دیدبان آزار

زن-ترنس‌کشی؛ از تشنج جمعی تا «پاکسازی»

نویسنده: بهار آزادی

«دوباره همه‌چی رو ازم گرفتن و تو اتاق حبس‌ام کردن. مامانم برام  فقط غذا و آب می‌آورد و در رو قفل می‌کردن روم. من از صبح تا شب اشک می‌ریختم و آرزوی مرگ می‌کردم. تصور می‌کردم که لباس عروسی بلند تورتوری که همیشه آرزوش رو داشتم پوشیدم اما رنگش سیاه بود و همه اتاق رو با گل‌های سیاه تزیین کرده بودن. بابام هرروز بهم می‌گفت: "می‌برمت پزشکی قانونی معاینه معقدی و همونجا معلوم میشه با این پسره رابطه داشتی یا نه. می‌گفت همون‌جا میدمت دست پلیس که ببرنت و کارت رو یکسره کنند." هرروز می‌اومد پشت در اینو می‌گفت و من هر‌روز آرزوی مرگ می‌کردم»

بیشتر از 10 سال از زمانی که «م» روایت روایتش را برایم بازگو کرد گذشته است. حالا تصور لباس عروس سیاه و مردن در حبس خانگی نیست که آزارش می‌دهد. از آن سال‌های تهدید به مرگ شدن به دلیل زنانه رفتار‌کردن در کالبد مردانه‌اش، دور شده و به بدن و بیان جنسیتی زنانه‌ای که آرزویش را داشته رسیده است. حالا همه او را یک زن می‌بینند. حتی همان پدری که می‌خواست سازمان پزشکی قانونی، «م» را رسوا کند و بعد قانون حسابش را پاک کند. بدن قانونی و شرعی تصدیق جنسیتی داده‌شده «م» اما سایه ترس‌های دیگری را با خود همچنان حمل می‌کند. «نزدیک چهار ماهه همه‌اش با همیم. جونش رو میده برام. حتی می‌خواد منو نشون خانواده‌اش بده ولی هنوز نفهمیده ترنسم اگه بفهمه می‌کشتم.»

نوجوان هفده‌ساله‌ای در تبریز توسط پدرش به قتل می‌رسد. پدر، بیان جنسیتی زنانه او را «زننده» و «مایه آبروریزی» توصیف می‌کند. بگذارید اول اینطور شروع کنیم که مقتول چطور معرفی شد؟ رسانه‌های داخلی و خارجی پیش از مسجل‌شدن هویت جنسیتی و گرایش جنسی مقتول او را ترنس معرفی کرده‌اند‌، اگر این پیش‌فرض را درست و نزدیک به هویت جنسیتی مقتول فرض کنیم، در رسانه‌های خارج از ایران به جای تمرکز بر ترنس‌ستیزی به اشتباه به مقوله همجنسگراستیزی متمایل شده‌اند. نیما نیا در پست‌هایی انتقادی با‌دقت خطاهای رسانه‌ای را در خبررسانی از این تراژدی توضیح می‌دهد. در‌حالی‌که با یک قتل ناموس‌-محور  و متفاوت با اشکال خشونت هموفوبیک مواجه هستیم، رسانه‌های بسیاری در خبررسانی، از هویت مقتول شکل‌های مختلفی از انقیاد سوژه درغالب هویت‌های دیگر بازنمایی می‌کنند. در مواردی حتی با خبررسانی غلط، ریسک و خطر مرگ برای سوژه‌های دیگر در موقعیت مشابه بالا می‌رود.

نیما نیا به خطاهای رسانه‌های فارسی‌زبان در برچسب‌زنی اشتباه یا مبنی بر فکت‌های پیش‌فرضی و محدود از طرفی و از طرف دیگر کژفهمی مبانی ابتدایی مفاهیم جنسیت (هویت جنسیتی، گرایش جنسی و بیان جنسیتی) اشاره می‌کند. اگر از نحوه انقیاد سوژه به‌قتل‌رسیده در رسانه‌ها بگذریم و این اجازه را به خود بدهیم که مقتول را فردی با بیان جنسیتی منتسب به زنان با کالبدی منتسب به مردان بدانیم، می‌توانیم مقتول را فردی با جنسیت ناسازگار با بیان جنسیتی زنانهGender  Nonconforming  بنامیم. در ادامه متن، به کشتن زنان ترنس و در مجموع قتل افراد با بیان جنسیتی زنانه در کالبدی منتسب به مردان می‌پردازم.

زن-ترنس‌کشی به‌عنوان بالاترین درجه از مصادیق ترنس‌ستیزی یا همان ترنس‌میساژنی عمدتا نه‌تنها دررسانه‌های جریان اصلی و دارای مخاطب عام، بلکه حتی در رسانه‌های متمرکز بر خشونت علیه زنان  نیز نادیده گرفته می‌شود. اگر سالیان نسبتا زیادی را به ریشه‌یابی اجتماعی دلایل زن کشی پیموده‌ایم، سال‌های بسیار زیادی را در بازگشایی ریشه‌های عمیق زن-ترنس‌ستیزی و زن-ترنس‌کشی و خشونت علیه تمامی افرادGender Nonconforming  با بیان جنسیتی زنانه از دست داده‌ایم. در این متن به تحلیل خشونت آشکار در چرایی حذف زنان ترنس و قتل آنها از مقوله کلی زن‌کشی نمی‌پردازم، گرچه ریشه اصلی در انواع خشونت علیه این افراد با نگاهی آغاز می‌شود که همچنان مفهوم زن را به‌عنوان یک واقعیت طبیعی ذات‌گرایانه پیش‌فرض قرار می‌دهد. در پیش‌فرض ذات‌گرایانه، هویت جنسیتی مرد یا زن بیان جنسیتی است که از کروموزم و هورمون‌های نرینه و مادینه جدایی‌ناپذیر است.

‌زن‌-ترنس‌ستیزی و زن-ترنس‌کشی، ارتباط مستقیمی با جایگاه امر منتسب به زنان در جامعه دارد. اگر زنانه و هرآنچه مربوط به برساخت اجتماعی زنانه است به لحاظ ارزش اجتماعی از برساخت اجتماعی مردانه در مرتبه پست‌تری قرار می‌گیرد، حال تصور کنید که این بیان جنسیتی زنانه در بدنی منتسب به مردان تجلی پیدا کند. هم‌نشینی مردانه و زنانه در کالبدی واحد و به‌طور خاص تجلی زنانه در کالبدی نرینه و یا در بدن‌های افراد ترنس زنانه، افراد با هویت‌ها و بیان‌های جنسیتی زنانه، روان جمعی مردسالار را  دچار تشنج می‌کند. زنانگی متجلی در  بدن‌های دارای آلت منتسب به مردان، روح جمعی ارزش‌های پدرسالار و مفاهیم کلیدی مالکیت، ناموس، ارزش‌های مردانگی و قدرت را دچار فروپاشی ریشه‌ای می‌کند. درمان سریع این تشنج جمعی، محو و انقیاد هویت مقتول و بدن فروپاشنده‌اش ابتدا توسط قیم اصلی او پدر و قیم جمعی او جامعه و ساختار سیاسی است. 

 

بیشتر بخوانید: 

 

پدر قاتل در روایت تراژیک قتل مقتول هفده‌ساله تبریزی، یا در نقش قهرمان ملی حافظ اخلاق جمعی و ارزش‌های مردسالار ظاهر می‌شود و یا قربانی قابل‌ترحمی که مصائب پسر ناخلف زن‌نمایش چه بر سرش آورد که آخر «قهرمانانه» خود دست به پاکسازی او زد و خیال جامعه را از وجود او راحت کرد. هرچقدر بیان جنسیتی زنانه متجلی در کالبد منتسب به مردان زنانه‌تر شود، میزان خشونت و حتی مرگ به‌دلیل این همنشینی بیشتر می‌شود. در بین مردان همجنسگرای سیس‌جندر یا همسو‌جنسی، هرچقدر نمایشگری جنسیتی زنانه‌تر شود، تجربه خشونت شدت می‌یابد. در بیان جنسیتی مردان همسو‌جنسی دگرجنسگرا، هرچقدر رفتارهای مردانه به «لطافت» بیانگری زنانه متمایل شود، تجربه خشونت مردانگی سمی از سوی گروه همسالان بیشتر می‌شود.

دلیل این تشنج جمعی ساختار پدرسالار چیست؟ انگیزه اصلی قتل برای قاتل، «جنسیت» قربانی است و نه تمایلات جنسی او. درواقع تمایلات جنسی می‌توانند در پس پرده باقی بمانند. این در حالی است که هویت جنسیتی فرد مقتول، بیان و علنی می‌شود و به‌دنبال تایید اجتماعی، سیاسی و شهروندی در جامعه است. مقتول، از هویت جنسیتی زنانه خود در تنهایی و روبروی آینه اتاقش به رضایت نمی‌رسد. لازم است که دیگری این تمایل را مشروع بداند و تایید کند. او با خواست به رسمیت شناخته‌شدن هویت جنسیتی زنانه‌اش و به نمایش درآوردن بیان جنسیتی زنانه، نه‌تنها پیوند‌های عمیق بدن نرینه و منتسب به مردان خود را با سرنوشت عمومی مردان دیگر قطع می‌کند، بلکه مردانگی قیم اصلی خود یعنی پدر و بیشتر مردانگی پدر جمعی حاکم را متشنج می‌کند و این برش بنیادی را علنی انجام می‌دهد.

در ادامه برای واضح‌ترشدن خشونت مضاعفی که در شیوه‌های قتل زنان ترنس نسبت به زنان همسو‌جنسی وجود دارد و شیوه‌ای که خانواده، اجتماع و حکومت، جامعه را به نرم‌های اصلی بازمی‌گرداند می‌پردازم. برنیس بنتو، جامعه‌شناس برزیلی در سال ۲۰۱۴ اولین‌بار از اصطلاح زن-ترنس‌کشی (transféminicide) برای اشاره به سیاست گسترده و عمده حذف زنان ترنس استفاده کرد. در فاصله زمانی اکتبر ۲۰۲۲ تا سپتامبر ۲۰۲۳ در سراسر جهان، ۳۲۱ فرد ترنس و دارای تنوع جنسیتی به قتل رسیده‌اند. این آمار بسیار نزدیک به ۳۲۷ مورد گزارششده در سال گذشته است که نشان می‌دهد خشونت مرگبار علیه افراد ترنس به‌ویژه زنان ترنس به طور مداوم در سطح بالایی قرار دارد. آمریکای لاتین و کارائیب با ۲۳۶ مورد، دوباره بیشترین تعداد قتل را در بین تمام مناطق گزارش کرده‌اند. قتل زنان ترنس در ارمنستان، بلژیک و اسلواکی برای اولین‌بار در سال جاری گزارش شد. ۷۷ درصد از افراد ترنس کشته‌شده، بین ۱۹ تا ۴۰ سال سن داشتند و اغلب آنها زنان ترنس رنگین‌پوست و یا کارگر جنسی بودند.[1]

قتل زنان ترنس اغلب در خفا صورت نمی‌گیرد. در کشف بدن‌های قربانی‌شده یک چاقو یا حتی آثار تجاوز مرگبار کافی نیست. اجساد زنان ترنس با ده‌ها ضربه چاقو مثله شده‌اند. اجساد توسط وسایل نقلیه که چندین‌بار آنها را له و خرد می‌کند متلاشی می‌شوند و حتی در مواردی بدن مثله‌شده قابل‌شناسایی هویتی نیست. در نزدیک به تمام موارد پس از قتل، حتی خانواده هم به‌ندرت پیگیر دریافت جسد می‌شود و سوگواری برای جان بی‌جان‌شده وجود ندارد. پدر قاتل، پس از قتل فرزندش به پلیس زنگ می‌زند و قهرمانانه و با دلی مکدر، از سالیان زجری که کشیده، با رسانه‌های ملی مصاحبه می‌کند و قتل‌ را به‌لحاظ اخلاقی توجیه‌پذیر جلوه می‌دهد.

در بسیاری از کشورهای دارای آمار بالای قتل زنان ترنس و افراد با بیان جنسیتی زنانه، هویت جنسیتی مقتول نه در گواهی پزشکی قانونی، نه در تحویل جسد و نه در گواهی فوت رعایت و عنوان نمی‌شود. مقتول با جنسیت تحمیلی زندگی کرده، به قتل رسیده و پس از مرگ نیز به همین هویت تحمیلی تقلیل داده می‌شود. همان‌طور که جامعه، الگوهای مثال‌زدنی از قهرمانان می‌خواهد، ضدقهرمانان و رانده‌شدگان و حذف سیستماتیک آنها در جامعه توسط پدر بیولوژیکی، قیم نرینگی و پدر ملی به دوباره محکم‌شدن ساختارهای مردسالار و ارزش‌های آن منتهی می‌شود. پدر یا جد پدری بر اساس ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، درصورت ارتکاب قتل، معاف از اشد مجازات است. اگر مقتول سوژه‌ای ضدقهرمان و رانده‌شده از سیستم هنجاری همسو جنسیتی و دگرجنسگرا باشد، توجیه حذف او بسیار ساده‌تر از دیگر سوژه‌های به‌انقیاددرآمده اما همچنان دارای رسمیت، صورت می‌گیرد. چراکه هدف اصلی قتل و توجیه قتل سوژه‌های رانده‌شده مانند زنان ترنس فاقد هویت قانونی، «پاکسازی» و بازگشت به ثبات روح جمعی مردسالار خدشه‌دار شده است.

اما قتل سوژه‌های به‌انقیاد‌در‌آمده، هربار تلنگری به روان جمعی جامعه ما می‌زند تا مصادیق بارز و روتین خشونت سیستماتیک بر مبنای جنسیت را  به رسمیت بشناسیم. جامعه‌ای که نیاز دارد از مرحله خشم و غم حاصل از این تلنگر عبور کند و در وهله اول، در ساختارهای قابل‌دسترسی خود تمامی مصادیق خشونت علیه زنان ترنس و افراد دارای بیان جنسیتی زنانه را حذف کند؛ فمینیستی که زنان ترنس را زن به حساب نمی‌آورد، کنشگری که همچنان در روزهای سمبلیک مقابله خشونت علیه زنان، تنها از خشونت علیه زنان همسوجنسیتی می‌نویسد، رسانه‌ای که سهوا یا عمدا سوژه را تبدیل به کالای مصرفی مورد نیاز خود می‌کند، تا مقیاس‌های کلان‌تر مانند قوانینی که علیرغم به‌رسمیت‌شناختن هویت افراد ترنس به‌شرط عبور از هزارتوی پروتکل‌های پزشکی، روان‌پزشکی و جراحی‌های تحمیلی تصدیق جنسیت، همچنان هیچ حمایتی در دفاع از افراد ترنس در برابر خشونت روزمره صورت نمی‌دهد، تا سازمان‌های بین‌المللی که فرد را برای اثبات هویت جنسیتی زنانه خود مجبور به تکرار نقش‌آفرینی می‌کنند.

 

پانوشت‌ها:


[1] در این نقشه، تهیه‌شده توسط The Trans Murder Monitoring (TMM) research project by TGEU (Transgender Europe)  تعداد افراد ترنس کشته‌شده در جهان در بین سال‌های ۲۰۰۸ تا سپتامبر ۲۰۲۳ را ببینید

https://transrespect.org/en/map/trans-murder-monitoring/?submap=tmm_relative_numbers

منبع تصویر: خیابان تریبون

مطالب مرتبط