پس از دههها فعالیت، آیا میتوان صنعت خدمات غذایی را برای تغییرات گسترده آماده کرد؟
«ربکا فرانک» به دلیل امتیازاتی که در صورت ورود به صنعت خدمات غذایی به دست میآورد، وارد این حرفه شد؛ مزیتهایی چون سفر رفتن، به مدرسه رفتن و تشخیص بهتر در مورد اینکه پس از آن میخواهد چه کاری انجام دهد. او پس از تجربههای کوتاه در مشاغل مختلف در شهر نیویورک از جمله کار کردن در یک بار، در یک خانه استیک و رستوران یک آشپز معروف، نهایتا سه سال پیش به عنوان یک بارتندر در بروکلین شروع به کار کرد. اندکی پس از آغاز کار، مدیرش به او گفت مراقب میزان آبی که سر کار مینوشد باشد، چرا که مشتریان مرد در راه دستشویی به او دستدرازی خواهند کرد. و آنها واقعا این کار را انجام دادند؛ به طوری که بارها او را به سمت خود کشیدند یا در حالی که کلمات آزاردهنده بر زبان میآوردند او را در آغوش کشیدند. فرانک میگوید: «حداقل یک بار در هر شیفت شخصی حرفی کاملا نامربوط و زننده را در گوشم زمزمه میکرد.» شخصی به او گفته بود که هر شب درباره او رویاهای جنسی میبیند. مشتری دیگری به او گفت اگر او را به خانهاش ببرد با او چه خواهد کرد؛ او بسیار مصر بود به طوری که فرانک مجبور بود هر شب از هر شش نگهبان بخواهد او را بیرون بیندازند، هرچند که نهایتا بیفایده بود.
فرانک میگوید: «او همیشه آنجا بود، همیشه مرا آزار میداد و به من زل میزد.» او میگوید: «من به او به دروغ گفتم که ازدواج کردم چون به نظر میرسید تنها راهی است که باعث میشود از آزارم دست بکشد.» آزار برای ماهها به طول انجامید؛ آن مرد تنها وقتی که با یک مشتری مرد دیگر به صورت فیزیکی درگیر میشد، بار را ترک میکرد. شبی، یک مشتری معمولی که فرانک او را مثل دوست پنداشته بود، پیشنهاد داد تا او را از محل کار به خانه برساند. فرانک گفت: «اما او بعد از اینکه من را به خانهام رساند، مرا به زور بوسید.» فرانک هم او را پس زد. در هفتههای بعد هم او پس از بسته شدن بار همیشه آنجا وقت میگذراند و منزجرکنندهترین حرفها را در گوش فرانک زمزمه میکرد، اینکه چقدر علاقمند است با او رابطه جنسی داشته باشد و اینکه نمیتواند از فکر کردن به او دست بکشد. او پیامهایی را برای فرانک میفرستاد با این مضمون که عکسهای اینستاگرامش چطور او را از نظر جنسی تحریک میکند.
سوءاستفاده و آزار، تاثیر منفی خود را بر فرانک گذاشته و به او آسیب رسانده بود. فرانک میگوید: «صرفنظر از اینکه چند بار اتفاق افتاده باشد، این کار هر بار آدم را خلع سلاح میکند.» تاثیرات منفی این آزارها تمام بدن او پر از کهیر و موهای ضخیم و پر پشتش نازک شده بود. فرانک میگوید یک بار که در حال پیادهروی به سمت محل کار بوده است- در حالی که تمام آنچه که برایش اتفاق افتاده را به یاد میآورد- یک حمله وحشتناک تمام عیار علیهاش اتفاق میافتد به طوری که قادر به نفس کشیدن نبود و دستها و پاهایش بیحس شده بود. او میگوید: «هیچ کاری نمیتوان کرد.» در حالی که بخش منابع انسانی یا شخص خاصی هم برای گزارش مشکلات در محل کارش وجود نداشت. فرانک ادامه میدهد که «مسائلی از این دست بسیار رایج است؛ ما آنها را همواره تجربه میکنیم مخصوصا وقتی که در این صنعت مشغول به کار هستیم.»
فرانک ادامه میدهد: «هیچ یک از اینها الزاما مربوط به رابطه جنسی نیست بلکه تماما درباره قدرت است. آنها لزوما با این کار ارضا نمیشوند، بلکه میخواهند به ما نشان دهند که چقدر کوچک و ناچیز هستیم و بدنهایمان به خودمان تعلق ندارد. حتی مجرای گوشمان نیز متعلق به ما نیست.» فرانک نگران بود که صحبت کردن در این مورد امنیت او را حتی از این نیز کمتر کند. وقتی که او بالاخره درباره این حوادث با صاحبان بار صحبت کرد، آنها گفتند به مشتریان تذکر خواهند داد اما این ممکن است باعث تشدید این رفتار شود. فرانک میگوید: «من همیشه خود را در این شرایط مییافتم که این شخص حرفهایی منزجرکننده به من زده و من احساس بدی دارم، اما آیا اینکه به دیگران بگویم و آنها به این شخص منتقلش کنند وضعیت من را بدتر خواهد کرد؟ آیا این کار شغل من را سختتر میکند؟ آیا امنیت من را کمتر میکند؟ آیا در این صورت نوع دیگری از توهین و سوءاستفاده را تجربه خواهم کرد؟ ما دائما در حال سبک و سنگین کردن این موارد هستیم؛ نه تنها سنجیدن اینکه کدام مبارزه ارزش جنگیدن را دارد، بلکه این که کدام مبارزه برای جنگیدن امنتر است.»
فرانک مخصوصا به دلیل درآمدی که میتوانست از این شغل کسب کند _ شبی 400 تا 500 دلار و گاه به لطف انعامهایی که دریافت میکرد تا 700 دلار _ احساس میکرد که گیر افتاده است. او میگوید: «من نمیخواهم که این مردان زندگیام را کنترل کنند، اما در عین حال آنها تا حدی این کار را میکردند. در این بار اگر یک مشتری مزاحم را بیرون کنید، دیگر هیچ مشتریای نخواهید داشت.» نهایتا فرانک شغلش را ترک کرد، هر چند پس از آن نیز گاه و بیگاه شیفتهایی را در آن بار کار میکرد. هنوز هم حتی بازگشت به آن محله میتوانست باعث حمله اضطرابآور در او شود. او اکنون روزها در بار دیگری در بروکلین مشغول به کار است و میگوید از نظر مالی کاملا ضربه خورده است. حالا انعامهایش معمولا در طول روز به طور قابل توجهی کمتر است اما او با آزار و اذیت بسیار کمتری مواجه میشود. او میگوید: «در واقع احساس میکنم که دوباره خودم را دوست دارم.»
این مخمصهای است که اکثر زنانی که در بارها و رستورانها مشغول به کار هستند خود را در آن گرفتار میبینند: این مشاغل امنیت شغلی نسبتا خوبی دارند، محیطی پویا و آزاد دارند و حتی میتوانند درآمد قابل توجهی داشته باشند اما اغلب این فرهنگ و این درآمد به تحمل آزار و اذیت جنسی گره خورده است. آزار و اذیت جنسی واقعیت زندگی بسیاری از زنان در عرصه اقتصاد است و حدود 60 درصد از آنان میگویند که تجربهاش کردهاند. اما صنعت خدمات غذایی، به خودی خود عرصهای جداگانه را تشکیل میدهد. در مصاحبهها با The nation بسیاری از افراد باتجربه در این صنعت، با این سوال که چگونه این آزار و اذیتها را توصیف یا با توجه به فراگیری آن اصلا از کجا آغاز کنند، دست و پنجه نرم میکنند. (برخی از زنانی که داستان آنها را در ادامه تعریف خواهد شد، برای حفظ حریم خصوصی صرفا با نام کوچک مورد اشاره قرار گرفتهاند.) تقاضای صحبت در این باره از آنها مثل این بود که از ماهی بخواهیم آب را توصیف کند. برای کسانی که به ما شام و شیرینی میدهند این یک روش زندگی است.
سازمان غیر انتفاعی و اتحادیه «فرصتهای رستورانها» یا ROC در نظرسنجی سال 2014 از 688 نفر از کارکنان فعلی و سابق رستورانها دریافت که حدود 80 درصد آنان توسط همکاران یا مشتریها مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. دو سوم از باقی افراد نیز اذعان کردهاند که توسط مدیران مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. 60 درصد از کارکنان زن و کارکنان ترنس بیان کردهاند که آزار و اذیت جنبه آزاردهنده زندگی شغلی روزانه آنان بوده، در حالی که حدود یک سوم گفتهاند که لمس شدن به صورت ناخواسته و نامناسب یک اتفاق شایع بوده است. نظرسنجی سال 2016 از زنانی که در صنعت فستفود شاغل بودهاند نشان میدهد که 40 درصد آنان رفتارهای جنسی نامطلوب را در محل کارشان تجربه کردهاند.
در مطالعهای که اخیرا صورت گرفته است، 76 زن جوان در صنعت غذا و نوشیدنی، در طول سه ماه 226 مورد آزار و اذیت جنسی را گزارش کردند. طی سالهای 2005 تا 2015 صنعت خدمات تغذیهای و هتلداری شامل بارها، رستورانها و فست فودها، مسئول بیشترین آزار و اذیت جنسی در بخش خصوصی بوده که توسط «کمیسیون فدرال برابری فرصتهای شغلی» به ثبت رسیده است. صنعت خدمات غذایی دارای مجموعه عواملی است که امکان ایجاد آزار و اذیت جنسی را تقویت میکند؛ از جمله جوانان زیادی را به کار میگیرد به طوری که کارکنان جوان _ گاه نوجوان _ اغلب سرپرست و مسئول مدیریت آن هستند، کارکنان دیگر نیز حتی ممکن است نسبت به حقوق خود آگاه نباشند. اغلب کارکنان صنعت خدمات غذایی را نیز مهاجران تشکیل میدهند که نسبت به سوءاستفاده آسیبپذیرترند. همچنین کارکنان در این صنعت به راحتی استخدام یا اخراج میشوند. شرایط کار هم میتواند کاملا تکراری باشد و این از جمله عواملی است که ریسک مواجهه با رفتار نامناسب را بیشتر میکند. الکل به راحتی و به صورت رایگان در دسترس است و کارکنان اغلب تا دیر وقت و پس از کار با یکدیگر وقت میگذرانند.
عامل دیگری که مختص این حرفه است، اتکای بسیار کارکنان بر گرفتن انعام است که هم مشتریان و هم همکاران را به شیانگاری زنان ترغیب میکند. اما علیرغم طبیعت سرکش و غیرقابل کنترل سوءاستفاده، همچنان دلایلی برای خوشبینی وجود دارد؛ چرا که در شرایطی که تحمل عمومی نسبت به آزار و اذیت جنسی به طور چشمگیری کاهش یافته است، وکلای کارکنان صنعت خدمات غذایی افراد باتجربه در این حرفه، برای اقدام در چندین جبهه شامل تغییرات گسترده فرهنگی، حقوقی و سیاسی ثابت قدم شدهاند تا بتوانند این صنعت را از نو شکل دهند.
بیشتر بخوانید:
اجتماعیسازی امنیت، اتحادیهسازی کار
مبارزه با آزار جنسی ضرورت جنبشی طبقه کارگر است
«ونسا فلمینگ» به عنوان دانشجو در رستورانی یونانی در ویرجینیا مشغول به کار بوده و مدیرش به او گفته است که چگونه لباس بپوشد و چگونه رفتار کند. او میگوید: «یک بار که شلوار پوشیده بودم در دردسر افتادم چرا که باید شلوار کوتاه میپوشیدم.» همچنین ادامه میدهد: «هالووین شده بود و من لباس مخصوص پوشیده بودم، رئیسم به طور جدی از من خواست که جلوتر از همه بایستم چرا که لباسی جذاب بر تن داشتم.» ظاهر مشخص میکرد چه کسی جلو بایستد و چه کسی نه. فلمینگ میگوید: «من ارتقا گرفتم چون زیباتر بودم؛ شیفتهای بهتری در بار کوکتل گرفتم چون زیباتر بودم.» او همچنین میگوید: «این انتظار وجود دارد که ما مردان را راضی نگه داریم و به خواستههایشان تن دهیم؛ ما صرفا یک ابژه جنسی هستیم و برای دلربایی کردن و لذت مردان آنجاییم. طرز تفکر آنها این بود که شرایط همین است که هست؛ یا با آن کنار میآیی یا کار را ترک میکنی، چون مشاغل خدماتی بیارزشند و کارکنان آن نیز بیارزش و حقیرند.»
در اکثر ایالتها، در صورتی که انعام کارکنان و بارتندرها بتواند تفاوت حقوقشان را با حداقل دستمزد فدرال جبران کند، حقوق کمتری به آنها پرداخت میشود. دستمزد پایه فدرال برای کارکنانی که انعام میگیرند 2.13 دلار به ازای هر ساعت است، درصورتی که برای سایر کارکنان 7.25 دلار است. بنابراین انعامی که مشتریان میدهند تاثیر بسیاری بر درآمد کارکنان دارد. بر اساس گزارش اخیر سازمان غیر انتفاعی «پروژه ملی حقوق کار» انعامها 60 درصد درآمد کارکنان و بیش از 50 درصد درآمد بارتندرها محسوب میشود. «آنا دونل» با 6 سال تجربه خدمت به عنوان گارسون در رستورانهای سطح بالای میسیسیپی و ایلینوی _ میگوید: «وقتی شما برای انعام کار میکنید، مجبورید مردم را راضی و خوشحال نگه دارید و نمیتوانید به این دلیل که مشتری حرف ناپسندی به شما زده است، نوشیدنی را روی سرش خالی کنید. ۲۰ درصد انعام همان چیزی است که شما با آن زندگی خود را میگذرانید.»
این مسئله درآمد کارکنان برای اداره زندگیشان را شدیدا به میل و هوس مشتریان وابسته میکند. ROC دریافته است که احتمال تجربه آزار و اذیت جنسی برای زنان شاغل در رستورانها، که در ایالاتی زندگی میکنند که کارفرمایان مجازند به انعامبگیران حقوق کمتری دهند، دو برابر احتمال این تجربه در 7 ایالت دیگر است که به همه کارکنان حقوق یکسانی میدهد. وابستگی کارکنان به انعام نه تنها آنها را نسبت به آزار و اذیت از طرف مشتریان آسیبپذیر میکند بلکه احتمال سوءاستفاده همکاران را نیز بالا میبرد.
اولین تجربه پیشخدمتی ماری در شیفت شب یک رستوران در ماساچوست بود. در ماه اول، آشپز بارها از او میخواست که با هم قرار بگذارند. ماری میگوید: «من درخواست او را رد کردم؛ البته با ملایمت و مهربانی و امیدوار بودم که همین پاسخ کافی باشد.» اما کافی نبود. یک شب، آشپز از او درخواست بوسه کرد و ماری نپذیرفت. آشپز مچ او را گرفت و به زور به پشت آشپرخانه که یک سردخانه داشت کشاند. او در حالی که بر بوسه اصرار میکرد سعی داشت تا ماری را به داخل سردخانه بکشاند. این حادثه زمانی به پایان رسید که ماری توانست بازوی خود را از دست او جدا کند. ماری میگوید: «آن حادثه بسیار ترسناک بود. من به مدیرم گفتم که چه اتفاقی افتاده است؛ به نظر رسید که از این اتفاق منزجر شده است اما خشمگین نشد.» ماری مجبور شد به همکاریاش با آشپز ادامه دهد و آشپز نیز برای آزار و اذیتی که مرتکب شد هیچ عواقبی ندید. او میگوید: «هیچ فرآیند انضباطیای در آن رستوران وجود نداشت.»
از آن پس ماری با موجی از متلکها، سوتها و اظهارنظرها در مورد بدن و جذابیتش و حتی شایعاتی در مورد زندگی جنسیاش رو به رو شد؛ مثلا همکاران او را به سمت خود میکشیدند یا یک نفر گردن او را بوسیده بود. او میگوید: «آشپزها این کارها را زمانی انجام میدهند که میخواهند بشقاب غذا را تحویل دهند. آنها مانع این میشوند که غذا را بر سر میزها ببرید و زمانی که میخواهید بشقاب را بگیرید دستتان را میگیرند و سعی میکنند آن را لیس بزنند.» اگر کسی این رفتارهای بد را گزارش میکرد، آشپزها با خراب کردن عامدانه سفارش آنها تلافی میکردند. ماری میگوید: «در نتیجه این کار ما پولی که از مشتریان دریافت میکنیم را از دست میدهیم چرا که ما متکی به دریافت انعام هستیم.» او میگوید: «شما نه تنها گوش به فرمان مشتری هستید، بلکه هر کسی که اطراف شماست بر شما سلطه دارد.»
ماری نمیتوانست کاری انجام دهد که شغلش را به خطر اندازد. او میگوید: «شما هر کاری که برای پرداخت قبوض و تامین مخارج زندگی باید انجام دهید را انجام میدهید. آیا شما ترجیح میدهید دستتان را در معرض خطر لیس زده شدن قرار دهید یا خود را در معرض اخراج شدن؟» وضعیت دشواری که ماری دارد یک الگوی مشترک است. «سارو جایارامان» یکی از مدیران ROC میگوید: «وقتی به شما گفته میشود که خود را به یک شیء و کالا برای مشتریان تبدیل کنید، شما تبدیل به یک شی برای همه افراد آن رستوران میشوید.»
اشتغال به مهمانداری در ضیافتها در هتلی در شیکاگو به مدت 14 سال، برای «پاوییل» شغلی ثابت و راهی برای تامین مخارج زندگیاش فراهم کرده بود. اما او در این مدت با آزار و اذیت جنسی مداوم از طرف مشتریان دست و پنجه نرم میکرد. او میگوید: «یا نیشگون گرفته میشدم یا دعوت به قرار میشدم. مشتریان دور کمر من را به زور میگرفتند، بارها باسن من توسط آنها لمس شده و بارها من را بوسیدهاند.» مشتریان احساس میکردند حق انجام این کارها را دارند. پاوییل میگوید: «هنگامی که به عنوان گارسون از آنها پذیرایی میکنم، من را یک خدمتکار میبینند. آنها پولهای زیادی برای بلیتهایشان پرداخت کردهاند (برای برنامههای مختلف هتل) و حدس میزنم که گمان میکنند این هم جزئی از امکانات و برنامههای هتل است.»
پاوییل ادامه میدهد: «تقریبا مثل این است که این هم بخشی از شرح وظایف شغلی است.» اینکه «شما توسط مهمانان مورد آزار و اذیت جنسی قرار خواهید گرفت.» او اضافه میکند: «از این نظر رویدادهای اجتماعی مثل عروسیها یا جشن سال نو بدترین هستند.» پاوییل اغلب سعی میکرد زمان این شیفتها مرخصی بگیرد. زمانی که شب سال نو نزدیک میشد، پاوییل سعی میکرد خود را از لحاظ ذهنی برای روشهای مختلفی که احتمال داشت مورد آزار و اذیت قرار بگیرد آماده کند. او همچنین با مشکلات دیگری که در صنعت رستوران رایج است مواجه میشد: فقدان سیاستها و پروتکلهای لازم برای مقابله با آزار و اذیت جنسی و عدم مجرایی مناسب برای گزارش آزار و اذیتها. حتی مدیری که پاوییل را استخدام کرده بود نیز او را مورد آزار و اذیت قرار داده بود، به همین دلیل هم او هیچ وقت برای درخواست کمک به سراغ مدیرش نمیرفت.
مدیران دیگر نیز که اکثرا مرد هستند نیز به بیان پاوییل در این قضیه مشکلی نمیبینند. او میگوید: «آنها مسئله را به این شکل میبینند که مهمان خوشحال است و ما باید هر کاری از دستمان بر میآید انجام دهیم تا او را خوشحال نگه داریم.» در نتیجه اگر او تلاش کند خودش جلوی آزار و اذیت را بگیرد، باید ریسک انتقام و تلافی را به جان بخرد. او میگوید: «اگر من چیزی به مشتری بگویم و او آن را بد برداشت کند، میتواند نظری منفی بنویسد یا ایمیلی حاوی شکایت ارسال کند و در این صورت من یا اخطار میگیرم یا اخراج میشوم.»
سیل آزار و اذیتها انقدر بیامان و بدون وقفه است که پاوییل تقریبا به آن عادت کرده است. او میگوید: «اینگونه است که آدم از خود میپرسد، واقعا چه مشکلی وجود دارد؟» او ادامه میدهد: «یک جورایی گفتن آن سخت است، چرا که به نظر میرسد این مسئله دائمی است، انگار که بخشی از شغل است.»
الن براوو، رئیس موسسه ارزشهای خانواده در محل کار میگوید مشکل اصلی این نیست که کارکنان نمیدانند آزار و اذیت نادرست است، بلکه مشکل این است که هیچکس به شما نمیگوید لازم نیست آن را تحمل کنید. هیچکس به شما نمیگوید که باید چه کاری در مورد آن انجام دهید و تجربه من این است که مردم نمیدانند باید با آزار و اذیت چه کنند.
گزارش آزار و اذیت جنسی برای زنان مهاجر حتی میتواند ریسک و خطر بیشتری داشته باشد؛ زنانی که وضعیت شهروندی نامشخصی دارند و آنها که انگلیسی زبان مادریشان نیست. در صنعت رستوران بیش از 20 درصد کارکنان مهاجر هستند که حدود 10 درصد از آنان مدارک معتبر مهاجرت را ندارند. در صنعت مهمانداری و گردشگری که شامل بارها و رستورانها نیز میشود، حدود یک چهارم کارمندان لاتین هستند. «فابیانا سنتوس» و «مارتا رومرو» میگویند در سالهایی که در رستوران مک کورمیک و اشمیک در بوستون، مشغول به کار بودند _ سنتوس حدود 14 سال و رومرو 5 سال _ سوء استفاده همه جا همراه آنان بود. سنتوس که مترجمی همراهش داشت به زبان اسپانیایی میگفت: «آزار و اذیت جنسی دائمی بود و هر روز و همواره جریان داشت. آنجا محیطی پرتنش، کثیف و ناخوشایند بود و در آن ترس و وحشتی مداوم برقرار بود.»
رومرو که هم به همراه مترجم صحبت میکرد، میگوید: «احساس میکردم که یک کالا هستم، احساس بیارزشی داشتم. احساس میکردم این واقعیت که یک زن لاتین هستم هم در این قضیه موثر است.» گاهی اوقات حتی سوءاستفاده مردان متوجه نژاد سنتوس بود، به طوری که میگفتند زنان برزیلی جذابیت جنسی خاصی دارند. یک بار زمانی که رومرو داشت شرابها را در انبار سر و سامان میداد، یکی از سرپرستها وارد انبار شد و او را به دام انداخت. او شروع به لمس پستانهایش کرد و تنها زمانی دست از این کار کشید که سر و کله همکار دیگری در آنجا پیدا شد. یک روز بعد از ظهر که سنتوس داشت برای رفتن آماده میشد، در حالی که داشت برنامه زمانی را مرور میکرد، یکی از همکاران به پشت سر او آمد و پستانهایش را لمس کرد. هر دوی آنها میگویند دیگر موارد مشابه بسیاری بودهاند که آنها توسط همکارانشان لمس شدهاند. سنتوس این موارد را به مدیر کل گزارش کرد و به او گفته شد که به آنها رسیدگی میشود، اما هرگز این اتفاق نمیافتد.
در عوض، کارکنان زن رستوران «ارتباطی صمیمانه و خواهرانه» شکل دادند، شمارههایشان را رد و بدل کردند و گوشیهای خود را در دسترس قرار دادند تا در مواقع نیاز به هم دسترسی داشته باشند. در سال 2015، گروهی از زنان به کمیسیون برابری فرصتهای شغلی شکایت کردند. کمیسیون اخیرا تصدیق کرده است که برای اثبات اینکه آن زنان به دلیل جنسیتشان مورد تبعیض قرار گرفتهاند، «دلایل کافی و منطقی» وجود دارد و در دسامبر گذشته، سنتو و رومرو به همراه سه زن لاتین دیگر که در آن رستوران مشغول به کار بودند، علیه رستوران مککورمیک و اشمیک طرح دعوی کردهاند. وقتی که درباره این شکایت از رستوران سوال شد،
«جنت مککی» کارشناس امور حقوقی این رستوران اظهار داشت که «این شرکت از کارکنان بد مصون نیست. پس از اطلاعرسانی به بخش منابع انسانی شرکت در سال 2015، این بخش فورا تحقیقات خود را آغاز کرد و پس از رسیدن به نتیجه بیدرنگ اقدام به رسیدگی به اوضاع کرد؛ از جمله اخراج کارگر ظرفشور که مقصر اصلی شناخته شده بود. حتی مطرح کردن این ایده که شرکتی که سه سال پیش بلافاصله تحقیقات را آغاز و کارمند خاطی را اخراج کرده گناهکار است، صرفا برای کمک به شور و هیجان امروز جنبش علیه آزار جنسی است. دادخواستی که توسط وکلا نوشته شده است چیزی بیش از تلاش برای رسیدن به پول نیست و شرمآور است که رسانهها این را نمیبینند.»
حتی شرکتهای خدمات غذایی که در آنها ارتباط با مشتری محدودتر است، نیز منشا آزار و اذیت جنسی هستند. ماریا میگوید اولین تجربهاش در فستفود قطعا آخرین تجربه او خواهد بود. او به کار نیاز داشته و یکی از دوستانش پیشنهاد میکند که برای یک رستوران فست فود درخواست کار بفرستند. اولین برخورد او با آزار جنسی حین کارآموزی و توسط همان مدیری رخ داد که او را به کار معرفی کرد. او به زبان اسپانیایی و همراه با مترجم گفت: «او دقیقا پشت سر من ایستاده بود، احساس میکردم که خیلی نزدیک است و نمیتوانستم تمرکز کنم؛ بسیار حواسپرتکن بود.»
اوضاع با شروع کار و پیش رفتن آن هیچ تغییری نکرد. سپس یک همکار دیگر نیز اضافه شد. ماریا میگوید موارد زیادی بودند که با شروع کار آغاز شدند و تا زمانی که کار را ترک کرده بود هم متوقف نشدند. دو مرد دیگر بارها جلوی مشتریان درباره بدن او و لباسهایش اظهارنظر کردند. با وجود تلاشهای ماری برای پس زدن آن دو، آنها همواره تلاش کرده بودند تا او را لمس کنند. زمانی که شیفت کارش تمام میشد، با وجود التماسها و گریههایش سعی میکردند مانع رفتن او شوند.
سوءاستفادههای مداوم از لحاظ روانی به او آسیب زده بود. ماریا میگوید: «شبها که میخواستم فروشگاه را ترک کنم خیلی میترسیدم. میترسیدم که مدیر دنبالم کند. او به اطلاعاتی از جمله اینکه کجا زندگی میکنم دسترسی داشت.» ماریا میخواست گزارش کند که چه اتفاقی برایش افتاده است اما با توجه به اینکه مدیرش بالاترین سمت را در رستوران داشت نمیدانست به کجا مراجعه کند. او میگوید: «نمیدانستم به چه کسی بگویم یا داخل شرکت به کجا گزارش کنم.» آنچه مسئله را پیچیدهتر میکرد این بود که ماریا عمدتا به زبان اسپانیایی صحبت میکرد، که به گفته خود به این معنی بود که آگاهی محدودی نسبت به حقوق خود دارد. در نهایت ماریا نیز کار خود را بدون اینکه واقعا جایگزینی برایش داشته باشد، ترک کرد. او میگوید: «من از آزار و اذیتها خسته شده بودم، نگران امنیت شخصیام بودم و بیش از این نمیتوانستم آن کار را انجام دهم.» اما این به معنای دست کشیدن از درآمدی بود که خانوادهاش به آن وابسته بودند. ماریا پس از آن کار نکرد؛ او و دو فرزندش مجبور شدند که صرفا به درآمد همسرش تکیه کنند. او به هر حال در مورد یک چیز مطمئن است و آن اینکه «نمیدانم در چه صنعتی کار خواهم کرد، اما قطعا دیگر در صنعت فستفود کار نخواهم کرد.»
آزار و اذیت جنسی شایع در فستفودها بیشتر به دلیل نیروی کار جوان است که در فضای کوچک جا داده میشوند. گیلیان توماس، وکیل کارمندان ارشد طرح حقوق زنان اتحادیه آزادیهای شهروندی آمریکا و وکیل سابق دادگستری در کمیسیون برابری فرصتهای شغلی، میگوید: «لمس کردنهای ناخواسته و غیر ضروری بسیاری وجود دارد.» او درباره زمانی که با کمیسیون همکاری داشته میگوید: «داستانهای زیادی درباره گیر انداختن زنان در اتاق تعویض لباس میشنیدیم، درباره اینکه مردان آلت خود را نشان میدادند، زل میزدند، دستدرازی میکردند، خودشان را به دیگران میمالیدند و این کارها بعضا تا تجاوز هم پیش میرفت.»
عدم تعادل و برابری در قدرت نیز در فستفودها زیاد است. توماس میگوید: «برای جوانان، رنگینپوستها و مهاجران ممکن است فستفودها تنها مکان برای کار کردن باشند و به همین دلیل در این فضا آسیبپذیری بیشتری وجود دارد.» او میگوید: «مدیران بر برنامه زمانی شما سلطه دارند، کنترل میکنند که شما چند ساعت کار میکنید که در واقع به این معناست که چند غذا را آماده کردهاید.» این عدم تعادل در اختیارات نه تنها منجر به سوءاستفاده میشود بلکه صحبت کردن درباره آن را برای زنان دشوار میکند. اما بسیاری از عواملی که در فستفودها منجر به آزار و اذیت جنسی میشوند مثل فضای کاری باریک و تنگ، سرعت کار، فقدان پروتکلهای منابع انسانی شفاف و هرچه که از لحاظ ذهنی اتفاق میافتد، با رستورانهای مجهز مشترک است، همانطور که تجربیاتی از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن توسط همکارانی وجود دارد؛ یعنی همان کسانی که باید هوای شما را میداشتند.
زمانی که امی در 20 سالگی تنها و مستقل زندگی کردن را آغاز کرد، در رستورانی خانوادگی در شهر کوچکی در ویرجینیا مشغول به کار شد. او میگوید: «برای زمانی که جوان هستید و تجربه زیادی ندارید مشاغل خدماتی گزینه مناسبی هستند و راحت به دست میآیند. من هم به درآمد نیاز داشتم.» مدت کوتاهی پس از اینکه او استخدام شد، با یکی از آشپزها به یک مهمانی رفت. اما امی نمیخواست که رابطهشان از این فراتر برود و وقتی که روز بعد آشپز از او خواست که قرار بگذارند، درخواستش را رد کرد. امی میگوید وقتی که چند بار دیگر نیز درخواستش را رد کرده «او از این رو به آن رو شد به طوری که از نه شنیدن من بسیار عصبانی شد.» امی ادامه میدهد: «او هر روز به من طعنه میزد و چیزهایی میگفت مانند اینکه، تو فکر میکنی که خیلی از من بهتری؟ تو یک خودپسند هرزهای؛ تو فکر میکنی از من بهتری و برای همین است که نمیخواهی با من رابطه جنسی داشته باشی؟»
امی اضافه میکند که «فقط یادم میآید که هر روز که سر کار میرفتم میدانستم که قرار است چنین حرفهایی بشنوم. این باعث شده بود که از سر کار رفتن متنفر شوم.» این تنش تا ماهها ادامه پیدا کرد. سپس یک روز امی باید میرفت تا از سردخانه پشت رستوران سس بردارد. امی میگوید: «او پشت سرم آمد و در را پشت سرمان بست.» او در حالی که صدایش میلرزید ادامه داد: «کلماتش را دقیق به خاطر ندارم، اما چیزی با این مضمون میگفت که «قرار است آنچه میخواهم را به من بدهی، من دیوانه این هستم – قرار است به زانو در بیایی و آنچه میخواهم را به من بدهی» امی یادش میآید که اینگونه جواب داده است که اگر کاری به او داشته باشد سسها را روی او میریزد و همه خواهند فهمید که چه کرده است. بعد از این او منزجرانه به من نگاه کرد و گفت: «من به هر حال داشتم شوخی میکردم» و رفت.
این اتفاق کاملا او را به هم ریخته بود. امی در واقع از یک تجاوز جنسی نجات یافته بود و این آسیب را شدیدتر میکرد. امی میگوید: «من در آن سردخانه درهم شکستم.» او میگوید: «این اتفاق تلخ و همه آنچه تجربه کرده بودم این احساس را به من میداد که راه نجاتی ندارم.» او میترسید اگر رفتار آشپز را گزارش دهد، از آنجایی که مردم آنها را در حال بوسه در مهمانی دیده بودند، کسی حرفش را باور نکند. او میگوید: «فقط یادم میآید که سردخانه را ترک کردم، چشمهایم را با پیشبندم پاک کردم و سر کارم برگشتم، مگر چه کار دیگری میتوانستم انجام دهم؟»
امی برای چند هفته کوتاه دیگر نیز در آن رستوران کار کرد، اما بعد از اینکه آشپز به طعنه زدن و متلک گفتن به او ادامه داد، تصمیم گرفت که کارش را ترک کند. او میگوید: «من همان موقع از کار بیرون آمدم؛ میدانستم که دیگر نمیتوانم آن محیط را تحمل کنم.» اما این مسئله همچنین به معنای این بود که او دیگر درآمدی ندارد؛ او برای اولین بار در زندگیاش دچار بدهی شد. در نهایت نیز در رستوران دیگری مشغول به کار شد.
هشتگ من هم بعضی از ستارگان عرصه غذا را از پا در آورده است: آشپزهای مشهوری مثل ماریو بتلی و جان بش، کن فریدمن رستوراندار مشهور، سرآشپر چارلی هالوور و حتی جرمی توکر موسس قهوهفروشی سانفراسیسکو. اما هنوز هم لازم است که به رستورانهای بدون سرآشپزهای ستاره نفوذ کند؛ جایی که هم مشتریان و هم کارکنان با سوءاستفاده دست و پنجه نرم میکنند.
راهحلها اما همچنان وجود دارند. آنچه برای شروع مهم است آگاهی به این نکته است که تمامی این موارد در گام اول غیرقانونی هستند؛ از جمله آزار و اذیت توسط مشتریان. توماس میگوید: «در ماده 7 لایحه حقوق مدنی مصوب 1964 که آزار و اذیت جنسی را غیرقانونی اعلام کرده است، به خوبی تصریح شده است که مسئولیت جبران هرگونه آزار و اذیت جنسی توسط هر سوم شخصی بر عهده کارفرماست.» اگر کارفرما از آزار و اذیت توسط مشتری اطلاع داشته یا متعارفا انتظار برود که اطلاع داشته باشد و کاری برای رفع آن انجام ندهد، این کارفرما مسئول شناخته میشود. کمیسیون برابری فرصتهای شغلی از برخی مشاغل به دلیل آزار و اذیت مشتری شکایت کرده است.
در سال 2016، یکی از کارمندان شرکت کاستکو پس از اینکه هیئت منصفه فدرال این شرکت را به دلیل عدم محافظت از وی در برابر آزار و اذیت مشتریان محکوم کرد، 250 هزار دلار غرامت دریافت کرد. به رسمیت شناختن این مسئولیت باید موجب تغییر فرهنگ این صنعت شود. توماس میگوید: «یکی از راهحلهای تمامی این مسائل اندکی فاصله گرفتن از این فرهنگ رایج در رستورانها و صنعت مهمانداری است که همیشه حق با مشتری است.» رستورانها در حال حاضر قوانینی دارند در مورد امتناع از سرو الکل برای کسانی که مست هستند یا امتناع از دادن سرویس به کسانی که پیراهن یا کفش نپوشیدهاند. توماس اشاره میکند: «آنها خطوط و چارچوبهای بسیاری را مشخص کردهاند. یکی از چیزهایی که باید مشخص شود، زمانی است که مشتری کارکنان را مورد آزار و اذیت قرار میدهد.»
این به ویژه از این نظر صادق است که هزینههای عدم اقدام در این زمینه میتواند بسیار زیاد باشد. دفاع در برابر اقدام حقوقی هزینهبر است. «شای فلدبلوم» یکی از اعضای کمیسیون برابری فرصتهای شغلی از کسب و کارها میخواهد آگاه باشند که این کمیسیون چه از لحاظ اطلاعرسانی و آموزش و چه از لحاظ اجراء همواره حمایتگر است. کمیسیون نمیتواند مستقلا اقدام به بازرسی یا کنترل رستورانها کند. اما میتواند بر اساس گزارشهای ناشناسی که به دستش میرسد اقدام و پیگیری کند. به بیان فلدبلوم اگر جنبش هشتگ me-too کارمندان را تشویق کند تا شکایات خود را به کمیسیون ارائه دهند «احتمال اینکه رستوران با کمیسیونی مواجه شود که امکان بالقوه شکایت از آنها را دارد افزایش مییابد.» او میگوید: «برخورد فعالانه و آیندهنگرانه با آزار و اذیت در برابر مبلغی که باید برای گرفتن وکیل بپردازید بسیار کمهزینهتر است. برای یک کارفرما/مالک این نباید تحلیل هزینه- فایده دشواری باشد.»
«جردن گلیسون»، یک شرکت تولید مشروبات الکلی را، در ایندیاناپلیس با موضعی روشن و صریح نسبت به آزار و اذیت تأسیس کرد: «چنانچه شخصی حرف توهینآمیزی به کارکنان بزند یا موجب ناراحتی آنها شود، به او اخطار داده میشود و اگر همچنان به آزار و اذیت هر شخصی ادامه دهد بیرون انداخته خواهد شد.» اخیرا سیاست او در عمل نیز به وقوع پیوست. زمانی که یک مشتری به یکی از کارکنان زن گفته بود: «دوست دارم به سینهات زل بزنم.» از مشتری خواست که تمام کند اما وقتی مشتری امتناع کرد، کارمند او را بیرون انداخت. گلیسون معتقد است که این سیاست عدم تحمل به صرفه است. او خاطرنشان کرد: «اگر کسی از شما شکایت کند، شما میلیونها دلار بدهکار خواهید شد.»
هزینه دیگری که کارفرمایان باید در نظر بگیرند، هزینهای است که به دلیل خروج نیروها از محیط کار آزاردهنده و جایگزینی نیروها متحمل میشوند. این صنعت اغلب کارمندانش را کماهمیت و قابل جایگزین شدن میداند، به همین دلیل هم کارفرمایان با این فرض که کارمند ناراضی به راحتی قابل جایگزینی است نسبت به ادامه آزار و اذیت بیتفاوت هستند. در حالی که تغییر و تبدیل نیروها یک زیان اقتصادی است به طوری که هزینه جایگزینی هر کارمند معادل یک پنجم حقوق پرداختی به اوست.
چند سال پیش زمانی که کریستف هیل در یک رستوران شریک بود، یکی از مدیران ارشد مرتکب سوءاستفاده و آزار و اذیت و انواع بدرفتاریها شد. رستوران او به سختی میتوانست کارمندان جدید را با سرعت متناسبی که رفتن کارمندان پیشین را جبران کند، استخدام کند. پس از اینکه مدیر برکنار شد، رستوران کاهشی بیسابقه را در نرخ جایگزینی کارکنان تجربه کرد. هیل میگوید: «از آن زمان ما به مدت 18 ماه کارمند جلوی پیشخوان استخدام نکردیم. این ثابت کرد که چگونه نرخ جایگزینی کارکنان ما مستقیما به عملکرد این یک شخص مرتبط بود.»
برخی از کارکنان نمیپذیرند که آزار و اذیت در صنعت آنها بدون پاسخ بماند. نیواورلئان از جمله شهرهایی است که دارای بیشترین تعداد بار نسبت به جمعیت خود است و «کارولین ریشتر »از آنجایی که تجربه کار در یکی از این بارها را دارد، با فضای آزار و اذیت در آنجا آشناست. در یکی از بار و رستورانها یک شاگرد آشپز مرتبا راجع به سینههای او نظر میداده است. اما این فقط در مورد همکاران نبود؛ یک شب که او بیرون از محل کار با یکی از مشتریهای همیشگی برخورد کرد، مشتری به او گفت: «امشب میخواهم با تو بخوابم.» ریشتر ابتدا سعی کرد آن را شوخی به حساب آورد اما مشتری تمام شب سعی کرد ریشتر را متقاعد کند که با او به خانهاش برود. بعد از اینکه ریشتر تصمیم گرفت تاکسی بگیرد مشتری او را دنبال کرد. ریشتر میگوید: «او مرا به دیوار هل داد، به من دست زد و از ترقوه تا چشمهای من را لیس زد.» نهایتا ریشتر توانست او را از خود دور کند و آنجا را ترک کند.
ریشتر به مدیرش گفت که چه اتفاقی افتاده است و از او خواست که دیگر به آن مشتری سرویس ندهد و اگر هم مجبور شد پشت بار تنها نباشد، او میگوید: «در پاسخ به من گفته شد که واقعبین نیستم و درخواستم برای ممنوع کردن ورود آن مشتری به رستوران از سر احساسات و هیجانزدگی است.» به جای آن مدیر پیشنهاد داد که از مشتری خواسته شود برای او نامه عذرخواهی بنویسد. نهایتا مدیر پذیرفت که ورود مشتری به بار را ممنوع کند، اما ظاهرا فراموش کرد چون ریشتر چند وقت بعد آن مشتری را در حالی که سعی داشت او را لمس کند دید. او میگوید: «فهمیدن این واقعیت که این مسئله در ذهن مدیرم اولویت نداشت ناراحتکننده بود، این که دیگران این مسئله را بیاهمیت میدانند و ساده میگیرند در حالی که برای من مسئلهای بسیار بزرگ و حیاتی بود.»
ریشتر نمیخواست با این سوءاستفاده کنار بیاید، در عین حال هم نمیخواست کار در صنعتی که دوست دارد را از دست بدهد. بنابراین همراه با دو خانم دیگر که در رستورانهای اورلئان مشغول به کار بودند گروهی را به راه انداخت و نام مدوسا را بر آن نهاد، که ارجاعی است به مدوسا موجودی در اساطیر یونانی که قادر بود با تبدیل کردن مردان به سنگ از خودش محافظت کند. او با خودش فکر کرد: «بهتر است کاری انجام دهیم و سه نفر را برای جلسه تشکیل دادن و مشورت داشته باشیم، تا اینکه فقط بشینیم و از فرهنگی که در آن کار میکنیم خشمگین و ناراحت باشیم.»
در نوامبر پیشین اما بیش از سه نفر در اولین جلسه مدوسا حضور یافتند: حدود پنجاه نفر که ترکیبی از صاحبان رستورانها، کارمندان جلوی پیشخوان و کارمندان آشپزخانه، بودند. ریشتر نهایتا یازده شب مجبور شد که بحث را به پایان برساند. چرا که او میگوید: «میتوانستیم برای ساعتها صحبت کنیم.» او جلسه را با خواندن لیستی از اصول راهنما برای صنعت رستوران آغاز کرد، که آن را با کمک تعدادی از روانشناسان و متخصصین منابع انسانی تهیه کرده بود. لیستی شامل یک سیاست عدم تحمل شفاف، ایجاد ساختاری برای گزارش آزار و اذیت و همچنین ایجاد مسئولیت مداخله برای مدیران هنگامی که مشتری کارکنان را مورد آزار و اذیت قرار دهد.
باعث تعجب ریشتر بود که تمامی افراد حاضر در جلسه سریعا با پیشنویسی که تهیه کرده بود موافقت کردند. بنابراین بحث به سمت اجرای آن کشیده شد: اینکه اگر از رستورانها بخواهند که مجموعهای از اصول را امضا کنند و بپذیرند، چگونه میتوانند آنها را به اجرای آن وادار کنند؟ یا چگونه میتوانند استانداردهای آموزش مداخله هنگام آزار و اذیت را وارد این صنعت کرد؟
این گروه در حال حاضر در تلاش است تا دستور کاری برای صدور گواهینامه تهیه کند. هر رستوران بر اساس سود خالصی که دریافت میکند هزینهای را پرداخت خواهد کرد و مدوسا در عوض آموزشهایی را در خصوص حقوق، افشاگری و چگونگی مداخله هنگامی که شخصی مورد آزار قرار میگیرد، ارائه میدهد. مدوسا بعد از آموزش به آنها گواهی میدهد. این گروه همچنین به طور منظم بازدیدهای دورهای را انجام خواهند داد تا اطمینان حاصل کنند که رستورانها مجموعه اصول را رعایت میکنند و آنهایی که رعایت نکنند و تغییری ایجاد نکنند گواهینامه خود را از دست خواهند داد. مدوسا همچنین قصد دارد که هر جا کارمندان بتوانند گزارش آزار و اذیت را ارائه دهند به عنوان نفر سوم حضور یابد و با مراجع در ارتباط باشد. ریشتر توضیح میدهد که «اینطور نیست که شما یکتنه در مقابل کل رستوران قرار بگیرید، شما به همراه تمام گروه مدوسا در مقابل رستوران هستید.» هدف آنها این است که برنامهای در محل جشنهای ماردی گراس داشته باشند.
تلاشهای دیگری هم برای ایجاد تغییر در این فرهنگ در سراسر کشور گسترش پیدا کرده است. «لارن تیلور» موسس گروه «بارهای امن» میگوید این گروه از سال 2015 در بیش از 20 بار در واشنگتن، کارکنان جلوی پیشخوان را در جهت اینکه هنگام مشاهده تجاوز و آزار جنسی ناخواسته چگونه قدم پیش بگذارند، آموزش میدهد. این آموزش هم متوجه کارکنان و هم مشتریان دائمی بوده است. به بیان او کارکنان در تشخیص اینکه مردم حس خوبی دارند یا نه توانا هستند، بنابراین«ما بر روی مهارتها و تجربهای که آنها دارند سرمایهگذاری میکنیم.» مربیان روشهای مختلفی را برای مداخله چه در رابطه با آزاردهنده و چه آزاردیده به شرکتکنندگان آموزش میدهند. در صورتی که حداقل ۸۰درصد کارکنان یک بار/ رستوران در کارگاه آموزشی شرکت کنند، گروه «بارهای امن» به آن بار گواهی تأیید اعطاء خواهد کرد، که به این معناست که بار میتواند برچسب این تأییدیه را به نمایش بگذارد و نیز به لیست وبسایت سازمان اضافه شود. این گروه در 13 شهر دیگر نیز به افراد آموزش داده است که این امور را در محل خود انجام دهند.
در اوایل ژانویه، موسسه آینده بدون خشونت برنامهای آموزشی برای اتحادیه رستورانهای محلی ارائه داد که ترکیبی بود از کارگاههای کوچک درباره شناسایی و پاسخ به آزار و اذیت جنسی و نیز تمرین روشهای مداخله در یک سناریوی آزار و اذیت که در یک خانه استیک اتفاق میافتاد. مدیران با اطلاعاتی درباره اینکه چگونه برنامههای آموزشی خود را در محل کارشان اداره کنند، کارگاه را ترک کردند. «لیندا سیبروک»، مشاور عمومی موسسه میگوید: «آموزشها بسیار پیچیدهتر از این است که صرفا بگویید این روند شکایت کردن است و این هم نهادی است که میتوانید به آن گزارش دهید.» او میگوید تعداد زیادی از برنامههای آموزشی ما بسیار دقیق و پیچیده هستند چرا که ما سعی داریم یک تغییر فرهنگی ایجاد کنیم و این بسیار فراتر از گفتن این است که «بسیار خب! اگر چنین اتفاقی افتاد، چه کاری انجام خواهید داد؟» موسسه در حال حاضر مشغول توسعه برنامهای آموزشی برای کارکنان است که در جلسات 10 تا 15 دقیقهای ارائه میشود.
اما راهحلهایی که بر آموزش و تغییرات فرهنگی تأکید دارد به اشتیاق صاحبان کار برای شرکت در آن بستگی دارد. وکلا همچنین به دنبال راهحلهای سیاست عمومی و دیگر اقدامات سازماندهندهای هستند که بتواند به سرعت این صنعت را متحول کند. سارو جایارامان، از اعضای ROC معتقد است که پایان دادن به مسئله دستمزد پایه انعامبگیران در سرتا سر کشور، آزار و اذیت جنسی را به نصف کاهش میدهد. او اشاره میکند: «هیچ صنعت دیگری راهحلی فراتر از آموزش، طرح دعوای قضایی و مقررات ندارد.»
این ایده از چند جا نشات میگیرد. «آندرو کوئومو»، فرماندار نیویورک سال گذشته اعلام کرد که جلساتی را برای حذف مسئله دستمزد پایه انعامبگیران در این ایالت برگزار خواهد کرد. در میشیگان در نوامبر امسال ممکن است که طرح افزایش دستمزد پایه به 12 دلار در ساعت و تعمیم آن به کارگران انعامبگیر به رأی گذاشته شود. در شهر واشنگتن نیز فعالان سعی دارند تا طرح تعمیم دستمزد پایه در این شهر به افرادی که انعام میگیرند را به رأی بگذارند.
اتحادیهها همچنین میتوانند در اجرای قوانین و سیاستهای آزار و اذیت جنسی نقش مهمی ایفا کنند. به لحاظ تاریخی آزار و اذیت برای اتحادیهها مسئله متداولی نبوده است، اما اکنون آنها به طور فزایندهای، به نمایندگی از کارکنان هتلها، رستورانها و کازینوها سعی دارند تا راهحلهای قانونی برای کاهش آزار و اذیت را به تصویب رسانند. اتحادیهها اخیرا موفق به کسب دو دستاورد بزرگ در شیکاگو سیاتل شدهاند. اتحادیه کارگران «اینجا متحد شو» منطقه 1 به تصویب قانونی کمک کرد که هتلها را ملزم میکند که کارمندانی که حین کار تنها هستند را به یک دکمه اضطراری مجهز کند و نیز آنها را وادار میکند تا برنامهای برای مقابله با آزار و اذیت جنسی تهیه و رعایت کنند که کارمندان را ملزم میکند آزار و اذیت را گزارش کنند و همچنین روندی شفاف برای اینکه بعد از گزارش آنها چه اتفاقی میافتد تعیین کند. کارمندان باید مجاز باشند در صورتی که در حضور یکی از مهمانان احساس ناامنی میکنند و قانون نیز عمل متقابل را منع کرده است، کار را متوقف و آن محل را ترک کنند. با کمک اتحادیه کارگران منطقه 8 سیاتل نیز در نوامبر 2016 چنین قانونی را از طریق به رأی گذاشتن طرح قانونی به تصویب رساند.
«الن براوو» رئیس «موسسه ارزشهای خانواده در کار» میگوید که متحد شدن «مهمترین راه برای کارکنانی است که خواستار تغییر هستند.» کارمندان میتوانند طی روند مذاکرات دستهجمعی از کارفرماها بخواهند موادی به قرارداد اضافه شود که به آنها اجازه دهد در صورت مورد آزار قرار گرفتن توسط مشتری کار را متوقف و موقعیت را ترک کنند. و نیز داشتن مرجعی به جز مدیر، برای گزارش آزار و اذیت میتواند بسیار حائز اهمیت باشد. به گفته براوو «دانستن اینکه شما اتحادیهای دارید که از شما حمایت میکند فوقالعاده است. این تفاوت عمدهای ایجاد میکند.» «ملودی ران» در مورد زمانی که به عنوان بارتندر و خدمتکار در هتل آغاز به کار کرد میگوید: «به ما لباس فرم کوتاه و تنگی دادند.» مهمانان به راحتی میتوانستند به سینههایش نگاه کنند یا به زیر دامنش خیره شوند و بارها از او خواستند که قرار بگذارند یا باسنش را گرفتند. اما ران میگوید از زمانی که با اتحادیه «اینجا متحد شو» منطقه 8 در ارتباط است، اوضاع خیلی بهتر شده است. او اکنون میتواند بلوز و شلوار بپوشد. او میگوید: «مدیریت فهمید که این صرفا من نیستم که میگویم یک لحظه صبر کنید، بلکه واقعیت این است که یک اتحادیه همراه و حامی من است. اتحادیه تضمین کرده است که هتل به عاقبت بدرفتاری با کارکنان واقف است.»
کارولین ریشتر میگوید: «تغییر فرهنگ رایج در آشپزخانهها کار راحتی نیست.» او میگوید: «کسانی هستند که فکر میکنند شوخی و مسخره کردن جزئی از این صنعت است و اگر آن را حذف کنند دیگر این صنعت وجود نخواهد داشت.» اما اگر قرار باشد زمانی برای تغییر این فرهنگ مناسب باشد، همین اکنون است. ریشتر میگوید: «در 10، 20 یا 30 سال گذشته عاقبت صحبت علیه فردی چون جان بش اخراج و دیگر هرگز استخدام نشدن بود؛ اما افشاگری و به تبع آن اخراج بش باعث شد مردم احساس کنند که در حقیقت این مسئلهای است که میتوان راجع به آن صحبت کرد.» ریشتر اضافه میکند: «در کمترین حالت، افرادی که تحت تاثیر این مسئله قرار گرفتهاند آن را فراموش نخواهند کرد و این خود یعنی افراد بسیار زیادی.»
نویسنده: بریس کاورت
مترجم: سایه محمدی
منبع: thenation