ساعت پنج صبح دوشنبه ۱۶ اکتبر بود. دوقلوهای تازه به دنیا آمده را شیر داده و خوابانده بودم. کاری که باید میکردم این بود که خودم هم میخوابیدم. در عوض داشتم با یک انگشت در گوشیام تایپ میکردم، پاک میکردم، دوباره تایپ میکردم و دوباره پاک میکردم. وقتی دختر سه ساله و پسر چهار سالهام تقریباً دو ساعت پس از آن از خواب بیدار شدند من هنوز داشتم تصمیم میگرفتم که چطور به هشتگ MeToo که سراسر فید توییترم را گرفته بود، بپیوندم.
من هم توسط مردی مورد تجاوز قرارگرفته بودم که ثروت و قدرتش، به زور من چربیده بود. وقتی کارم را شروع کردم کارآموز او بودم. لیست تماس او پر از افرادی بود که من آرزو داشتم با آنها کار کنم و با حمایت یک موسسه قدرتمند، دهها میلیون دلار در اختیار داشت. تهدیدهایش به نابود کردنم را در گوشی موبایل تایپ کردم. نوشتم که چقدر احساس بیقدرتی کردم وقتی فهمیدم که او یک کارگاه خصوصی استخدام کرده تا حتی از زندگیام در استرالیا سر دربیاورد و درباره ترسی که باعث شد خانهام را عوض کنم، گفتم؛ اما تا بعدازظهر سهشنبه، تمام چیزی که میتوانستم جمعآوری کنم مطالب مرتبط با # MeToo بود - مشارکتی فاقد هرگونه اطلاعات که ممکن است مرا با مردی که سایهاش بر زندگی بزرگسالی من سایه افکنده است یا کسانی که باید مرا در برابر او محافظت میکردند، پیوند دهد.
طی هفتههای بعد، هرچه بیشتر آزار جنسی مردان قدرتمند فاش شد، میان فلاشبکها و مسئولیتهای امروزهام معلق بودم. زنان خطر بزرگی به جان میخریدند تا درباره مردانی که به آنان آسیبزده بودند در فضای عمومی صحبت کنند و نتیجهاش نفسگیر بود. با وجود اینکه زنان زیادی خودشان را به خطر انداخته بود من چه مرگم شده بود؟ رسانهها بر نمونههایی از تجاوز و آزار جنسی مرتبط با محیطهای کاری دست گذاشتهاند که در آن این اسم بردن و شرمزده کردن عمومی تنها اقدام موجود برای حذف قدرت شکارچیانی مانند هاروی واینستین بوده است؛ اما سناریوهای دیگری هم وجود دارد که رایجترین آنها درباره مرتکبانی است که معروف نیستند. در مورد من رسواسازی عمومی این مرد نوعی انتقام است-علیه او و کسانی که بهاصطلاح سیاست جلوگیری از آزارهای آنان، «چشم برنداشتن» از زنان جوانی بود که او استخدام کرده بود؛ اما انتقام فقط بخشی از عدالت است. برای من بازدارندگی اهمیت بیشتری دارد؛ و با این معیار نام بردن از او چیزی بیشتر از قبل نصیب من نمیکند، درصورتیکه هزینههای بسیاری را متحمل میسازد.
بیش از یک دهه قبل زمانی که به من جایگاه کارآموزیاش را پیشنهاد داد، از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. کار در زمینهای بود که نسبت به آن اشتیاق داشتم و حقوقش دو برابر نرخ رایج برای کارآموزی بود. من نمیدانستم که تلاشی زیرپوستی در جریان است تا مانع او برای گرفتن کارآموز زن جوان شود. من فقط بهشدت احساس خوششانسی میکردم که قرار بود برای انجام کاری که دوست داشتم، دستمزد بگیرم. علاقهای ندارم که جزئیات آن شبی که ۹ ماه پس از آغاز کارآموزیام، به من تجاوز کرد را برای افکار عمومی شرح بدهم. اینکه بگویم چطور برهنه در وان حمام او به هوش آمدم و یا چطور تلاش کردم از آپارتمانش خارج شوم، کمکی به من یا دیگران نمیکند. سپس در بیمارستان سادهترین جزییات را برای گرفتن آزمایش و درمان موردنیاز ارائه کردم. من تلاش کردم که از این موضوع بگذرم.
به دلایل بسیار و موجهی باور داشتم که اگر این موضوع را به کسی بگویم او میتواند همانطور که تهدید کرده، من را نابود کند. برای همین من نشستم، ماهها و ماهها در فضایی غیرممکن، نشستم. تمام تلاشم را کردم که از مواجهه حضوری با او خودداری کنم درحالیکه تلاش میکردم هر کاری از دستم برمیآید برای کاهش خشم او بکنم. من خودم را از لیست حقوق و دستمزدش خارج کردم، اما نام او به همه کارهایی که انجام میدادم گرهخورده بود. انرژی روانی که صرف میکردم تا هرروز صبح از خواب بیدار شوم و با دنیا تعامل داشته باشم، انگار که حالم خوب است، خودش کاری تماموقت بود.
دو سال بعد، یک شکایت داخلی تنظیم کردم. این غیرمنطقیترین تصمیمی بود که تابهحال گرفته بودم: من یک قربانی تمامعیار نبودم و میدانستم از سابقهای که داشتم علیه من استفاده خواهد کرد. چیزهای زیادی برای از دست داشتن داشتم و چیزی برای به دست آوردن نبود، جز اینکه بدانم دیگر با سیستمی که او را قادر به انجام اینکارها کرده بود، همدست نیستم. فرایند شکایت من آسیبها و عواقب غیرقابل قبولی به دنبال داشت که من هنوز هم از آن بهبود نیافتهام؛ اما در نهایت، دسترسی آسان او به زنان جوانی مانند من از بین رفت و این موضوع احساس آرامشی که بسیار نیاز داشتم را به من داد.
من اولین نفر در خانوادهمان بودم که به دانشگاه رفتم. فرصت انتخاب شغلی که دوست داشتم - خارج از بازار کار حداقل دستمزد- بهسختی به دست آمد و من حاضر نبودم به این راحتی از دستش بدهم. من در حوزه موضوعاتی که بهعنوان وکیل و روزنامهنگار به آنها اهمیت میدهم، در محلهای کاری از دیوان کیفری بینالمللی گرفته تا رویترز کارکردهام. در حال حاضر استاد حقوق در دانشگاه آمریکایی هستم؛ اما میراث آنچه که اتفاق افتاده همچنان پابرجاست. نقشه ذهنی دنیای حرفهایام توسط مردی که به من تجاوز کرده و همکارانی که از او حمایت و محافظت کردند، تعریف شده است. من مسیرم را بر این اساس انتخاب میکنم. معمولاً قبل از هر تعامل تازهای میزان فاصله و ارتباط میان او و شخصی را که قرار است با او صحبت کنم، ارزیابی میکنم. هنگامی که با شکست مواجه میشدم، دشوار بود از این پرسش که او یا متحدانش چه نقشی در آن داشتهاند، اجتناب کنم. به مرور زمان، خودم را آموزش دادم که دیگر به چنین احتمالاتی فکر نکنم. بهتر عمل کن، بیشتر کار کن.
بیشتر بخوانید:
اجتماعیسازی امنیت، اتحادیهسازی محیط کار
سیاست آزار جنسی؛ قدرت، آزار و سکسیسم در دنیای امروز
اکنون نامش را علنی کردن میتواند او را دوباره به خط مقدم موجودیت من برگرداند. این موضوع وادارم میکند تمامی جزئیات تجربهای را که آرزو میکردم هرگز اتفاق نیفتاده بود، دوباره زندگی کنم. این یعنی دوباره بخش بزرگی از زندگیام را دودستی تقدیم چیزی کنم که از روز اول آن را نمیخواستم؛ و این بار تنها من نیستم و ممکن است خانواده، همکاران و دانشجویانم نیز هزینه این ضربه مجدد را بدهند.
من در زمینه جنبشهای وسیع مطالبهگری، مطالعه میکنم. من آنها را رهبری کردهام، نظارهگرشان بودهام و دربارهشان نوشتهام. هرکدام محصول زمان و مکان خودشان بودهاند برای همین تعمیم دادن کمی مشکل است؛ اما همه آنها در یکچیز اشتراک دارند، آنها دینامیک جوامعی را که از آن برآمدهاند، تکرار میکنند؛ بنابراین نباید تعجب کنیم افرادی که رهبری جریان روایتگری را بهعهده گرفتهاند، افرادی هستند که بهطورکلی از امتیاز صدا در جامعه ما برخوردارند. کمپینهای رسانههای اجتماعی مانند #MeToo تمایل دارند «آگاهیافزایی» را فینفسه هدف غایی تلقی کنند و نه وسیلهای برای رسیدن به هدف. در این مورد، گسترش این هشتگ ارزشمند بوده است. مشارکت فراتر از قربانیان و مرتکبانی رفته که رسانهها علاقهمند به پوشش دادن اخبارشان هستند. این جریان مقیاس حقیقی بحران را آشکار کرده و نشان داده که خشونت جنسی محدود به حوزههای مشهور مانند سرگرمی، روزنامهنگاری و سیاست نیست.
اما کمپینهایی از این قبیل اغلب قبل از دستیابی به نتایجی مشخص و عینی، شور خود را از دست میدهند؛ و حتی کسانی که از این دام میجهند ممکن است با مشکل دیگری روبرو شوند: آنها از قدرتی که توسط آگاهیبخشی به دست آوردهاند در راستای راهحلهای رویتپذیر استفاده میکنند، راهحلهایی فوری و قابل اجرا مانند اخراج اخیر مردان مشهور. این اقدامات فوری، چرخهای از بازخوردها و احساسات مثبت تولید میکند. پیروزیهای سریع برای تقویت روحیه افراد درگیر لزوماً اشکالی ندارد؛ اما چنین پاسخهایی محدودیتهایی دارند: آنها اصلاحات سطحی و مقطعی هستند و به مرور زمان، جای فعالیتهایی را که در نهایت به تغییرات ساختاری پایدار ختم میشوند، میگیرند. تغییراتی ساختاری که راهحل بنیادین معضل است.
هراس من این است که قدرت عظیم #MeToo در حال محو شدن باشد. ما بابت اخراج مردان مشهوری که به زنان دارای امتیاز آسیب زدند، به خود تبریک میگوییم بیآنکه با خشونتهایی که علیه طیف وسیعی از زنان رخ میدهد مواجه شویم و دستوپنجه نرم کنیم. برای بسیاری از ناظران، چند ماه گذشته رضایتبخش بوده است، اقداماتی که پیش از این تحقق یافتنشان توسط زنان قابلتصور نبود به نام زنان صورت گرفت. اما تجربه من چنین نبوده است. هفتهها، شبی که مورد تجاوز قرار گرفتم، گزارش دادن آن، نابرابریهای قدرت، بیاحترامیها و تحقیرها برایم یک گرداب ذهنی درست کرده بود که کنترلی بر آن نداشتم. احساس میکردم تحت فشار قرار گرفتهام که در این رسواسازی عمومی مشارکت کنم، که با جزئیات تمام فاش کنم این مرد، در این زمان به من تجاوز کرده است. این لحظه توانمندسازی جمعی زنان، برای من بسیار ناتوانکننده بوده است.
چیزی که به آن احتیاج داشتهام این بوده که گرههای احساساتم را باز کنم و بااحتیاط از خودم بپرسم که در این لحظه ممکن است چه از دست بدهم و یا به دست بیاورم. به این نتیجه رسیدم که با توجه به اینکه دهه گذشته را برای دستیابی به یک وضعیت باثبات زندگی تلاش کردهام، حاضر نیستم همه اینها را صرفاً برای انتقام گرفتن از دست بدهم. ممکن است دیگران تصمیم متفاوتی گرفته باشند؛ اما توانمندسازی هر معنایی که داشته باشد باید توانایی این را که اشخاص بر اساس موقعیت خودشان تصمیم بگیرند، شامل شود. برای من صحبت کردن به این شیوه محدود، از سنگینی سکوت رهایم میکند و به من اجازه میدهد تا در این گفتوگوی جدی که پیرامون تجاوز و آزار جنسی شکل گرفته، مشارکت داشته باشم.
اگر قدرت #MeToo در آشکار کردن فراگیری آزار جنسی در محل کار بوده پس تغییرات معنیدار، راهحلهایی را میطلبد که با عمق و وسعت این معضلات مقابله کند. این یعنی اذعان داشته باشیم هنگامی که منابع انسانی وظیفه رسیدگی به ادعاها علیه کارکنان شرکتهای خود را بر عهده دارند، تضاد ذاتی منافع رخ میدهد و در عین حال باید به خاطر داشته باشیم بسیاری از محیطهای کاری اصلاً بخش منابع انسانی ندارند که به آن گزارشی بدهند. مقابله بنیادین با خشونت جنسی به معنای به چالش کشیدن نابرابری در دسترسی به خدمات حقوقی در این کشور است، درحالیکه میدانیم همه آسیبها هم به بهترین نحو از طریق سیستم حقوقی برطرف نمیشوند. مبارزه عمقی یعنی زنان بیشتری در ساختار مدیریتی داشته باشیم اما این را که زنان همیشه در برخورد با آزار و تجاوز کارمندان بهتر از مردان عمل میکنند، مفروض نپنداریم.
همینطور که # MeToo به یک جنبش تبدیل میشود ما نیاز داریم که به طور دقیق تفاوت رفتار مجرمانه و رفتار غیر مجرمانه را مشخص کنیم، بدون اینکه عواقب هولناکی را که حتی اعمال غیرمجرمانه میتواند داشته باشد، دستکم بگیریم. ما باید به داستانهای تمامی زنان (و مردانی) که میشناسیم، داستان کسانی که آزارگرانشان ارزش خبری نداشته، گوش بدهیم و انتطار نداشته باشیم که «نام ببر و رسوا کن» پیششرط مشارکت در این جریان و چارهاندیشی برای مقابله با خشونت جنسی باشد.
ما همچنین باید بر این توهم شکستخورده غلبه کنیم که مانع میشود بفهمیم ممکن است همکارانی داشته باشیم که با ما خوب رفتار کنند اما با دیگران چنین نباشند. درک اینکه افراد میتوانند کارهای تحسینبرانگیزی - حتی قهرمانانه - انجام دهند و همزمان بهگونهای رفتار کنند که ارزشهای خود را نقض کنند. طبیعی است که دلمان بخواهد باور کنیم افرادی که افکار عمومی آنها را «خوب» قلمداد میکنند، مرتکب آزارجنسی و تجاوز نمیشوند یا از مرتکبان خشونت جنسی، حمایت نمیکنند؛ اما همانطور که بشردوستی امثال واینستین و بیل کازبی نشان داد، این موضوع همیشه حقیقت ندارد؛ و اعتقاد به این امر، تنها آن دسته از مجرمان را که پیشاپیش دارای سرمایه اجتماعی برای محافظت از خود هستند، تقویت میکند.
بیش از همه، باید دست از فریب دادن خود برداریم که رفتارهایی که جامعه ما در طول چندین دهه عادیسازی کرده است، طی چند ماه دردناک از بین خواهد رفت. همیشه تغییرات اجتماعی یک فرایند تکرارپذیر است. واکنش شدید در برابر لحظه کنونی اجتنابناپذیر است. چالش اصلی کنار زدن واکنشها و ادامه دادن به کار است حتی اگر توجه جامعه به بحران بعدی معطوف شده باشد. سقوط مردان آزارگر اسمورسمدار شایسته پایکوبی است؛ اما حتی ذرهای هم کافی نیست.
نویسنده: ربکا همیلتون
برگردان: رها عسکریزاده
منبع: واشنگتنپست