دیدبان آزار: سمیه میرشمسی دستیار کارگردان و برنامهریز در صفحه توییتر خود از رفتارهای آزارگرانه و خشونت جنسی توسط فرهاد اصلانی، هنرپیشه مشهور سینما پرده برداشته است. میرشمسی مینویسد: «حالا که چند روایت منتشر شده، من هم جرات میکنم و روایت خودم را مینویسم.» پیشتر چندین روایت آزار و اذیت و تعرض جنسی از فرهاد اصلانی توسط افرادی که امکان افشای هویت خود را نداشتند، در صفحه جنبش منهم ایران منتشر شده بود.
این اولین بار نیست که سوءاستفاده از قدرت و خشونت سیستماتیک علیه زنان در سینما افشا میشود. اما متاسفانه بازنمایی این خشونتها و اطلاعرسانی درباره آن بعضا بهگونهای صورت میگیرد که گویی زنی که پا به عرضه سینما میگذارد، پیشاپیش این شرایط را پذیرفته و به وضعیت ناگزیر تن داده است. نسبت دادن دائمی «بیبندوباری» به صنعت سینما، روابط قدرتی که بسترساز خشونت جنسی است را نادیده میگیرد و نوعی رضایت تلویحی برای زنان قائل میشود. اهمیت روایتگری و افشاگری دقیقا در شکستن این روایت غالب است. و البته باید در نظر داشت که صرفا با تمرکز بر چند نام مشهور و مشخص و مجازات آنها، این روابط نابرابر فرونمیپاشد و لازم است که تشکلهای سینمایی و صنفی مصرانه وارد عمل شوند.
روایت میرشمسی که با نام خودش جلو آمده، واکنشهای حمایتگرانه گستردهای را به دنبال داشته است. او مینویسد: «وقتی روایتم را با نام خودم منتشر میکردم، تصورم آن بود که با موجی از حملات و ترورهای آنلاین روبرو خواهم شد. اما اگر حتی یک صدهزارم هم میدانستم که چقدر پشتم به تمام رفقایی که میشناسم و نمیشناسم گرم است، همان روز با اولین آزار در پشت صحنه، چنان پاسخی را فریاد میزدم که دیگر کسی جرأت یک بیاحترامی «کوچک» را هم به خودش ندهد. این حمایتها فقط برای من نیست؛ برای تو است! تویی که یا مثل من آزار دیدهای، یا مثل او آزار دادهای، یا مثل آن یکی چشمانت را بستهای. این حمایتها یعنی «ما همدیگر را پیدا کردهایم» و این عجب خبر امیدوارکنندهای برای ما، و چه خبر هولناکی برای آنها است. من حالا این را فهمیدهام؛ مثل تو. تو هم حالا فهمیدی که اگر کسی نگاه چپ به تو کرد، دستش را جلو آورد، خواسته کثیفی داشت و فکر کرد چون به هر دلیل از تو ارشدتر است، پس مالک تو است، مقابلش بایست، رسوایش کن و دلت قرص باشد که یک جهان با تو است.»
عدهای یادآوری کردهاند که این روایات نوک کوه یخ خشونتهایی است که در صنعت سینمای ایران رخ میدهد. نزهت بادی، منقد فمینیست سینما نوشته است: «روایت سمیه میرشمسی یکی از انبوه روایات ناگفته از پشت پرده سینماست که بیان میکند چطور بسیاری از دختران و زنان جوان مورد تبعیض جنسیتی و خشونت جنسی قرار میگیرند و چه بسیاری از آنان که با وجود استعداد و علاقه مجبور به کنارهگیری از سینما میشوند. چون همواره عرصه برای زیادهخواهی و دستدرازی مردان در جایگاه قدرت گشوده است و هر مردی با تکیه زدن بر جایگاه شهرت بهراحتی میتواند از موقعیت خود برای قلدری، تهدید، توهین، تحقیر و تعرض به زنان بهرهبرداری کند. بیآنکه نهادهای قانونی، وزارت ارشاد، اصناف خانه سینما، سینماگران، منتقدان و مخاطبان، آنها را وادار به پاسخگویی و پذیرش مسئولیت کارشان کنند.»
در واکنش به روایت میرشمسی، هیات مدیره انجمن صنفی برنامهریزان و دستیاران کارگردان سینما اطلاعیهای را صادر کرده است. این بیانیه بر ادعای میرشمسی صحه گذاشته و برای ریشهکن کردن این رویه غیر انسانی، برخورد ریشهای، جدی و هماهنگیهای بیناصنفی را ضروری عنوان است. در این اطلاعیه آمده است: «اکنون که این مساله به عنوان مشتی نمونهی خروار به شکل عمومی مطرح شده، وظیفه خود میدانیم که در هماهنگی با کانون محترم کارگردانان سینمای ایران، صنف واحد تهیهکنندگان، انجمن محترم مدیران تولید، انجمن محترم بازیگران سینمای ایران، مدیر عامل موثر خانه سینما و همکارانمان در سازمان سینمایی کشور، مسائل را به شدت و دقیق پیگیری کرده و موجب عدم تکرار این قبیل هنجارشکنىها در آینده شویم. ما به تمامی آحاد انجمن خودمان تاکید میکنیم که در هیچ پروژهاى، مصلحتی بالاتر از شان و کرامت انسانی و حفظ حریم شخصى و کارى شما وجود ندارد و در صورت مشاهدهی کوچکترین هتک حرمت نسبت به خود و دیگر اعضای گروه؛ شرط عقل و خرد است که زیر بار حرف و عمل زور نرفته و صنف را حامی همیشگی و قدرتمند خود دانسته، مراتب را دقیق و بدون ممیزی گزارش کنید.»
اگرچه در این متن از اشاره مشخص و مستقیم به آزار و خشونت جنسی خودداری و رفتارهای صورت گرفته به «برخورد تحقیرآمیز» تقلیل داده شده که به کرات علیه مردان نیز رخ داده، میرشمسی در پاسخ نوشته: «این بیانیه برایم ثابت کرد چقدر وجود یک نهاد صنفی در ایران میتواند ارزشمند و امیدبخش باشد. همکارانم در انجمن، به بعضی مدیران خانه سینما نشان دادند چگونه میتوان ماند و مقهور قدرت نشد.»
لازم به ذکر است تعداد محدودی از اهالی سینما تاکنون به این روایت واکنش نشان داده و از میرشمسی حمایت کردهاند. بابک کریمی و آزاده صمدی از جمله این افرادند. کریمی در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «آنچه صنف سینما را بیاعتبار میکند، سکوت و انفعال خود ما است.» میرشمسی توضیح داده زمانی که با خشونت و آزار جنسی مواجه شده، کارگران فیلم را در جریان قرار داده است اما کارگردان از او خواسته که «حاشیه درست نکند.» میرشمسی مینویسد: «من در سینمای ایران شانس کار کردن با بهترین کارگرانان و بهترین گروهها را داشتم. همین اصلانی در جلوی دوربین یک کارگردان بزرگ جرات این رفتارها را ندارد. اما این فقط در بعضی پروژهها است. در بسیاری از پروژهها بازیگران پادشاهی میکنند و ما بچههای پشت صحنه به راحتی آزار میبینیم و حذف میشویم چون بازیگر «راکورد» دارد. وقتی یک بازیگر بزرگ با یک کارگردان کوچک کار میکند، همه میدانیم که پادشاه صحنه کیست.»
متن کامل روایت سمیه میرشمسی را در ادامه میخوانید: «من به عنوان یک کارگردان سینما در این سالها تمام تلاشم این بوده که در مسیر درست انسانی حرکت کنم و در [پشت صحنه] کارهام تمام دوستان میتونن گواهی بدن [که] فضای امنی رو برای همه ایجاد کنم.» این حرفهای هاتف علیمردانی در ویدئویی بود که در دفاع از سیاوش اسعدی و آیدین آغداشلو دربرابر روایتهای #من_هم منتشر کرد.
من، سمیه میرشمسی که در پشت صحنه یک فیلم به تهیهکنندگی و کارگردانی آقای علیمردانی با سمت دستیار دوم کارگردان حضور داشتم، با صدای بلند، فریاد میزنم که ایشان دروغ میگویند و تجربه من در آن فیلم، تلخترین تجربه کاری من در سینمای ایران بود. این روایت من است از آزاری که از طرف فرهاد اصلانی در یکی از فیلمهای هاتف علیمردانی دیدم و ایشان باوجود اطلاع از ماجرا، نه تنها هیچ برخوردی نکرد، بلکه من را به حاشیهسازی متهم کرد. حالا که چند روایت درباره اصلانی منتشر شده، من هم جرات میکنم و روایت خودم را مینویسم:
به احترام دوستان و همکارانم، نام فیلم و افراد دیگر را نمینویسم. در یکی از فیلمهای هاتف علیمردانی با سمت دستیار دوم کارگردان مشغول به کار شدم. پروژه پربازیگری بود و لوکیشن ثابت ما یک خانه قدیمی سه طبقه در مرکز تهران بود. یکی از وظایف من بردن بازیگران از اتاق گریم و لباس – که روی پشت بام بود – به صحنه بود. آنهایی که با اصلانی کار کردهاند میدانند که همه او را «عموفرهاد» صدا میزنند. یکی از روزها بعد از تمام شدن پلان، او لباساش را درآورد و به من داد و گفت «ببر بالا به اتاق لباس».
من لباس را گرفتم و به مسئول لباس که آنجا ایستاده بود تحویل دادم.چند ساعت بعد در اتاق پرو در حال پوشیدن لباس جدید بود. من طبق وظیفه رفتم و از بیرون صدایش کردم که «عمو فرهاد، الان فلان سکانس رو میگیریم». ناگهان با یک پرخاش عجیب و صدایی که از عربده بلندتر بود سر من فریاد کشید: «کی به تو گفته به من بگی عمو فرهاد؟ کی اصلا به تو اجازه داده با من حرف بزنی؟ چرا وقتی من لباسم رو به تو میدم که ببری بالا و بگذاری در اتاق، لباس رو به یکی دیگه میدی؟ من میخوام تو از «این پلهها» بالا و پاین بری. من میخوام تو بیشتر کار کنی. مگه نمیدونی دستیار دو در اختیار بازیگره؟ تو در اختیار منی و هر کاری که من میگم باید انجام بدی.»
این دیالوگها را با چنان خشمی فریاد میکشید که حتی یکی از بازیگران که در حال تعویض لنزش بود، هول شد و لنز را زمین انداخت. من از ترس میلرزیدم و نمیدانستم این یک شوخی است یا واقعا جدی میگوید. این حجم توهین برای من قابل باور نبود. صدایش را نه تنها کل گروه، که خود آقای کارگردان هم قطعا شنید. اما هیچ کس جرات حرف زدن نداشت.
بعد از پایان روز برایش پیام فرستادم و نوشتم: «سلام آقای اصلانی. سمیهام. میخواستم بابت اینکه امروز شمارو به اسم کوچک صدا زدم عذرخواهی کنم. درضمن خواستم بدونین که من خیلی کمتر از شما در سینما کار کردم اما میدونم که دستیار دو کارگردان وظایفش مشخصه و در اختیار بازیگر نیست. اگر شما کسی رو لازم دارید، بهتره برای خودتون دستیار شخصی بیارین. من دارم کارمرو بهتر و بیشتر از هر کسی انجام میدم و لازم نیست شما از من کار اضافهتری بخواین. من روزانه بارها و بارها اون پلههارو بالا و پایین میرم.»
چند روز گذشت. اصلانی رسما پادشاه صحنه بود و هیچوقت حتی یک کلام از سمت کارگردان یا آنهایی که میتوانستند جلوی رفتارش را بگیرند درنمیآمد. در یکی از روزها همه در اتاق گریم جمع بودیم. یکی از بچهها پفک خریده بود و با هم گپ میزدیم و منتظر بودیم تا کار گروه نور تمام شود. اصلانی هم بود و با موبایلش مشغول بود. یکی از پسرها از روی میز کنار او یک پفک برداشت و به سمت پشت بام رفت. ناگهان اصلانی با یک لحن خشک خطاب به او گفت «بذار سر جاش». آن پسر نفهمید که شوخی میکند یا جدی است. با خنده به راهش ادامه داد، اما اصلانی با مشت به روی میز کوبید و با عربده به سمتش حمله کرد و با مشت و لگد به جانش افتاد و با قدرت به پشت بام پرتش کرد. هیچ کس جلویش را نگرفت، یا از حیرت و یا جرات نداشن.
به سکانسهای شب رسیدیم. در یکی از شبها در اتاق گریم به من گفت «از من میترسی؟» گفتم «نه آقای اصلانی». گفت «چرا با من حرف نمیزنی؟ چرا دور از من میایستی؟» گفتم «حرف خاصی که خوشتون بیاد بلد نیستم» و از اتاق بیرون رفتم. اصلانی گفت که برای سکانس امشب حتما باید سرخوش باشد. یکی از بچهها را فرستادند و برایش از خانه آورد و او هم نوشید، آنقدر که روی پا نبود و دیالوگها را نمیتوانست بیان کند. پلان مدام تکرار و تکرار میشد، اما فایدهای نداشت. آن وسط مدام سعی میکرد با من ارتباط بگیرد و صمیمی شود،
انقدر معلوم که یکی از بازیگران، من را کنار کشید و گفت «سمیه جلوی چشمش نباش؛ امشب تو دختر منتخب عموفرهادی.» مجبور شدند زودتر برای شام تعطیل کنند که لااقل حال او کمی بهتر شود. همه برای شام به حیاط رفتند. از من خواستند برای اصلانی قوه ترک غلیظ درست کنم و ببرم تا سر حال بیاید. با یکی از بچهها در پشت بام نشست و من هم مشغول قوه درست کردن شدم. کسی جز من و آن همکار و آقای اصلانی نبود. قهوه را برایش بردم و گفتم بفرمایید. نفر سوم هم بلند شد که برود. ناگهان اصلانی دستم را محکم گرفت و گفت «بیا بشین روی پام. چرا از من میترسی؟» من را کشید سمت خودش و از من خواست صورتش را ببوسم. دستم را فشار میداد. مجبور شدم روی زمین بنشینم که همین باعث شد همکارم که در حال رفتن به صحنه بود متوجه شود و برگشت. اصلانی ناگهان زد زیر گریه «از من نترس، من بد نیستم، من خیلی چاقم، من بیچارهام و... .»
نمیدانستم که باید چه کار کنم. فقط میخواستم دستم را ول کند و بروم. همکارم دست اصلانی را از دستم جدا کرد و به خاطر من ماند. اگر رفته بود نمیتوانستم از دستش فرار کنم و مجبور میشدم فریاد بکشم. به زور همکارم قهوهاش را نوشید و همانجا شلوارش را پایین کشید و جلوی ما شاشید. فردای آن روز کل اتفاق را به هاتف علیمردانی که هم تهیهکننده بود و هم کارگردان گفتم. پاسخش این بود «من کاری با این چیزها ندارم، حاشیه درست نکن.» از آن روز تا آخر فیلمبرداری با اصلانی یک کلمه هم حرف نزدم و او هم کاری با من نداشت. من در سینمای ایران شانس کار کردن با بهترین کارگرانان و بهترین گروهها را داشتم. همین اصلانی در جلوی دوربین یک کارگردان بزرگ جرات این رفتارها را ندارد. اما این فقط در بعضی پروژهها است. در بسیاری از پروژهها بازیگران پادشاهی میکنند و ما بچههای پشت صحنه به راحتی آزار میبینیم و حذف میشویم چون بازیگر «راکورد» دارد. وقتی یک بازیگر بزرگ با یک کارگردان کوچک کار میکند، همه میدانیم که پادشاه صحنه کیست.