دیدبان آزار

درباره راویان سوگ ژینا

علیه فراموشی

نویسنده: میم

با دوستی درباره عکس‌های آزاده اخلاقی صحبت می‌کردم. گفت عکاس در همه عکس‌هایش حضور دارد. چرا دقت نکرده بودم؟ راست می‌گفت، درهمه عکس‌ها حاضر بود. مثل بخشی از ماجرا. مثل شاهدی که از قضا به رخداد پیش رویش واکنش دارد. گاهی دور است و گاهی نزدیک اما همیشه هست. آزاده اخلاقی هم داخل و هم بیرون از عکس ایستاده که شهادت بدهد. که گواه باشد، که ثبت کند. که مرگ‌های نا گهان را جلوی چشم دوربینی که نبوده، باز‌سازی کند. از میرزاده عشقی و جهانگیرخان صور‌اسرافیل و شهدای مشروطه تا فروغ. همه آن‌ جاهایی که مرگ، بی‌خبر‌، در چهره عیانش، مثل صاعقه، در شمایل صریح  خود «واقعه» واقع شده است. نه بزک «خیریت» دارد، نه تسلای «حق» بودن و نه به گذشت عمر و نشیب سالخوردگی، لباس «‌قاعده» بر تن کرده است. سخت و دشوار و جگرخوار، کرکسی دژم است بر بام. اینجا درست همین‌جا کسی باید گواهی دهد. درست در لحظه‌ای که آدمی می‌رود‌، چنان‌که گویی هرگز نبوده است، درست در همین نقطه فرجام، کسی باید بایستد، دستی بالا بگیرد و شهادت بدهد که: تو بر این خاک زیستی و رنج کشیدی. جوانمرگی سوژه‌های عکس آزاده اخلاقی و دلالت‌های سیاسی، البته بر ابعاد تراژیک مرگ می‌افزاید.؛ بر حلقه‌های اندوه واقعه‌ای که برکه حیات را آشفته است.

ژان لوک نانسی در کتاب «گاه‌شمار فلسفی» فصلی را به مرگ همسایه‌ای اختصاص داده که خود نمی‌شناسد. چند روز از مرگ همسایه در بلوک مجاور گذشته  اما کسی خبر نداشته است. جسد را در خانه می‌یابند. این مرگ در تنهایی، مرگی بدون شاهد و ناظر سرچشمه تاملاتی در باب مرگ می‌شود. نانسی از آیین‌ها و سوگواری‌هایی می‌گوید که قرار است شاهدی بر حیات و مرگ انسانی باشند که روزگاری زیسته است و دیگر نیست. از نیاز آدمی به «ثبت» مرگ می‌گوید. از مناسکی که نمی‌گذارند متوفی در سکوت برود. در مقابل مرگ نباید سکوت کرد. باید سخن گفت. سرانجام نانسی آرزو می‌کند که با سخن گفتن از مرگ، داد همسایه متوفی را داده و دین خود را ادا کرده باشد.

سوگواری یک کنش سیاسی است چون در مقابل فراموشی می‌ایستد، چون در پیوند با زندگی است. سوگ بزرگداشت زندگی است و قدرت‌، دشمنی قوی‌تر از زندگی ندارد. زنان سوگوار، در قصه‌های دور و نزدیک، از اسطوره تا تاریخ، همواره بر مناسک و آیین سوگواری، پای فشرده‌اند. از آنتیگونه یونان باستان تا زینب شام غریبان، تا سوگواران امروز. در خوزستان، در برخی مراسم سوگواری رسم است که لابلای مراثی، نام دیگر مردگان، از سال‌های دورونزدیک را به زبان می‌آورند. نشانه آن که سوگوار در سوگ خود تنها نیست، نیز بدین معنا که کسی از یاد نمی‌رود، نخواهد رفت.

نیلوفر حامدی و الهه محمدی،  شاهد و گزارشگر اتفاقی بزرگ بوده‌اند. به اعتبار حرفه خود بر این اتفاق گواهی داده‌اند، آن را ثبت کرده‌اند. مگر کار خبرنگار چیزی غیر از ثبت‌کردن و روایت‌کردن است؟ با این‌همه آنچه کرده‌اند همان‌قدر که اقتضای حرفه خبرنگاری بوده، به سنت زنانه هم تعلق داشته است. مثل همه سنت‌های زنانه دیگری که روایت این جنبش را کامل می‌کنند، نیلوفر و الهه، همان‌قدر که خبرنگارند، ادامه سنت‌های تاریخی و اسطوره‌ای‌اند. آنها قصه اولین سوگ را ثبت و روایت کردند. حالا دیگرانی از راه رسیده‌اند، نام‌ها را ثبت و شهر‌به‌شهر و روستا‌به‌روستا، قصه این سوگ را مکرر می‌کنند. همه این راویان علیه فراموشی ایستاده‌اند. سیاهه نام‌ها دست‌به‌دست می‌چرخد، مجلس به مجلس خوانده می‌شود. کسی فراموش نخواهد کرد. نه شهیدان سربلند و نه راویان شجاع را.

مطالب مرتبط