نوشته پیش رو نسخه ویرایششده مقالهای است که در ۷ مارس ۲۰۱۷ تحت عنوان «قدرت کارگران (Trabajadoras به زبان اسپانیایی) و فروپاشی سرمایه: یادداشتهایی بر یک تحقیق درباره کارگران خانگی»[1] در نشریه «Viewpoint» منتشر شده است.
...
وقتی «گلوریا»، یک کارگر خانگی قدیمی از «السالوادور» و ساکن خلیج سانفرانسیسکو، از افسردگی و تعریق شبانه که از زمان ترک شغل خود تجربه میکرد، شکایت کرد، دلیل خاصی داشت.[2] او چندین سال به عنوان پرستار شخصی یک زوج مسن در خانه کار کرده بود تا اینکه پیشرفت بیماری زن مسن باعث شد تا گلوریا به اجبار او را برای مراقبتهای ویژه به یک آسایشگاه ببرد و پس از آن دیگر باید تنها از شوهر مراقبت میکرد. او با یکی از فرزندان این زوج، دخترشان، قرارداد بسته بود. گلوریا کارش را دوست داشت چون در اصل اینطور تربیت شده بود که کارفرمایانش را دوست داشته باشد و اکثر روزها با خوشحالی، بیشتر ساعات بیداریاش را در خانه این خانواده صرف و به نیازهای آنها رسیدگی کرده بود. یک روز که کارفرمای قدیمیاش، همان شوهر مسن، سعی کرد در ازای دستمزد هفتگی به او تجاوز کند، گلوریا کار خود را ترک کرد و هیچ گاه بازنگشت. وقتی تعریف میکرد که کارفرمایش چطور پاکت را روی پای او گذاشته، به خود میلرزید. احساس میکرد که این مرد در عرض یک شبانهروز تغییر کرده است. بدون برداشتن چکی که حق او بود به سرعت از خانه بیرون زد. با این حال اعتراف کرد که به علت این نوعِ خاص از آزار جنسی عصبانی نشده است. بلکه بیشتر با نوعی اندوه از دست دادن کسی مواجه بود که به او اهمیت داده و از او مراقبت کرده بود. همین هم باعث میشد احساس ناامیدی و سردرگمی کند.
با اینکه کانون اصلی جنبش MeToo صنعت سرگرمی و سینما بوده است اما داستان گلوریا نشان میدهد که متاسفانه آزار جنسی در محل کار یک ویژگی منحصر به هالیوود نیست. جریانها و صداهایی در جنبش ضدخشونت مدتها است که توجهها را به این موضوع جلب کردهاند که چطور سلطه اجتماعی مسلح به آزار جنسی و تجاوز است که این اتفاقات در روابط نابرابر قدرت ریشه دارند و نمیتوان سادهانگارانه آنها را به بیبندوباری و ارضای میل جنسی تقلیل داد. روابط سلطه که در ذات کار مزدی تنیده شده اغلب در روابط سلطه جنسی و در صنایع متعدد نمود پیدا میکند.
با این حال عدهای جنبش MeToo را متهم میکنند که علیه آزار، تهاجم و تجاوز جنسی در محل کار نسبتا کوتهبینانه عمل کرده زیرا عمدتا محدود به نیروی کار نخبه زن مانند هنرپیشهها، متخصصان رسانه و دیگر پرولترهای یقهسفید است. به طور حتم تفاوتها قابل توجه هستند. به عنوان مثال در صنایع مذکور اکثریت نیروی کار را سفیدپوستان تشکیل میدهند (۸۳.۹ درصد) در حالی که در کارهای ساختمانسازی، نظافت کردن زمین و تعمیرات و نگهداری بیشترِ کارگران مانند گلوریا لاتین هستند (۳۸ درصد).[3] طبق تحقیقی که توسط «مرکز حقوقی فقر جنوب»[4] انجام شده است، این شیب دموگرافیک تاثیر زیادی بر قرار گرفتن در معرض آزار و تهاجم دارد. به صورتی که ۷۷ درصد از زنان لاتین یکی از نگرانیهای عمده خود در محل کار را آزار جنسی گزارش کردهاند. علاوه بر این یافتههای «دایانا ولوس» در سال ۱۹۹۷ حاکی از آن است که «کارگران خانگی لاتین مهاجر به طور ویژهای در معرض خطر استثمار جنسی بودهاند، زیرا برای امرارمعاش خود به کارفرما وابسته هستند، با هراس دائمی از دیپورت شدن زندگی میکنند، متحمل انزوای اجتماعی میشوند و در برابر خواستههای کارفرمایان آسیبپذیر هستند.»[5]
تفاوت در محل کار نیز از اهمیت یکسانی برخوردار است. کارکنان صنعت سرگرمی عموما در شرکتها و سازمانهای عمومی کار میکنند. در حالی که کارگران خانگی اغلب در خانههای خصوصی مشغول به کار هستند. داستان گلوریا نشان میدهد که کار کردن در خلوت یک محل زندگی خصوصی، موانعی برای گزارش آزار جنسی ایجاد میکند. شرایط کاری کارگران خانگی، آسیبپذیریهای ویژهای را آشکار میسازد که وضعیت استثمار آنها را وخیمتر میکند.
با این حال مهم است که درباره تفاوتهای بین کارگران خانگی و چهرههای مشهور مرتبط با MeToo اغراق نکنیم تا فراموش نکنیم که آزار جنسی به طور همزمان در همه جا حضور دارد و همگان در معرض آن قرار دارند. به هر حال MeToo نشان داده است که چطور خشونت و استثمار مبتنی بر جنسیت زیربنای حتی پرزرقوبرقترین صنایع نیز هست و خوشبختانه در هر دو محیط اشکالی از نافرمانی جمعی در مقابل شرایط استثمارگونه را ارائه میکند.
گلوریا به واسطه روایت خود تصویری از صنف زنان کارگر که بهگونهای مضاعف آسیبپذیر هستند، ارائه میدهد و همزمان با اینکه به او برچسب قربانی بزنند، مبارزه میکند. داستانهای ناگوار آزار و تهاجم جنسی که منجر به خیزش جنبش MeToo شده، شبکههای کم و بیش رسمی زنان شاغل را که با یکدیگر علیه استثمار متحد شدهاند، عیان کرده است. به همین ترتیب، استثمار مضاعف صنف کارگران خانگی، موجب شکلگیری شبکهای مشابه از کارگران خانگی زن مهاجر لاتین شده است. مدت زمانی که در یک مرکز کارگران خانگی در «اوکلند» کالیفرنیا سپری کردم موجب شد نه تنها میزان تلاشها و موفقیتهای این زنان، بلکه درک عمیق آنها از رابطه میان خشونت و استثمار اقتصادی را از نزدیک مشاهده کنم.
من گلوریا را در یکی از اولین روزهای حضور خود در مرکز کارگران خانگی ملاقات کردم، در یکی از کارگاههایی که هر روز صبح و بعد از ظهر در سالن عمومی مرکز برگزار میشود. طبق برنامه، کارگاه آن روز درباره گزارش کردن آزار جنسی در محل کار بود. دو وکیل زن سفیدپوست به زبان اسپانیایی در مورد آزار جنسی مبتنی بر بدهوبستان[6] و محیطهای کاری خصمانه با اعضا صحبت میکردند. بسیاری از زنان حاضر در سالن، شروع به پرسیدن سوالاتی در مورد وضعیت خود کردند، برای من و وکلا روشن شده بود که اکثریت قریب به اتفاق آنها نوعی از آزار جنسی در محل کار را تجربه کردهاند. مشخص بود که برای برخی، این اولین باری بود که در مورد این اتفاقات صحبت میکردند. آنها با لکنت سعی میکردند تا تجربیات خود را بیان کنند و برخی دیگر هم به اندازه کافی جسور بودند تا واژگان جدید وکلا را به کار ببرند. گلوریا رک و راستتر از همه در گروه صحبت میکرد؛ تا جایی که برای بیان توضیحاتش از ادبیات حقوقی وکلا استفاده میکرد. او سوالات زیادی پرسید و با شجاعت داستانش را تعریف کرد. دیگران هم گوش میدادند و شهامت سخن گفتن پیدا کرده بودند. در انتها وکلا اطلاعات تماس خود را در اختیار اعضا قرار دادند و رفتند.
گلوریا میدانست که من کارمند داوطلب مرکز هستم. مشتاقانه بعد از کارگاه نزد من آمد تا جزئیات بیشتری را برایم فاش کند. جزئیاتی که به خاطر ساختارمندی و زمان محدود کارگاه امکانش نبود به اشتراک گذاشته شود. با وجود اینکه قبلا یکدیگر را ندیده بودیم گلوریا گفت که پس از گفتگو با من درباره تجربه آزار جنسی توسط کارفرمای سابق و نیز افسردگیاش، احساس امنیت کرده است. تنها به این دلیل که عضوی از این سازمان و شبکه بود که میتوانست بدون قضاوت به حرفهایش گوش دهد و برای دسترسی به منابع لازم به او کمک کند.
انرژی قابل توجهی در این مراکز صرف حمایت از زنانی می شود که در موقعیتهای خشونتآمیز با پارتنرهای فعلی یا سابق خود قرار دارند. بسیاری از زنانی که همسرانشان تنها نانآور خانواده بوده، انواع مختلفی از خشونت اقتصادی، فیزیکی و جنسی را تجربه و گزارش کردهاند. این زنان زمانی که تلاش داشتند طلاق و یا حضانت فرزندان را بگیرند هم با خشونت نهادی و هم با خشونت بین فردی مواجه شده بودند. در بسیاری از موارد دشوار، مرکز کارگران خانگی باید برای محافظت از اعضا در برابر تعقیب توسط «عاشقان» خشونتگر سابق آمادگیهای لازم را کسب میکرد. انگ اجتماعی موجب میشود خشونت به تجربهای فردی و شخصی تبدیل شود و نجاتیافته را متحمل انزوا کند. اما مرکز کارگری با به کارگیری راهحلهای جمعی و توانمندساز، دقیقا در مقابل این دینامیک عمل میکند و افراد را به عضوی از یک اجتماع بدل میکند.
اما همانطور که اعضا توضیح میدهند، نمیتوان در انزوا با آزار و تهاجم جنسی مقابله کرد. این مبارزه باید با مبارزات و سازماندهیهای دیگر علیه اشکال متعدد استثمار پیوند پیدا کند. تهاجم و آزار جنسی انحراف اخلاقی و رفتاری فردی نیست، بلکه مصداقی از نحوه تداوم یافتن استثمار است. بنابراین در حالی که کارگاههای مربوط به تاراج دستمزد و سوء استفاده، ابزار عمده جذب نیرو و اغلب استراتژی سازماندهی ابتدایی هستند، اعضای این شبکه مجموعه متنوعی از فعالیتها با هدف ایجاد قدرت و همبستگی اجتماعی انجام میدهند. آنها با سایر کارگران خانگی در زمینهای بازی یا سوپرمارکتها ارتباط برقرار میکنند، کارگاههایی را برای یادگیری مهارت و آموزش سیاسی سازماندهی میکنند، در همبستگی با جنبشهای اجتماعی یا اتحادیههای کارگری راهپیمایی میکنند و یا کمپینهایی ملی برای تصویب قوانین حمایتی به راه میاندازند.
امروزه مراکز کارگران خانگی، به رسم و سنت اتحادیههای کارگران خانگی فعالیتشان را ادامه میدهند، همانطور که «استر کوپر جکسون»، سازماندهنده کمونیست، در دهه ۱۹۴۰ آنها را توصیف کرده است.[7] مراکز کارگران نیز همانند متقدمان اتحادیهگران خود، خدماتی جهت آموزش و مهارتآموزی، پیشرفت حرفهای و کاریابی فراهم میکنند؛ آنها همچنین درصدد استاندارد کردن پارامترها کار خانگی و مکانیسمهای حمایت از آن هستند. آنها در مورد دستمزد، شرایط و ساعات کاری لابی میکنند. مبارزه امروز برای لایحه ملی حقوق کارگران خانگی، شباهتهای چشمگیری با تجربه اتحادیهسازی کارگران خانگی در حدود ۷۰ سال پیش دارد:
«امروز تنها در یک ایالت یعنی واشنگتن، قانونی برای ساعات کار خانگی وجود دارد. این قانون در سال ۱۹۳۷ تصویب شده و برای تمام کارگران فضاهای خصوصی هفته کاری را ۶۰ ساعته در نظر گرفته به جز در شرایط اضطراری که ساعات کاری طولانیتر را مجاز دانسته است. پیشنویس اولیه این لایحه شامل یک هفته کاری ششروزه، پرداخت دستمزد دو برابر برای اضافهکاری و مقرراتی برای جریمه ۵۰ دلاری تخلفات کارفرمایان بود. برای فیصله یافتن تصویب لایحه توسط قوه مقننه، حامیان آن مجبور شدند این مقررات را کنار بگذارند. نتایج تصویب لایحه آن چیزی نبوده که موافقانش انتظار داشتند. کارفرمایان در بسیاری از موارد همکاری نکردهاند و کارگران از هراس از دست دادن شغل در گزارش تخلفات کارفرما از قانون، تردید میکنند.»[8]
در حالی که زنان در این مشاغل موفق به کسب حمایتهای بیشتر و روزهای کاری کوتاهتر شدهاند اما ضمانت اجرایی این مقررات همچنان با مشکلاتی روبهرو است. سازماندهندگان مراکز کارگران خانگی «منطقه خلیج» گردهماییهایی را برای آموزش به کارفرمایان کارگران خانگی یعنی زنان ثروتمندی که در موقعیت استخدام پرستار بچه و خدمتکار هستند، در زمینه حقوق کارگران برگزار میکنند. در این جلسات، از شرکتکنندگان سوالاتی مانند «اگر بیمار بودید دوست نداشتید کارفرمایتان مرخصی استعلاجی با حقوق به شما بدهد؟» پرسیده میشود. این سوالات طراحی شدهاند تا به کارفرمایان تلنگر بزنند که پرستارهای بچه و خدمتکاران را کارگرانی دارای حقوق کاری بشناسند. سازماندهندگان گزارش میکنند که بسیاری از زنان شرکتکننده در این کارگاهها متعجب میشوند. آنها عادت ندارند کار بازتولید اجتماعی را کار «واقعی» بدانند و حتی در سانفرانسیسکوی «مترقی»، استثمار مضاعف زنان مهاجر لاتین عادیسازی شده است.
این شیوهای است که مراکز کارگران خانگی به واسطه آن کار بازتولید اجتماعی را در واقعیت قابلرویت میسازند. کاری که سرمایه آن را پنهان کرده است. واستر کوپر جکسون از نوعی «استیگما» یا انگ اجتماعی که در مورد کار خانگی وجود دارد، مینویسد:
«کار خانگی به طور کلی به عنوان کاری غیرتخصصی و بدون مهارت تلقی میشود و به لحاظ اجتماعی نسبت به کارگرانش نگاهی از بالا به پایین وجود دارد. علیرغم این واقعیت که کارهای خانه بسیار متنوع و نیازمند هوشمندی و مهارتهای مهم متعددی هستند، این باور همچنان تداوم یافته است. ممکن است به کارگر خانگی در رختشویخانه و یا حتی در گاراژ اتاقی داده شود. او هیچگونه امنیتی ندارد و اعضای خانواده با او به گونهای رفتار میکنند که گویی به او انگ یا برچسب خورده است.»[9]
بیشتر بخوانید:
آغاز راه آزادی: قدرت، خشونت، #من_هم
ما نیازمند اتحادی فمینیستی و خواهرانه هستیم
کار خانگی، حتی وقتی که دارای دستمزد است، اغلب به صورت غیرتخصصی و از نظر اجتماعی غیرضروری تلقی میشود، در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. استیگما اغلب به کلیشههایی متکی است که به نژاد، جنسیت و پایگاه اجتماعی کارگر وابسته هستند. «اسپرانزا»، یکی از کارکنان خانگی قدیمی توصیف میکند که چطور در مکزیک، زمانی که به عنوان خدمتکار خانگی در خانههای کارفرمایان ثروتمند کار میکرده است، از این که او را چاچا صدا میکردند، نفرت داشته است. چاچا لقب تحقیرکنندهای است که برای تمسخر کردن زنان کارگر پایگاه طبقاتی فرودست به کار میرود. معادل آمریکایی آن، کلفت سیاهپوست «مَمی» است، استریوتایپی که استثمار موجود و سوءاستفاده از زنان پرستار سیاهپوست را تقویت میکند.[10]
علاوه بر موانع قانونی اتحادیهسازی کارگران خانگی، خود ماهیت کار خانگی نیز چالشهایی را برای سازماندهی مرسوم در محل کار به وجود میآورد. مانند انزوا و تکافتادگی، استقلال کارگران از یکدیگر، کاهش قدرت چانهزنی از آنجایی که هر کارفرما با یک کارگر سروکار دارد، بازار کار پرازدحام که رقابت را افزایش میدهد، جابهجایی کارگر بهواسطه تغییر مداوم شغل، احساس تعلق نکردن طبقه و عدم اتحاد و در نتیجه عدم توانایی کارگران در گرد هم آمدن هم برای جلسات و قرار ملاقات جمعی[11] علیرغم این که کار خانگی به «غیر قابل سازماندهی بودن» شهرت دارد، بسیاری از نمونههای بینالمللی، در اسکاندیناوی و اولین روزهای اتحاد جماهیر شوروی، نشان میدهد که نه تنها میتوان کار خانگی را سازماندهی کرد بلکه میتوان «جایگاه اجتماعی کارگران خانگی را به طوری که با دیگر کارگران برابر باشد» ارتقا داد و از آن انگزدایی کرد.[12]
سازماندهی کارگران خانگی و اشکال جدید جمعگرایی، در محیط کار و آنچه «پاتریک کانینگهام» آن را «زمینه بازتولید اجتماعی» یا مبارزات فراتر از نقطه تولید توصیف میکند، بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند.[13] از آنجایی که کار بازتولید اجتماعی اغلب هر دو شکل کار رسمی دارای دستمزد و غیررسمی بدون دستمزد را به خود میگیرد، کارگران خانگی به طور منحصربهفردی در موقعیت یک پا در این عالم و یک پا در عالم دیگر قرار میگیرند. بنابراین اگر شبکههای سازمانیافته کارگران خانگی بسیج شوند قادر به رقم زدن زنجیرهای از تحولات خواهد بود. تحولاتی هم در بنگاههای اقتصادی به عنوان کارگر و هم «در جامعه» به عنوان مادر، همسر و غیره.[14] برای نمونه اگر سازماندهندگان مراکز کارگران خانگی بخواهند دستاوردهای لایحه حقوق کارگران خانگی را گسترش دهند، ابتدا تمامی شبکههای کارگران مزدی و غیرمزدی از پیش موجود را مورد هدف قرار میدهند.
یک شب، یکی از اعضای سازمان، بستگان و همسایگان خود را به یک کارگاه «حقوق خود را بشناسید» دعوت کرد. این کارگاه در اتاق نشیمن برگزار میشد و به دلیل سرو کردن قهوه و شیرینیهای سنتی مکزیکی «کَفِسیتو» نام گرفته بود. سازماندهندگان در مورد حقوق کارگران خانگی اطلاعرسانی کردند و با اجرای نمایش، آموزش دادند که چگونه میتوان از کارفرما خواست تا به حقوق کارگران احترام بگذارد. زنی که برای برنامه اتحادیهای مراقبتهای درمانی خانگی (IHHC)[15] کار کرده بود، زن دیگری که علاقمند به کار برای IHHC بود، کارگران خانگی بدون دستمزد و مرد مهاجری که متحمل آسیبی معلولیتزا شده بود و مایل بود در مورد حقوق کارگران خانگی بیشتر بداند، از شرکتکنندگان کارگاه بودند. بنابراین مراکز کارگران خانگی با بهکارگیری «کفسیتوهای» آموزشی حقوق خود را بشناسید، تلاش برای پیشرفت حرفهای اعضا و مهارتآموزی و دیگر برنامههای فرهنگی، به عنوان جزئی از یک استراتژی کلانتر فعالیت میکنند؛ انگزدایی از کار خانگی و ارتقای شأن آن.
در کنار مبارزه با استیگما، مراکز کارگران خانگی قدرت طبقه را نیز در زمینه بازتولید اجتماعی افزایش میدهند. گروههای حمایتی «آپویو»[16] در مراکز کارگران خانگی مسئول فعالیتهای هرروزه مرکز هستند. کارگاههای آموزشی و برنامههای گروهی را برگزار میکنند و ساختارهای اجتماعی جامعه «موخِرِس»[17] زنان مهاجر لاتین را تحکیم میبخشند. کارکنان به طور مداوم یادآوری میکردند که باید با یکدیگر مهربان باشیم چرا که «هیچوقت نمیدانیم بر یک زن چه گذشته است.» در اینجا نیز از آداب و رسوم سنتی مانند سرو قهوه و «بوتانا» یا اسنک به عنوان راهی برای ایجاد حس تعلق در اعضا استفاده میشد.
کارگاهها دو بار در روز برای اعضا برگزار میشد. یک بار صبحهنگام برای زنان خانهدار (stay-at-home women) و یک بار زمان غروب برای کسانی که در طول روز بیرون از خانه مشغول به کار بودند. طیف وسیعی از موضوعات از مواجهه با آزار جنسی در محیط کار گرفته تا پذیرش فرزندان کوئیر توسط والدین در کارگاهها پوشش داده میشد. داستانهایی که در این گروههای حمایتی فاش میشوند، محرمانه باقی میمانند. این مراکز زنان دارای فرزند/بدون فرزند، که اغلب انگلیسی صحبت نمیکنند را به خانههای امن و مراکز اسکان اضطراری وصل میکنند. علاوه بر این، مرکز زنانی که به علت موانع زبانی و بیاطلاعی از اصطلاحات حقوقی ممکن است مورد سواستفاده قرار بگیرند یا اینکه نمیتوانند از خود قاطعانه دفاع کنند را تا دادگاه همراهی میکند. به برخی از زنان در مورد اینکه در صورت مراجعه مامور نظارت از سرویس خدمات حمایتی کودکان، چه باید در یخچال داشته باشند مشورت داده میشود. چرا که مسئولان نظارت در یخچال به دنبال غلات صبحانه، شیر، پنیر و نان آمریکایی خواهند بود، نه «فریکولس» و «تورتیلا.»
زنانی که من با آنها کار میکردم بر خلاف باور عمومی نسبت به کار خانگی، احساس غرور مشترکی در مورد کار خود داشتند که در شعار «اتحادیه ملی کارگران خانگی»[18] یعنی «زنان کارگر تمام کارهای دیگر را ممکن میسازند» به تصویر کشیده شده است. تمامی فعالیتهایی که سازماندهی کردهاند، از مشاوره دادن در مورد تاراج دستمزد و آزار جنسی تا راهپیمایی با دیگر کارگرها، با هدف افزایش قدرتشان بوده است. اما همزمان به از بین بردن استیگمایی که حول کار آنها وجود دارد و نگرشی که این کار را بیارزش قلمداد میکند، نیز توجه داشتهاند. اگر آزار و تهاجم جنسی ریشه در روابط قدرت داشته باشد، رویکردهای تلفیقی و جامع، به جنبش در حال رشد علیه خشونت جنسیتی، راهکارهایی موثر ارائه میکند.
به عنوان بخشی از پروژه «تایمز آپ»، در گلدن گلوب امسال «مریل استریپ» بهعنوان مهمان خود «آی جن پو» مدیر اجرایی «اتحادیه ملی کارگران خانگی» را به همراه داشت. او یک نقشآفرین کلیدی در شبکه سازمانهای کارگران خانگی است که بدون چشمداشت فعالیت میکند. استریپ در بیانیهای در مورد تصمیم خود اعلام کرد که قصد داشته رابطه میان عدم توازن قدرت و خشونت را برجسته کند. امری که منحصر به هالیوود نیست بلکه در کار خانگی نیز در جریان است و البته مبارزه علیه این عدم توازن قدرت نیز در هر دو بخش صادق است.[19]
اگر MeToo به قدرت بیاعتباری عمومی برای شرمساری مردان ثروتمند و قدرتمند تکیه کرده باشد، پس سارا لئونارد حق داشت این پرسش را طرح کند: «پس زنانی که توسط مردان غیرمشهور مورد آزار و اذیت جنسی قرار میگیرند چه؟» به نظر میرسد کارگران خانگی مهاجر لاتین به این سوال پاسخ دادهاند. شاید بهتر باشد تمامی ما که همچنان به دنبال شیوه نافرمانی و مقابله علیه خشونت جنسی هستیم از آنها دنبالهروی کنیم.
نویسنده: مگلی ای. میرندا آلکازار
برگردان: سروناز احمدی
منبع: verso book
[1] The Power of Trabajadoras and the Subversion of Capital: Notes on a Domestic Workers’ Inquiry
[2] اسامی زنانی که در این نوشتار با آنها مصاحبه شده، تغییر داده شده است.
[3] حضور کارگران لاتین در این صنعت، در زیرشاخههایی مانند خانهداری که به طور سنتی زنانه و نژادی شدهاند بیشتر از این هم هست، به طوری که لاتینها 49.4% کارگران را تشکیل میدهند. این داده از گزارش 2017 اداره کل آمار کار به دست آمده است.
[4] Southern Poverty Law Center, 2009, “Sexual Abuse/Discrimination.” Under Siege: Life for Low-Income Latinos in
[5] Diana Vellos, “Immigrant Latina Domestic Workers and Sexual Harassment,” American University Journal of Gender and the Law 5(2): 409, 413, 419–428, .1997
[6] quid pro quo sexual harassment
[7] Esther Cooper Jackson, “The Negro Woman Domestic Worker in Relation to Trade Unionism,” Viewpoint Magazine, (2015).
[8] همان
[9] همان
[10] Unknown, “We Are Literally Slaves: An Early Twentieth-Century Black Nanny Sets the Record Straight,” (Independent, 25 Jan 1912), 196–200.
[11] Cooper Jackson, “The Negro Woman Domestic Worker in Relation to Trade Unionism (1940).”
[12] همان
[13] Patrick Cuninghame, “Mapping the Terrain of Struggle: Autonomous Movements in 1970’s Italy,” Viewpoint Magazine, Issue 5 (2015).
[14].Mariarosa Dalla Costa’s “The Power of Women and the Subversion of the Community,” Libcom.org
[15] In Home Health Care
[16] Apoyo
[17] mujeres
[18] National Domestic Workers Alliance
[19] Sarah Leonard, “How To Stop Predators Who Aren’t Famous,” New York Times, November, 2017.