مینا اورنگ: همه ما عذرخواهی محسن نامجو را شنیدیم، اما به دل خیلیهایمان ننشست، فکر کردیم چیزی کم دارد، جاییش میلنگد، حسی از حقیقت در آن نیست. و اندکی بعد، آن فایل صوتی منتسب به نامجو منتشر شد و تق عذرخواهی درآمد. مصداق «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد»؛ نامجو از آزاری که رسانده بود، عمیقاً پشیمان نبود. او هنوز متوجه زخمی که به روح و روان انسانی دیگر وارد کرده بود، نشده بود. نامجو قدم اول را برداشته بود، اما هنوز در ابتدای مسیر بود. عذرخواهی حقیقی یک پروسه زمانبر است؛ نامجو برای طی کردن این مسیر به شهامت، صداقت و تلاش بیشتر نیاز دارد.
ایو انسلر، نویسنده فمینیست و از نجات یافتگان سوءاستفاده جنسی دوران کودکی در کتاب جدیدش با عنوان «عذرخواهی» مینویسد عذرخواهی حقیقی چهار مرحله دارد و فرد آزارگر باید از اعماق تاریک درون خود و دنیای درهمشکسته قربانی اش عبور کند تا قادر به زبان آوردن عذرخواهیای باشد که به دل بنشیند. قبل از اینکه درباره این چهار مرحله بنویسم شاید از خود بپرسید، اصلا چرا نامجو، متجاوزان و آزارگران باید مشقت این راه دشوار را به جان بخرند؟ در جواب، به صحبت خود نامجو ارجاع میدهم، آنجا که گفت «به خدا قسم، من یه اسکرین شات که برام میفرستن، دوستها به عنوان دلسوزی میفرستن، ولی خب من سیصدتا دوست دارم توی تلفنم… و سیصد بار باید این پیش بیاد… بعد تا سه ساعت دستهای من داره میلرزه، که من دارم تاوان چه چیزی را پس میدهم؟» وجدان انسانِ خاطی و آزارگر این سؤال را از خود میپرسد، در خواب یا بیداری، و به دنبال جواب است. یکی سؤال را به مسخره میگیرد و قلبش سنگ میشود، یکی سؤال را انکار میکند و فراموشی میگیرد، یکی هم شاید آنقدر شهامت و صداقت از خود نشان دهد تا جواب را بالاخره پیدا کند و آرام بگیرد.
ایو انسلر میگوید: «قدم اول بیرحمانه زیر سؤال بردن خود است، جستجوی دلایل و محرکهای رفتار متجاوزانه خود.» چرا آن کار را کردم؟ چه چیز من را قادر ساخت که خطوط قرمز را زیر پا بگذارم و به روح و جسم دیگری تجاوز کنم؟ آیا اصلاً خط قرمزی برای خود متصور بودم و هستم؟ چرا انسان در ارتباط با دیگری به خط قرمز نیاز دارد؟ آیا برای دیگری ارزش و حرمتی برابر با خود قائل بودم و هستم؟ آیا اصلاً برای خود ارزش و حرمتی به عنوان انسان قائل بودم و هستم؟ چه چیز در من و دیگری مشترک است؟ چه چیز در گذشته من، در کودکی من، در محیط پیرامون، فرهنگ سمی و جامعه اطراف من بود که من را به این سمت سوق داد؟ به نظر میرسد محسن نامجو این قدم اول را تا حدی برداشته است، آنجا که صحبت از تراپی خود، عقدههای شخصی و فرهنگی، خودکاوی و مطالعه درباره خشم خود، عدم آموزش و روابط صحیح در یک فرهنگ هزاران ساله مردسالار میکند. فرهنگ دیروز و امروز ایران چه در خود دارد که بسیاری از مردان را قادر میسازد خطوط قرمز حریم دیگری (زن) را به راحتی زیر پا بگذارند؟ آیا مشکل فرهنگ ما این است که اتفاقاً خطوط قرمزی در ذهن مردان ما در ارتباط با زنان تصویر و تصور نشده است؟ خطوط قرمز من در رابطه با دیگری چیست؟
بیشتر بخوانید:
متهمان تجاوز چطور باید عذرخواهی کنند؟
قدم دوم عذرخواهی که نامجو هنوز برنداشته است، «بیان جزئی نحوه تجاوز به حریم دیگری و اعلام و پذیرش این واقعیت که من آن آزار را واقعاً انجام دادهام. جزئیات بسیار مهم است زیرا شفای زخم تنها به کمک بیان جزئیات ممکن میشود. صحبتهای کلی مثل خیلی متأسفم، اذیتت کردم، ببخشید که آزار جنسی به تو رساندم، کافی نیست. مبهم است. حقیقت ماجرا را بیان نمیکند. آزارگر باید با جزئیات بگوید واقعا چه اتفاقی افتاد. نه فقط رفتارهای آزارگرانه با شفافیت و صراحت باید بیان شود، بلکه آزارگر باید افکار، نیت و احساسات خود را در حین ارتکاب آزار نیز بیان کند.» دلیل تأکید و اصرار ایو انسلر بر بیان جزئیات آزار، نیاز آزاردیده به شنیدن این است که آن اتفاق با همان جزئیات که او تجربه کرد، اتفاق افتاده است. آزاردیده آنها را توهم یا تخیل نکرده است، بلکه آن حادثه واقعا به همان شدت و با همان جزئیات که مدام در خواب و بیداری جلوی چشمش میآید، اتفاق افتاده است. آزارگر هم آن را تأیید میکند. شاید آزاردیده سالها سعی کرده تجربه تلخ خود را از یاد ببرد، آن را انکار کند تا از درد آن بکاهد، دیگران به او گفتهاند جدی نگیرد، زیادی بزرگش نکند، اما او همیشه، با پوست و گوشت و استخوان خود میدانسته که آن اتفاق بزرگ افتاده است. بیان جزئیات ضربههای تروماتیک شفابخش است، آزاردیده نیاز دارد یک بار حادثه را با جزئیات مرور کند تا بتواند آن را هضم کند، معنای اتفاقاتی را که تجربه کرده، بفهمد، دلیلی برای شکسته شدن حرمت خود پیدا کند.
آزارگر با بیان جزئیات رفتار، احساسات، افکار و نیت خود به آزاردیده کمک میکند تا به روایت مغشوش خود از حادثه نظم دهد، آن را قابل فهم کند و باور درهم شکسته خود به خوبی، اعتماد، انسانیت و زندگی را ترمیم کند. اولین سؤال آزاردیده پس از تجربه آزار این است که «چرا این اتفاق افتاد؟ چرا این کار را با من کرد؟» آزارگر با پاسخ شفاف و جزئی به این سؤال توان این را دارد تا روح آزاردیده را آزاد کند.
قدم سوم این است که «آزارگر قلب و وجود خود را باز کند و درد و رنج آزاردیده را در هنگام آزار و تجاوز احساس کند. اجازه دهد مثل آزاردیده قلبش بشکند، کابوس، وحشت و احساس خیانتی را که وارد زندگی آزاردیده کرد، احساس کند. اثرات بلندمدت خشونت خود را در زندگی آزاردیده ببیند، درک و احساس کند. پس از تجربه آن خشونت چه بر سرش آمد؟ بخاطر آن اتفاق، چه چیز در زندگیاش تغییر کرد؟ به چه آدمی تبدیل شد؟» این مرحله من را یاد مستند بینظیر «the act of killing» میاندازد، آنجا در انتهای فیلم که کارگردان از متجاوز، که مرتکب نسلکشی در اندونزی شده، میخواهد خودش را به صندلی ببندد و نقش یکی از قربانیانش را بازی کند. متجاوز که تا پیش از این به کشت و کشتارهایی که کرده به چشم بازی نگاه میکرد و به آن میخندید، وقتی در جایگاه قربانی خود قرار میگیرد، درهم میشکند و فرو میریزد، زیرا برای اولین بار رنج او را احساس میکند. انسان به سبب تواناییهای تحولی و رشدی خود قادر است که درد و رنج دیگری را احساس کند، آنقدر واضح و شفاف، گویی که رنج و درد خودش است. هنگام مشاهده درد و رنج دیگری، همان نورونهایی در مغز شلیک میشود که هنگام تجربه درد و رنج توسط خود. این توانایی شگفتانگیز انسان است که او را قادر میسازد با دیگری همدلی کند، از مرزهای جسمی و روانی خود بگذرد و با دیگری متحد شود. آزارگر با احیای توانایی همدلی خود، قادر میشود وجدان آشفته خود را آرام سازد.
و مرحله آخر، قدم چهارم، این است که آزارگر «مسئولیت اعمال خود را بپذیرد و آسیبهایی را که وارد کرده، جبران کند، عذرخواهی کند و به این ترتیب نشان دهد که تغییر کرده و دیگر هیچگاه رفتار متجاوزانه خود را تکرار نخواهد کرد.»
قدم آخر، قدم عذرخواهی است. نمیشود در همان قدم اول، صرفاً برای رفع اتهام از خود و خاموش کردن سر و صداها از روی دفتر با جملاتی کلی و مبهم متن عذرخواهی خواند و تصور کرد که این عذرخواهی زخم دیگری را شفا میدهد، وجدان آشفته خود و جامعه را آرام میکند و راه را بر تکرار خطا میبندد.
منبع: صفحه اینستاگرام مینا اورنگ