دیدبان آزار

نگاهی دوباره به اعتراض برهنه در هلند

برای دختری که آرزو داشت پسر بود

نفیسه ملک: «در یازده‌سالگی یکبار با چاقو قصد بریدن سینه‌هایم را داشتم. وقتی از دوران کودکی پدرم را به یاد می‌آورم، در فکر بدن مچاله شده و نامرئی مادرم غرق می‌شوم. آن‌وقت‌ها از نگاه کردن یواشکی به بدن عریان مادرم دلهره می‌گرفتم و وقتی با انگشتانم لای موهای سینه‌ی پدرم دست می‌کشیدم، بر عرشۀ قدرت می‌خزیدم. آن‌وقت‌ها بیرون زدن بند سینه‌بند از یقه‌ات عیب بود، این که نواربهداشتی به‌دست دیده شوی عیب بود و یا این که خنده‌ات صدا داشته باشد، عیب بود. راحت و با پای باز نشستن عیب بود و من با پوشیدن پیراهن مردانۀ بزرگی، قوز می‌کردم، جمع‌و‌جور می‌شدم، سینه‌ام را پنهان می‌کردم، به زحمت صدایم شنیده می‌شد و "زن" بودنم را منکر می‌شدم. بچگی ما پر است از این قاب‌ها، از این دست تصویرها و تصورهای ضدزن که در آنها تفت خوردیم و نتوانستیم دورشان بریزیم.»

جملات بالا، گفته‌های زنی‌ست سی‌و‌اندی ساله که در 24سالگی برای اولین‌بار جرات کرد به  کلیتوریسش نگاه کند، در 28سالگی برای اولین‌بار خودارضایی کرد، هنگام برقراری رابطۀ جنسی بی‌قراری می‌گرفت، موهای بدنش را با وسواس اصلاح می‌کرد، ترشحش را مدام از شرم بو می‌کرد، شکم برآمده‌اش را به‌زور تو می‌داد و همانطور که از روشن شدن چراغ‌ها ولو نور کمسوی چراغ‌قوه‌ای به‌هنگام رابطۀ جنسی وحشت داشت، از صدای ناله‌اش موقع ارضای جنسی در حالتی دوگانه فرو می‌رفت، آیا شبیه فیلم‌های پورن در نقش ابژگی تحقیرآمیز زنان تن‌فروش ناله می‌کرد یا به میل غریزی‌اش خواسته_ناخواسته صدای ناله درمی‌آورد؟ او از افکار وسواس‌گونه دربارۀ بدنش یک دنیا حرف دارد که در این مجال نمی‌گنجد.

اما آنچه اکنون مرا به نوشتن این یادداشت سوق داد نه گفته‌ها‌ی این زن و بی‌شمار زنان بی‌نام دیگر است که بدنشان میدان جنگ تصورات و وسواس‌های متضاد است، بلکه بحث، نظرات و حواشی‌ای است که پیرامون اجرای نیلوفر فولادی شکل گرفته است. چندی پیش نیلوفر فولادی در یک حرکت اعتراضی در تجمعی در حمایت از خیزش جاری در ایران، که در آمستردام هلند برگزار شد با بالاتنۀ عریان جلوی دوربین رفت و موج‌های پیاپی اتهامات نه تنها به جنگ با بدن او که تلویحا به جنگ با بدن تمام زنان و خیل دگرباشان جنسی با بدن "زن" رفت.

مردسالاری عریان و پنهان یقه‌‌مان را گرفت و "اماو اگرهای در وهلۀ نهایی مردسالارانه" به زبان‌ها و بیان‌های مختلف در قبح اجرای فولادی بیان شد. پیش از هرچیز توجه به یک نکته ضروری است: کنش نیلوفر فولادی در بستر خیزش "زن_زندگی_آزادی" به اجرا در آمد. خیزشی که با خود نیرو و صدایی را رها کرد که از سالها خفقان و ستم سیستماتیک علیه زنان سرچشمه گرفته است. خیزشی که با کشته‌شدن ژینا (مهسا) امینی توسط گشت ارشاد مثل بمب منفجر شد و تشعشاتش نه تنها مناطق مخلتف ایران، بلکه خاورمیانه و جهان را دربر گرفته است. در چنین زمینه‌ای انواع ابتکارات خودبه‌خودی یا نظام‌مند، فردی یا جمعی بروز می‌کند؛ از سرودن شعر و ساختن شعار گرفته تا ابتکارات خیابانی‌ای همچون حرکت درخشان و سمبلیک به آتش کشیدن شال‌ها و روسری‌ها. اما به این‌ها محدود نمی‌شود؛ تصاویری که در ذهن ما از آنچه در خیابان می‌گذرد ثبت شده، فوران ابتکار است؛ در لحظه شعار ساخته می‌شود. روسری‌ها که تاکنون نشانۀ اسارت بودند در هوا به نشانۀ رهایی چرخانده می‌شوند. به رژۀ ژست‌های بی‌بدیل بدن زنان در خیابان نگاه کنید؛ از به آغوش کشیدن تا رقصیدن تا وارونه کردن سطل‌های زباله و بر فراز آن شعار دادن.

 

دفاع، انتقاد و طرح پرسش

هیچ خیزشی همگن و یک‌دست نیست، بلکه حامل تضادهای مختلفی‌ است؛ این ناهمگنی، تضادها و شکاف‌ها در خود جنبش، کنش‌ها و شعارها تبارز پیدا می‌کند. اما اجرای نیلوفر فولادی را چگونه می‌توان بررسی کرد؟ اگر از واکنش دستگاه‌ها و نیروهای وابسته به جمهوری‌اسلامی بگذریم، واکنش در رد حرکت نیلوفر فولادی به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شود. دستۀ اول کسانی هستند که کاملا مخالف حرکت او بودند و بدون هیچ اما و اگری، در نهایت، همان خطی را دنبال می‌کردند که رسانه‌ها و دستگاه‌های جمهوری اسلامی. کسانی که درآخر این حرکت را نوعی «هرزگی»، «بی‌‌عفتی» و «بی‌حرمتی» به خیزش می‌دیدند. ردپای ادبیات و دید مردسالار در تمامی نظرات آنها هویدا بود. اینان مدعی‌اند که این حرکت روی خیزش تاثیر می‌گذارد و از پیشرفت آن جلوگیری می‌کند. خانواده‌ها مخالف آن هستند و نمی‌خواهند زنان لخت بشوند. مسالۀ زنان آزادی در پوشش بود، اما نه «هرزگی»! این گروه به‌شدت از پخش شدن سناریوی ساختگی دستگیری فولادی، ارضا شد.

دستۀ دوم ابتدا گویی از حرکت نیلوفر فولادی دفاع می کند. با نوعی ادبیات «خنثی» واکنش نشان می‌دهد و نهایتا یک "اما" می‌گذارد: «اما الان جایش نبود.» این گروه که شاید بیش از گروه قبلی دلواپس تاثیر منفی حرکت نیلوفر فولادی بر خیزش است و به‌واقع نیز آرزوی رهایی در سر می‌پروراند، از قضا با ارجاع به خیزش "زن_ زندگی_آزادی" و توسل جستن به فرهنگ، خلقیات و روحیات مردم حرکت فولادی را محکوم می‌کند. چنین کنشی را در "خارج از کشور" برای خیزش نامفید می‌داند و بین بدن "زنان" در خارج از کشور و بدن "زنان" در داخل کشور یک اقیانوس فاصله می‌گذارد. این گروه مدعی‌ست که شرایط سیاسی و اجتماعی و جغرافیایی می‌تواند معناهای این کنش را متفاوت کند و نهایتا واکنشش به همان گزاره‌های گروه قبلی مبدل می‌شود، این کنش خواستۀ زنی نیست که در خیابان جواب اعتراضش ساچمه و گلوله است.

اما مگر نیلوفر فولادی مثل هر شخص دیگری از حق پوشش برخوردار نیست؟ آزادی در حق پوشش در هر نقطه و جایی باید به رسمیت شناخته شود، اما و اگر ندارد. آزادی پوشش یک حق است و اگر حق را می‌ بایستی به واسطۀ منطقه جغرافیایی و یا حتی روحیه، فرهنگ و آمادگی مردم حد زد؛ پس می‌شود هربار حقوق را برای مصلحتی مثله کرد و چه بسا بتوان – چنان که می‌کنند- روسری و توسری را هم با ارجاع به همان فرهنگ، روحیه و آمادگی "مردم" بر سر زنان کوبید یا از اجباری شدنش دفاع کرد. به این ترتیب، ما از حرکت نیلوفر فولادی در چارچوبۀ حق کاملا بدون هیچ پیش‌شرطی دفاع می‌کنیم. نیلوفر فولادی مثل هرشخص دیگری در هر کجای دنیا حق آزادی پوشش دارد.

اما ابعاد هیچ حرکت و کنشی را نمی‌شود صرفا بر اساس مقولۀ حق تحلیل کرد. نیلوفر فولادی کنشش را در ادامۀ تاریخ گروه فمن‌ها قرار می‌دهد، در عادی‌سازی بدن زنانه. کمی در این ادعای گروه فمن‌ها و به‌تبع آن اجرای نیلوفر فولادی دقیق شویم. پرسشی ساده: آیا به واقع برهنه‌شدن یا نیمه‌برهنه‌شدن فردی یا جمعی زنان؛ بدن زنان را در جامعه عادی‌سازی می‌کند؟ درست است که نظام تئوکراتیک جمهوری اسلامی با پوشاندن و در حصار کشیدن بدن زنان، بار کالایی جنسی بر بدن آنها تحمیل کرد؛ اما مگر در کشورهایی که حجاب اجباری نیست و حق پوشش به مثابه حق به رسمیت شناخته می‌شود؛ مهر جنسی کالایی بر بدن زنان کوبیده نشده است؟

ستم بر زنان تاریخ طولانی دارد، اما در هر وهله مهر دورۀ تاریخی خاصی بر پیشانی‌اش حک شده است. کالایی شدن و نگریستن به بدن زنان به مثابه ابژه‌ای جنسی در تار و پودهای روابط تولیدی و اجتماعی نظم حاکم پیچیده است و بدون توجه و تحلیل آنها نمی‌توان به روابط اجتماعی پیچیده‌ای که حول بدن زنان شکل گرفته است پی برد. به هیچ عنوان نباید فرم‌های تحمیل ستم دینی بر زنان را با فرم‌های مدرن کالایی‌سازی بدن زنان یکسان فرض کرد؛ اما نکته این است که کالایی‌سازی بدن زن فارغ از خواست ما و شما در درون تار و پود مجموع روابط اجتماعی حاکم پیچیده شده است؛ و اعتراضی از قبیل اعتراض فمن‌ها که گمان می‌کنند با برهنه یا نیمه‌برهنه‌شدن می‌توانند بدن زن را طبیعی‌سازی کنند، نشان از نوعی اراده‌گرایی دارد که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد ریشه‌های ستم را هدف بگیرد.

 از سوی دیگر تاکید نیلوفر فولادی در حرکت اعتراضی‌اش به نقش تولید مثل بدن "زنان" تاکیدی است که هیچ سویۀ مترقی‌ای ندارد. او می‌گوید: «به این بدن نگاه کنید. شما توی این بدن به وجود اومدید. شما از این پستان‌ها شیر نوشیدید.» عمیقا باید علیه کالایی کردن بدن زن بایستیم اما نه با ارجاع به کیش مادری. بدن‌های "زنانه"‌ای هستند که یا نمی‌خواهند و امتناع می‌کنند و یا نمی‌توانند باردار شوند یا شیر بنوشانند. با اشاره به حرکت اعتراضی‌اش می‌گوییم: آن شکم، آن پستان‌ها می‌توانند متعلق به کسانی باشند که هیچ‌گاه قصد ندارند باردار شوند. قرار نیست الزاما در شکم زنان بچه تشکیل شود و یا الزاما از پستان زنان کودکی شیر بخورد تا طبیعی‌سازی شود.

نیلوفر فولادی در پرفورمنس‌اش می‌گوید: «امروز خواهرا و برادرای من توی خیابونای ایران به خاطر پس گرفتن بدن‌شون دارن می‌جنگن.» در رابطه با جنگیدن برای پس گرفتن بدن "زنان" موافقیم و خرسندیم که مردان زیادی امروز همراه ما هستند. اما آیا هم سطح کردن این دو رواست؟ آیا بند و حصاری که بدن ما زنان و خواهرانمان را به اسارت کشید در ردۀ کنترل بدن مردان به طور عام بود؟ آیا برادرانمان نیز بدن‌هایی منقبض‌شده، تحت کنترل و در انقیاد، هم‌ردۀ ما دارند؟

بگذریم که جمهوری اسلامی با سرکوب شدید دگرباشان جنسی، اصلا بدن آنها را به رسمیت نمی‌شناسد و در گفتار ما نیز این سرکوب رخنه می‌کند و هیچ اشاره‌ای به آن بدن‌های له‌شده و فراموش‌شده نمی‌کنیم. در ساختار دوگانۀ "زن" ، "مرد" حاکم، دولت سرمایه‌داری و دینمدار جمهوری‌اسلامی بدن "زنان" را تحت کنترل درآورد و "مردان" را نگهبانان بدن "زنان" کرد، طوری که حتی با عدم حضور واقعی یک "مرد"، زنان با نگاهی مردسالارانه بدنشان را واکاوی کردند و یا می‌کنند. ما می‌دانیم که هدف نیلوفر فولادی  _بر اساس ویدئوی منتشرشده از او برای توضیح حرکتش_ چیست، "طبیعی جلوه دادن بدن زن." اما، بار دیگر ضمن دفاع بی‌قید‌وشرط از اجرای نیلوفر فولادی به مثابه یک حق، تاکید می‌کنیم که برای این امر باید بیشتر و عمیقتر به جوانب مختلف این ستم تاریخی اندیشید

به زیر کشیدن سرمایه‌داری دینمدارانه، برای رهایی زنان و به‌تبع آن رهایی جامعه طبیعتا به‌راحتی به دست نمی‌آید اما این خیزش، این نقطه عطف تاریخی، بی‌مانند است. نقطه‌ای که از خشم‌و‌خروش کشته‌شدگان جسورمان تکثیر می‌شود. وهله‌ای که گویی دیوانۀ‌مان کرده است. خشم و شور را با هم تجربه می‌کنیم. گویی در روز هشت مارس، "روز جهانی زن" سر می‌کنیم اما این روز به انتها نمی‌رسد. زمان تکینی که نه در قالبی تزیینی، بلکه قالبی انقلابی شکل‌و‌شمایل یافته است. با این همه فراموش نکنیم که سلطۀ تفکرات ارتجاعی و مردسالارانه چون زخمی عمیق در اذهان‌مان قابل ردیابی‌ست و محکوم‌کردن واکنش‌های مردسالارانه، ادبیات جنسیت‌زده در هر جا و مکانی ضروری ا‌‌ست. این هم اما و اگر و قیدوشرط ندارد.

 

 

مطالب مرتبط