دیدبان آزار

علل سکوت بازماندگان خشونت جنسی از نگاه روانشناختی

چرا بازماندگان آزار جنسی زودتر قدم پیش نمی‌گذارند؟

انگار هر بار موردی از آزار یا تجاوز یک شخص مشهور گزارش می‌شود مردم این سوال را می‌پرسند. مواردی مثل مقاله‌ اخیر واشنگتن پست که شامل جزئیاتی علیه «روی مور» نامزد جمهوری‌خواه ایالت آلاباما برای سنا می‌شد، ظاهراً فرصت‌های تازه‌ای برای قربانی‌نکوهی فراهم کرده است. جالب است که افراد زیادی سرزنش را متوجه آزاردیدگان ادعاشده می‌کنند و می‌پرسند که چرا تا حالا صبر کرده‌اند.

کمیسیون فرصت‌های شغلی برابر گزارش می‌دهد سالانه 12 هزار گزارش آزار مبتنی بر جنسیت دریافت می‌کند که زنان حدود 83 درصد از شاکیان را تشکیل می‌دهند. تصور بر این است که این رقم فقط نوک کوه یخ باشد. در پژوهشی که سال گذشته منتشر شد، یکی از زنان مسئول گروه ویژه‌ یک کمیسیون گفت که تقریباً سه نفر از چهار نفری که چنین آزارهایی را تجربه می‌کنند هرگز چیزی درباره‌اش به بالادستی‌های خود نمی‌گویند. در عوض بالادستی‌ها عموماً به زنان می‌گویند که «از آزارگر دوری کن، سنگینی وزن اتفاقات را انکار کن یا توجه کمی به آن کن یا تلاش کن این رفتارها را نادیده بگیری، فراموش کنی یا تحمل کنی.»

در واقع بسیار رایج است که بازماندگان خشونت جنسی، افشای ترومای خود را به تعویق بیاندازند، آن هم اصلاً اگر افشا کنند. اما از آن‌جا که حتی افرادی با تحصیلات عالی هنوز هاج‌وواج می‌پرسند که چرا زنان قدم پیش نمی‌گذارند، من اطلاعاتی را بر مبنای روانشناسیِ خشونت و چهل سال تجربه‌ام در کار با افرادی که سوءاستفاده‌ جنسی، تجاوز جنسی و آزار جنسی را تجربه‎‌کرده‌اند، ارائه می‌دهم تا در پاسخ به این سؤال کمک کند.

ابتدا بیایید مطمئن شویم که درباره‌ یک موضوع صحبت می‌کنیم. آزار جنسی و رفتارهایی که ذیل این مقوله قرار می‌گیرند عبارتند از: لمس نامناسب؛ تجاوز به حریم شخصی؛ شوخی‌های جنسی؛ اظهارنظرها یا حرکات شهوانی یا ناپسند؛ نشان دادن اعضای بدن؛ نشان دادن تصاویر محرک جنسی؛ ایمیل‌ها، پیام‌های متنی یا تماس‌های تلفنی جنسی و طلب‌نشده؛ رشوه دادن جنسی، استفاده از زور یا درخواست آشکار برای رابطه‌ جنسی؛ پیشنهاد اعطای امتیاز و منفعت در ازای درخواست جنسی؛ از دست رفتن ارتقای شغلی یا دستمزد به خاطر رد پیشنهادها. البته برخی زنان چیزی را تجربه می‌کنند که می‌توان به‌درستی تهاجم جنسی توصیف کرد: مجبور شدن به انجام رابطه‌ جنسی دهانی با مردی در موضع قدرت، یا برقرار کردن رابطه‌ جنسی دهانی، واژینال یا آنال اجباری با یک زن، دارو خوراندن و بیهوشی یا ناتوان‌سازی او در دفاع از خود در نتیجه‌ مصرف دارو.

در ادامه من مهم‌ترین دلایل زنان را برای پا پیش نگذاشتن یا تاخیر در آن فهرست کرده‌ام. با این که متوجه هستم که مردان هم تحت آزار و تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، من این مقاله را به بحث درباره آسیب‌دیدگان زن آزار و تجاوز جنسی محدود می‌کنم. اما آسیب‌دیدگان مرد هم از بسیاری از عوارض پسینی رنج می‌برند و دلایل مشترک زیادی برای مطرح نکردن آزار دارند.

 

شرم

یکی از دلایل اصلی زنان برای پیش‌قدم نشدن در گزارش آزار یا تجاوز جنسی شرم است. شرم در مرکز آن جراحت عاطفی است که زنان و مردان در مواجهه با تعرض جنسی تجربه می‌کنند. «گرشن کافمن» که متخصص مباحث مربوط به شرم است، به‌درستی در کتابش با عنوان «شرم: قدرت مراقبت» نوشت: «شرم واکنشی طبیعی به مورد تعرض و سؤاستفاده واقع شدن است. در حقیقت سؤاستفاده دقیقاً بالذات تحقیرکننده و انسانیت‌زداست.» این موضوع کاملاً درباره‌ تعرض‌های جنسی صادق است. فرد آزاردیده حس می‌کند تحت هجوم قرار گرفته و «ناپاک» شده، در حالی که هم‌زمان حس تحقیر ناشی از استیصال و در ید قدرت کس دیگری بودن را تجربه می‌کند.

این حس شرم اغلب باعث می‌شود بازماندگان خود را به خاطر بدرفتاری جنسی طرف مقابل سرزنش کنند. مثلاً «لی کرفمن»، زنی که به خبرنگار واشنگتن پست گزارش داد که در چهارده سالگی مورد آزار روی مور قرار گرفته، گفت: «حس می‌کردم مسئولم. فکر می‌کردم آدم بدی هستم.» بارها و بارها مراجعانی که تجربه‌ آزار جنسی در محل کار یا مدرسه داشتند به من چیزهایی مانند این گفته‌اند: «فکر می‌کردم تقصیر خودم بود. من آدم خوشرویی هستم و همیشه لبخند می‌زدم و به رئیسم سلام می‌کردم. فکر کنم لابد با خودش فکر کرده دارم باهاش لاس می‌زنم.» مراجع دیگری، دانشجویی که استاد دانشکده‌اش به او تجاوز کرده بود به من گفت: «از همه‌ توجهی که به من می‌کرد خوشم می‌آمد. ساعت‌ها در دفترش می‌نشستیم و حرف می‌زدیم و من چیزهایی زیادی ازش یاد می‌گرفتم. فکر کنم داشتم پیام اشتباهی برایش می‌فرستادم.»

درک بیشتر احساس شرم می‌تواند توضیح بدهد که چرا زنان زیادی آزار یا تجاوز جنسی را گزارش نمی‌دهند. شرم احساسی عمیق در ما از افشا شدن و بی‌ارزش شدن است. وقتی احساس شرمندگی می‌کنیم، می‌خواهیم پنهان شویم. سرمان را پایین می‌اندازیم، شانه‌هایمان را خم می‌کنیم و به درون مچاله می‌شویم، انگار بخواهیم خودمان را نامرئی کنیم. بیشتر کسانی که شرم عمیقی حس می‌کنند به این باور زمینه‌ای و فراگیر ادامه می‌دهند که ناقص یا نامطلوب‌اند. آن‌ها احساس بی‌ارزشی، دوست‌داشتنی نبودن یا «بد» بودن می‌کنند. شرم می‌تواند باعث احساس انزوای ما -حس جداافتادگی از جمع- هم بشود. در حقیقت در فرهنگ‌های بدوی وقتی افراد قواعد جامعه را زیر پا می‌گذاشتند از قبیله طرد می‌شدند. شرمنده بودن شبیه طرد شدن است؛ ارزش این را نداری که کنار دیگران باشی.

بازگو کردن آزار و تجاوز جنسی در فضای خصوصی می‌تواند تجربه‌ تحقیرکننده‌ای باشد، چه برسد به فضای عمومی. بازماندگان آزار و تجاوز جنسی در بزرگسالی یا آسیب‌دیدگان سؤاستفاده‌ جنسی در کودکی عمدتاً دچار شرم می‌شوند، چون ما در مقام انسان دوست داریم باور داشته باشیم که بر اتفاقاتی که برایمان می‌افتند کنترل داریم. وقتی آسیبی این قدرت شخصی را به چالش بکشد، ما احساس خوارشدگی می‌کنیم. گمان می‌کنیم که باید می‌توانستیم از خودمان دفاع کنیم. و چون نتوانسته‌ایم، احساس درماندگی و بی‌قدرتی می‌کنیم. این بی‌قدرتی باعث ایجاد حس تحقیر می‌شود؛ که به نوبه‌ خود به شرم می‌رسد.

همیشه سرزنش کردن خود ساده‌تر از آن است که بپذیری به دست دیگری درمانده یا قربانی شده‌ای. ما انسان‌ها دوست داریم باور داشته باشیم که افسار زندگی‌ در دست خودمان است. این که اتفاقی بیفتد و به ما یادآور شود که در واقع همیشه هم در مسند قدرت نیستیم، بسیار ناراحت‌کننده است. چنان ناراحت‌کننده که ترجیح می‌دهیم خودمان را به خاطر آسیب دیدن سرزنش کنیم. زنان درک ویژه‌ای از شرم دارند، چون اغلب به خاطر مورد خشونت و تهاجم جنسی قرار گرفتن سرزنش می‌شوند. حتی امروزه، زنان متهم می‌شوند که خود مسبب قربانی شدنشان هستند، با عباراتی از این دست: «چه توقعی دارد وقتی همچو پیراهنی می‌پوشد؟» یا «نباید آن قدر می‌نوشید.»

و زنان به شرمنده شدن و احساس شرم کردن عادت دارند. وقتی در خیابان از مردان متلک می‌شوند شرم می‌کنند. وقتی مردان بدن‌شان را مسخره می‌کنند یا درباره‌ی اندازه‌ پستان‌ها و باسنشان نظرات زشتی می‌دهند شرم می‌کنند. وقتی کل وجودشان به این تقلیل پیدا می‌کند که آیا از نظر مردان جذاب هستند یا نه، شرم می‌کنند. این احساس شرم اثری تراکمی و انباشتی دارد. بسته به این که یک زن چقدر از قبل به خاطر سؤاستفاده یا قلدری‌گری‌های پیشین احساس شرم می‌کند، ممکن است تصمیم بگیرد که کل واقعه را فراموش کند، سرش را در برف فرو کند و وانمود کند هرگز این اتفاق نیفتاده است.

 

انکار، خرد شمردن

این میل به سرزنش خود و مغلوب شرم شدن به عامل مهم بعدی برای پیش‌قدم نشدن زنان منتهی می‌شود: انکار و خرد شمردن. زنان بسیاری از پذیرفتن این که رفتاری که می‌دیدند عملاً آزارگرانه بوده اجتناب می‌کنند. آن‌ها میزان آسیبی را که از آزار جنسی و حتی تجاوز جنسی دیده‌اند ناچیزانگاری می‌کنند. خود را متقاعد می‌کنند که «چیز مهمی نبود.» آن طور که مراجعی به من گفت: «زنان زیادی را می‌شناسم که وحشیانه بهشان تجاوز شد و دوستانی دارد که در کودکی مورد سؤاستفاده‌ جنسی قرار گرفتند. آزار جنسی دیدن از رئیسم در مقایسه با چیزی که این زنان از سر گذرانده بودند چیزی نبود. به خودم گفتم فقط بگذر و همه چیز را فراموش کن.»

متاسفانه این مراجع به خاطر این که از افسردگی رنج می‌برد پیش من می‌آمد. شب‌ها نمی‌توانست بخوابد، هیچ اشتها نداشت، انگیزه‌اش را از دست داده بود و از دوستان و خانواده‌اش کناره‌جویی می‌کرد. وقتی رد نشانه‌ها را گرفتیم، کشف کردیم که همگی بعد از رخداد آزار جنسی شروع شده بودند. افسردگی یکی از عوارض پسینی آزار یا تجاوز جنسی است. ممکن است بازماندگان دچار عدم اعتمادبه‌نفس شوند که به سرزنش خود منتهی می‌شود و استیصال موجود در این وضعیت نیز می‌تواند به افسردگی منجر شود.

سایر زنان هم در توجیه آزارگران خود مهارت دارند. اغلب از آسیب‌دیدگان آزار جنسی چیزهایی مثل «دلم برایش می‌سوخت» یا «فهمیدم در خانه سکس خوبی نداشت» شنیده‌ام، یا حتی «می‌دانستم که دست خودش نبود» گفته‌اند. و در نهایت، زنان خود را متقاعد می‌کنند که تنها آسیب‌دیده یک آزارگر یا سؤاستفاده‌گر جنسی هستند. فقط بعد از این که زنان دیگری هم جلو می‌آیند و می‌گویند که تحت آزار یک متجاوز بوده‌اند، ممکن است بفهمند که با آزارگر یا پدوفیل سریالی مواجه بوده‌اند. برای مثال «بورلی یانگ نلسن» اخیراً به تلویزیون رفت تا تعریف کند روی مور چطور به او که 16 سال داشت تهاجم جنسی کرد و گفت «خیال می‌کردم تنها قربانی روی مور هستم.»

 

ترس از عواقب

ترس از واکنش‌های بد مانع عظیمی بر سر راه زنان هنگام گزارش آزار یا تجاوز جنسی است؛ ترس از دست دادن شغل، ترس از پیدا نکردن شغل دیگر، ترس از عدم دریافت ارتقای شغلی، ترس از دست دادن اعتبار، ترس از اینکه انگ «دردسرساز بودن» بخورند، ترس این که در حرفه‌ خود تحریم شوند و ترس از دست دادن امنیت فیزیکی. این موضوع درباره‌ زن جوانی که در نخستین شغل خود مورد آزار قرار می‌گیرد، بازیگری که می‌کوشد راه خود را در صنعت سرگرمی پیدا کند یا زنی متخصص که ناامیدانه می‌کوشد سقف شیشه‌ای را بشکند، صدق می‌کند.

افراد زیادی دست به افشا نمی‌زنند، چون می‌ترسند کسی حرفشان را باور نکند و تا چند وقت پیش هم همین اتفاق می‌افتاد. این حقیقت که رفتار ناپسند جنسی جرمی است که کمترین میزان گزارش را دارد به خاطر این باور عمومی است که زنان این داستان‌ها را از خودشان درمی‌آورند تا توجه بگیرند یا از مردی که پسشان زده انتقام بگیرند. شرح آزاردیدگان از واقعه تا سرحد فرسودگی موشکافی می‌شود. در موارد مربوط به افراد مشهور، آسیب‌دیدگان انگ فرصت‌طلبی می‌خورند، به خاطر قربانی شدن خودشان سرزنش و به خاطر پیش‌قدم شدن تنبیه می‌شوند.

دلیل دیگر این که افراد آزاردیده گزارش نمی‌دهند یا در این کار تاخیر می‌کنند این است که از انتقام‌جویی آزارگر می‌ترسند و و وقایع اخیر اعتبار این ترس را به خوبی نشان می‌دهد. آزارگران جنسی دائماً زندگی، شغل و حرفه‌ قربانیان خود را تهدید می‌کنند. افراد آزاردیده بسیاری هم از جایگاه و قدرت آزارگر و کاری که از دستش برمی‌آید می‌ترسند. کسانی که از آزار یا تجاوز جنسی به‌ویژه از سوی مردان قدرتمند حرف زده‌اند، گزارش کرده‌‌اند که شغل خود را از دست داده‌اند و حرفه یا اعتبارشان نابود شده است. در نمونه‌ هاروی واینستاین، نیویورکر گزارش کرد که او از کمک آژانس‌های امنیتی خصوصی بهره گرفته بود که کارکنانی «با تجربه‌ زیاد و آموزش‌دیده در ارتش ویژه و واحدهای اطلاعاتی دولتی اسراییل» داشت تا درباره‌ زنان و گزارشگرانی که می‌کوشیدند اتهامات آزار جنسی او را افشا کنند اطلاعات جمع کنند. این ترس از انتقام فقط منحصر به افراد بانفوذ نمی‌شود؛ افرادی که از قدرت خود برای به دام انداختن دیگران استفاده می‌کنند اغلب در حفظ آن قدرت به هر وسیله‌ ممکن استادند. آزار جنسی تمامی صنایع -هالیوود، سیاست، رسانه، فناوری و صنایع خدماتی مانند خدماتی غذایی- را در می‌نوردد.

 

اعتمادبه‌نفس پایین

برخی از آزاردیدگان چنان اعتماد‌به‌نفس کمی دارند که در نظر نمی‌گیرند اتفاقی که برایشان افتاده بسیار جدی است. آن‌ها برای بدن خود یا تمامیت خود ارزش و احترام قائل نیستند، پس اگر کسی به آن دست‌درازی کند آن را بی‌اهمیت جلوه می‌دهند. یکی از مراجعانم که در اوایل دهه‌ بیست زندگی مورد تجاوز جنسی رئیس خود قرار گرفته بود به من چنین گفت: «آن وقت‌ها مردها همیشه به طرفم می‌آمدند و سعی می‌کردند به من دستی برسانند. وقتی رئیسم این کار را کرد با خودم فکر کردم که چرا به او اجازه ندهم کاری را که می‌خواهد بکند، اهمیت زیادی هم ندارد.» اما مراجع من پیش‌بینی نکرده بود که پیامدهای کوتاه‌مدت و درازمدت تسلیم‌ کردن خود چه می‌توانست باشد. «وقتی به عقب نگاه می‌کنم می‌فهمم که دست‌درازی رئیسم به من نقطه‌ عطفی در زندگی‌ام‌ بود. پس از آن خودم را رها کردم. قبلاً هیچ‌وقت مواد مصرف نکرده بودم، اما یک بار کسی به من کوکائین تعارف کرد و با خودم گفتم "چرا که نه؟" وقتی مردها می‌خواستند مهمانی بگیرند که شامل سکس گروهی هم می‌شد، با خودم فکر می‌کردم "چی برای از دست دادن دارم؟" دیگر به خودم اهمیت نمی‌دادم.»

تعرض‌های جنسی به عزت نفس، خودانگاره و پنداشت یک زن از خود لطمه می‌زند. هر قدر زن یا دختری بیشتر تحمل کند، تصویری که از خود دارد معوج‌تر می‌شود. اعمال از سر بی‌احترامی، شیء‌انگاری و خوارسازی خرده‌خرده از عزت نفس او می‌کاهد تا این که دیگر احترام اندکی برای خودش و احساساتش قائل است. برای «کنار آمدن» با استثمار جنسی بهای گزافی باید پرداخت. یک زن فقط از بدن خودش نمی‌گذرد؛ از تمامیت خود می‌گذرد.

در چند سال گذشته به افزایش عزت نفس دختران و زنان جوان توجه زیادی شده است. ما دوست داریم زنان جوان‌ مفتخر و قدرتمند باشند و با سری افراشته راه بروند. می‌کوشیم به آن‌ها اعتمادبه‌نفس را القا کنیم و بگوییم می‌توانند هر کاری را که اراده کنند انجام دهند. آن‌ها را با این تصور به کالج می‌فرستیم که جایشان امن است، که می‌توانند از خودشان محافظت کنند و ما هم مراقبشان خواهیم بود. اما این دروغی بیش نیست. آن‌ها ایمن نیستند، نمی‌دانند چطور از خودشان محافظت کنند و ما هم مراقبشان نیستیم.

تا حالا آسیب‌زاترین عاملی که بر عزت نفس دختران و زنان جوان تاثیر گذاشته نحوه‌ بدرفتاری فرهنگ ما با آن‌ها است. یک دختر معمولی از همان اوان کودکی شاهد اشارات جنسی و رفتار جنسی طلب‌نشده از پسران و مردان است. نظراتی راجع به بدن و جنسیتش از طرف پسرانی در مدرسه و مردان در خیابان می‌شنود. امروزه دختران جوان دائماً شکایت می‌کنند که در مدرسه با قلدری مواجه می‌شوند -نه طبق تصوری که از قلدری پسرها علیه پسرها داریم- بلکه از طرف پسرانی که درباره‌ اندام‌های جنسی، باسن و وقتی بزرگ‌تر می‌شوند درباره‌ پستان‌های‌شان اظهارنظر می‌کنند. در مدارس امروزی معمول است که پسرها دوان‌دوان از کنار دخترها بگذرند و باسن یا پستان آن‌ها را چنگ بزنند و فرار کنند. حتی متکی‌به‌نفس‌ترین دختر نمی‌تواند هنگام مواجهه با تعرض جنسی اعتماد‌به‌نفس خود را حفظ کند. چنان احساس شرم می‌کند که بالا نگه داشتن سرش برایش دشوار می‌شود. انگیزه داشتن برای ادامه‌ مسیر را دشوار می‌بیند، خواه مسیرش در کالج باشد و خواه مسیر حرفه‌ای.

 

احساس درماندگی و ناامیدی

تحقیقات نشان داده بازماندگانی که راه برون‌رفت از یک وضعیت آزارگرانه را پیدا نمی‌کنند خیلی زود دچار نوعی حس درماندگی و ناامیدی می‌شوند و این به‌نوبه‌ خود باعث می‌شود تسلیم شوند و نخواهند فرار یا طلب کمک کنند. به‌ ویژه درماندگی آموخته‌شده وضعیتی است که در آن فرد از حس بی‌قدرتی رنج می‌برد. حسی که از یک رویداد تروماتیک یا ناکامی مکرر سرچشمه می‌گیرد و یکی از علل اصلی افسردگی به شمار می‌رود. مفهوم درماندگی آموخته‌شده که ابتدا در تحقیقات مارتین سلیگمن و استیون دی مه‌یر روان‌شناس مطرح شد، پدیده‌ای است که می‌گوید وقتی افراد احساس می‌کنند انگار هیچ اختیاری بر وقایع ندارند، خیلی ساده تسلیم می‌شوند و سرنوشت خود را می‌پذیرند.

زنان حس می‌کنند جلو آمدن فایده‌ای ندارد، چون نحوه‌ی برخورد با سایرین را دیده‌اند. احساس ناامیدی می‌کنند، چون کسی حرفشان را باور نمی‌کند، و فکر می‌کندد آبرویشان اگر یکسره از دست نرود هم لکه‌دار خواهد شد. زنانی که تجربه‌ آزار یا تجاوز جنسی قبلی داشته‌اند ناامیدی خاصی دارند، چون احتمال حاصل نشدن آن عدالتی که آنقدر با حسرت طلب می‌کنند بسیار بالاست. این ترس‌ها می‌تواند زنان را به این فکر بیاندازد که جایی برای رفتن نیست، که گیر افتاده‌اند و امیدی هم نیست.

وقتی مساله‌ حفاظت از خود دربرابر آزار جنسی در میان باشد بیشتر زنان حس می‌کنند تنها هستند. با این که می‌توانند برای محافظت از خودشان تمهیداتی بیاندیشند روی هم رفته به تغییر وضعیت امید زیادی ندارند. بسیاری از زنان با تجربه‌ای سخت یاد گرفته‌اند که مراجعه به منابع انسانی شرکتشان بی‌فایده است، چون واحدهای منابع انسانی به این شهره‌اند که به هر بهایی از شرکت پشتیبانی می‌کنند.

همان‌طور که گفته شد، بسیاری از زنان مغلوب سرزنش کردن خود و شرم ناتوان‌کننده‌ی ناشی از آزار جنسی می‌شوند. این سرزنش و شرم قدرتشان، حس کارآمدی و عاملیتشان و این باور را که می‌توانند وضعیت را تغییر دهند از آن‌ها می‌گیرد.

بعضی زنان از توانایی کافی عاطفی برای ایستادن جلوی سوءاستفاده‌ شدید، فشار جنسی یا تهدید به طرد شدن برخوردار نیستند. با این که شاید تمهیداتی برای جلوگیری از آزار جنسی بیابند؛ از اجتناب از شب‌ها تنها قدم زدن گرفته تا دوری از تماس چشمی و حمل اسپری فلفل در کیف. اما چنین تمهیداتی ترس فراگیرشان را رفع نمی‌کند، ترسی که از دیدن و تجربه کردن شیء‌انگاری مدام زنان و همچنین وجود فرهنگ تجاوز حاصل شده که در حال حاضر سراسر کشور ما را فرا گرفته است. محققان در پژوهش جدیدی دریافتند که برخورد با زنان در مقام ابژه‌های جنسی در هراس زنان از تجاوز جنسی مؤثر است. دکتر لورل واتسن، استاد روان‌شناسی متخصص تروما در دانشگاه میزوری کانزاس سیتی اشاره می‌کند: «تحقیقات ما از این یافته‌ قبلی پشتیبانی می‌کند که شیءانگاری جنسی مدام زنان که برخی آن را تروریسم جنسی می‌دانند، می‌توانند به ترس زنان از رخ دادن آسیب فیزیکی و جنسی دامن بزند.»

 

سابقه‌ تجربه‌ تعرض جنسی

در پیوند نزدیک با مطالب بالا، زنانی که قبلاً ترومای سوءاستفاده‌ جنسی در کودکی یا تجاوز جنسی در بزرگسالی داشته‌اند به ندرت از آزار جنسی در محل کار یا مدرسه حرف می‌زنند. تحقیقات نشان می‌دهد که بازماندگان سوءاستفاده و تجاوز قبلی در معرض خطر بیشتر تعرض جنسی مجدد هستند. مثلاً تحقیقات نشان می‌دهد که 38 درصد زنان در سن‌کالج که با تعرض جنسی مواجه می‌شوند نخست پیش از کالج قربانی شده‌اند.

کسانی که قبلاً سوءاستفاده‌ جنسی دیده‌اند احتمالا نسبت به شروع آزار جنسی واکنش متفاوتی نسبت به زنانی دارند که آزار ندیده‌اند. همان طور که یکی از مراجعانم گفت: «بارها پیش آمده که وقتی مردی حرکتی جنسی می‌کند من بی‌حرکت می‌شوم و امیدوارم این کار متوقفش کند یا او بی‌خیال شود و برود.» این «واکنش بی‌حرکتی» بین کسانی که در کودکی مورد سوءاستفاده‌ جنسی قرار گرفته‌اند رایج است. و همانطور که گفته شد، کسانی که قبلاً قربانی شده‌اند به احتمال بیشتری درباره‌ آزار سکوت می‌کنند، چون شاید تجربه‌ قبلی باور نشدن و برخورد ناعادلانه را دارند.

 

فقدان اطلاعات

آمارهای جدید نشان می‌دهد که 70 درصد زنان از آزار جنسی در محل کار رنج می‌برند. در حقیقت آمار آزار جنسی مشابه آمار تجاوز جنسی است: در سطح کشور از هر چهار زن یکی مورد آزار جنسی در محل کار قرار می‌گیرد. و با این حال زنان زیادی، حتی افرادی با تحصیلات بالا، درباره‌ی این که دقیقا چه چیزی آزار جنسی است آموزش ندیده‌اند، آزار جنسی را یک خطر واقعی نمی‌دانند، متوجه تأثیر آزار یا تجاوز جنسی بر خودشان نیستند و از پیامدهای عملی کمک نگرفتن یا گزارش نکردن مطلع نیستند. مثلاً تأثیرات عاطفی این نوع آزار می‌تواند نتایج روانی ویرانگری داشته باشد، از جمله:

 

  • اضطراب
  • کمبود اعتمادبه‌نفس
  • اختلال استرسی پس از حادثه؛ تحقیقات نشان داده که بین قربانیان آزار جنسی و بروز PTSD ارتباطی وجود دارد که باعث می‌شود قربانی آزار را بازسازی کند و از موقعیت‌هایی که امکان تکرار واقعه هست اجتناب کند.
  • رفتارهای معطوف به خودکشی؛ تحقیقات نشان می‌دهد که آزار جنسی می‌تواند به رفتار معطوف به خودکشی منتهی شود. بالغ بر 15 نفر از هر هزار نفر تحت مطالعه گفتند که پس از تجربه‌ شکلی از آزار جنسی دست به خودکشی زده‌اند

 

مستی، فراموشی یا تحت‌تأثیر دارو بودن

در نهایت، گاهی زنان به این خاطر آزار یا تجاوز جنسی را گزارش نمی‌کنند که در زمان واقعه تحت تأثیر دارو، مست یا ناهشیار بوده‌اند. متهم‌کنندگان بیل کازبی همین شرایط را داشتند؛ غیرمعمول نیست که آزارگران به زنان و دختران دارو بخورانند و به همین خاطر آن‌ها فقط خاطره‌ محوی از واقعه دارند. برخی دیگر هم ممکن است پیش از تجاوز آن قدر مست شده باشند که به خاطرات خود شک کنند و همان طور که می‌دانیم، برخی آن قدر لطمه می‌بینند که طی حمله دچار فراموشی می‌شوند و فقط خاطره‌ی گنگی از آن دارند. معمولا کافی است زنی جلو بیاید و حرف بزند تا زن دیگری بتواند به خاطره‌ خود از واقعه اطمینان کند. قبل از آن که زنانی پا پیش بگذارند و از کسی شکایت کنند، بیشتر زنان همچنان به خود شک دارند و نسبت به حرف زدن دودل هستند.

می شود درک کرد که پیشقدم شدن به دلایل زیادی برای زنان دشوار باشد. این زنان مستحق این هستند که ما بفهمیم این کار چقدر سخت است و به خاطر چیزی که از سر گذرانده‌اند همدلی ببینند. زنان را باید تشویق کرد که شرم درونی خود را با خشم پس بزنند و یاد بگیرند که چطور شرم را به آزارگران خود برگردانند.

به جای این که این همه انرژی صرف فهمیدن این کنیم که چرا بازماندگان حرف نمی‌زنند، خیلی مفیدتر است که بپرسیم: «چرا به مردان اجازه می‌دهیم به آزار و تجاوز جنسی زنان ادامه بدهند؟» شاید حتی مهم‌تر این باشد که دیگر نپرسیم چرا بازماندگان برای حرف زدن تعلل می‌کنند و در عوض بر این متمرکز شویم که چطور می‌توانیم از نجات‌یافتگانی که به دنبال عدالت و التیام هستند بهتر حمایت کنیم.

 

نویسنده: بورلی انگل

برگردان: نرگس حسن‌لی

منبع: Psychology Today

 

منبع تصویر: New York Times

مطالب مرتبط