دیدبان آزار

روایت تجاوز در داستان‌های ایرانی، جزو حوزه‌های ممنوعه است

روایت مردانه از تجاوز

آیا در داستان‌های فارسی به روایت تجاوز و آزارجنسی زنان پرداخته شده است؟ چه نگاهی به این ماجرا و تصویر زنان وجود داشته است؟ می‌کوشیم با بررسی چند داستان فارسی معاصر نگاهی به روایت مردانه تجاوز در داستان‌های فارسی بیندازیم.

روایت تجاوز در داستان‌های ایرانی، سال‌هاست که در ادبیات ما جزو حوزه‌های ممنوعه است. پرداختن به حال و هوای زنی که به دلیلی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، کمتر در داستان‌های ایرانی سال‌های پس از انقلاب مطرح یا توصیف شده است. این اتفاق، تاثیراتش و حال و هوای زنانی که در این چرخه بی‌همراه گرفتار شده‌اند، جزو رازهای مگو و کمتر پرداخته شده آثار ایرانی است. 

در این روزها زنان با عبور از فضای تحت سیطره روایت‌های مردانه، این اتفاقات را بازگو کرده‌اند. شاید از همین روست، آن‌چه که در گذشته می‌توانست از ابزار قدرت مردان محسوب شود، اکنون به دلیلی برای شرمندگی‌شان بدل شده است. با شناخت از این تغییر رویکرد به سراغ رمان ایرانی رفته‌ایم تا مرور کنیم در داستان‌ها و رمان‌هایی که در طی سال‌ها در ادبیات ایران ماندگار شده‌اند، از چه منظری به مقوله تجاوز یا خشونت جنسی پرداخته شده است؛ تعرض و خشونت جنسی از منظر عام آن، چه کلامی و چه جسمی. این بار  نگاهمان متفاوت با گذشته، شاید حتی ماه قبل بوده است. حالا می‌خواهیم به زیر پوست روایت زنانی برویم که سال‌ها «همان تفنگ روی دیوار چخوف بودند که حتماً باید در صحنه‌ای از داستان مورد استفاده قرارمی‌گرفت».  یعنی زنانی که از آن‌ها درحد وسیله‌ای برای یک لحظه صحبت می‌شد. چه بسا بسیاری از ما خوانندگان داستان‌ها با همان نگاه سلطه‌گر نویسنده‌ها، زنان را دیده بودیم. از همان کلماتی برای توصیفشان استفاده کردیم که ساختار مردانه زبان برای ما تعریف کرده بود. اکنون می‌خواهیم با نگاه دیگری بنگریم و برای حس و حالشان از کلمات دیگری استفاده کنیم.

 

اولین مردان، اولین رمان‌ها

در جستجوی نخستین طلیعه‌های رمان ایرانی باید به نخستین سال‌های ۱۲۵۰ شمسی رفت. نخستین ایرانیانی که رمان و نمایشنامه می‌نویسند یا روشنفکران و تاجران مهاجرند یا تبعیدی‌های سیاسی. کسانی مانند آخوندزاده، طالبوف، مراغه‌ای، میرزاآقاخان کرمانی، میرزاحبیب اصفهانی و کسانی که از ایران به کشورهای پیشرفته‌تر رفته‌اند، فرهنگ آنان را درک کرده‌اند و در آن زمانه برای عبور از سنت‌ها، بنا نهادن طبقه متوسط و توسعه تدریجی، به پیدایش نخستین داستان‌های جدید ایرانی اقدام می‌کنند. نویسنده‌هایی که می‌خواهند به توصیف زندگی فردی بپردازند و تغییرات انسان جدیدِ ایرانی را با اطراف و جهان توصیف کنند و افکار و عواطف فرد را مورد توجه قراردهند. در طول دوران مشروطه و در این  سی – چهل سال  هرچقدر نویسندگان با آثار خود چه سفرنامه‌ها چه آثاری نظیر احمد – سفینه طالبی سعی در جانشینی نظم و قانون می‌کنند، موفق نمی‌شوند(صدسال داستان نویسی.جلد۱٫ حسن میرعابدینی سال ۱۳۷۷).  باوجود تغییراتی که نویسندگان درصدد انجام آن هستند داستان‌ها با الهام از افسانه‌ها و  آثار قدیمی خلق می‌شوند؛ چه شمس و طغرا  چه بیژن و منیژه. در این شیوه، زنان یک وجه بیشتر ندارند، زیبایی و معشوق بودن، زنانی که باید مورد پسند قرارگیرند.

 

 زنان وارد می‌شوند

اولین رمان‌های اجتماعی در سال ۱۳۰۰ خلق می‌شوند، اما نویسندگان رمانتیک آن سال‌ها به داستان‌های فرانسوی نیز علاقه داشتند و همین جاست که زنانی دیگر وارد میدان شدند – زنانی که امروزه با عنوان کارگران جنسی شناخته می‌شوند –  در دوران تابو بودن عشق و پایان یافتن جنگ جهانی اول، ازدواج برای افراد عادی امری مجلل بود و نویسندگان می‌خواستند از مسایل روزمره بنویسند و به نوشته حسن میرعابدینی در کتاب صدسال داستان نویسی ایران، «نویسنده‌ها کمتر به عوامل اساسی فحشا می‌پرداختند و غالباً به برداشت‌های احساساتی و اخلاقی اکتفا می‌کردند».

مشفق کاشانی، حجازی، جلیلی ،مسعود ، به آذین و ….از جمله نویسندگانی هستند که در آثارشان به  نقش زنان و جایگاهشان در ایران آن سال‌ها پرداختند هرچند گاهی نظیر کتاب دختر رعیت نوشته به آذین در حد تجاوز به دختر کشاورز توسط مرد قدرتمند داستان باشد. از منظر کسانی که کشورهای دیگر را دیده بودند و مسئولان به آنان امکان تغییر نمی‌دادند، ایران، افسرده از شکست در جنگ و ناامید از پیشرفت و پر از سیاهی و تباهی بود.  

جمالزاده، آل احمد، دهخدا و بعدتر هدایت نیز از جمله نویسندگان معاصر ایران هستند که هرکدام به گونه‌ای به زنان پرداخته‌اند. حالا دیگر زنان می‌توانند بی‌وفایی کنند، از قدرت زنانه خود برای پیشرفت معشوق‌هایشان استفاده کنند، حتی می‌توانند برای پاکدامن ماندن و یا پاک شدن از گناه خودکشی کنند.

اندکی دیگر که می‌گذرد نویسندگان داستان‌های عامه پسند بیشتر و بیشتر می‌شوند . حالا زنان اشرافی، دلربا و باسواد پا به داستان‌ها می‌گذارند و با «نفسانیات»، «فرنگی مآبی» و «افسارگسیختگی» از جاده سلامت منحرف می‌شوند، آداب حجب و حیا را رعایت نمی‌کنند و باعث دلشکستگی مردان می‌شوند. حتی دستور قتل می‌دهند و آرزوهای جنسی و جسمی خود را با صراحت بیان می‌کنند. نویسندگان این آثار تاجایی پیش می‌روند که هیچ حریمی را برای این روابط در نظر نمی‌گیرند، ممکن است سفرحج باشد و ارتباط زنی شوهردار با جوانی دیگر یا رابطه دختر یک پدر بیمار با پزشک فرنگی. آفت، شهرآشوب،کعبه، شب‌های طهران، قهقه اسکلت، بیچارگان، زیرگنبدکبود، ایام محبس، فتنه، باغ، هایده، هفتخوان، باشرف‌ها و ….. از نویسندگانی هم چون مستعان، تفضلی، حجازی، درویش، شیفته، حکیم عراقی و …از‌جمله این آثار هستند.

روندی که به عنوان عاشقانه نویسی در مجلات رواج و به شدت نیز طرفدار داشت، چهره زنان را به شکلی دیگر بیان می‌کرد. زنانی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند چون خود پا در این مسیر می‌گذارند، بستر را آماده می‌کنند و  گول می خورند چون قصد گول زدن دارند . زنان  این داستان‌ها به دلایل متعدد از شهوت قدرت تا سواستفاده از زیبایی و چهره و… مقصرند. راه نجاتی در کار نیست. زنان داستان‌های نویسندگان ناتورالیستی چون صادق چوبک نیز ناگزیر از پذیرفتن تجاوز و ارتباطاتی بدون عشق  بودند چون فقیر و درمانده، مرده شور یا بیوه بودند، چون راهی دیگر برای سیر شدن خود یا فرزندانشان نداشتند. آنان ناگزیر از پذیرفتن این شیوه زندگی بودند، رنج هرباره با تن دادن به روابطی بدون عشق.

زنان داستان‌های ابراهیم گلستان منفعل نبودند. زنان در همه داستان‌های  احمد محمود، جمال میرصادقی، جلال آل احمد، بهرام صادقی ، بهمن فرسی و …. وجود دارند، گاه آسیب دیده، گاه  پیشرو ؛ گاه مادر، گاه دختری درهم شکسته.

همچنین مسایل سیاسی و روایت تاریخ اجتماعی ایران در رمان‌های نوشته شده در  دهه ۳۰ و ۴۰  در اکثر آثار نویسندگان به چشم می‌خورد . گاه یک پرستار با انتخاب‌های خود راهش به «قلعه» بازمی‌شود و آن فضا و مکان توسط نویسنده -میرصادقی – در کتاب بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند به تصویر کشیده می‌شود.

نویسندگان، چه زنان و چه مردان در طول این سال‌ها از منظرهای متفاوت به آسیب‌هایی که بر زنان و مردان به واسطه اعمال قدرت و سلطه واردشده، پرداخته‌اند.

در بخش اول به سراغ نویسندگان مرد می رویم و چند  داستان و چند شخصیت را با هم مرور می‌کنیم :

 

  تهران مخوف – مرتضی مشفق کاظمی – ۱۳۰۱ – پاورقی در ستاره ایران

 داستان درباره عشق فرخ به میهن است، دختری از طبقه اشراف که  پدرش می‌خواهد برای جاه طلبی خود با پسرلاابالی یکی از درباریان ازدواج کند. هرچند در نهایت هم نقشه فرار آن‌ها با شکست و مرگ و تبعید همراه می‌شود . اما در این میان با عفت آشنا می‌شویم، زنی از طبقه اشراف که توسط همسرش مدام به دیگران پیشکش می‌شد. نویسنده ما را با او در یکی از خانه‌های بدنام آشنا می‌کند، زمانی که قرار است توسط فرخ با تمام ویژگی‌های اغراق آمیزش نجات پیدا کند. عفت نمونه یکی از زنان آسیب دیده و مورد تعرض قرارگرفته توسط مردی است که عهدکرده بود، حامی او باشد اما آن چنان از سوی جامعه درجایگاه  قدرت نشسته است که می‌تواند هرکاری انجام دهد. به نوشته منتقدان این داستان از معدود آثاری است که به کنه جامعه می‌رود و از لایه اولیه و توصیفاتی نظیر آثار دراماتیک فرانسوی عبور می‌کند و حتی تبدیل به یک الگو می‌شود. اما مقلدانش چندان موفق نیستند و شیوه‌ای را برمی‌گزینند که در آثارشان زنان طبقه متوسط راهی به جز تسلیم قدرت شدن ندارند و نویسندگان به عنوان موعظه کنندگان وارد شده، با آنان همدردی می‌کنند وبه خوانندگان درس‌های اخلاقی می‌دهند .البته خود مشفق کاشانی هم از این دام رهایی نمی‌یابد و قسمت دوم کتاب را با عنوان یادگار یک شب  درسال ۱۳۰۵ با همان ویژگی‌ها می‌نویسد. اما در همان سال علی اصغر شریف رازی، رمانی با عنوان عشق و شکیبایی می‌نویسد که مهرانگیز قهرمان داستان نه گمراه می‌شود نه یک  زن سقوط کرده، و حتی به خاطرعشق ایرج از همسرش جدا می‌شود و دربه‌دری‌ها را تحمل می‌کند. شاید به یک دلیل این شخصیت چنین است چون نویسنده تشریح زندگی زنان آن چنانی را برای دختران جوان خطرناک می‌داند. ( ۱۰۰ سال داستان نویسی.صفحه۷۱)

 

بیشتر بخوانید:

 ناز تو و نیاز «من»: تاملی بر برخی هم‌پوشانی‌های فرهنگ تجاوز و عشق رمانتیک

 «ادبیات تجاوز جنسی» در تریبون‌های حکومتی ایران

 

چشمهایش – بزرگ علوی – ۱۳۳۱

گاهی نویسندگان مرد وقتی نمی‌توانند برعلیه سلطه نظام موجود طغیان کنند، مرگ را برای  شخصیت‌های زن آثارشان رقم می‌زنند. بزرگ علوی یکی از نویسندگانی است که در برخی داستان‌هایش سعی کرده به فداکاری‌ها و قدرت زنان اشاره و آنان را به عنوان صاحبان انتخاب‌های سخت، ماندگار کند. در چشمهایش عشقی که فرنگیس به استاد ماکان دارد، او را وادار به ازدواج می‌کند. دلیل این ازدواج برای خواننده داستان چشمهایش پوشیده نیست اما خود استاد این عشق را نمی‌بیند و اتفاقاً در قضاوتش فرنگیس را زنی شهرآشوب می‌داند و  عقیده‌اش را در تابلویی که از او می‌کشد ثبت می‌کند. او نه فداکاری، نه تردید، نه حرمان و نه درگیری‌های روحی زن را می‌بیند و نه عشقش را درک می‌کند. اما سوالی که در این روزگار هنوز بی جواب مانده این است: آیا انتخاب خودخواسته از میزان رنج زنان کاسته و این ارتباط را از یک اجبار جنسی خارج کرده است؟ هنوز کلیشه‌ها در جواب به این سوال نقش اساسی دارند. از همین روی است که  در گیله مرد، یک زن خوشبخت، نامه ها و…. زمین و زمان و بلایای طبیعی و جنگ به کمک زنان اسیر قدرت مردانه می‌روند و آنان را از این زندگی تباه نجات می‌دهند. زنانی تحصیل کرده و توانا که ناگزیر از حضور در چارچوب‌های اجباری هستند، به مدد مرگ، از این تعرض رها می‌شوند. 

 

 

شازده احتجاب  – هوشنگ گلشیری -۱۳۴۸

گاه در داستان‌ها ماجرای تجاوز شکل دیگری به خود می‌گیرد مانند همسایه‌ها  نوشته احمد محمود که پسر نوجوان از سوی زن همسایه مورد تجاوز قرار می‌گیرد. این روند در برخی داستان‌های دیگر فارسی نیز مشاهده می‌شود . اما شاید یکی از شاهکارها و متفاوت‌ترین آثار ادبیات داستانی که به مقوله تجاوز پرداخته است، آن هم به شکلی تاریخی شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشیری باشد. نویسنده‌ای که در ۲۸ سالگی شاهکاری ماندگار خلق کرد. روایت یکی از شازده‌ها که در روزهای پایانی زندگی‌اش نه می‌تواند کسی را بکشد نه با دختر باکره‌ای بخوابد، پس به آزار و اذیت کلفت خانه  مشغول است. اما در این روایت تودرتو، پر از رفت و بازگشت، پر از گفت‌وگو، تاریخ مرور می‌شود. هم  درباره دیوارهایی گفته می‌شود که در لای آجرهایش جسدها قرار دارند، هم از شکنجه پدر فخرالنسا- دختری که به کابین شازده آمد ولی به او اجازه نداده برای یک بارهم بدنش را در روشنایی ببیند. اما این همه روایت‌های این داستان  نیست. در بازگویی خاطرات می‌فهمیم شازده‌ای که کلفتش را نیشگون می‌گیرد و او را مجبور به پوشیدن لباس‌های همسرش می‌کند، خود بارها توسط کلفتش در کودکی مورد آزار قرار گرفته است. گلشیری فضای دهشتناک و روابط پیچیده در پشت پرده کاخ‌ها را روایت می‌کند.

 

جای خالی سلوچ – محمود دولت آبادی – ۱۳۵۸

در قدرت قلم و چیره دستی محمود دولت آبادی کمتر کسی شک دارد، صحنه‌هایی که او در داستان‌هایش توصیف یا شخصیت‌هایی که خلق کرده، ماندگارند. مگر کسی می‌تواند صحنه بیرون آمدن عباس از چاه با موهای سفید شده را در جای خالی سلوچ یا خلق شخصیت مارال و گل محمد را در کلیدر فراموش کند. اما هاجر دختر ۱۳ ساله مرگان و سلوچ ناگزیر به ازدواج با مردی میانسال می‌شود. او می‌داند امکان عاشق شدن ندارد و باید فداکاری کند؛ برای خانواده، برای برادرانش و به سنت و اجبار تن دهد و چنین می‌شود که نویسنده می‌خواهد از قبل به ما نکته‌ای را  یادآوری کند «هاجر به خود باورانده بود که هر عروسی‌ای اندکش دلخواه است و بقیه‌اش هم به قوه‌ی خیال دلخواه می‌شود. آدمیزاد است دیگر! گاهی وقت‌ها می‌تواند خیلی چیزها را ندیده بگیرد» اما کمی بعدتر در  صحنه رویارویی علی گناو با هاجر، ما در مقام خواننده به خلوتی دعوت می‌شویم که تنها یک توصیف می‌توان از آن داشت. 

 

 

آواز کشتگان – رضا براهنی – ۱۳۶۲

رضا براهنی نویسنده توانای ایران است، آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، چاه به چاه و بعد از عروسی چه گذشت از داستان‌های اوست که به روایت تاریخ و مبارزات دانشجویان برای تغییر و مخالفت با نظام شاهنشاهی پرداخته است . اگر او در رازهای سرزمین من می‌تواند روایت طولانی از چندین دهه‌ای که بر ایران گذشته را تبدیل به داستان کند ، در آوازکشتگان از دانشجویان و اساتید می‌گوید. این بار «دکتر عرب » که به احتمال زیاد برگرفته از شخصیتی واقعی است، استادی است که به دانشجویان تجاوز می‌کند. پسر یا دختر، شب و روز یا خانه و دانشگاه برایش  فرقی نمی‌کند . اما در بعد از عروسی چه گذشت او تصویری ذهنی خلق می‌کند، مرد زندانی نگران تجاوز بازجو به همسرش است و مدام در کابوس‌هایش چنین تصاویری را می‌بیند. داستان‌های براهنی، روایت‌هایی است برای ثبت کنش‌های سیاسی و اجتماعی مردم در طول تاریخ.

 

آداب بی‌قراری  – یعقوب یادعلی – ۱۳۸۴

نمی‌شود درباره آزارجنسی و تجاوز نوشت اما درباره یکی از پرواکنش ترین داستان‌های معاصر نگفت. اثری که در بخشی از آن به توصیف رابطه اروتیک مهندس کامران و تاجماه همسر علی سینا (کارگر) می‌پردازد. صحنه‌ای که به عنوان توهین قومی از سوی دادگاه تلقی شد و نویسنده‌اش را برای چندین ماه روانه زندان کرد. اما این صحنه و این رابطه از آن لحظاتی است که قبل‌تر می‌توانست به عنوان خیانت ساده مردی به همسرش و البته زنای زن که مجازات سنگسار به دنبال دارد تلقی شود اما اکنون و با باور امروزی، آزار جنسی یک مرد – مهندس  از جایگاه قدرت است که به همسر یک فرد در طبقه و جایگاه پایین‌تر -کارگر- رخ داده است. نقشی که برای تاجماه در داستان در نظر گرفته می‎شود، زنی است کم اطلاع که با عدم آگاهی از مسایل جنسی، فریفته می‌شود و درحسرت یک سینه‌ریز طلاست. خبری از عشق نیست و اندکی جاه‌طلبی و درعین‌حال ترس از دست دادن کار و موقعیت همسر مطرح است .  آن هم در داستانی که روایت مردی تباه و خسته است. مردی که رویای زنی برهنه می‌بیند و درصدد است تا به گونه‌ای از گذشته خود فرارکند.

 

آتش – حسین سناپور –۱۳۹۶

حسین سناپور یکی از نویسندگان اجتماعی معاصر است که مسایل روزمره در داستان‌هایش بازتاب دارد، چه نیمه پنهان که روایت دانشجویان مبارزی است که در آستانه میانسالی قرار گرفته‌اند، چه خاکستر که به مردان فاسد اقتصادی و پولشویی‌هایشان می‌پردازد و در نهایت آتش که روایت زنی است و تمام مشغله‌هایش برای حضور در چرخه قدرت. او اگر لازم است از بدن، لوازم آرایشی و … استفاده می‌کند اما با هشیاری کامل می‌بیند که مردان با او چگونه رفتار می‌کنند. او آگاهانه می‌داند چطور خود را از بند این مسایل برهاند. او زنی مدرن و قدرتمند است، مثل بسیاری از زنان این روزها و این  سال‌ها اما گاهی تمام تلاشش برای تحقیر نشدن بی‌فایده می‌ماند. اما بیشتر مواقع  می‌تواند مردان متجاوز به حریمش را به عقب براند مانند لحظه‌ای که شاعر پیر بی اجازه بر بازوانش دست می‌گذارد یا درخواست می‌کند بماند و شعرش را با او در تنهایی بخواند. یک نمونه کاملاً امروزی از خواسته‌های نامشروع برخی هنرمندان که در این روزها چند نمونه آن افشا شده است؛ مردانی که یک جمله مشترک دارند: «کسی منتظرت نیست که؟»

 

نرخ تن – احمد غلامی – ۹۸

شاید یکی از متفاوت‌ترین آثار احمد غلامی نرخ تن باشد . یک مرد با یک زن قراردادی یک ماهه می‌بندد تا با او به سفر برود. به ظاهر مرد خجالتی، مذهبی، جبهه رفته و …. است اما رازهای پنهان زیادی دارد. زن با وجود این شغل، مادر یک پسر و دوستی مهربان است. رفتارهایی که مرد با این زن در طول سفر کوتاه تا اصفهان می‌کند، به یادماندنی است و کمتر در داستان‌های ایرانی خلق شده است. هنگامی که مرد  از رویا می‌خواهد در بیابان لباس‌هایش را در بیاورد و او را رها می‌کند یا در هتل او را مجبور به لخت شدن می‌کند، دیگر بحث انجام وظیفه نیست. رفتاری غیرانسانی اما کلیشه‌ای است که در بسیاری از داستان‌های غربی شاهد آن بودیم اما حالا در سال ۱۳۹۹  همه به عنوان آزارجنسی قلمداد می‌شود . این زن، زنی که برای پول چنین شغلی را  انتخاب کرده است، یک مادر است، مادری که دلش برای فرزندش می‌تپد و ما بر خلاف اکثر داستان‌های این گونه، قرار نیست دلمان برایش بسوزد چون محکم است، قوی است . خودش این شغل را انتخاب کرده و خودش مردان را انتخاب می‌کند و در لحظه می‌تواند از پول بگذرد. اما تکلیفمان با مرد مشخص است، از او متنفر می‌شویم همان طور که نویسنده می‌خواهد. اما هیچ وقت نویسنده، ما را به حریم ذهنی زن نمی‌برد، تابا او آشنا شویم و رازهایش را بیشتر بدانیم.

 

نویسنده: گیسو فغفوری

منیع: سایت وینش

مطالب مرتبط