دیدبان آزار

خشونت جنسی؛ تلاشی برای «قربانی‌سازی» از زنان معترض

ماری محمدی: «زن، زندگی، آزادی»، مترقی‌ترین شعاری که شاید بتوان گفت تاریخ ایران و جهان به خود دیده، رهبری خیزش انقلابی مردم ایران را بر عهده دارد؛ خیزشی که ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد و عده‌ای از آن به‌عنوان انقلاب فمینیستی یاد می‌کنند. این شعار توجه جهان، از سلبریتی‌ها در عرصه هنر گرفته تا سیاستمداران و ورزشکاران و ... را جلب کرد و برای اولین‌بار، موجب صدای اعتراض ایرانیان در سطحی گسترده و بی‌سابقه شنیده شود. خیزشی که دیده‌شدنش را مرهون «زنان» است که آغازگران آن بودند، مدیون درد دیرینه و عمیقشان که جهان را تکان داد و نیز شعاری مترقی، پیشرو و همه‌گیر که هر بهانه‌ای را برای تخریب یا سکوت در برابر آن در نطفه از بین می‌برد.

دست‌کم با نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی می‌توان دریافت که زنان از ابتدا همواره زیر یوغ مهلک تبعیض‌ها و سرکوب‌های گسترده و سیستماتیک، در تقلای بقا بوده‌اند و به موازات آن برای بدیهی‌ترین حقوق خود و دیگران مبارزه کرده‌اند. اما در خیزش «زن، زندگی، آزادی»، به دلیل جرقه آغازین آن، کشته‌شدن یک زن ۲۲ ساله به نام ژینا(مهسا) امینی توسط گشت ارشاد، و به دلیل شعار اصلی آن «زن، زندگی، آزادی»، رنج و رزم آنان در مبارزه علیه جمهوری اسلامی در کانون توجهات قرار گرفت و باعث شد لنز کدری که تصویر برجسته مبارزه مدام زنان را با وجود هزینههای بالفعل، بالقوه و هنگفت «زن‌بودن»، را تار کرده بود، تا حدی کنار برود و وجه دیگری از «زن» و «ایران» به جهان رخ بنمایاند. مسلما این تصویر نسبتا واضح به مذاق جمهوری اسلامی و آنان که تفکرات مردسالارانه بر ذهنشان سنگینی می‌کند، خوش نمی‌آید. از نگاه آنان، طبق تلاش‌ها و سیاستهایشان، قرار بود زن همیشه بخشی از دارایی و «مایملک مرد» باقی بماند. قرار بود زن در بحران‌ها در کنار کودکان و سالمندان ذیل گروه «آسیبپذیر» قرار بگیرد، «قربانی» شود، فاقد «عاملیت» باشد، در «پستو» بماند، «فرزندآوری» کند. اما در نهایت ناکامی، با دستانی لرزان از خشم، صورتی برافروخته و چشمانی بسته از ترس، زن را در هیئت «رهبر مداراناپذیر» در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی نظاره می‌کنند و استیصال تمام وجودشان را پر می‌کند. جمهوری اسلامی، ستون‌های قدرتش با مبارزه به رهبری زنان، سخت به لرزه و تشنج درآمده و در تلاش است زن را از محیط «مردانه» مبارزه «جمع» کند و به محیط «زنانه» خانه براند.

یکی از سلاح‌های جمهوری اسلامی برای رسیدن به این مقصود، خشونت جنسی» از جمله «تجاوز جنسی» است که به‌طور سیستماتیک و مسبوق به سابقه در دستورکار قرار دارد؛ سلاحی برای خنثی‌سازی قدرت زن و ابزاری برای تعرض به هویت، ساحت و وجود زن. سلاحی که جمهوری اسلامی به قدمت تمام حیاتش، یعنی ۴۴ سال، به آن دست یازیده است. مصادیق و شدت استفاده از خشونت جنسی بنا بر فاکتورهای متعددی مانند موقعیت زمانی، مکانی، موقعیت سیاسی، اجتماعی و غیره متغیر است و طیف گسترده‌ای را دربرمی‌گیرد که خارج از موضوع این نوشتار است. نباید فراموش کنیم، نباید آدرس غلط بدهیم و نباید ادعا کنیم که در بحبوحه مبارزات مردم ایران، صحبت از زنان مسئله‌ای حاشیهای، فرعی و حواس‌پرت‌کن است. نباید فراموش کنیم که بخشی از مطالبات جدی این انقلاب، تحقق حقوق زنان است. زنان از اولین روز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، تحت ستم و در حال مبارزه بوده و امروز شنیده‌شدن صدای خردشدن استخوان‌های اقشار مختلف مردم ایران زیر فشارهای حکومت، وامدار شهامت و طاقت زنان ایران است. «الان وقتش نیست»؛ توجیهی که این روزها برای طفره‌رفتن از پاسخگویی در رویارویی با انتقادات بسیار شنیده می‌شود. اگر پلک برهم گذاریم تا خشونت جنسی علیه زنان را نبینیم و یا توجیه کنیم و بگوییم الان وقتش نیست، در کمال تاسف و خشم باید بگویم انقالب پیش رو، چه اکنون چه هر زمان دیگری، یک انقلاب همه‌جانبه (انقلاب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره) نخواهد بود و نتیجه آن نهایتا به جا‌به‌جایی قدرت سیاسی منجر خواهد شد. اما از میان اشکال و انواع متعدد خشونت، چرا خشونت «جنسی»؟

در این نوشتار به بخشی از دلایا سیاسی و اجتماعی ترجیح خشونت جنسی و اعمال آن علیه زنان از میان انبوه انواع خشونت می‌پردازم. هرچند خشونت جنسی علیه مردان نیز اعمال شده، اما موضوع این نوشتار خشونت جنسی علیه زنان است و بهتر آن است که در فرصتی مجزا به‌طور اختصاصی به خشونت جنسی علیه مردان پرداخته شود. دلایل مطروحه در این متن شامل عوامل ایدئولوژیک و نیز بهره‌‌برداری از تاثیرات مخرب خاص خشونت جنسی در لایه‌های فردی، میان‌فردی، سیاسی و اجتماعی به نفع حاکمیت است. ایدئولوژی و قاموس مردساالرانه جمهوری اسلامی، زن و بدنش را تنها یک ابژه و وسیلهای برای برآوردن توقعات و انتظارات سیاسی و اجتماعی و تبدیل آن به ویترین و معرفی‌نامه جهان‌بینی خود می‌بیند. خود را مالک اصلی زن و بدنش می‌داند اما وکالت و عنان این دارایی را با حمایت و پشتوانه حقوقی و اجتماعی به مردان خانواده و اقوام مذکر هر زن واگذار کرده است. دلیل این امر که حکومت می‌خواهد وظیفه کنترل و سلطه بر زن و بدنش را به مردان خانواده واگذار کند این است که امکان اعمال سلطه شدید و تمام‌وقت بر سبک زندگی، افکار، رفتار و اعمال زن، با کیفیت بالاتر، هزینه کمتر و بدون پرداخت جیره و مواجب، از طریق اشاعه تفکر مردسالارانه، فراهم می‌شود. حتی در صورت زن‌کشی (مبتنی بر ناموس)، حکومت مدعی می‌شود مسئولیتی در قبال آن ندارد و مسئله صرفا امری فرهنگی است. اما اگر مردان خانواده از انجام این وظیفه خطیر حکومتی برنیایند یا عامدانه سرباز زنند، این وکالت‌نامه ملغی شده و نهادهای مختلف از جمله نهادهای امنیتی برای مقابله با زنان با شدتی بیش‌از‌پیش وارد عمل می‌شوند تا پروژه سلطه بر زن و بدنش و افسارانداختن بر فکر، مقاومت و مبارزه‌اش را برعهده بگیرند.

پس زنی که «رام» تفکرات مردسالارانه نیست، اعتراض می‌کند، دست به فعالیت سیاسی و اجتماعی می‌زند، حاکمیت را زیر سوال می‌برد، یا باور دینی مطلوب حکومت را نمی‌پذیرد، دین و آیین و ایدئولوژی دیگری برمی‌گزیند، به صحنه خیابان می‌آید، کار مطبوعاتی می‌کند و یا هر شکل دیگری از نااطاعتی و ناسازگاری را بروز می‌دهد، بدون صدور ابلاغیه و طی مراحل اداری، چراغ سبزی برای نیروهای حکومتی و امنیتی روشن می‌شود تا در صحنه رزم، یعنی ساحت زن، «قدرت‌نمایی» کنند. یکی از قوالب این قدرتنمایی و سلطه‌گری، اعمال خشونت جنسی و تجاوز جنسی است. درواقع، اعمال خشونت جنسی توسط حکومت بازتایید سلسله‌مراتب مردسالاری موجود در خمیرمایه ایدئولوژی حاکمیت است. مطابق با نگاه مردسالارانه، در روابط جنسی تنها مرد دارای عاملیت بوده، زن در جایگاهی پست و دون قرار می‌گیرد و ابژه یا ابزاری است برای ارضای تمایلات جنسی و سلطه‌گرانه مردان. پس با این ذهنیت، حکومت قصد دارد زنی را که کلیشههای جنسیتی و توقعات حکومتی و مردسالارانه را کنار زده و علیه آن می‌شورد، با اعمال خشونت «جنسی» و قراردادن او در موقعیتی که از دیدگاه حکومت تنها نقش و هویت یک ابزار جنسی را بر وجود خود حمل می‌کند، تحقیر و روحیه سرکشانه‌اش را درهم شکند. در واقع، توسل به سلاح خشونت جنسی راهی است برای پافشاری بر هویت «زنانه» و تثبیت آن در جهت ایجاد هویت «قربانی» و نفی، انکار و خط‌خطی کردن تصویر زنان به‌عنوان «مبارز» و «رهبر». به دیگر سخن، جمهوری اسلامی، هویت زن را در قامت «مخالف»، «مبارز» و «رهبر» به رسمیت نمی‌شناسد و تحمل نمی‌کند. زن ابزار حاکمیت برای قدرتنمایی است و اگر جامعه مبارزه زنان را ببیند، بپذیرد و تحسین کند، قدرت حاکم، پشتوانه اجتماعی خود را در مسیر کنترل و ابزارسازی زن از دست می‌دهد. عواقب و آسیبهای خشونت جنسی منحصرا شامل بعد فردی و میان‌فردی نیست، بلکه پیامدهای سیاسی و اجتماعی نیز دارد. به عبارت دیگر، حکومت هم زن مورد نظر، هم جامعه‌ای که زن به آن تعلق دارد و هم افرادی که پتانسیل گرویدن به افکار آن زن و جامعه مربوطه را دارند را هدف قرار می‌دهد.

 

بیشتر بخوانید:

«شما دختران تهران نیستید که بخواهید اعتراض کنید»

«مگر دنبال هرزگی نیستید؟ برایتان فراهم می‌کنیم»

 

در سطح فردی، یکی از پیامدهای اعمال خشونت جنسی و دلخواه برای حکومت، درگیرکردن زنان با آسیبهای روانی ناشی از خشونت جنسی و نیز مختل‌نمودن زندگی روزمره آنان با هدف ناتوانسازی و تحدید آنان به کار خانه و آشپزخانه و حذف از صحنه سیاسی و اجتماعی کشور است. دو ویدیوئی که اخیرا از خیزش انقالبی 1401 منتشر شده، دو نمونه مستند و متاخر از خشونت و حمله جنسی به زنان توسط نیروی ضدشورش در ملاء عام در روز روشن هستند. در این دو ویدئو می‌بینیم که این زنان، در انتها از قاب دوربین خارج می‌شوند و از خطر بازداشت موقتا می‌رهند. سپس، ویدیو برای ما تمام می‌شود. گزارشات متعددی از تجاوز به بازداشت‌شدگان نیز منتشر شده است. تجاوز و خشونت جنسی برای عده‌ای در چند ویدیو و گزارش خلاصه می‌شود اما برای آنان که این خشونت‌ها را متحمل شده‌اند، بخش پیچیده‌تری از مسیر پر از چرخ‌دنده زن‌بودن، مخالف‌بودن و پیشرو‌بودن را رقم می‌زند و تمام لایه‌های زندگی و فکر آنان را درگیر می‌کند. حکومت با استفاده از سلاح خشونت جنسی می‌خواهد به زنان مخالف و «هنجارشکن» بفهماند که آنان حتی قدرت محافظت از بدن و حریم خصوصی خود و اعمال اراده و کنترل بدن خویش را ندارند. زنان «باید» بفهمند که از اعمال اراده و ایجاد تغییر در بعد وسیعتر و لایه‌های بالاتر در فضاهای سیاسی و اجتماعی عاجزند. می‌خواهند احساس ناتوانی، ناامیدی، پوچی، استیصال، حقارت، گوشه‌گیری، فرمانبرداری و تسلیم‌شدن در برابر ترس از تجربه (مجدد) خشونت جنسی بر دغدغه‌ها و انگیزههای مبارزاتی زنان غالب شود تا خطر بیداری و مبارزه زنان دفع شود.

در سطح میانفردی، روابط این زنان با اعضای خانواده و اطرافیان دچار بحران می‌شود. «زن» در نگاه مردسالار، یک «ابزار جنسی» است و «زن خوب» ابزاری است که فاقد تجربه جنسی، چه با رضایت چه بی‌رضایت، باشد. تفکر مردسالارانه، به‌طور رسمی و مستمر در اذهان عمومی ترویج شده تا زنان و مردان و بخش‌های مختلف جامعه، حتی دوستان نزدیک و اعضای یک خانواده را، با یکدیگر درگیر و دشمن کند. پاکسازی این سموم فکری، نیازمند سالها جدوجهد همگانی است. ارعاب، تهدید و اعمال خشونت جنسی، به‌منزله مخابره پیام خطر برای مردان خانواده است که «صاحبان» زن محسوب می‌شوند: اگر دارایی‌های خود را کنترل نکنید و «آن» را در خانه و به خانه‌داری تحدید نکنید، «دستکاری»اش می‌کنیم تا «آبرویتان» برود. بدین طریق، وظیفه کنترل و تحدید زن و مسئله «غیرت» مجددا به مردان یادآوری می‌شود تا زنان را مرعوب و حلقه اعمال سلطه را بر گردنشان تنگتر کنند. این پیام، زنجیرهای پیچیده بر دست‌و‌پای زنان را سنگینتر می‌کند و خانواده‌ها و اطرافیان (چه زنان چه مردان) را به پلیس امنیتی و لباس شخصی تبدیل می‌کند. تا اگر کارگر شد و در همان قدم اول، سرکوب در داخل خانه صورت گرفت، از دخالت نهادهای امنیتی و تحمیل هزینههای حقوق بشری ناشی از آن خودداری شود. اما اگر زنی «اهلی» نشود و توسط حکومت مورد خشونت جنسی قرار بگیرد، به این معنی است که خودش «خواسته» است. اگر نمی‌خواست مورد تجاوز و خشونت جنسی قرار بگیرد باید مثل یک «زن خوب» سکوت می‌کرد و مایه بی‌آبرویی و سرافکندگی خانواده و اطرافیانش نمی‌شد.

فرد خشونت‌دیده نه‌تنها در بسیاری موارد در دوره بحران روانی پس از تجربه خشونت جنسی، مورد حمایت اطرافیان (مردان و زنان خانواده و دوستان) قرار نمی‌گیرد بلکه، این مسئله می‌تواند درگیری‌های جدی و خطرات ثانویه علیه این زنان مانند خشونت‌های خانگی را در پی داشته باشد. تبعات خشونت جنسی می‌تواند بر جهان‌بینی و نوع روابط افرادی که تحت این نوع از خشونت قرار می‌گیرند، تاثیرات عمیقی بر جای گذارد و سلامت روانی و روابط شخصی فرد را به شیوه‌های مختلفی به مخاطره بیندازد. به‌عنوان مثال، در مورد زنان متاهل ممکن است تجربه خشونت جنسی، منجر به جدایی شود. در مورد زنان مجرد ممکن است بر روابط فعلی یا آینده آنان، به‌خصوص روابط عاطفی و جنسی تاثیرات مخربی بگذارد. البته این تنها بخشی از آثار و آسیب‌های خشونت جنسی است. به هیچ‌وجه اغراق نیست اگر بگوییم که تاثیر خشونت جنسی پا از حیطه شخصی و روابط بینفردی فرا می‌نهد و موجودیت نسل و جامعه «نامطلوب» و «سرکش» را تهدید می‌کند. این هدف، یکی از دغدغه‌های اصلی در کشورهای مختلف توسط برخی حکومت‌ها و گروه‌های تند‌رو بوده است .

در سطح اجتماعی و سیاسی، اعمال خشونت جنسی و تجاوز علیه زنان برای همفکران و کسانی که تحت‌تاثیر شجاعت این زنان قرار گرفته‌اند، پیامهایی دارد. زنان تابوشکنی که خط بطلان بر عدم پذیرش و عدم باور به توانمندی‌های زنان کشیدهاند، کلیشهها و چارچوب‌های سنتی و مردسالار را درهم شکسته‌اند و اجازه نمی‌دهند بدن و فکرشان قفسه شیشهای تبلیغات اندیشه‌های بدوی و متحجرانه جمهوری اسلامی باشد، خطری هولناک و جدی برای حکومت قلمداد می‌شوند. بنابراین قدرت حاکم، بواسطه خشونت جنسی و تجاوز تلاش می‌کند این جامه زرین و پرابهت را از تن زنان بدرد و با تحمیل حس تحقیر، خفت و شرم لباس «قربانی»، «ضعیفه» و «ابژه جنسی صرف» را بر تنشان کند. می‌خواهد ضربه محکمی به شناختی که این زنان به عنوان «پیشرو» از خود دارند و جامعه از آنان دارد، وارد کند. می‌خواهد زنان و همفکرانشان را در باتلاق وحشت فرو برد، روحیه، اراده و خواست مبارزه‌طلبی‌شان از هم فروبپاشد، و آنان را افسرده و هراسیده کند.. بخشی از اهداف اعمال خشونت جنسی، انجام عملیات روانی است تا احساس عمیقی از حقارت به زن و در مقیاس وسیعتر، به جامعه، تحمیل شود و هویت زن را به «قربانی» و «آسیبپذیر» و «نیازمند به حمایت» فروکاهد و ضعیف و عاجز‍بودن را ویژگی «ذاتی» زن جلوه دهد.

درحقیقت حاکمیت، تن زن را به میدان جنگ بدل کرده و تصور می‌کند با اعمال سلطه بر این بدن، زمین حریف را به تصرف درآورده و مخالفان را شکست داده است. خشونت جنسی و تجاوز تنها هویت زن (جنسیت) را نشانه نمی‌گیرد، بلکه، بنا بر نوع درگیری و مخالفت‌ها، هویت سیاسی، اجتماعی، دینی، فرهنگی، اتنیکی و غیره نیز هدف قرار می‌گیرند. بر این اساس، از آن‌جا که خیزش انقلابی 1401، خیزشی مردمی و بی‌رهبر است، اقشار مختلف مردم در آن شرکت دارند و نیروی محرکه اصلی آن زنان هستند، تجاوزها و خشونت‌های اعمال‌شده، در جهت ارعاب تمامی مخالفان و افراد مستعد برای پیوستن به آنها، با هر جنسیتی، صورت گرفته است. جمهوری اسلامی از یک طرف، خشونت جنسی و تجاوز را انکار می‌کند و از طرف دیگر، قصد دارد ویروس ترس از خشونت جنسی را همه‌گیر کند تا از طریق محرک ترس، کنترل افکار و حرکات بعدی جامعه را در دست بگیرد. تا افرادی که خود یا نزدیکانشان فکر مبارزه درسر می‌پرورانند میدان را خالی کنند، پرچم پیروزی را رها کنند و از رزم‌گاه بگریزند و بگریزانند. در واقع، یکی از اهداف اعمال خشونت جنسی، پیشبرد سیاست پاکسازی جغرافیا از وجود مخالفان است؛ یا از طریق نگه‌داشتن آنان در ترس و پستوی خانه و یا راندن آنان از کشور و زادگاهشان؛ تا بلکه دوری فیزیکی مخالفان آرامشی به جان حکومت بدمد. الزام به تاکید است که زنان از جوهره ضدزن و به‌کارگیری سلاح خشونت جنسی به‌طور مسبوق‌به‌سابقه توسط جمهوری اسلامی آگاهند اما نکته آن است که دلهره خشونت جنسی آنان را ساقط نکرده و کماکان از تلاش برای احقاق حقوق و ایستادگی در برابر ستم، دست برنداشته‌اند.

 

 

 

 

مطالب مرتبط