth.unc.edu/fpn/negnurse/negnurse.html
[24] مترجم کاکاسیاه را به عنوان معادل فارسی Nigger در نظر گرفته است. این واژه در زبان انگلیسی برای تحقیر نژادی سیاهان استفاده میشود.
[25] Hasan Jeffries
[26] See Hasan Jeffries, Bloody Lowndes: Civil Rights and Black Power in Alabama’s Black Belt (New York: NYU Press, 2009), 4.
[27] Brotherhood of Sleeping Car Porters
[28] Danielle L. McGuire, At the Dark End of the Street: Black Women, Rape, and Resistance—a New History of the Civil Rights Movement from Rosa Parks to the Rise of Black Power (New
York: Vintage, 2011).
[29] Recy Taylor
[30] the Chicago Defender
[31] Fred Atwater, “$600 to Rape Wife? Alabama Whites Make Offer to Recy Taylor Mate!” Chicago Defender, January 27, 1945.
[32] Parks with Haskins, Rosa Parks, 94.
[33] Roy Wilkins
[34] Timothy B. Tyson, Radio Free Dixie: Robert F. Williams and the Roots of Black Power, (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1995), 109.
[35] E. D. Nixon
[36] A. Philip Randolph
[37] E.G. Jackson, “Attack Case Drags On; No Arrests Made,” Alabama Tribune, April 22, 1949.
[38] “Rape Cry Against Dixie Cops Falls on Deaf Ears,” Baltimore Afro-American, April 9, 1949, 1.
[39] Case 2, folder IV, box 30 and 14, Martin Luther King Jr. Papers, Howard Gotleib Archival Research Center, Boston University, Boston, Massachusetts; J. Mills Thornton, Dividing Lines: Municipal Politics and the Struggle for Civil Rights in Montgomery, Birmingham, and Selma, (Tuscaloosa: University of Alabama Press, 2002), 30; See also Montgomery Advertiser, February 15, 22, March 1, May 24, June 7, 1951.
[40] منظور قوانین تفکیک نژادی در جنوب آمریکا موسوم به قوانین جیم کرو است.
[41] See for example, Lamont H. Yeakey, “The Montgomery, Alabama Bus Boycott 1955–56”, Ph.D. diss. (Columbia University, 1979); “Incidents and Complaints—Transportation Department, Race Question … Birmingham Electric Company’s Transportation System,” Cooper Green Papers, Department of Archives, Birmingham Public Library, Birmingham, Alabama; Thomas Gilliam, “The Montgomery Bus Boycott of 1955–56,” in The Walking City: The Montgomery Bus Boycott, ed. David Garrow (Brooklyn: Carlson Pub., 1989), 198.
[42] William H. Chafe, Raymond Gavins, and Robert Korstadt, eds. Remembering Jim Crow: African Americans Tell About Life in the Segregated South, (New York: The New Press, 2001), 9; Stewart Burns, Daybreak of Freedom: The Montgomery Bus Boycott, (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1997), 70.
[43] Earl and Miriam Selby, Odyssey: Journey Through Black America (New York: Putnam, 1970), 54.
[44] Jim Haskins
[45] Parks and Haskins, Rosa Parks, 15.
[46] جوآن لیتل (Joan Little) زن آمریکایی آفریقاییتبار در سال ۱۹۷۴ حین دفاع از خود نگهبان سفید زندانی در کارولینای شمالی را به قتل رساند. این نگهبان به لیتل در سلولش تجاوز کرده بود. جنبش آزادی جوآن لیتل سرانجام نتیجه داد و او تبرئه شد.
[47] Tim Tyson
[48] Tyson, Radio Free Dixie, 94.
[49] Emmarie Huetteman, “Who Rosa Parks Was, Not Just What She Meant,” New York Times, February 5, 2015.
[50] Danielle McGuire