الهه محمدی: سالها پیش، زمانی که «کارل مارکس» جلد اول کتاب مهمش «سرمایه» را مینوشت، زنان را در صفحاتی از این کتاب، «نیروهایی نو با شور و شوقی تازه» نامید که نفی در نفی را به انجام میرسانند و گورکنان سرمایهداری خواهند شد تا جامعهای کاملا جدید خلق کنند که در آن تکامل نیروی انسانی، غایتی در خود است.
دیگر سالهاست برای بسیاری این نکته مسجل شده که ساختن آینده هر کشوری، اصلاح، دگرگونی و برهم زدن برساختهای ستم، بدون حضور، نقشآفرینی و قیام زنان علیه هرگونه انقیاد غیرممکن است.
۴۰ سال است که از طبقه حاکم گرفته تا بسیاری از اعضای گروههای سیاسی مثل اصولگرایان و اصلاحطلبان، بر طبل مشارکت زنان و نقشآفرینشیشان در انقلاب ۵۷ میکوبند و به آن افتخار میکنند. هرچند نقش زنان در این انقلاب به هیچ وجه قابل کتمان نیست اما این مفتخران به افزایش نقش فعال سیاسی-اجتماعی زنان، شاید حتی برای یک بار هم که شده به عقب راندن و سرکوب گسترده جنسی و جنسیتی زنان، استفاده ایدئولوژیک حاکمیت از بدن زنانه، شکافهای اقتصادی مبتنی بر جنسیت و نرخ پایین مشارکت سیاسی زنان بعد از آن انقلاب، حتی فکر نکرده باشند.
اما بسیاری از همین زنان انقلابی دیروز و زنان آگاه امروز، بعد از دیدن تبعیض سیستماتیک و آپارتاید جنسی علیه خود و همجنسانشان پا به میدان برابریخواهی گذاشته و از کنشی به اعتراضی دیگر رفتهاند. از راهپیمایی در همان ماههای اول انقلاب علیه حجاب اجباری گرفته تا تلاش برای تغییر قوانین تبعیضآمیز، تلاش برای افزایش نرخ مشارکت سیاسی زنان، تلاش برای ورود زنان به ورزشگاه، مبارزه علیه حجاب اجباری، مقابله با اذیت و آزارهای جنسی و...
همین زنان که سرکوب را مضاعف بر مردان تجربه میکنند، در تمام این سالها در صف اول مبارزات خیابانی هم نقش مهمی ایفا کردهاند. کافی است نگاهی به عکسهای منتشر شده در همین یکی دو روز گذشته که از اعتراضات مردمی گرفته شده، بیندازید. زنانی که صدای متحدشان رساتر و بلندتر از مردان در فیلمهای منتشر شده شنیده میشود و ابایی از سپر کردن تنشان در برابر نیروهای ضد شورش ندارند. زنان به مثابه کنشگرانی مهم، از خانه یعنی همانجایی که حاکمان سالها برای نگه داشتنشان در آن قوانین مختلف تصویب و برایش تبلیغات گسترده میکنند، بیرون آمده و نمیخواهند تن به ابژگی جنسی که تبلیغات ایدئولوژیک زنستیز بر آن اصرار دارد، بدهند. زنان میخواهند کلیشه «زن را چه به اعتراض، زن را چه به حضور در خیابان» را بشکنند و حالا همه با حیرت به شجاعت و جسارت این زنان در خیابانها نگاه میکنند.
«اولین رید»، فمینیست سوسیالیست آمریکایی ۴۷ سال پیش در جزوهای نوشته بود: «مبارزه ما برای آزادی تا زمانی به تاخیر خواهد افتاد که بتوانند ما را گول بزنند و به ما بقبولانند که منشاء ستم کشیدگی ما طبیعت است نه این جامعه.» و حالا سالهاست که زنان ایرانی دوشادوش مردان در هر گونه جنبش یا اعتراض مدنی و خیابانی در پی درهم شکستن همین کلیشه «سرنوشت زن را ساختار بدنش تعیین میکند و به خاطر همین ساختار باید تابع مردان باشد»، برآمدهاند. در واقع به گفته «رید» زنان بیکار ننشستهاند تا یک انقلاب اجتماعی رخ دهد که برای مبارزه آزادیخواهانه آنها پیروزی نهایی را به همراه آورد، برعکس در راستای هدف خود از طریق فشار همیشگی بر قدرت حاکم کار میکنند.
در واقع هرکسی که چیزی درباره تاریخ بداند، میداند که انقلابهای بزرگ اجتماعی بدون عاملیت زنان غیرممکن است و رشد اجتماعی دقیقا با موقعیت اجتماعی زنان سنجیده میشود و مساله مهم اینجاست که جدا افتادگی زنان و تعریف نقشهای سنتی برایشان، آنها را از همبستگی با یکدیگر و نیروی اجتماعی نیرومند یا تهدید سیاسی جدی برای دستگاه حاکم، باز میدارد. زنان مبارزی که حالا در خیابانها در صف اول اعتراضند، به خوبی به این موضوع واقفند و حتی ترسی از کشته شدن ندارند.
زمانی «الیزابتا گارشینا» یکی از زنان انقلابی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، گفته بود: «من کودکانی دارم و آنها را از جان خویش بیشتر دوست دارم اما چیز دیگری هم هست؛ چیزی که حتی بالاتر از کودکان خودم است. اکنون من مادر یا همسر یا خواهر نیستم، من خواهر کشور خودم هستم و اگر میتوانستم وجود کوچک خود را صرف آرمانی همگانی کنم، شادیای به من دست میداد که فراتر از کل شادیهای زمینی بود.»
و زنان ایران مانند «الیزابتا» برای گام برداشتن در راه آرمان همگانی مردم، جدا از نقشهای جنسیتی حقنه شده به خودشان، میدانند که در رویارویی نهایی برای ساختن جامعهای نو و بهتر نیاز به همپیمان دارند یا آنطور که «رضا براهنی» در کتاب «چاه به چاه» گفته:
«مردم مثل یک جنگل هستند، یک درخت را میتوان با تبر زد و انداخت، میتوان صد یا هزار درخت را با تبر زد و انداخت، ولی هیچکس نمیتواند جنگل را بزند و بیندازد. هیچکس این قدرت را ندارد. پس باید قدرتی مثل قدرت جنگل داشت. برای زنده ماندن نمیتوان فقط به زندگی تکیه کرد. باید به زندگی دیگران هم تکیه کرد. باید جزئی از جنگل بود، به دلیل اینکه جنگل، تقریبا همیشه دست نخورده باقی میماند.»
حالا همین مردان دانشجو، مردان معلم، مردان بیکار، مردان کارگر، همپیمان زنان در همین جنگلنند. دوشادوش هم برای دنیایی آزادتر، دنیایی برابرتر.