دیدبان آزار

روایتی از آزار در بستر رابطه عاطفی نابرابر

تا سال‌ها نتوانستم لذت جنسی را تجربه کنم

تا پیش از این من اصلا به این فکر نکرده بودم که روایت خود را منتشر کنم، چون شبیه هیچ‌کدام از روایات تجاوز و تعرض‌هایی که منتشر می‌شوند نبود. اما متن ستاره سجادی و بحث عاملیتی که مطرح کرد بسیار مهم است. من این روایت را به دو دلیل می‌نویسم. نخست، نفس روایت کردن از خشونت است که موجب آگاهی‌بخشی و البته ایجاد ساختارهایی برای مقابله با خشونت خواهد شد. اگر چه چنین ساختاری به سرعت و بدون موانع ایجاد نخواهد شد، اما من به قدرت کلام و اثرگذاری آن بر گفتمان جامعه معتقدم و معتقدم همه روایت‌ها، ارزش بازگویی دارند. و بعد از آن روایت کردن خشونتی است که در لایه‌های عاطفی، اجتماعی و فرهنگی پیچیده شده است.

خشونتی که می‌خواهم از آن بگویم، نیازمند شنیدن بستری است که من و طرف آزارگر در آن قرار داشتیم. موقعیت ما در لفظ، دوست‌دختر / دوست‌پسر بود. اما در واقعیت جایگاه طرف مقابل برابر جایگاه من نبود. من دختری 18 ساله بودم، که تجربه‌ام در رابطه جنسی نزدیک به صفر بود و البته آگاهی‌ام از بهداشت جنسی زیر صفر. من نه از بیماری‌های جنسی چیزی می‌دانستم، نه از شرایط امن رابطه و نه حتی بدن خود را به درستی می‌شناختم. نه می‌دانستم ارضای جنسی چیست و چطور اتفاق می‌افتد و نه حتی هنوز آن قدر خودارضایی کرده بودم که این‌ها را بفهمم. طرف مقابل مردی 32 ساله بود، ساکن و بزرگ‌شده تهران، و من به‌تازگی از شهرستان به تهران نقل‌‌مکان کرده و مستقل از خانواده زندگی خود را آغاز کرده بودم. در آغاز شور و اشتیاق جوانی، که همه چیز را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد، من با این مرد وارد رابطه شدم. در‌حالی‌که شناخت درستی هم از او نداشتم اما شور جنسی بین ما جریان داشت.

زمانی فرصت آن فراهم شد که ما با هم شب را در مکانی بگذرانیم. اما خانه‌ای که در آن بودیم، برای من به شدت ناامن بود. در حال حاضر، هرگز قبول نخواهم کرد که در چنین مکانی که آرامش خاطری در آن ندارم، با کسی سکس داشته باشم. اما آن زمان درک نمی‌کردم که چرا و چگونه امنیت یکی از مهم‌ترین بخش‌های سازنده یک سکس سالم است. من نمی‌دانستم، آیا یک مرد 32 ساله هم نمی‌دانست؟ الان می‌گویم لابد نمی‌دانست، اما تجربه او از من بیشتر بود، و در آن موقعیت نابرابر، شاید او بود که باید این فضای امن را برای هر دو نفرمان ایجاد می‌کرد. زمانی که در رختخواب قرار داشتیم، آن قدر سریع به کندن لباس‌ها رسیدیم که من هنوز تحریک جنسی نشده بودم. شاید بپرسید چرا چیزی نگفتم. ساده است. من نمی‌دانستم سکس چیست. تا به حال هیچ آموزشی ندیده بودم. تنها جایی که سکس دیده بودم، پورن بود که در آن زنان و مردان به راحتی و بدون عشق‌بازی چندانی به دخول می‌رسند. من فکر می‌کردم سکس همین است.

 

بیشتر بخوانید:

عاملیت زنانه و روایات خشونت جنسی

روایتی درباره آثار روانی فریب جنسی​

 

زمانی که لباس‌ها را کندیم طرف مقابل تلاش کرد اندام جنسی‌اش را وارد اندام جنسی من بکند. من تنها توانستم به او بگویم، من تا به حال سکس نداشتم. دو بار گفتم. من تا به حال سکس نداشتم. مضطرب بودم. خشک شده بودم. و نمی‌توانستم از اتفاقی که در حال وقوع بود جلوگیری کنم. از من پرسیده نشد، آیا آمادگی این کار را دارم؟ با این که دو بار تاکید کردم که من تا به حال سکس نداشتم، تغییری در حالت طرف مقابل به وجود نیامد، او به کار خود ادامه داد و من به جز درد چیزی حس نکردم. اکنون که سال‌ها از آن زمان می‌گذرد من نمی‌توانم هیچ‌چیزی از آن سکس را به خاطر بیاورم. حتی نمی‌توانم به یاد بیاورم که چه حسی داشتم. ذهنم تماما آن را پاک کرده است. انگار که اصلا من وجود نداشتم و آن اتفاق برای من نیفتاده است.

بعد از آن رابطه، فردایش شاید، طرف مقابل گفت هیچ خونی نیامد، تو قبلا سکس داشتی که خونی نیامد. گویی که می‌خواست تقصیری را از دوش خودش بردارد و به من بگوید تو دروغ می‌گفتی. این در حالی بود که من هیچ اطلاعی از هایمن، و نحوه کارکردش نداشتم. فقط توانستم بگویم من سکس نداشتم. این رابطه تا دو سال به طول انجامید. چرا؟ چون من فکر می‌کردم همین است. در تمام طول رابطه، به طور مداومی کنترل می‌شدم، هیچ‌کجا نمی‌توانستم تنها بروم، هر‌جا که می‌رسیدم باید تماس می‌گرفتم و خبر می‌دادم. هر کدام از این‌ها اگر اتفاق نمی‌افتاد من مورد اتهام واقع می‌شدم که در حال خیانت هستم یا دوستش ندارم. و من چه فکری می‌کردم؟ لابد دوست داشتن همین است. هربار سکس ما، در مکان‌های به شدت ناامن اتفاق می‌افتاد چون خانه‌ای از خود نداشتیم. و من در هیچ‌کدام از این روابط لذتی نمی‌بردم و تنها صبر می‌کردم تا طرف مقابل کارش تمام شود که فقط تمام شود.  

بعد از دو سال، که ارتباطات اجتماعی‌ام بیشتر شد، تجربه‌ام و شناختم از خودم بالاتر رفت، توانستم به نحوی خود را از آن رابطه نجات دهم. من واقعا نجات یافتم. اما تا سال‌ها، نتوانستم لذت جنسی را تجربه کنم و البته ارضا شدن را. تا سال‌ها فقط درد را می‌فهمیدم و خیلی زمان برد تا بتوانم با بدنم آشتی کنم و بدانم چه چیزی موجب لذت جنسی من است یا اساسا سکس چیست و کارکردش برای من چگونه است. من با آن آدم در رابطه بودم، من انتخاب کردم که با او به رختخواب بروم. اما پس از آن را دیگر نه بلد بودم و نه می‌دانستم چطور برخورد کنم. من دو سال در آن رابطه سراسر کنترل‌گرایانه باقی ماندم، چون دیدی هم نسبت به رابطه سالم نداشتم. آیا من مقصرم؟

از خودم می‌پرسم و از شما. من آزار دیدم، کنترل شدم و عواقبش را تا سال‌ها به دوش کشیدم. در‌حالی‌که خودم هم در آن فضا حضور داشتم و انتخاب‌هایی کرده بودم. سوالی که از خود پرسیدم را پاسخ می‌دهم، من مقصر نیستم و آزار دیدم. همه شمایی که ممکن است در روابط سلطه‌گرایانه‌ای باشید یا ممکن است در چرخه خشونت باشید و این خشونت اشکال مختلف عاطفی، جنسی، اقتصادی، فیزیکی و .... داشته باشد؛ به شمایی که در این موقعیت هستید می‌گویم مقصر شما نیستید. حتی اگر خودتان آن آدم‌ها را انتخاب کرده‌اید. حتی اگر خودتان خواستید که به رختخواب بروید. آزار در هر نوعی از آن و در هر بستری، آزار است.

منبع تصویر: Egon Leo Adolf Schiele

مطالب مرتبط