آتنا کامل: پیوند جنبشهای اجتماعی و شبکههای اجتماعی در یک دهه اخیر آنقدر پررنگ و تاثیرگذار بوده که ادبیات تحقیقی وسیعی پیرامونش شکل گرفته است. جنبش «من هم» نیز از این قاعده مستثنی نبوده و تولدش در جهان آنلاین رقم خورده است. در سالهای اخیر رویکردهای نظری مختلفی به رابطه بین رسانههای دیجیتال و جنبشهای اجتماعی از جمله جنبشهای فمینیستی پرداختند و کوشیدند این نوع جدیدِ سازماندهی و مشارکتهای جمعی در محیط آنلاین را صورتبندی کنند. در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی رویکرد غالب به نوعی پیروی از نظریه جنبشهای اجتماعی بود. به این معنا که هسته جنبشهای اجتماعی، سازمان رسمی آنها در نظر گرفته میشد و فناوریهای دیجیتال نیز صرفاً ابزاری در خدمت آن بود.
اما دیدگاه ابزاری به فناوریهای دیجیتال چند سالی است منتقدان زیادی پیدا کرده و تقلیلگرایانه خوانده میشود. تغییر ساختاریای که فناوریهای جدید در عرصه کنشگری ایجاد کردهاند، موجب شده آنها را دیگر نه ابزاری در خدمت جنبشهای اجتماعی که بستر و زمینه کنشگری سیاسی بدانند. بحث بر سر آن نیست که رسانههای دیجیتال، امکان کنشگری را برای گروه بیشتری از مردم فراهم کردند-که در این نیز بحثهای زیادی وجود دارد- بلکه نکته آن است که رسانههای دیجیتال شکل و شمایل کنشگری را تغییر دادند. این امر به ویژه در کشورهایی با ساختار سیاسی بسته و فرصتهای سازمانیابی محدود که در آن حاکمیت کنشگری رسمی را با احکامی سنگین جریمه میکند اهمیت دوچندان دارد.
بنت و سگربرگ (۲۰۱۳) نشان میدهند چطور رسانههای دیجیتال میتوانند آبستن اشکال متفاوتی از کنش جمعی باشند. این دو از اصطلاح «کنش اتصالی[1]» برای توصیف کنشگری آنلاین استفاده میکنند که نقطه مرکزی آن بازتعریف رسانههای دیجیتال بهعنوان بستری برای سازماندهی است. خلاف نظریههای کنش جمعیِ سنتی که رویکردی ابزاری به تکنولوژی داشت، در کنش اتصالی، تکنولوژی زمینهمند میشود. از این منظر پلتفرمهای جدید ارتباطی میتوانند سازمان جنبشهای اجتماعیِ متعارف را در خود جای دهند و به نوبه خود سازماندهی کنند. به عقیده بنت و سگربرگ قدرت سازمانی تکنولوژیهای جدید دیجیتال در مقایسه با سازمان جنبشهای اجتماعیِ متعارف، از انعطافپذیری منحصربهفردی برای همکاری برخوردار است. به این خاطر که اغلب جنبشهایی که در رسانههای دیجیتال سامان یافتند، مبتنی بر ائتلاف ضعیفی میان کاربراناند. این امر به افراد اجازه میدهد با چارجوبهای شخصی خودشان درگیر موضوع شوند. همین پیوندهای ضعیف امکان خودانگیختگی و انعطافپذیری را افزایش میدهد. بدین طریق مشارکتکنندگان پیاپی اهداف جنبش را مورد بازخوانی قرار میدهند و آن را با ویژگیهای خود سازگار میکنند. به عبارتی، تکنولوژیهای دیجیتالی، شبکههای به هم پیوسته و بینفردیای را که پیشتر وجود داشت کمرنگ کرده اما در مقابل مجموعهای از کنشهای جمعی مختص خود را ایجاد کرده که از الزامات کنشهای سازمانی و چارچوبهای انحصاری کنش عاری است. در نتیجه کنش اتصالی افراد را بهیکدیگر وصل میکند اما اینبار نه بر اساس تعاملات قوی و رودررو و سازمانی.
کنشهای اتصالی به افراد این امکان را میدهد که در غیاب نهادهای سیاسی و گاه قضایی که به طور سنتی باید پشتوانه و حامی انجمنهای سیاسی و اجتماعی باشند، شکلی از مشارکت عمومی و غیررسمی را به پیش برند. در نتیجه در کنش اتصالی با مجموعهای از ارتباطات مجازی روبهروییم که با پیوندهایی ضعیف افراد را خارج از مسیرهای سنتی و از پیش تعیینشده به یکدیگر متصل میکند. گروههای اتصالی خلاف گذشته از دل دغدغههای مشترک و هنجارهای مشارکتی بیرون میآید و نه هنجارهای وظیفه محور سازمانی. در نتیجه این مشارکتکنندگان در چنین پیوندهایی میتوانند بیآنکه درون سلسلهمراتب سازمانی گیر بیافتند، خود راساً اصول و سیاستهایشان را تعریف، نقد و بازبینی کنند. اما جنبش «من هم» را نمیتوان به کنشهای اتصالی صرف تقلیل داد. در این جا دستکم دو نکته را باید مدنظر داشت:
اول آنکه به نظر میرسد نظریه کنش اتصالی اهمیت اعضای اصلیای را که منابع شخصیشان از جمله زمان، اعتبار و مهارتهای جمعی و سازمانی را در خدمت مشارکت و کنشگری در جنبش به کار میگیرند، نادیده میگیرد. جنبشهایی که در بستر فضای مجازی شکل میگیرند صرفاً با مجموعهای از پیوندهای خودبهخودی، مقطعی و باز، امکان تسخیر فضا و هژمونیک شدن ندارند. بلکه همچنان نیازمند کنشگران و فعالان بالقوهایاند که مختصات فضای کنش و شبکههای اجتماعی را بشناسند و از فضای کمپینها و جنبشهای پیشین منفصل نباشند. امکانی که در ایران، اندک گروههای فعال فمینیستی که به طور غیررسمی فعالیت میکنند و از حداقلی از سازماندهی، روابط چهرهبهچهره و مبتنی بر اعتماد برخوردارند، فراهم کردند.
دوم آنکه بخش مهمی از جنبش آنلاینِ «من هم»، شبکههای آفلاین و رودرروییاند که شناختهشده و طرف مشورت و مذاکره راویان، آزاردیدگان و حتی آزارگراناند. آنچه بنت و سگربرگ «کنش اتصالی» میخوانند اغلب کوتاهمدت، ناپایدار، مقطعی و با تاثیری محدود بر فعالیت و رخدادهای آفلاین است (Zeng 2020: 5) و هسته مهمی از کنشگرانی که بیش از دیگران خود را درگیر اهداف جنبش میکنند و همچنین از مهارتهای جمعی و اینترنتی برخوردارند، نادیده گرفته میشود. بهرغم این انتقادات اما چگونگی سازماندهی کنشگری در جنبش «من هم» امری کاملا زمینهمند است و با توجه به ساختارهای سیاسی-اجتماعی مختلف میتواند پاسخ متفاوتی داشته باشد. بنابراین توجه به بسترهای تاریخی-جغرافیایی برای تحلیل این جنبش ضروریست.
منطق کنش اتصالی علیرغم نقدهای وارده، عینک نظری مناسبی برای بررسی فعالیتهای فمینیستی به ویژه در جوامع اقتداراگرایی مثل ایران است. فعالیتهای فمینیستی در ایران با توجه به فضای سیاسی-اجتماعی، به ندرت میتواند به کنشهای جمعی در مقیاس کلان تبدیل شود.
بیشتر بخوانید:
افزایش مداخله پلیس راهحل نیست
همچون سایر نظامهای سیاسی اقتدارگرا که در آن جنبشهای اجتماعی به شدت محدود و رسانههای جمعی کاملا تحت کنترل دولتاند، در ایران نیز کنشگری بر تاکتیکهای منحصربهفردی متکی شده و نیازمند مذاکره مداوم است. تکنولوژیهای ارتباطی جدید در چنین بستری همچون منفذی حیاتی و گاه تنها منفذ موجود برای سازمانیابی کنشگران چه در فعالیتهای آنلاین و چه آفلاین مورد استفاده قرار میگیرند. در این بستر کنشهای انعطافپذیر برای بقای کنشگری فمینیستی در محیطی سرکوبگر بسیار حیاتی است. این انعطافپذیری به کنش و کنشگر این امکان را میدهد که تا حدی از شعاع رادارهای نظام سرکوب خارج شود یا دستکم بهراحتی قابل ردیابی نباشد.
علاوه بر این در ایران به دلیل هراس آزاردیدهها از شکایت رسمی و کشاندن مسئله به نظام حقوقیای که رابطه جنسی آزاد در آن جرم است و حتی در مواردی میتواند مجازات اعدام در پی داشته باشد، نقش گروههای غیررسمی کلیدی میشود. این گروههای غیررسمی فعال در حوزه زنان با مشارکت در شبکههای اجتماعی بیش از پیش درگیر تعامل با آزاردیده و گاه آزارگر و تصمیمگیریهای دشوار میشوند. بنابراین مشارکت راویان آزار در پیوستن به جنبش «من هم» اگرچه کنش اتصالی قلمداد میشوند اما پشتوانههایی در جهان واقعی دارد و از مجموعهای از منابع و سرمایههایی که در طول فعالیت جنبش زنان در ایران اندوخته است بهره میبرد. با اتکاء به همین بسترهای عینی، گروههایی از زنان به راستیآزمایی و تصمیمگیری درباره شیوه مواجهه با هر روایت اقدام میورزند. در این تصمیمگیری عواملی همچون تعدد روایتها، پرهیز از افشاکردن نام متهم، اعتماد به راویان و ارتباط میان گروههای فمینیستی مختلف تاثیرگذار بوده است.
اما اجازه دهید بخش پایانی این یادداشت را به نقد کنش اتصالی در فضای آنلاین بهصورت کلی و جنبش «من هم» در ایران بهصورت خاص بپردازیم. بدیهی است که از درون چنین نقدی سودای ترقی و ارتقاء این جنبش را در نظر دارم. همانطور که پیشتر اشاره شد کنشهای اتصالی بر پایه «پیوندهای ضعیف» (weak-tie) استوار شده است. پیوندهایی که بههمان سرعتی که متصل میشوند، با یک کلیک ممکن است منقطع شوند. اما بهنظر میرسد جنبشها برای اینکه بتوانند تغییر اجتماعی به بار آورند به چیزی بیش از پیوندهای ضعیف نیاز دارند. «اندی مریفیلد» در این مورد از «فیزیکالیته حضور» صحبت میکند. او با مرور جنبشهای دهه ۶۰ میلادی میگوید تغییر اجتماعی نیازمند «افراد و پیوندهایی است که زندگی خود را به مخاطره میاندازند.»
آنچه در اینجا اهمیت حیاتی دارد فیزیکالیته بدنهایی است که درون فضا بهیکدیگر پیوند میخورند. این پیوندهای قوی است که مردم را به آرمانی واحد گره میزند و به یکدیگر میدوزد. او نتیجه میگیرد که جنبشهای عصر شبکههای اجتماعی فاقد چنین خصیصهایاند (Merrifield, 2011: 104). در توئیتر میتوانید افرادی را دنبال کنید که هرگز ندیدهاید، در فیسبوک میتوانید شبکه روابطتان را وسعت ببخشید. شبکههای اجتماعی ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارند، اما پیوندهای ضعیف بهندرت راه به اکتیویسم پرمخاطره میبرند.
اما چه چیزی در فیزیکالیته حضور است که در شبکههای مجازی و پیوندهای ضعیف غایب است؟ در پاسخ به این پرسش میتوان از اصطلاح «مواجهه انفجاری» مریفیلد بهره برد. مواجههای یکباره، نابهنگام و خودانگیخته که نظم مستقر را برای لحظهای، برای دقیقهای، مختل میکند. فیزیکالیته حضور بدنهای جداافتاده و خمشده از بار ظلم و نابرابری را در هیئت پیکرهای واحد و متحد درهمدیگر میتند و در آنی واحد روحی جمعی بین تکتک بدنهای حالا یکپارچه میدمد.
مواجهه انفجاری وقتی در «فضای مشترک» حاضر شود، بهسرعت برق و باد همچون چکیدن قطره بر بوم نقاشی جکسون پولاک به جایجای فضا سرایت و آن را برای لحظهای از آنِ خود میکند. مواجهه انفجاری چیزی نیست جز جریان سیال صیرورت و شدنِ بدنهایی که تا پیش از آن در مسیر زندگیِ روتین و هرروزه فرتوت و ازپاافتاده شده بودند. فیزیکالیته حضور نه از جنس رویاروییهای بیمعنای روزمره که از جنس پیوندهای اشتدادی دراماتیکی است که فرد را از پیله فردیت رها و به دیگریهایی همسرنوشت پیوند میزند. و این همان کیفیتی است که در پیوندهای ضعیف ارتباطات اتصالی غایب است.
نکته دوم آنکه شبکههای اجتماعی منطق درونی خود را دارند. فارغ از آنکه محتوای آن چیست، این شبکهها ساختار خود را بر آن تحمیل میکنند. پربیراه نیست اگر «سلبریتیپروری» را یکی از ارکان منطق شبکههای مجازی بدانیم. دینامیک درونی این شبکهها، الگوریتم نشاندادن پستها، لایک زدن و فیو کردن، تعداد فالوورها، استوریگذاشتن و ریتوئیت کردن و غیره، کاربران را درون کانالی از پیش تعیینشده هدایت میکند. نتیجه آنکه برای تاثیرگذاری بیشتر چارهای جز «سلبریتیشدن» ندارید. این ساختیابی شبکههای اجتماعی، منطق سلبریتیپروری را به محتواهای درونیاش تحمیل میکند. حال چه این محتوا تبلیغ ریچکیدزها باشد، چه تشویق خواستهای مدنی و اجتماعی.
جنبش «من هم» ایرانی نیز از این داستان مستثنی نیست. این شبکههای اجتماعی «فعالان اجتماعی» را تبدیل به سلبریتیهای مجازی میکند. در فرهنگ سلبریتیپرور از یکسو کلیت جنبش اجتماعی کم و بیش خلاصه در یک نام یا مجموعهای از نامها میشود و از سوی دیگر سلبریتیها هم مواد و مفاد جنبش را نردبانی میکنند برای بالارفتن خود. بدین ترتیب کلیه فرآیندهایی عینی و مادیای که در شکلگیری و گسترش جنبش اجتماعی نقش داشتند تحتالشعاع نام این یا آن سلبریتی قرار میگیرد.
اما برای گریز از چنین وضعیتی بهنظر میرسد چارهای نداریم جز برقرار کردن راه رفت و برگشت میان زندگی واقعی و جهان مجازی، میان کنشهای اتصالی و ارتباطات حقیقی. جنبش «من هم» بهمانند دیگر جنبشهای اجتماعی باید راهی پیدا کند تا تمام توش و توان خود را درون شبکههای مجازی بهجریان نیندازد و پیوند خود را با جهان واقع، با بدنهای زخمخورده از آزار و تجاوز از دست ندهد.
شاید اگر وضعیت کرونایی اجازه دهد، باید به دنبال گروههای حمایتی باشیم که خمیر شبکههای اجتماعی را درون تنور روابط چهرهبهچهره بپزد. گروههایی که گرداگرد آزاردیدگان را میگیرند تا جای خالی نهادهای رسمیِ حامی زنان را پر کنند.
منابع:
- Zeng, Jing. 2020. “#MeToo as Connective Action: A Study of the Anti-Sexual Violence and Anti-Sexual Harassment Campaign on Chinese Social Media in 2018”. Journalism Practice.
- Merrifield Andy. 2011. “Crowd politics or, ‘here comes everybody’”. New Left Review. (71): 103-114.
منبع: مجموعه مطالب ویژهنامه جمعی از فعالان زنان: «همصدایی علیه سکوت» به مناسبت روز جهانی زن