در ماههای اخیر جنبش معلمان به یکی از پر تحرکترین اعتراضات عمومی تبدیل شده است. به نظر میرسد خواستههای این جنبش به تدریج رو به خواستههایی فراتر از مطالبات معیشتی میرود. بخشی از مطالبات این جنبش ناظر بر حقوق دانشآموزان است. مطالبه اصلی در این زمینه دفاع از آموزش رایگان و حق برخورداری از آموزش باکیفیت و عادلانه برای تمام دانشآموزان در سراسر ایران با تاکید بر دانشآموزان طبقه کارگر بهخصوص در نقاط محروم ایران است. محرومیت از آموزش رایگان به بازماندگی از تحصیل کودکان منجر میشود که تاثیر بهسزایی در ازدواج و کار کودکان دارد. در همین راستا با خانم اعظم عابدینی (بازنشسته از تهران) و خانمها کوکب بداغی پگاه و مریم محمدی (شاغل از خوزستان و کردستان) به گفتگو نشستهایم. از آنها پرسیدیم چه رابطهای میان خواستههای جنبش معلمان با مسائل دانشآموزان از جمله آموزش مسائل جنسی، بازماندگی از تحصیل و ازدواج کودکان وجود دارد. آنها در پاسخ، ضمن اشاره به مسائل دختران دانشآموز از جمله ازدواج کودکان و نقش آموزشهای ایدئولوژیک در گسترش آن، به تفاوتهای مشکلات دانشآموزان در مناطق مختلف به لحاظ محرومیت منطقهای، اشاره کردند.
برخی از خواستههای جنبش معلمان، مرتبط با نظام آموزشی و دانشآموزان بوده است. در این زمینه مسائلی که دانشآموزان دختر به دلیل دختر بودن با آن مواجهند چیست؟ آیا این مسائل در خواستههای معلمان نیز منعکس شده است؟ مثلا یکی از مسائلی که دختران دانشآموز با آن مواجه هستند، عدم آگاهی درست از مسائل جنسی و روابط جنسی محافظت نشده و بیماریهایی است که امکان ابتلا به آن وجود دارد. شما یکی از خواستههایتان آموزش رایگان برای همه بوده که مطالبه جدی و درستی است، اما آیا مطالبهای برای آموزش دختران برای محافظت از خود، تاکنون مطرح شده است؟
کوکب بداغی پگاه: مسائلی که دانشآموزان دختر به دلیل دختر بودن با آن مواجه هستند، بستگی به مناطق و سطح فکری آن محیط دارد. در یک سری مناطق، کودک همسری آمار بالایی دارد و در یک سری مناطق، نه. ما به عنوان معلم، دغدغهمند هستیم ولی مرجع رسیدگی به این موارد را نداریم. در منطقهی ما [ایذه] کودکان بازمانده از تحصیل داریم که آموزش و پرورش این منطقه در این زمینه تلاش زیادی کردند. من خودم خانه به خانه میرفتم. جاهایی هست که دانشآموز به هر دلیلی، خصوصا دلایل مالی، نمیتواند به تحصیل ادامه دهد. این آموزش یا با نهضت سوادآموزی فرد به فرد پیش میرفت و یا معلم معرفی میشد تا ساعتی کار کند. در این زمینه، خدا را شکر، انجام وظیفه کردیم.
اما مشکلات عمده دانشآموزان دختر، برمیگردد به کتب درسی. ما در درسها، چیزی به اسم آموزش مسائل جنسی و بیماریهای مقاربتی نداریم. در مدت زمان حضور من در امور بانوان، یک سری طرحهای نظارتی انجام شد که بد هم نبود. مثلا ماما و پزشک به مناطق محروم میرفتند و دختران را بهرهمند از خدمات پزشکی میکردند. با آنها گفتگو میکردند و به آنها کتاب میدادند. اما این کار طی ۲ یا ۴ ساعت، کارساز نیست. کاش وارد کتب درسی بشوند. اگر دانشآموز سلامت جسمی داشته باشد، مادر بهتری هم خواهد بود و فرزندان بهتری را تحویل جامعه خواهد داد. درباره مطرح شدن این خواستهها در میان مطالبات معلمان، من خودم شهریورماه گریزی زدم به خواستهها؛ از جمله دختران شینآباد که به عنوان یک دغدغه برای من مطرح بوده. ولی این خواسته به مطالبه معلمان تبدیل نشده است.
اعظم عابدینی: من در سه سال آخر تدریسم در کلاس دوازدهم، سلامت و بهداشت را درس میدادم. آنجا بحث کوتاهی درباره ازدواج و باروری شده و تاکید شده که معلمان دخترها را تشویق به ازدواج کنند. اما بسیاری از دانشآموزان بحث ازدواج برایشان جالب نبود. برای من جالب است که روزی که میخواستم فصل ازدواج و باروری را درس بدهم، به نظر میآمد دخترهای هفده هجده ساله ازدواج را فراتر از مسائل جنسی میبینند.
در مورد اینکه جزو مطالبات مطرح شده یا نه، من در کلابهاوس میبینم که بعضی از اتاقهای فرهنگیان بهرغم اینکه تاکید شده سند ۲۰۳۰ باید کنار گذاشته شود و حرف زدن درباره آن تابو است، به این موضوع میپردازند که چرا ما نباید بدانیم که در سند ۲۰۳۰ چه گفتهاند و بحث سلامت بهداشت جنسی و آموزشهای جنسی را مطرح میکنند. متاسفانه دختران اطلاعات زیادی ندارند. البته که شبکههای اجتماعی خیلی به شکستن تابوهایی که زمان ما بود کمک کرده است. اما ما باید گستره کشوری را در نظر بگیریم نه پایتخت و فرضا شمال یا مرکز شهر را. وقتی کلی ببینیم مشخص میشود که این یک نیاز جدی است.
شما ویترین و چکیده خواستهها را میتوانید در قطعنامههای پایانی ببینید. البته که عرض کردم، چکیده و نه تمام آن. قطعا فعالین به دنبال اهداف بیشتر و کلانتر هستند. یادم میآید حتی در کتاب سلامت و بهداشت، وقتی به ایدز به عنوان یک بیماری واگیردار پرداخته شده بود، با این مسئله که عامل شیوعش در وهله اول روابط جنسی محافظتنشده و رفتارهای پرخطر است، اشاره نشده بود که من خودم توضیحاتی خارج از کتاب میدادم. اینها مسائلی است که باید به آن پرداخته شود، ولی با توجه به تابو شدن طرح سند ۲۰۳۰ برای بسیاری از معلمان معذوراتی وجود دارد.
من در یک منطقه مذهبینشین در تهران درس میدادم. یکبار یادم است در درس مطالعات اجتماعی، تحقیقی به بچهها درباره سوگواری دادم. بعد دراینباره صحبت کردم که چرا نباید اسم زنان در اعلامیهها نوشته شود؟ ما هویتی داریم که اسممان است، چرا باید ما را به یک آقا (مثلا همسر فلانی) متصل کنند یا بجای عکس ما گل بگذارند؟ چرا ما باید حذف شویم، حتی روی سنگ قبر؟ چرا بعضی مردان به جای اسم همسر خود، اسم پسر بزرگشان را صدا میزنند. این حرف را زدم و یکی از بچهها در اعتراض به من گفت: «اگر من ازدواج کنم و همسرم اسم من را در جمع نگوید و اسم فرزند پسرم را بگوید، کیف میکنم و این نشانه غیرتش است». یک تفکراتی در عمق خانوادهها ریشهدار است، حتی بین نسل جوان و بین مذهبیها که برای بسیاری از معلمان تغییر نگاه این بچهها سخت است. البته که این نگاهها اندکاند، اما اندک پرسروصدایی که حمایت میشوند.
پس شما فکر میکنید که این مسائل چون در سند ۲۰۳۰ مطرح شده، اگر به عنوان یک مطالبه در جنبش معلمان مطرح شود، ممکن است مشکلاتی را برای فعالیتهای معلمان ایجاد کند؟
عابدینی: بله دقیقا همینطور است. برخورد شدیدتری با صنف معلمان میشود و من فکر میکنم فعالین هم بخاطر اینکه میخواهند این راه ادامه داشته باشد ولو پیوسته و آهسته، سعی میکنند کمکم سطح مطالبات را بالا ببرند و خواستههای کلانتری را مطرح کنند تا بتوانند در ورای آن خواستههای کلان، خواستههای کوچکتر را هم پوشش بدهند. ولی نمیخواهند دفعتا به سراغ خواستههای کلان بروند. بهخصوص درباره سند ۲۰۳۰ شاید طرح آن برای یک عدهای که خواستههای صنفی دارند و برای سیاستگذاران آموزش و پرورش جزء خط قرمزها باشد.
آموزش رایگان مطالبهای مطرح در جنبش معلمان
یکی دیگر از مسائلی که در چند سال گذشته، تاثیرات ویرانگری بر جای گذاشته، مسئلهی بازماندگی از تحصیل دانشآموزان بوده است. در تجربه شما و شنیدههایتان از معلمان دیگر، چقدر محرومیت از تحصیل در میان دخترانْ جدی است؟ این بازماندگی از تحصیل بیشتر به چه دلیل بوده و چه نتایجی داشته است؟ مواجهه مدرسه به عنوان نهادی که در این زمینه بیشترین ارتباط را دارد چگونه بوده است؟ چقدر این مسئله در خواستههای معلمان مطرح شده است؟
عابدینی: در بحث تحصیل و آموزش دو مسئله داریم؛ یک، بازماندگان از تحصیل و دو، ترک تحصیلکردهها که مجموع اینها عدد قابل ملاحظهای است و پیرو آن مطالبه آموزش رایگان (آموزش عمومی _تا پایان متوسطه) را در بین مطالبات معلمان مطرح کرده است. مطالبه آموزش رایگان، بیش از سایر مسائل که اسم بردید، در بین معلمان مطرح بوده است. به عنوان یک جامعه آماری کوچک به مدرسهای که در آن حضور داشتم اشاره میکنم. مدیر مدرسه و مشاور در طی یک سال و نیم تحصیل مجازی، اعلام میکردند که روزبهروز به تعداد دخترانی که ترک تحصیل میکنند، اضافه میشود. دلیلش هم این است که اکثرا در آپارتمانهای کوچک ۵۰ متری زندگی میکنند. پنج یا شش نفر هستند و بچه میخواهد آموزش مجازی داشته باشد. گوشی هوشمند ندارند و مسائل قرنطینه در خانه هم هست. همهی اینها فشارهایی بوده که به خانواده وارد شده و به ناچار فرزندشان ترک تحصیل کرده است.
همکاران شاغل من اعلام میکنند که بسیاری از بچههای هفده یا هجده ساله الان دارند سرکار میروند. بعضیها همزمان هم کار میکنند و هم درس میخوانند. بعضیها هم بیخیال درس و مدرسه میشوند که کمکخرج خانواده باشند. خودم در چندین کلاسی که سال گذشته داشتم، خیلی از شاگردها در جواب عدم حضورشان در کلاس و حاضر و غایبها میگفتند خانم ببخشید، ما الان سرکاریم. اینها همان بچههایی هستند که لاجرم درس برایشان شده اولویت دوم زندگی. خودِ تحصیل میتواند روند آگاهی را بهخصوص در بین دانشآموزان دختر بالا ببرد. در نظر بگیرید یک دختر هفده ساله الان فقط باید فکر پیدا کردن کار و درآمد باشد.
بداغی پگاه: معلمان نگران تفاوت طبقاتی هستند. نگران کودکان بازمانده از تحصیل، عدم اجرای اصول مغفول مانده قانون اساسی، آموزشهای سطحی و یکجانبه کتب درسی هستند. آنها نگران کیفیت پایین آموزشی و نابرابری جنسیتی در کتب درسی، و حذف شخصیتهای تاثیرگذاری مثل سردار بیبی مریم و سردار اسعد در قیام مشروطه از کتب درسی هستند. من خودم معلمی هستم که در منطقه محروم ایذه، تدریس میکنم. منطقهای که روستاهای صعبالعبور دارد. مناطقی که آموزش و پرورش عشایری دارند. که من خودم مدتی در این مناطق تدریس کردم و با مشکلاتشان آشنا هستم. از فرسودگی مدارس بگذریم، جاهایی در شهر من و منطقه من وجود دارد که اصلا چیزی به اسم «ساختمان» که تبدیل به مدرسه شود، وجود ندارد. گاها مدارسِ کپرنشین هستند و یا نهایتا از کانکس استفاده میشود. پس طبیعیست که خواسته معلم و دانشآموز در این مناطق به نسبت شهری مثل تهران، متفاوت باشد.
بازماندگی از تحصیل دختران هم علتهای متفاوتی دارد. بعضیها مشکلات مالی دارند و بعضیها تفکرات و تعصبات خانوادگی که منطقهای است، دارند. بعضیها اعتقاد دارند که دختر نباید مثلا بیش از یک مقطعی درس بخواند و باید خانه شوهر برود. خب اینها نیاز به آموزش و پرورش دارد. آموزش خانوادهها در جاهایی مثل انجمن اولیا و مربیان بازخورد خوبی داشته است.
ازدواج کودکان پیامد محرومیت از تحصیل و تشویق به ازدواج در آموزش رسمی
شما به ازدواج کودکان به دلیل محرومیت از تحصیل یا موارد دیگر اشاره کردید، براساس آمار هم به نظر میرسد شاهد بالارفتن تعداد دختربچههایی هستیم که در سنینی که باید به مدرسه بروند، ازدواج میکنند و حتی در همین سنین باردار میشوند یا طلاق میگیرند. اما به جای پیشگیری از این مسئله، میبینیم که در راستای سیاستهای جدید افزایش جمعیت و فرزندآوری، ازدواج کودکان در نظام آموزشی تبلیغ هم میشود. با توجه به این مسائل آیا تا کنون در مدارس مطالبهای مبنی بر ارتقاء آگاهی برای پیشگیری از ازدواج کودکان و اعتراض به این سیاستها بین معلمان، خصوصا معلمان زن مطرح شده است؟ در کل مواجهه معلمان با این مسئله چگونه بوده است؟
بداغی پگاه: متاسفانه این ازدواجها در سن پایین و بیشتر در مناطقی محروم نظیر سیستان و بلوچستان و یا برخی مناطق خوزستان، قسمتهایی از خراسان و قسمتهایی از کردستان بیشتر است. اگر آسیبشناسی کنید، متوجه میشوید که بیشتر این مصیبتها از عدم آگاهی و عدم آموزش است. نتیجه آن هم قتلهای ناموسی میشود که مورد اخیر آن، قتل مونا حیدری در اهواز بود که سر بریده شد. اگر قانونی برای حمایت از زنان و دختران آسیبدیده وضع شود و یا نهادی حمایتگر وجود داشته باشد، قطعا این قتلها کمتر میشود. به هر حال خانواده، امنترین جا برای تکتک افراد است و متاسفانه برای دختری که اشتباهی کرده؛ بدل به قتلگاه میشود. زنان معلم در اینباره، به شکل شخصی دغدغه داشتند و مطالبهگریها بدون نهاد، نتیجهبخش نیست. مگر اینکه بسیج همکاری شکل بگیرد تا این مسائل حل شوند.
عابدینی: در بحث کودکهمسری باز در پایتخت کمتر ممکن است دیده شود، در مناطق مختلف تهران هم ممکن است متفاوت باشد با مناطق پایین و حاشیه شهر. حالا این تفاوت در استانهای محروم طبعا بیشتر است. وقتی سیاست کلی و کلان این باشد صدای معلم در یک کلاس نمیتواند کار چندانی کند. قطعا نجات یک نفر از زندگی فلاکتبار بعدی میتواند موثر باشد، حتما ما معلمها توانستیم در مسیر شغلیمان چند نفری را آگاه کنیم، با پدرمادرها صحبت کنیم، ولی این تلاش کافی نیست.
پیش از این گفتم یک کتابی در کلاس دوازدهم داریم به نام سلامت و بهداشت و درس نهم اختصاص دارد به بهداشت ازدواج و باروری. در این فصل اولین شرط برای ازدواج بلوغ جنسی آمده که برای دختران از نه سالگی تا سیزده سالگی عنوان شده. البته بلوغ فکری و… را هم مطرح میکند ولی روی بلوغ جنسی مانور بیشتر میدهد و تاکید میکند بچهها به سمت ازدواج سوق داده شوند و ازدواج به تاخیر نیفتد. خب وقتی سیاست کلان این است و شما موظفید این کتاب را درس بدهی و از این کتاب سوال طرح کنی و این کتاب در امتحان نهایی میآید، شما خارج از این چارچوب نمیتوانی عمل کنی. گستره صدای معلم هم در نهایت میتواند پنج کلاس سی نفره را پوشش دهد. برای طرح عمومی این مسئله، باید ابتدا این مطالبه که برنامهریزیهای درسی تغییر بکند و کتابهای درسی اصلاح و درست شود، مورد توجه فعالین صنفی معلمان قرار بگیرد و به عنوان یک مطالبه عمومی مطرح شود.
مریم محمدی: در این شهر کوچکی که من زندگی میکنم تا کنون مسائل دختران دانشآموز در حد یک موضوع جدی که بتواند به عنوان یک مطالبه به آن پرداخته شود، مطرح نشده است. اگر بخواهم به وضعیت دانشآموزان بپردازم میتوانم یک مثال از روستاهای اینجا بزنم. در سه چهار ماه پیش، از بچهها خواسته بودند یک نقاشی از مدرسه ایدهآل خود بکشند. یکی از دختران در یک روستای مرزی یک نقاشی کشیده بود که در آن یک دختری پلاکاردی دستش گرفته بود که روی آن نوشته بود؛ ما اینجا فقط میتوانیم تا پایه ششم ابتدایی درس بخوانیم، بعد از آن چون دبیرستانی در منطقه ما وجود ندارد ما نمیتوانیم ادامه تحصیل بدهیم و مجبور به ترک تحصیل هستیم. طبیعتا هم چون ترک تحصیل میکنند در همان سن پایین مجبور به ازدواج هستند و تمام موقعیتهای زندگی از این دختران گرفته میشود.
وقتی این موضوع مطرح شد، من و همکاران دیگر رفتیم از نزدیک شرایط آنجا را دیدیم. فهمیدیم علاوه بر آن روستا، ده دوازده روستای دیگر در آن اطراف هم دبیرستان ندارند. یعنی در آن روستاها تعداد محدودی از پسران فقط میتوانستند در دبیرستانهای شهر جوانرودآن شهر یا برخی روستاهای دورتر درس بخوانند. دختران به هیچ عنوان همچین زمینهای را نداشتند. به دختران اصلا اجازه نمیدادند در یک شهر یا روستای دیگر ادامه تحصیل بدهند. بنابراین میتوانیم بگوییم در یک منطقه محروم یکی از مهمترین نیازها برای دانشآموزان دختر این است که فضای آموزشی داشته باشند. و این به طور عمد است که این دخترها در همان نقاط حاشیه بمانند و فقط صرفا نقش یک همسر یا مادر را به عهده بگیرند و بیشتر از آن به آنها اجازه داده نشود که در یک جایی خودشان را ارتقا دهند. و این فقط بخش کوچکی از شرایط بسیار بدی است که دختران دانشآموزان ما در آن به سر میبرند.
این مسئله ناشی از این هم نیست که دولت بودجهای نداشته باشد که برای دانشآموزان دختر در آن روستاها فضای آموزشی ایجاد کند بلکه تمایل به این مسئله وجود ندارد و نوعی عمد در کار است. انگار که باید یک سری مناطق به عنوان مناطق حاشیه موجود باشند و ساکنان آن در فقر فرهنگی-مالی بمانند. دانشآموزان دختر که به مدرسهای برای ادامه تحصیل دسترسی ندارند و نمیتوانند بعد آن وارد دانشگاهها و محیطهای بازتری شوند، باعث شده در سنین کودکی ازدواج کنند. در برخی از روستاها در این اطراف به این دلیل که پیرو آیین یارسان هستند، اقلیت دینی بودن هم بر زندگی در یک منطقه محروم اضافه شده و تمام این مسائل باعث شده که از همه لحاظ دانشآموزان دختر در این مناطق در حاشیه باشند و اگر مطالبهای داشته باشند به شکل کاملا اتفاقی مثلا در فضای مجازی مطرح شود و چند نفر خاص بخواهند این مطالبات را پیگیری کنند.
در منطقه ما یکی از مسائلی که دانشآموزان دختر با آن بسیار مواجه هستند این است که با توجه به وجود فضای مجازی، دختران حتی در شهرهای کوچک هم میتوانند به واسطه دسترسی به فضای مجازی با بسیاری از مسائل آشنا شوند و آگاهیهای بیشتری به دست بیاورند. این آگاهیها در کنار تعصباتی که خانوادههای آنها [در برخی مناطق کردستان] دارند باعث تضاد عمیقی میان این دختران با خانوادههایشان میشود. طی چندسال اخیر آمار خودکشی دختران نوجوان بالا رفته بود و حتی فرمانداری از چند روانشناس و روانکاو درخواست کرده بود که جلساتی بگذارند و بررسی کنند که دلیل این خودکشیها چیست. یکی از همکاران من که به عنوان مشاور در این جلسه شرکت کرده بود میگفت آنها دنبال راهحل نبودند، دنبال این بودند که برای آمار خودکشیها یک سرپوشهایی بگذارند مثلا اینکه این دختران انگار به دلیل مسائل شخصی و خانوادگی خودکشی کرده بودند، نه اینکه این مسائل و مشکلات به جامعه ربط دارد یا میتواند مسئولیتهایی را متوجه آنها کند.
در پاسخ به این شرایط از جمله ازدواج یک کودک یا خودکشی او، معلمان این مدارس چه اقدامی انجام میدهند؟ آیا تجربهای در این زمینه داشتهاید؟
محمدی: مدتی پیش یکی از دختران نوجوان که چندسال پیش دانشآموز من بود به من پیام داد و گفت تمایل به خودکشی دارد. این دختر به دلیل مشکلاتی با خانوادهاش داشت و برخی مشکلات دیگر که فشار زیاد به او آورده بود، هم خودزنی میکرد و هم تمایل به خودکشی پیدا کرده بود. من واقعا نمیدانستم چطور میتوانم به او کمک کنم. یکی از دوستان روانشناس که میشناختم گفت باید با خانواده دختر حرف بزنم. وقتی با خانوادهاش صحبت کردم، مادرش گفت که قبلا دختری داشتند که در دوران نامزدی با پسر دیگری بود و چون این موضوع را مردم در سطح شهر فهمیده بودند، آن دختر خودسوزی کرده بود. ترسی که خانواده به واسطه این اتفاق داشت باعث شده بود که محدودیتهایی را برای دختر دیگر بگذارند؛ طوریکه حتی اگر میخواست چیزی از سر کوچه بخرد باید مادرش همراه او میرفت. همه این مسائل روی هم جمع شده بود و باعث شده بود این دختر به مرحلهای برسد که به فکر خودکشی بیفتد.
وقتی این مسئله را با مدیر مدرسه آن دختر مطرح کردم و گفتم مادر را به طریقی به مدرسه بکشانیم که روانشناس بتواند با او صحبت کند بلکه رفتار بهتری با دخترش داشته باشد؛ در جواب من مدیر مدرسه گفت ما حتما باید روند اداری خودمان را طی کنیم تا بعدها برای ما مشکلی در آموزش و پروش پیش نیاید. بعدتر روانشناس خود مدرسه مادر را خواسته بود و به او مستقیم گفته بود دختر شما میخواهد خودکشی کند. یعنی تا این حد غیرحرفهای عمل کرده بود. درواقع ما یک نیروی دلسوز، متخصص و کاربلد هم در مدارس نداریم که بتوانند به مشکلات دانشآموزان رسیدگی و به آنها کمک کنند. برای همین است که صدای این دختران به هیچجایی نمیرسد؛ هیچجایی را ندارند و به هیچ کسی نمیتوانند اعتماد کنند تا صدایشان را به گوشش برسانند.
یعنی نیروهای متخصص که نگاه برابر آموزشی و جنسیتی داشته باشند، کمتر در مقام مشاور یا نیروی آگاهیبخش به مدارس راه پیدا میکنند. در تجمع چند روز پیش، یکی از زنان معلم به استخدام طلاب در مدرسه در جریان اعتراضات سراسری معترض شد و گفت: «مدرسه جای معلم است».
شما فکر میکنید مقابله با تبعات این سد ایدئولوژیک برخاسته از سیاستهای نظام آموزش و پرورش، میتواند به عنوان یکی از مطالبات معلمان، مطرح شود؟ آیا پتانسیلی در فراگیر شدن دارد؟
محمدی: بله مطمئنا میتواند به عنوان یکی از مطالبات معلمان مطرح شود. چون ما به طور مستقیم با این دانشآموزان درگیر هستیم و همه مسائل و مشکلات آنها به ما هم برمیگردد و ما هم در مقابل آنها مسئولیتهایی داریم. ولی مسئله این است که بیشتر ما چون در یک فضای محدودی هستیم، راهحل مطرح کردن این مطالبات را بلد نیستیم و من مطمئنم اگر افراد پیگیری باشند که این مطالبات را به شیوه درست مطرح کنند، مطمئنا افراد دلسوز هم تمایل به همکاری نشان میدهند. من و چند نفر دیگر از همکارانم که با این مسئله درگیر بودیم در این فکر هستیم که از چند روانکاو خوب شهرمان کمک بگیریم و یک سری محتوای آموزشی تهیه کنیم در قالب بروشور و این مطالب را بین دختران پخش کنیم. اگر اداره آموزش و پرورش با ما همکاری کند، مجوز بگیریم و کلاسهای آموزشی برایشان برگزار کنیم؛ هم برای آنها و هم برای والدینشان. امیداریم این قدم کوچک ما باعث شود که دیگر همکاران و دیگر افراد دلسوز هم تمایل به همکاری نشان دهند و شاید اقدامات مفیدی برداشته شود که صرفا کاغذبازی و نمایشی نباشد.
در آخر اگر نکتهای هست بفرمایید.
بداغی پگاه: در آخر میخواستم تاکید کنم ما معلمان، فقط بهخاطر مسائل معیشتی در خیابان نیستیم. ما خواهان برقراری عدالت اجتماعی و آموزشی هستیم. با مسائل طبقاتی مخالف هستیم و این موارد، نکاتی هستند که میشود روی آن مانور داد. شاهکلیدِ مشکل ما معلمها معیشت است، اما نمیتوانیم صرفا بگوییم معیشت! وقتی ما میگوییم که اصل ۳۰ قانون اساسی را چرا رعایت نمیکنید و دائما در سخنرانیها بر این اصل تاکید میکنیم که آموزش باید برای آحاد ملت، از ابتدایی تا متوسطه رایگان باشد، برای همین است. عملا این اصل فراموش شده. یا اینکه میگوییم: «معلم زندانی آزاد باید گردد» این که ربطی به معیشت ندارد.
همه اینها دست به دست هم داده تا امیدوار باشیم، جامعه زنان علاوه بر پیشرو بودن، مشوق آقایان هم باشند تا آینده روشنتری داشته باشیم. ما زمانی موفقیم که بتوانیم کودکهمسری و بیسوادی را کاهش دهیم. بازماندگی از تحصیل را اگر به صفر هم نرسانیم، حداقل کاهش دهیم. اینجاست که میگویند، آموزش و پرورش تاثیرگذار بوده است. هرچند، نظام آموزش و پرورش جزو اولویتهای مطالباتی نبوده و نیست.
منبع: بیدارزنی