دیدبان آزار

گفتاری درخصوص زیبایی‌شناسی آزار

رضایت «کسالت‌بار»

نویسنده: هانا

چند روز قبل مقاله‌ای از ژیژک خواندم تحت عنوان «سکس، قراردادها و آداب» که به این مضمون پرداخته بود که آیا ما به‌نوعی  قرارداد یا مصالحه بین طرفی رابطه جنسی نیاز داریم یا خیر و در ادامه به این نکته پرداخته بود که آن مفهومی از رضایت که مورد نظر فمینیست‌ها و فعالان «می تو» است، نوعی قرارداد در رابطه جنسی را تداعی می‌کند و سپس به میزان عملی و واقعی بودن این قرارداد پرداخته بود. ژیژک در این مقاله همچنین مطرح کرده بود که چنین قراردادی را شاید فقط در نوعی از مواجهه جنسی که بر اساس رابطه سادومازوخیسم ساخته شده است (که با نام BDSM نیز شناخته می‌شود)، عملی است. رابطه‌ای که در آن دو طرف حدود آسیب رساندن و آسیب دیدن خود را تعیین و مشخص می‌کنند که تا چه میزان اجازه پیشروی دارند. در ادامه متن با استدلال‌هایی آشنا مواجه می‌شویم؛ از این‌‌دست که فمینیست‌هایی که بر مفهوم رضایت کامل در سکس تاکید دارند، پیچیدگی‌های روانی انسان را در موقعیت‌های مختلف در‌نظر نمی‌گیرند و اینکه مثلا کسی در میانه روند رابطه نظرش را به ادامه‌دادن تغییر دهد، حرفی غیرمنطقی می‌دانند.

من نقدهای زیادی را درخصوص مفهموم رضایت که در جنبش می تو مطرح شد دیده‌ام که غالبا  از جانب مردان بیان شده است. این نقدها مضامین مشابهی دارند، از جمله اینکه فمینیست‌ها از روان انسان سر در نمی‌آورند و همه‌چیز را سیاه و سفید می‌بینند و همچنین فاقد حس زیبایی‌شناسی هستند زیرا که سکس را آنگونه که اکنون هست -گویی همیشه اینطور بوده است- با تمام زیبایی‌هایش درک نمی‌کنند و از همین‌رو درجهت تغییر و بازتعریف آداب مواجهه جنسی هستند.

سیمون دوبووار در قسمت‌های پایانی کتاب جنس دوم می‌گوید (این برداشت من از کتاب است و جملات دقیقا مندرج‌شده در آن نیست) ممکن است مردان زیادی بگویند اگر برابری جنسیتی حاصل شود، جهانی از زیبایی‌هایی کە تا کنون خلق شده از بین می‌رود یا بی‌معنا می‌شود، جهان زیبایی که هنر و ادبیات متاثر از نظم غالبش در روابط جنسیتی، ساخته‌اند، روابطی که در غالب آنان، از زیبایی‌های معشوق فاقد عاملیت یا دارای عاملیتی دروغین ستایش می‌شود، ستایشی که به‌ناچار باید پذیرفته شود. عاشق جان‌برکفی حاضر است که داستان حول اعمال تعیین‌کننده او می‌چرخد، اوست که می‌سازد و ویران می‌کند، او است که تصاحب می‌کند عشق را و معشوق را و از همین‌روست‌ که عدم پذیرش او ناروا و نابخشودنی است. پاسخ دوبووار این است که ممکن است جهان در راستای برابری به‌ زیبایی قبلش نباشد ولی برابری ارزشش را دارد.

اما من می‌خواهم بپرسم که این اطمینان از کجا سرچشمه می‌گیرد و چرا فکر می‌کنیم روابطی که بر اساس توافق و رضایت متقابل ساخته می‌شود به‌اندازه کافی زیبا نیست؟ با توجه به این مسئله که در سطح جمعی و فراگیر هنوز آن را تجربه نکرده‌ایم و مفاهیم نوپای آن بیشتر تلاش‌هایی در جهت ایجاد آن است، تلاش‌هایی که به‌اندازه کافی موفق نبوده‌اند. سوال دیگری که مطرح می‌شود این است چرا تنها زمزمه‌ها و دست‌وپا زدن‌هایی برای بازتعریف سکس و رضایت می‌تواند چنین اضطرابی را ایجاد کند که علاوه بر نفی عملی‌بودن آن، تا جذابیت‌/لذت‌زدایی از آن پیش می‌روند؟ اینجاست که باید طور دیگری مساله را مطرح کرد؛ جذاب برای چه کسی و عملی برای که؟ با کمی درنگ درمی‌یابیم که پاسخ مشخص است. در اینجا با روایتی یک‌طرفه از سکس مواجه هستیم، روایتی که قدمتی طولانی دارد. اگر نخواهیم ریشه‌ای‌تر و تاریخی‌تر پی آن را بگیریم و در قرن بیستم بمانیم، می‌توانیم از فروید شروع کنیم که میل جنسی را چیزی منحصرا مردانه تعریف و میل زن را در رابطه با آن بازتعریف می‌کرد.  او روان انسان را بر مبنای داشتن و یا نداشتن قضیب تحلیل می‌کرد. و حتی به لکان می‌توان اشاره کرد که با توجه به تحولاتی که در روانکاوی رقم زد، باز هم فالوس، نقش محوری در روانکاوی‌اش دارد. با اندکی درنگ می‌توان دریافت که هنوز هم لیبیدو ذاتا امری مردانه تلقی می‌شود و میل دیگری بر مبنای نوع رابطه‌ای که با مرد دارد، تعریف می‌شود. در اینجا هم وقتی سخن از غیرعملی‌بودن توافق و در‌نظر‌نگرفتن پیچیدگی روان انسان به میان می‌آید، مسئله از دیدگاه مرد مطرح می‌شود. این تفاوت دیدگاه نیست که به این سوتعبیر در مفهوم رضایت انجامیده، بلکه درحقیقت تفاوت در چشم کسی است که به آن می‌نگرد؛ ناقدانی که نمی‌توانند از چشمان آن دیگری مغلوب -که دیگر نمی‌خواهد مغلوب باشد- ببینند و شاید او را فاقد قدرت دید می‌دانند. 

جالب است حتی در جمله معروف «نه یعنی نه‌(no means no)» نیز همین فرض غالب از نگاه مردانه در نظر گرفته شده است. مرد درخواست‌دهنده است و تنها کنش زن، امتناع یا پذیرش درخواست می‌تواند باشد.‌ذامتناع، نوعی کنش منفعلانه تلقی می‌شود‌ و به همین دلیل مردان بعضا آنطور که باید به آن اهمیت نمی‌دهند و آن را غیرواقعی، غیرعملی و فارغ از ماهیتی مستقل عنوان و تبصره‌های مختلفی برایش تعریف می‌کنند. از جمله اینکه نه باید کلامی و واضح باشد، با قاطعیت تام و بدون تردید بیان شود تا قابل پذیرش باشد و تازه وابسته به زمانبندی به‌زبان‌آوردنش می‌تواند قابل‌پذیرش یا عملی به حساب آید.

ترجیح  شخصی من این است که عبارت «تنها بله به معنی بله است» را مبنای رضایت جنسی قرار دهیم. اگر بخواهیم رابطه جنسی را از نگاه زن ببینیم، شاید تنها بله قاطع، مصمم و مشتاقلنه می‌تواند بله باشد، نه سکوت ناشی از ترس، نه عدم همراهی ناشی از تردید و نه آری گفتن تحت فشار را نمی‌توان به معنای آری قلمداد کرد و این‌گونه شاید بتوان از دام بی‌شمار تبصره‌هایی که برای «نه‌»گفتن ساخته‌اند، رهایی یافت. البته این بدان معنا نیست که این چیزی است که لزوما هر زنی که در جهان مردسالار زیست می‌کند می‌خواهد یا باید بخواهد. در جهانی که میل جنسی بالفطره مردانه تلقی می‌شود، میل زن شاید محدود/سرکوب‌شده‌تر و سرگردان‌تر از آن باشد که زن بتواند آن را قاطعانه تعریف کند و بروز دهد. بلکه این آغاز تلاشی است برای دیدن از نگاهی دیگر، برای تحقق امکانی دیگر و تلاشی برای ساختن دنیایی نوین از روابط، چ که بر مبنای توافق و رضایت دوطرفه ساخته شده باشد. و چه کسی می‌تواند بگوید که اگر طرفین روابط به یک اندازه شور و عاملیت خود را در آن سهیم کنند حاصلش نازیبایی خواهد بود؟

مطالب مرتبط