مینا اورنگ: جرقۀ نوشتن این مقاله در پی موج دادخواهی منـهم در توئیتر و شبکههای اجتماعی زده شد. در میان روایتهای آزار جنسی که افرادی گمنام در فضای مجازی منتشر میکردند، روایت آزارگریهای روانشناسان و رواندرمانگران بیشتر توجه را جلب میکرد، مخصوصاً از این جهت که در کلینیکهای معتبر صاحب اسم و رسم رخ میداد! این افشاسازیِ جمعی، از یک طرف، عملکرد نهادهای اجرایی و نظارتی مثل سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی کشور را بهشدت زیر سؤال بُرد، از طرف دیگر، ما را متوجه قدرت جنبشها و حرکتهای اجتماعی در افزایش آگاهی و حساسیت جمعی افراد به حقوق خود کرد، آنچنان که بسیاری از افراد متأثر از فضای بهوجودآمده با موجِ منـهم، تجربۀ تجاوز و آزار را از پستوهای ذهن آزاد کردند و به یاد آوردند، از نقش قربانی خارج شدند و صدا و جرئت آن را پیدا کردند که شاید برای اولین بار در خفا یا آشکارا بگویند بر آنها چه رفته است. دکتر آزاد فلاح، از روانشناسان و استادان مجرب کشور، از سیلِ مراجعانش میگوید که متأثر از موج منـهم و حرکت اجتماعی اخیر، دربارۀ آزارها و سوءاستفادههای جنسیای که تجربه کرده بودند اولین بار سخن به میان آوردند.
آزار جنسی درمانجو از سوی رواندرمانگرش پدیدهای نادر و اتفاقی نیست. در مدت کوتاهی که به منظور نوشتن این مقاله مشغول جمعآوری روایتهای آزار و بهرهکشی جنسی در حریم درمان بودم، از آشفتگی اوضاع جا خوردم! تلاش کردم، برای کسب اطلاعات بیشتر از چند و چون اوضاع و قوانین و راهکارهای نظارتی موجود، با تعدادی از استادان که اتفاقاً مسئولیتهای مهمی هم در جامعۀ روانشناسی و مشاورۀ کشور داشتهاند یا دارند، صحبت کنم، اما متأسفانه همگی با این عذر که دانش و تجربۀ کافی در این خصوص ندارند از گفتوگو سر باز زدند یا خیلی ساده ادعا کردند که توئیتها دروغ است و اصلاً هیچ مشاور و درمانگر دارای مجوزی نمیتواند دست به چنین عملی بزند! و آنها که این کار را میکنند خودشان را روانشناس جا زدهاند! واکنش آنها مرا بیش از هر چیز یاد «تبانی سکوت» انداخت که هنگام مواجهه با آسیبها و ضربههای اجتماعی بین متجاوزان، بستر اجتماعی، مسئولان امور، متخصصان سلامت روان و بعضاً قربانیان شکل میگیرد؛ استراتژی سکوت، انکار، کم اهمیت شمردن و پنهانکاری که فضا را برای ادامۀ بهرهکشی و تجاوز هموار و برای دادخواهی و مراقبت از حقوق افراد دشوار میکند. در پایان مقاله، در بخشی با عنوان «فرایندهای مشروعیتبخش» واکنش این استادان را بیشتر بررسی خواهیم کرد.
از ابتدای شکلگیری روانشناسی و روانکاوی تا امروز، قانونی مدون و مشخص در رواندرمانی وجود داشته است که بهصراحت هرگونه تماس و ارتباط جنسی بین درمانگر و درمانجو را غیراخلاقی، بهرهکشانه و آسیبزا میداند. میزان آسیبِ وارده به درمانجویی که مورد بهرهکشی جنسی درمانگرِ خود قرار گرفته به حدی است که رابطۀ جنسی با درمانگر را معادل «تجاوز» و «رابطۀ جنسی با محارم» میدانند. اختلالات اضطرابی، افسردگی، خودزَنی و خودکشی، افزایش حالات تجزیهای، مشکلات جنسی، سرزنش خود، انزوا و کنارهگیری از روابط عاطفی و اجتماعی، احساس خشم، نفرت، ترس، گناه، شرم، سردرگمی، بیاعتمادی و بیارزش دانستن خود از جمله آسیبهای رایج پس از تجربۀ ارتباط جنسی با درمانگر است.
عاملی که درمانجو را در برابر آزار جنسیِ درمانگر خود چنین آسیبپذیر میکند نبود توازن قدرت نهفته در رابطۀ درمانجوـدرمانگر است؛ درمانجو در شرایط درماندگی و استیصال به درمانگر مراجعه میکند. مثلاً مریم، یکی از آزاردیدگان، میگوید: «با آخرین امیدم سراغ روانشناس رفتم. خیلی احتیاج داشتم به کسی اعتماد کنم، چون تهماندۀ انرژی روانیام را پیش او میبردم. برای اولین بار میخواستم دربارۀ آزارهای جنسی که در گذشته دیده بودم با کسی حرف بزنم.» درمانجو با اعتماد کامل به درمانگر آغاز میکند، با این پیش فرض و امید که به او کمک میکند از رنج خود رهایی یابد. بنابراین در همان ابتدای ورود دفاعهای روانی را که در شرایط و روابط معمول برای محافظت از خود به کار میگیرد در ارتباط با درمانگر کنار میگذارد. به این ترتیب، نبود توازن قدرت از همان ابتدای رابطۀ درمانی شکل میگیرد؛ درمانگر در جایگاه قدرتی قرار میگیرد که حرفهاش برای او فراهم کرده و از دانش، تجربه و تسلط بیشتر نیز برخوردار است. بهعلاوه، رابطۀ درمانی رابطۀ مُراجع با فردی غریبه نیست، بلکه از همان ابتدا درمانگر حکمِ «دیگری مهم» را برای درمانجو پیدا میکند، یکی مثل پدر، مادر یا مهمترین آدمهای زندگیاش! به همین دلیل مسئولیت اصلیِ آغاز و ادامۀ هرگونه تماس و رابطۀ جنسی در فضای رواندرمانی با درمانگر است، زیرا درمانگر در این رابطه دستِ بالا را دارد و سخن از رضایت آگاهانۀ درمان جو در بستر درمان بیمعنا و گمراهکننده است.
آزار جنسی در اتاق درمان معمولاً با نقض مرزهای رابطۀ درمانی شروع میشود. تعریف مرزهای مشخصِ نقش درمانگر و درمانجو در فرایند درمان و هنجارهای معمول رابطۀ درمانی از درمانجو و درمانگر محافظت میکند، مانع از شکلگیری رابطۀ متجاوزانه میشود و کارآمدی درمان و رشد و تحول فردی مُراجع را تضمین میکند. نقض حریم درمان و تماس و رابطۀ جنسی بین درمانگر و درمانجو یکدفعه و ناگهانی اتفاق نمیافتد، بلکه در اکثر موارد آهسته و تدریجی است و اتفاقاً در ابتدا دارای ماهیتی غیرجنسی است. رابرت سیمون از این جاده با عنوان «شیب لغزان» نام میبرد که «بسیاری در آن سقوط کردهاند». ابتدا درمانگر، آگاهانه یا ناآگاهانه، با نقض اصول اولیۀ درمان شروع میکند که بیضرر به نظر میرسد و الزاماً ماهیت جنسی ندارد. این نقض حریم و عبور از رابطۀ متعارف درمانجوـدرمانگر مثل جادهای سراشیبی و لغزان است که دیر یا زود به رابطۀ جنسی منجر میشود. انجام لطفهای کوچک در حق مُراجع مثل طولانیتر کردن جلسۀ درمان بیشتر از حد مشخص، توجه «ویژه» به درمانجو انگار که او فردی خاص برای درمانگر است، نگرفتن هزینۀ درمان یا کاهش هزینۀ درمان، افزایش تعداد جلسات یا تغییر ساعت جلسات به آخر وقت یا آخر هفتهها، برقراری تماسهای تلفنی غیرضروری یا طولانی، چت کردن، قرار ملاقات با درمانجو بیرون از اتاق درمان، صحبت کردن با او دربارۀ مشکلات شخصی خود و افشاسازی امیال و افکار عاطفی و جنسی نسبت به او، هدیه دادن، برقراری تماسهای جسمی مثل دست دادن یا در آغوش گرفتن، مداخله در زندگی درمانجو و تصمیمگیری برای او نشاندهندۀ عبور از مرزهای تعریفشدۀ درمان و آغاز لغزش درمانگر است.
به منظور درک بهتر فرایند آزار و بهرهکشی جنسی در اتاق درمان و شناخت مؤلفههایی که تجاوز و آزار جنسی را در ارتباط درمانی ممکن میکنند، از مدل نظری مثلثی سوفی دیل استفاده کردیم که سعی دارد عوامل روانی و اجتماعیِ دخیل در وقوع آزار جنسی را به کمک سه مؤلفۀ فرایندهای انگیزشی، فرایندهای تسهیلکننده و فرایندهای مشروعیتبخش تبیین و تحلیل کند.
1. فرایندهای انگیزشی (متجاوزان چه کسانی هستند؟)
درمانگرانِ متجاوز «سیبهای کرمویی» نیستند که اینجا و آنجا، مثل هر حرفه و صنف دیگر، احتمالاً پیدا شوند! این نگاه که بهرهکشی جنسی را عدهای درمانگر «بد» در واکنش به «رفتار اغواگرانه»ی مُراجع انجام میدهند سادهسازی مطلب است. اتفاقاً تحقیقات متعدد نشان میدهد که درمانگران متجاوز اغلب ( نود درصد) مرد، بسیار مجرب، باسواد، ارشد، کاریزماتیک و مورد احترام صنف خود بودهاند. بسیاری از آنها نیز تجربۀ رواندرمانی شخصی داشتهاند و گاه سالها تحت آنالیز بودهاند. آنها به احتمال زیاد فقط یک بار مرتکب بهرهکشی جنسی درمانجوی خود نمیشوند، بلکه بارها در بازۀ زمانی طولانی چنین رفتاری را تکرار میکنند. زهره، یکی از رواندرمانگرانی که برای نوشتن این مقاله با او گفتوگو کردم، همکار رواندرمانگر متجاوز خود را، که مدت طولانی در پشت درهای بستۀ اتاق درمان در کلینیکی معروف و معتبر در مرکز شهر تهران مشغول بهرهکشی و آزار جنسی درمانجویان بوده است، اینگونه توصیف میکند: « ژست آدم فمینیست و متمدن و کتابخوان داشت، آرام و قابلاعتماد به نظر میرسید. فضا را طوری ساخته بود که اگر میگفتند درمانگر امن و بیخطر و مطمئنی به ما معرفی کن، او را معرفی میکردیم! من خیلی احساس فریبخوردگی داشتم از اینکه آنهمه درمانجو به این آدم ارجاع دادم! احساس گناه میکردم، خیلی عصبانی بودم، بابت حماقتم از خودم متنفر بودم! خیلی از عزیزترین کسانم را برای رواندرمانی به او معرفی کردم. ولی بعد که ماجرا لو رفت فهمیدم این آقا به آنها هم دستدرازی کرده!» عدهای از درمانگران متجاوز ممکن است به اختلالات روانی و شخصیتی شدید مثل پسیکوز یا اختلال شخصیت خودشیفته یا ضداجتماعی دچار باشند یا از مشکلات عاطفی و شخصی مثل ازدواج ناموفق یا عدمرضایت شغلی رنج ببرند و تصور کنند با برقراری رابطۀ عاطفی و جنسی با درمانجویان خود، که آنها را میستایند، میتوانند احساسات منفی خود را تسکین دهند. عدهای نیز میل عمیقی به سرکشی در برابر هر نوع چارچوب و ساختار مدون دارند و بهاصطلاح هنجارشکناند. آنها رابطۀ متعارف درمانی با درمانجو را بیش از حد خشک و رسمی میدانند و با این استدلال که کسی نمیتواند نحوۀ کار و درمان را به آنها دیکته کند در سراشیبی لغزان بهرهکشی جنسی از درمانجویان سقوط میکنند. با اینحال به نظر میرسد نبود توازن قدرت در رابطۀ درمانجوـدرمانگر، عوامل تسهیلکنندۀ موقعیتی و فرایندهای اجتماعی مشروعیتبخش است که درمانگری با مسائل و مشکلات شخصی و شخصیتی را قادر میکند با اعتمادبهنفس در سراشیبی لغزان رابطۀ ممنوعۀ جنسی با درمانجوی خود براند.
بیشتر بخوانید:
«آسیبهای روانم، هویت من را مشخص نمیکند»
گروه دیگری از درمانگران متجاوز در دوران آموزش، کارورزی، رواندرمانی یا تحصیل خود از استادان، کارآموزان و درمانگرانی سرمشق گرفتهاند که از مراجعان یا از خود آنها بهرهکشی جنسی میکردند. به عبارت دیگر، الگوی اخلاقی و حرفهای خود را افراد متجاوز قرار دادهاند. در نهایت، یکی دیگر از دلایل انگیزشی برقراری رابطۀ عاطفی و جنسی با درمانجو را میتوان تأثیرپذیری درمانگران متجاوز از بستر اجتماعی آشفتۀ فعلی دانست، آنچنان که درمانگران مانند دیگر اعضای جامعه تحتتأثیر میل عمومی به ساختارشکنی، تجربهگرایی و تنوعطلبی جنسی و کمرنگ شدن ارزشهای اجتماعی چون تعهد، اعتماد، مسئولیتپذیری و صداقت قرار دارند. فضای اتاق درمان و ارزشهای حاکم بر آن چیزی جدا از ساختار و بافت اجتماعی زمانۀ خود نیست، بنابراین آشفتگی ارزشهای اجتماعی در جامعۀ کلان میتواند در اتاق کوچک درمان منعکس و بازتولید شود. در بخشهای بعد بیشتر به اهمیت عوامل موقعیتی و اجتماعی در قالب فرایندهای تسهیلکننده و مشروعیتبخش خواهیم پرداخت.
2. فرایندهای تسهیلکننده
تحقیقات متعدد نشان میدهد بیشتر از نود درصد درمانگران متجاوز مرد هستند، بنابراین ساختار و بافت فرهنگی و اجتماعی مردسالارانه و جنسیتزده مهمترین عامل تسهیلکنندۀ اعمال و ادامۀ آزار جنسی و تجاوز از سوی درمانگر است. هرچقدر میزان و نفوذ هنجارهای فرهنگی و اجتماعی که رفتار سلسله مراتبی و جنسیتزده را در جامعۀ کلان و در صنف مشاوره و روانشناسی مجاز میدانند بیشتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که درمانگر در اتاق درمان از اصول مشخص حرفۀ رواندرمانی عدول کند و به ارتباط جنسی با مُراجع خود مبادرت ورزد. دکتر آزاد فلاح در این خصوص به مثالی بارز اشاره میکند: «ما برای یک رسالۀ دکتری و مطالعۀ انتقال متقابل از عدهای درمانگر خواستیم که ویدئویی از جلسۀ درمانی خود تهیه کنند و برای ما بفرستند. در پدیدۀ انتقال، درمانجو احساسات و امیالی را که به آدمهای مهم زندگیاش، مثلاً پدر و مادرش، داشته ناخودآگاه در ارتباط با درمانگر مجدداً تجربه میکند، احساساتی مثل عشق، نفرت و خشم. گویی درمانگر در جایگاه یکی از مهمترین افراد زندگی درمانجو قرار میگیرد. انتقال متقابل، برعکس، واکنش درمانگر به احساسات انتقالی درمانجوست؛ به این صورت که درمانگر احساسات برگرفته از روابط مهم شخصی گذشتۀ خود را ناخودآگاه در ارتباط با درمانجویی خاص مجدداً تجربه میکند، مثلاً با درمانجویی مهربانتر است چون او همکار یا دوست قدیمیاش را به یادش میآورد، یا درمانجویی دیگر احساسات پدرانۀ او را تحریک میکند چون شبیه یکی از فرزندانش است. بسیار جالب بود که بسیاری از این ویدئوها، با اینکه خود درمانگر آنها را تهیه و ارسال کرده بود، پر از مشکلات اخلاقی و شکستن مرز و حریم درمان و رفتارهای غیراخلاقی درمانگر در قبال درمانجو بود. انگار همانطور که متلک گفتن به زن عابری در خیابان و آزار جنسی او رایج و عادی است، همانقدر هم طبیعی است که درمانگر در جلسۀ درمان از جایگاه قدرت خود سوءاستفاده کند و درمانجو را مورد آزار اخلاقی قرار دهد. خیلی از این درمانگرها آموزش ندیدهاند و درکی از حقوق درمانجو ندارند. درمانجویان هم درکی از حقوق خود ندارند. این به علت مشکلات فرهنگی گستردۀ ماست. مثلاً ما در فرهنگمان ولی داریم، والدین ولی بچه هستند و اختیار کامل او را دارند. در مدرسه معلم همهکاره است و به شاگرد فرمانبرداری آموزش داده میشود. جایگاههای قدرت مدام ساخته میشود، اتوریته همهجا هست. در اتاق درمان هم درمانگر برای خود جایگاه قدرت میسازد و درمانجو اختیارش را به او میسپارد. مردسالاری و جنسیتزدگی مؤلفۀ دیگر فرهنگی ماست. در این بستر سوءاستفاده ممکن و تسهیل میشود.»
بهعلاوه، نبود بازدارندههای محیطی و بیرونی رخداد آزار و بهرهکشی جنسی را در اتاق درمان تسهیل میکند و به درمانگرِ متجاوز مجوز و جسارت ادامۀ بهرهکشی جنسی از درمانجو را میدهد. زهره بهتلخی از روزهایی یاد میکند که او به همراه تعداد کمی از همکارانش بسیار تلاش کردند تا رفتار غیراخلاقی همکار متجاوز و خاطی خود را گزارش کنند و مانع ادامۀ آزار جنسی او و الغای مجوز کار او شوند: «واکنش درمانگرهای دیگر و رئیس کلینیک کاملاً انکار و در طرفداری از او بود. میگفتند “از کجا معلوم؟ از کجا میشود اثبات کرد؟”، “مراجعان از این حرفها میزنند”، “شاید دروغ است”، “نمیشود به مردم تهمت زد”، “اگر اینطوری باشد باید بگوییم همۀ درمانگرها این کار را میکنند”، “اینها (مراجعان) زنهایی هستند که زخمیاند، میخواهند در واقع خنجر بزنند”. فضای عجیبی در کلینیک درست شده بود. هیچ کاری برای اینکه با این آدم صحبت کنند، پیگیری کنند و جویا شوند انجام ندادند. فقط یکی از همکاران خیلی جدی گرفت و قضیه را پیگیری کرد که همان باعث شد ماجرا کاملاً لو برود. اما افراد مسئول مثل رئیس کلینیک، روانسنج آنجا و کسان دیگر واکنششان این بود کسانی که پیگیری میکنند با این آدم خصومت شخصی دارند، غرضورزی دارند، قضیه را بزرگ میکنند، چیزی نبوده، مثلاً یک دستی هم زده، دارند کولیبازی درمیآورند.» بعد از اینکه شواهد کافی از تخطی اخلاقی درمانگر متجاوز جمعآوری شد، زهره و تعدادی از همکاران رفتار او را به سازمان نظام روانشناسی و مشاوره گزارش دادند، اما تا امروز نتیجهای از گزارش خود ندیدهاند. مجوز شغلی درمانگر متجاوز همچنان مثل گذشته تمدید میشود و او تاکنون هیچ مجازاتی نشده است: «بعد از اینکه اسم همکارمان را در توئیتها دیدم و ماجرا به شبکههای اجتماعی رسید، دوباره با یکی از مسئولان مهم تماس گرفتم و پیگیر شدم که چه شد، گفت “خانم دکتر، لزوماً که نباید برخورد رسمی بشود! ما یک جوری به ایشان گفتیم، خودشان دیگر تکرار نمیکنند. این مورد هم پیگیری میشود، پرونده را به بازرسها ارجاع دادم. شما دیگر کاری نداشته باشید. شما کار خودتان را کردید. ممنون.”»
افزایش مداخله و قدرت نفوذ نهادهای بازدارنده و نظارتی در سطح خُرد (درمانگاه و کلینیک) و کلان (سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، قوانین جزایی عمومی) بهکرات یکی از راههای پیشگیری و کنترل بهرهکشی جنسی از درمانجو دانسته شده است. آموزش و بازآموزی مکرر کارآموزان، رواندرمانگران و مشاوران، فراهمسازی جلسات مستمر سوپرویژن (کار کردن تحت نظارت و سرپرستی) برای رواندرمانگران، اعلام صریح استانداردهای اخلاقی حرفهای به درمانگران و آگاهسازی درمانجویان به حقوق خود ازجمله اقدامهای پیشگیرانهای است که میتوان در سطح خُرد، در درمانگاهها و کلینیکهای مشاوره و روانشناختی، انجام داد. تحقیقات نشان میدهد یکی از دلایل وقوع بهرهکشی جنسی از درمانجویان در اتاق درمان این است که آنها نمیدانند باید و نبایدهای رواندرمانی چیست و چه انتظاری باید از درمان داشته باشند. بنابراین کلینیکهای روانشناسی و مشاوره میتوانند، با نصب منشور استاندارد اخلاقیِ حرفۀ رواندرمانی و توزیع بروشورهای حاوی اطلاعات مربوط به حقوق درمانجو و باید و نبایدهای درمان، مراجعان را در همان بدو ورود از حقوق خود آگاه کنند. در گفتوگو با تعدادی از درمانجویان آزاردیده، بهوضوح میتوان به ناکافی بودن دانش آنها دربارۀ مرزهای درمان و نقش درمانگر و درمانجو در رواندرمانی پی برد. عدهای از درمانجویان در برابر دستدرازیهای درمانگر تسلیم شدند، زیرا درمانگر به آنها گفته بود تماس و ارتباط جنسی جزئی از روش درمان است، یا اینکه درمانجو باید تمام و کمال به درمانگر خود اعتماد کند. گاهی هم ادعای درمانگر این بوده که تلاش دارد ترس درمانجو را از ارتباط جنسی بریزد یا به او بیاموزد رابطۀ جنسی درست چگونه است، یا اینکه عاشق درمانجو شده و رابطۀ آنها در کنار درمان دوستی هم است. عدهای دیگر نیز پس از رخداد تجاوز و آزارجنسی نمیدانستند باید چه کنند یا به کجا مراجعه کنند و با این فکر که مدرکی برای حرف خود ندارند از گزارش و افشاسازی رفتار متجاوزانۀ درمانگر خودداری و در برابر آن سکوت کردند.
برنامههای رادیویی و تلویزیونی، مقالات مجلات و روزنامهها میتوانند مراجعان را از ماهیت رواندرمانی و مرزهای نقش درمانگر و درمانجو آگاه کنند. درمانجو باید بداند هرگونه تماس و ارتباط جنسی با درمانگر، چه در طول درمان و چه بعد از درمان، در هر کدام از روشهای معمول مشاوره و روانشناسی غیرمجاز است و به سلامت روان او آسیبهای جدی میزند. درمانگر دوست درمانجو نیست و حق ندارد با او بیرون از اتاق درمان ملاقات کند یا از او تقاضاهای شخصی داشته باشند. ارتباط عاطفی، کاری و تجاری با درمانجو ممنوع است و درمانگر حق ندارد در زندگی شخصی او دخالت کند و به جای او تصمیم بگیرد، و یا مستقیم و غیرمستقیم به او دستور دهد چه کاری انجام دهد. سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی کشور نهتنها وظیفه دارند درمانجو را از حقوق خود آگاه کنند بلکه باید مسیری آسان برای او فراهم کنند که بتواند، بدون ترس و نگرانی از داشتن یا نداشتن مدرک کافی، گزارش رفتار درمانگر را ارائه کند. به درمانجو باید اطمینانخاطر داد که، حتی اگر مدرکی برای حرف خود نداشته باشد، افشاسازی او کمک میکند درمانگر خاطی شناسایی و رصد شود و تحت نظارت و بررسی قرار گیرد.
از دیگر برنامههای مهم بازدارنده و نظارتی در سطح کلان، آموزش مداوم دانشجویان روانشناسی و مشاوره در خصوص اخلاق حرفهای، انتقال۱ و انتقال متقابل۲ در جریان رواندرمانی و دریافت سوپرویژن است، حتی کارکشتهترین و باسوادترین درمانگر هم بینیاز از سوپرویژن نیست. بهعلاوه، سازمانهای نظارتی وظیفه دارند افراد مایل به کار رواندرمانگری و مشاوره را با دقت بسیار غربالگری کنند. این افراد نهتنها باید تحت درمان شخصی باشند بلکه باید مشکلات شخصیتی و رفتاریشان شناسایی و در صورت نیاز از ادامۀ تحصیل و کار آنها جلوگیری شود. لازم است رئیس درمانگاه و کلینیک در قبال رفتار متجاوزانۀ مشاوران و درمانگران زیرمجموعۀ خود به لحاظ قانونی مسئول شناخته شود تا کنترل و نظارت کارفرما روی درمانگران جدیتر گرفته شود. یکی دیگر از اقدامهای بازدارندۀ بهرهکشی جنسی در رابطۀ درمانجوـدرمانگر جرمانگاریِ برقراری تماس و رابطۀ جنسی با درمانجو در قوانین جزایی عمومی کشور و در نظرگرفتن آن بهمثابۀ «خیانت به اعتماد عمومی» است. مجازاتهایی مثل جریمۀ مالی، لغو موقتی مجوز کار یا ممنوعیت کامل از کار درمان پیغام صریح مجریان امور به مشاوران و درمانگران است که هیچگونه تخطی از اصول حرفهای در کار درمان پذیرفته نیست و تحمل نخواهد شد. متأسفانه یکی از مشکلات رایج در فضای درمان و مشاوره، در حال حاضر، رشد قارچی افرادی است که در فضای مجازی مثل اینستاگرام، تلگرام و دیگر شبکههای اجتماعی خود را مشاور و رواندرمانگر جا میزنند و با سوءاستفاده از اعتماد درمانجویانِ ناآگاه از آنها بهرهکشی مالی و جنسی میکنند. سازمانهای مسئول مثل سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی کشور وظیفه دارند در این خصوص به جامعه هشدار دهند، مشاوران و درمانگران جعلی را شناسایی و با آنها برخورد جدی کنند.
درمانجویان ِقربانیِ بهرهکشی جنسی در رواندرمانی ممکن است از هر قشر، طبقه و سطح تحصیلات باشند. تحقیقات مختلف تاکنون نتوانسته به جمعبندی قاطعی از ویژگیهای شخصیتی یا جمعیتشناختی درمانجویان برسد. فقط این روشن است که اکثر قربانیان زن هستند و جوانتر از درمانگر خود و هنگام مراجعه به درمانگر در شرایط بحرانی و آسیبپذیر قرار دارند. شماری از تحقیقات نشان میدهد درصدی از قربانیان در دوران کودکی تجربۀ آزار جنسی و جسمی داشتند یا مورد غفلت و بیتوجهی والدین بودند. برخی از آنها ممکن است، به دلیل احساس ضعف، محرومیت عاطفی یا تنهایی، از دریافت «توجه ویژه»ی درمانگر خود استقبال کنند. ممکن است احساس کنند برای درمانگر، که به سبب قرار گرفتن در جایگاه دانایی و قدرت جذابیتی کاریزماتیک برایشان دارد، «خاص» هستند و به این ترتیب در دام درمانگر متجاوز بیفتند. تحقیقات نشان میدهد حتی درمانجویانی که در آغاز و در طول درمان احساس میکردند رابطۀ آنها با درمانگرشان رمانتیک و عاشقانه است و از ارتباط جنسی با او لذت میبردند، پس از پایان رابطۀ درمانی و کشف اینکه درمانگر با دیگران نیز چنین رابطهای برقرار کرده و در واقع آنها برای درمانگر خاص نبودند بلکه فریب او را خوردهاند، دچار آسیبهای روانی شدید شدند. بنابراین باید به درمانجویان آموزش داده شود که درمانگر حق ندارد از احساسات انتقالی آنها سوءاستفاده کند و آسیبهای ناشی از رابطۀ عاطفی و جنسی با درمانگر بسیار است. در مجموع، به دلیل ماهیت خاص رواندرمانی، یعنی فضای صمیمی حاکم بر رابطۀ درمانی و فعالسازی احساسات انتقالی در درمانجو، فضای درمان مستعد آن است که به سمت جنسی شدن برود، به همین دلیل مهم است که درمانگران برای مدیریت احساسات انتقالی درمانجویان آموزش کافی ببینند و تحت سوپرویژن باشند. مثلاً مریم با اشاره به احساسات انتقالی شدید خود در آغاز درمان میگوید: «در همان اوایل رابطه متأسفانه از نظر جنسی جذب درمانگرم شدم و به او دربارۀ احساسم گفتم. نمیخواستم به او بال و پر بدهم یا تحریکش کنم، فقط میدانستم که برای حل مشکلات عاطفیام باید با درمانگرم آزادانه صحبت کنم. اما هر بار که دربارۀ احساسم به او میگفتم، انگار قند توی دلش آب میشد. حتی یک بار صحبتمان را به علاقۀ من به خودش کشاند، بدون اینکه ربطی داشته باشد! بعد از شش هفت ماه هم گفت تنها بروم مطب، بعد هم توی همان جلسه گفت این دو هفته خیلی به من فکر میکرده و وقتی گفته تنها بروم منظوری داشته! شروع کرد به دوپهلو حرف زدن. نظرم را راجع به کارش، بدنش، رابطهاش با زنش میپرسید!» درمانگرانی که بهاشتباه احساسات انتقالی درمانجو را به علاقۀ جنسی بالغانۀ او به خودشان نسبت میدهند همواره در معرض لغزش و سقوط در جادۀ سراشیبی تماس و رابطۀ جنسی با او هستند. درمانگران همچنین باید متوجه باشند که انتقال متقابل و برانگیخته شدن احساسات، نیازها و امیال درمانگر در قبال درمانجو گاه امری اجتنابناپذیر است، اما این درمانگر است که باید نسبت به این احساسات و امیال هشیار باشد، تحت تأثیر آنها عملی خلاف هنجارهای درمان انجام ندهد و برای مدیریت بهتر انتقال متقابل تحت سوپرویژن قرار بگیرد.
3.فرایندهای مشروعیتبخش
درمانگران متجاوز اغلب به شیوههای مختلف وقوع تجاوز و آزار جنسی را توجیه میکنند و به کار خود مشروعیت میدهند. مریم میگوید در جلسۀ آخر به درمانگرش گفت چقدر از رفتار او آزار دیده، درمانگر با حربۀ جلب ترحم و دلسوزی سعی کرد او را متقاعد کند: «بهش گفتم خیلی غیرحرفهای و غیرانسانی با من رفتار کردی! شرمنده بود، ترسیده بود، معذب بود، امیدوار بود که ما باز هم ادامه دهیم و او جبران کند و به من کمک کند. با خودم فکر کردم شاید من خیلی رو با او صحبت کردم، شاید نباید احساسات جنسیام را نسبت به او میگفتم. دلم برایش سوخت!» عدهای از درمانگران ادعا میکنند عاشق درمانجو شدهاند و نتوانستهاند جلوی خود را بگیرند، بعضی هم درمانجو را سرزنش میکنند که ذهنش بسته است و در برابر روشهای درمانی جدید، که اتفاقاً تماس جنسی با درمانجو را توصیه میکنند، مقاومت میکند. فقط درمانگران متجاوز نیستند که برای توجیه عمل غیرمشروع خود دلیلتراشی میکنند. برخورد افراد دیگر ازجمله روانشناسان همکار، مقامات مسئول، مردم عادی، خانواده و اطرافیان قربانیان هنگام خبردار شدن از وقوع بهرهکشی جنسی در بسیاری از مواقع به این نحو است که اهمیت ماجرا را ناچیز میشمارند، تقصیر را گردن درمانجو میاندازند، او را متهم به دروغگویی و تهمت به درمانگر میکنند یا اصلاً منکر وقوع رخداد تجاوز میشوند. چنین واکنشی نهتنها قربانی را در معرض آسیبدیدگی مجدد قرار میدهد، بلکه نوعی همدستی پنهان با متجاوز است، به این معنا که فضا را برای ادامۀ آزار و تجاوز فراهم و تسهیل میکند. بسیاری از افکار مردسالارانه و جنسیتزدۀ رایج در جامعه در خدمت تأیید و تحکیم موضعِ متجاوز و تضعیف و سرکوب صدایِ قربانی است. زهره واکنش همکاران روانشناس، رئیس کلینیک و مسئولان امر را چیزی جز مشروعیتبخشی به عمل همکار متجاوزش در بهرهکشی جنسی از مراجعان نمیداند: «واکنشها فضای تهدیدی درست کرده بود علیه کسانی که سعی داشتند این سکوت را بشکنند، باید خیلی آدم سمجی میبودی و خودت را در معرض تهدید و سرزنش قرار میدادی اگر میخواستی برای روشن شدن حقیقت تلاش کنی. فضای مبهم و تاریکی بود. بهطور ضمنی به من میگفتند پیگیری نکن! این آدم آشنا زیاد دارد، بعداً برایت بد میشود و خودت متهم میشوی، آدم وقتی به چشم خودش ندیده نباید حرفی را بزند، نباید در این امور وارد شد، مسئلهای شخصی است! شاید خود طرف لوندی کرده، خودش میخواسته و… روانشناسها اینها را میگفتند، روانشناسهای معروف! جوری شده بود که آدم به عقل خودش شک میکرد! واکنش خیلی از آنها هم دلسوزی برای متجاوز بود، بعد از اینکه آبروریزی شد میگفتند آخی! حالا هرکاری هم این کرده، خانوادهاش چی؟ بچهاش چی که الان میفهمد؟ گناه دارند. واکنشها، بهجز انکار و دلسوزی، پیچاندن هم بود! همهاش میگفتند پرونده دارد بررسی میشود! پروسهای اداری تعریف کرده بودند که هیچ خروجی نداشت. الان چند سال گذشته و ما هیچ برخوردی با این آدم ندیدیم. حرف من این است که الان روانشناسهایی هستند که دارند همین کار را با مراجعانشان میکنند و آنها منتظرند که ببینند سر این آدم چه آمد، آیا مجازات شد، نشد. اینکه نظام روانشناسی این فرد را هیچ مجازاتی نکرد پیغامی منفی است به قربانیان و پیغامی مثبت به روانشناسان خاطی که ادامه بدهید، هیچ اتفاقی نمیافتد.»
درمان جویان در حالت استیصال و بیپناهی به درمانگران مراجعه میکنند و پس از مواجهه با آزار و بهرهکشی جنسیِ درمانگر، دیر یا زود، درمان را قطع میکنند و به دلیل تجربۀ تلخ خود و بیاعتمادی، با وجود نیاز شدید به کمک، دیگر از روانشناسی کمک نمیگیرند. این پایانِ تلخ بسیاری از درمان جویان آزاردیده در حریم امن درمان است، پایانی که میتواند با افزایش آگاهی، مسئولیتپذیری و حساسیت مسئولان امر، مشاوران، روانشناسان و افکار عمومی به گونهای دیگر رقم زده شود.
منبع: مجله زنان امروز