در دهه ۱۹۷۰، جنبش ضد تجاوز بر پایه دو اصل اساسی ظهور کرد: (۱) خشونت علیه زنان به منظور کنترل اجتماعی زنان اعمال میشود، و (۲) زنان توانایی کمک به یکدیگر را دارند تا از موقعیت قربانی به موقعیت نجاتیافته تغییر جایگاه دهند. در نتیجه این جنبش، مراکز بحران تجاوز جنسی (Rape Crisis Centers) یا RCCs تأسیس شدند. این فصل، عوامل محیطی، سیاسی و اجتماعیای را که در ابداع این نوع مراکز نقش داشتند، مرور خواهد کرد و همچنین توسعه موفقیتآمیز آنها، خدماتی که امروز در بیشتر این مراکز ارائه میشود، تأثیرگذاریشان و اثراتشان را روی گروههای اجتماعی مختلف نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.
برای انجام این کار، این فصل به شش بخش مختلف تقسیم شده است. بخش نخست، تاریخچه جنبش ضد تجاوز و نقش آن در شکلگیری مراکز بحران تجاوز جنسی را بررسی میکند. همچنین، به طور خلاصه نشان خواهیم داد که چگونه این مراکز در طول سالها و همسو با محیط پیرامونشان تغییر کردهاند. بخش دوم، خدمات مختلفی را که این مراکز ارائه میکنند، معرفی خواهد کرد و درباره این که این سازمانها چگونه با دیگر نظامها برای ارائه خدمات جامعتر به بازماندگان، خانوادههای آنها و گروههایشان همکاری میکنند نیز، صحبت خواهیم کرد. بخشهای سوم و چهارم این فصل، دو نوع از خدمات مخصوص این مراکز را با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار خواهند داد: مشاوره و مدافعگری پزشکی و همچنین میزان تأثیرگذاری آنها و اینکه چگونه بر کسانی که این خدمات را دریافت کردند و همچنین نهادهای همکارشان، اثر گذاشتهاند. در نهایت، دو بخش آخر این فصل درباره آینده این مراکز با نگاه به آینده بحث خواهد کرد و همچنین مراحلی که بازماندگان برای دستیابی به خدمات این مراکز باید طی کنند نیز، مرور خواهند شد.
توسعه مراکز بحران تجاوز جنسی
امروز، بیش از ۱۲۰۰ مرکز بحران تجاوز جنسی در سراسر ایالات متحده آمریکا تأسیس شده است. البته که زمان زیادی برای اینکه امروز به این نقطه برسیم صرف شده است. نخستین نمونه این مراکز، با سازماندهیهای ریشهدار و داوطلبانه در دهه ۱۹۷۰ ظهور کردند و هدفشان، ارائه خدمات مستقیم و ایجاد تغییرات اجتماعی بود. بسیاری از این نخستین مراکز، نتیجهی احساسات و اشتیاق کنشگران فمینیستی و استفاده از تمام اهداییها از سوی خانههای زنان بود. این مراکز اولیه کمک کردند تا مدلهای مختلف عملیاتیای ارائه شود که زنان را در مرکز تمام تلاشهای آن قرار میداد و داوطلبانی در آن مشغول به کار بودند که مدارک سنتی مشاوره یا سوابق خدمات خصوصی را نداشتند. آنها به این باور داشتند که قدرت جمعی و تصمیمگیری را به عنوان جایگزینی برای مدلهای عمودی سازمانی، جایی که یک مدیر اجرایی یا هیئت اجرای بیشتر تصمیمها را که بر تمام کارکنان تأثیر میگذارد، انتخاب کنند، و آن را با یکدیگر به عرصه عمل کشاندند. این سازمانها وابسته یا متصل به سازمانهای بزرگتر خود نبودند و به طور کلی روی پای خود ایستاده بودند. زنان به این سازمانها پیوستند، چرا که به جنبشی که به ارائه خدمات مستقیم و ایجاد تغییرات در گروههای اجتماعی و جوامع در ابعاد کلان باور داشته باشد، متعهد بودند. به نظر میرسید که این مدل، مدلی کاراست و در نتیجه، تعداد مراکز بحران تجاوز جنسی در سراسر ایالات متحده، افزایش یافت. به مرور زمان، بسیاری از رهبران اصلی، جنبش را بعد از سالها تلاش برای دستیابی به هدفهایشان و تعهد کامل به آنها ترک کردند. نیروی جدید که تأکید کمتری روی سیاستهای قبلی داشت، بر سر کار آمد و این تغییر در نتیجه، منجر به ایجاد رویکردهای مختلف در ساختار و عملکرد این مراکز شد. به علاوه، ارائهی خدمات جامع به بسیاری از زنانی که تجاوز را گزارش میکردند، با چنان بودجه اندکی، کم کم سختتر و سختتر میشد.
بسیاری از این مراکز، به دلیل منابع مالی محدود، به بودجههای دولتی روی آوردند و شروع به درخواست و دریافت این منابع مالی از ادارهی کمک به اجرای قانون (LEAA) و United Way کردند. این تغییرات مالی، به طرق گوناگون روی مراکز بحران تجاوز جنسی تأثیر گذاشت. نخست اینکه، بودجههای دولتی نیاز به هیئتی از مدیران، مدیران اجرایی و هماهنگکنندگان برنامهها داشت تا بر استفاده از این بودجهها نظارت کنند. این، به مثابهی تغییر سیاست تصمیمگیری و قدرت جمعی به نوعی رویکرد بالا به پایین بود. به علاوه، منابع مالی دولتی درخواست تأیید تخصصی کسانی را که این خدمات را ارائه میدادند، کردند؛ این به معنای مقابله با زنانی بود که خودخواسته به این مراکز ملحق میشدند تا به توانمندسازی دیگران بپردازند و شرایطشان را تغییر دهند. در نهایت، بودجههای دولتی پایانناپذیر نبودند. مراکز بحران تجاوز جنسی، باید برای دستیابی به این بودجههای نامحدود با یکدیگر رقابت میکردند و همین موجب ایجاد نیاز به وابستگی شد. مراکز مقابله با بحران تجاوز جنسی یا وابسته یا جذب نهادهای موجود شدند. تغییرات در کارمندان، منابع مالی و ساختار سازمانی، این مراکز را از سازمانهایی که به دست گروههای اجتماعی و اعضایی که قدرت تصمیمگیری را با یکدیگر تقسیم میکردند و برای ایجاد تغییرات زمینهای بزرگتر در تلاش بودند، به نهادهای خدمات اجتماعی تبدیل کرد. این تغییرات، با این حال، در تمام مرکز بحران تجاوز جنسی به یک شکل انجام نشد، و در درجات مختلف و در طول سالهای متمادی اتفاق افتاد. برای مثال، تنها ۴۳ درصد از ۹۰ مرکزی که بودجههای دولتی در سال ۱۹۷۸ دریافت کردند، دارای هیئت رئیسه بودند. برخی از سازمانها در عوض، دارای کمیتههای نظارتی بودند که تلاش میکردند تا ایدئولوژی فمینیستی جمعی خود را حفظ کنند. در دههی ۱۹۸۰، مراکز بحران تجاوز جنسی بیشتری ایجاد شدند و تنوع میان آنها نیز افزایش یافت. گورنیک و همکارانش نمونهای از ۵۰ مرکز بحران تجاوز را مورد پیمایش قرار دادند و چهار دستهی کلی در میان آنها شناسایی کردند:
یک. مراکزی که شبیه به همان کلکتیوهای فمینیستی دهه ۱۹۷۰ باقی مانده بودند.
دو. مراکزی که بیشتر دارای برنامههای خدمات اجتماعی جریان اصلی بودند.
سه. مراکزی که در دیگر نهادهای خدمات اجتماعی و بهداشت روانی ادغام شده بودند.
و چهار. برنامههای ارائه شده در بیمارستانها یا مراکز اورژانس.
این تفاوت ساختاری موجب تفاوت در نوع عملیات این مراکز نیز شده بود. مراکز مستقل، بیش از مراکز وابسته در مسائل سیاسی فعال بودند. همچنین، مراکزی که به صورت جمعی اداره میشدند، بیش از مراکز با ساختار عمودی، خدماتیمحور بودند. به علاوه این تفاوتهای ساختاری، که شامل تفاوتهای عملیاتی نیز بود، تفاوتهایی نیز میان مراکزی که در برهه فعالیت جنبش ضد تجاوز، در سال ۱۹۷۸ یا زودتر از آن شکل گرفته بودند و مراکزی که بعد از آن شکل گرفتند، وجود داشت. کمبل و همکارانش به این نتیجه رسیدند که مراکز قدیمیتر بیشتر خواهان انجام فعالیتهایی هستند که تغییرات گستردهتر و اجتماعی را هدف قرار میدهد؛ از قبیل راهپیماییهایی که به زنان اجازه میداد تا بر حق خود مبنی بر تنها راه رفتن در شب پافشاری کنند تا نوآوریهای آموزشیای که مردم را تشویق میکرد تا مسائل مختلف را به چالش بکشند. این مراکز همچنین به تصمیمگیری جمعی نیز تمایل بیشتری داشتند و از بودجههای بیشتر و کارمندان بیشتری نفع میبردند. در حالی که مراکز جدیدتر کمتر تمایل به مشارکت در تظاهرات عمومی مانند راهپیمایی و اعتراض در خیابان داشتند و بیشتر بر لابیگری سیاسی متمرکز بودند. تمام اینها نشاندهندهی آن است که مراکز بحران تجاوز، راهبردها، ساختارها و عملکرد مخصوص به خود را برای ادامه به کار اتخاذ کردهاند.
مراکز بحران تجاوز جنسی و ارائه خدمات
در حالی که تغییرات زیادی در ساختارها، راهبردها و عملکرد مراکز بحران تجاوز در طول سالهای مختلف ایجاد شده است، اما خدمات مستقیم آنها به همان شکل باقی مانده است. بیشتر این مراکز، خدمات حمایتی رایگان و کوتاهمدتی را برای مقابله با بحران تجاوز ارائه میدهند. منابع مالی فعلی (از قبیل بودجهی دولتی حمایت از قربانیان جرائم) اغلب، ارائه سه نوع خدمات اصلی را تقاضا میکنند:
یک. خطوط تلفن اضطراری ۲۴ ساعته که در آنها داوطلبان آموزشدیده و کارمندان بتوانند مشاوره و اطلاعات مخصوص زمان بحران ارائه کنند و شخص را از طریق تلفن به دیگر منابع اجتماعی گسترده در تمام ۲۴ ساعت شبانهروز متصل کنند.
دو. مشاوره (گروهی، فردی و گروههای حمایتی) که در آن، متخصصان دارای مدرک و متخصصان حرفهای و داوطلبان بتوانند خدمات مشاورهای را با توجه به خشونت جنسیای که فرد بازمانده تجربه کرده، به او ارائه کنند.
و سه. مدافعگری قانونی و پزشکی که در آن، داوطلبان آموزشدیده و کارمندان، بازماندگان را همراهی کنند تا بتوانند مراقبتهای پزشکی اضطراری را دریافت کرده و آزار علیهشان را گزارش کرده و در نظام قضایی، پرونده خود را دنبال کنند. حتی اگر این مراکز چنین بودجهای دریافت نکنند، به نظر میرسد که خدمات مشابه را ارائه میدهند. در مطالعه کمبل و همکارانش از ۱۶۸ مرکز بحران تجاوز جنسی در سال ۱۹۹۵، همه آنها دارای یک خط تلفن اضطراری تجاوز بودند و تقریباً همهشان (۹۵ درصد)، خدمات مربوط به مدافعگری پزشکی، پلیسی و دادگاهی را حتی اگر بودجه یا کمکی از «اقدام علیه خشونت علیه زنان سال ۱۹۹۴» دریافت نمیکردند، ارائه میدادند. همچنین، بیشتر این مراکز، مشاورههای کوتاهمدت فردی برای مقابله با بحران و نیمی از آنها، مشاورههای فردی و گروهی طولانیمدت را به مراجعانشان ارائه میکردند. بیشتر داوطلبان خدمات مربوط به این خطوط اضطراری و مدافعگری را ارائه میکردند، در حالی که ارائه خدمات مشاوره را عموماً متخصصان دارای مدرک بر عهده داشتند. از سه خدمات اصلی و اولیه ارائهشده، مدافعگری قانونی و پزشکی بیشترین چالشها را برای کارمندان و داوطلبان مرکز به همراه داشت. مدافعگری در بخشهای بعدی بحث خواهد شد، و نگاهی انتقادی به موجودیت آن، تأثیرگذاریاش و اثراتش روی بازماندگان و نهادهای همکار خواهیم انداخت. همچنین در بخش آخر روی مشاوره متمرکز خواهیم شد و تکنیکهای مختلف و راهبردها و تأثیرات آنها در کار با بازماندگان از تجاوز را مورد بحث قرار خواهیم داد.
به علاوه ارائه خدمات به بازماندگان و خانوادههای آنها، مراکز بحران تجاوز جنسی، در سازماندهی گروههای اجتماعی و کمک به آنها برای فعال شدن و ایجاد تغییرات بزرگتر اجتماعی و گستراندن آگاهی در آنها نیز فعالیت میکنند. بسیاری از این تلاشها، با دو هدف عمده صورت میگیرد: آموزش و فعالیت. این مراکز در بسیاری از فعالیتهای آموزشی نیز سهیم هستند. نخست، به سازمانهای جریان اصلی آموزش میدهند. این مراکز در آموزش پلیس درباره مسئلهی تجاوز، دیدار با مدارس و آموزش دروس مربوط به سلامتی و آموزش دادستانها برای بازجویی از مجرمان و قربانیان، مشارکت میکنند. دوم، مراکز بحران تجاوز مواد آموزشی لازم درباره تجاوز و دیگر موضوعات را برای رسانهها و جامعه فراهم کرده و توزیع میکنند. این مواد آموزشی انواع مختلفی از موضوعات را در بر میگیرند و میتوانند برای بازماندگان (از قبیل فهرستی از منابع موجود و واکنشهای طبیعی به تجاوز)، برای شرکای عاطفی آنها (از قبیل آنکه چطور حامی خوبی باشند)، و برای بسیاری دیگر از افراد درگیر در این موضوع، مفید باشند. سوم، این مراکز در بهبود شرایط گروههای اجتماعی مختلف نیز همکاری میکنند. برای مثال، کارمندان مراکز بحران تجاوز جنسی در مراسمهای مختلف گروههای اجتماعی شرکت میکنند و میتوانند بدین صورت با اعضای آن گروه ارتباط برقرار کرده و اطلاعات و منابع لازم را به دست آنها برسانند. در نهایت، بسیاری از این مراکز برنامههای آموزشی پیشگیرانه نیز ارائه میکنند. بسیاری از اوقات، این برنامهریزیها در مدارس و دیگر نهادهای آموزشی ارائه میشوند. بر خلاف برنامههای کاهش خطر و ارائهی خدمات مستقیم، برنامههای پیشگیری میتوانند عوامل ریشهای را هدف قرار دهند. عواملی از قبیل نقشهای جنسیتی و نابرابریهای جنسیتی. در حالی که مراکز قدیمیتری (مراکزی که پیش از سال ۱۹۷۹ تأسیس شدهاند) که بیشتر تمایل به ارائهی برنامههایی دارند که روی دلایل اساسی تجاوز مانند نابرابری جنسیتی متمرکز باشند نیز، پیدا میشوند.
در حالی که بیشتر این تلاشهای آموزشی با هدف نهایی فعالیت انجام میشوند، بسیاری از مراکز بحران تجاوز جنسی، اقدامات مستقیمی را نیز انجام میدهند. نخست، این مراکز تلاش میکنند تا ارتباطات اجتماعی و همکاریهای خود را گسترش دهند تا بتوانند بهتر به مسئله تجاوز پاسخ دهند. این مراکز با برنامههایی چون SANE (sexual assault nurse examiner) که نوعی ترکیب بازپرسی و پرستاری از مسئله آزار جنسی است همکاری میکنند تا نوع رفتار با بازماندگان را بهبود ببخشند و به این پرسش که آنها چه زمانی نیاز به مراقبتهای پزشکی دارند، پاسخ دهند. به علاوه، این مراکز به طور مرتب، تیمهای پاسخگو درباره آزار جنسی یا SARTSs )sexual assault response teams) را سازماندهی میکنند که در آنها افراد مختلف با سوابق مختلف حضور دارند (از قبیل پرستارها، وکلا، ماموران پلیس، مدافعان و غیره)، تا پاسخی فراگیر به تجاوز داده شود، و برای بهبود خدمات موجود و توسعهی برنامههای جدید تلاش شود. دوم، این مراکز کنشگری ایجاد تغییرات اجتماعی را سازماندهی میکنند یا در تظاهرات عمومی شرکت میکنند. کمبل و همکارانش دریافتند که نزدیک به سه چهارم از ۱۶۸ مرکز مورد مطالعه، در برنامههایی مانند «راهپیمایی شب را پس میگیریم»، «پروژه بند رخت» (Clothesline Project)، و تجمعهای قربانیان، شرکت میکنند. در نهایت، این مراکز در لابیگری با سیاستمداران منتخب نیز شرکت میکنند تا سیاستهای برآمده از برنامههای آنان را تحت تأثیر قرار داده و اصلاحات قانونی ایجاد کنند. مطالعات مکرر و مداوم در تعداد مراکز بحران تجاوز جنسی در ایالات متحده و بودجههایی که این مراکز را پشتیبانی میکنند، نشان میدهند که این مراکز و خدمات ارزشمند آنها همچنان استوار به کار خود ادامه میدهند. این پژوهشها تا به امروز، این موضوع را مورد بررسی قرار ندادهاند که خدمات این مراکز چگونه نیازهای زنان از نژادها، قومیتها، فرهنگها، تواناییها و دیگر جنبههای موقعیت اجتماعی مختلف را برطرف میکنند. همینطور که این ادبیات پژوهشی توسعه پیدا میکند، مراکز بحران تجاوز جنسی باید برای توسعه خدماتشان با توجه به این عوامل نیز آمادگی داشته باشند. سپس آنکه، ما توجهمان را به خدمات خاص، تأثیرگذاری آنها و اثراتشان روی بازماندگان و گروههای اجتماعیشان متمرکز میکنیم.
خدمات مدافعگری پزشکی
ارائه مدافعگری پزشکی برای بازماندگان یکی از چالشبرانگیزترین وظایف کارمندان و داوطلبان در مراکز بحران تجاوز جنسی است. مدافعان قربانیان تجاوز، بازماندگان را که پس از آزاردیدگی به دنبال دریافت خدمات هستند، همراهی میکنند. همچنین، مدافعان قربانیان تلاش میکنند تا از «تجاوز دوم» یا قربانیسازی ثانویه جلوگیری کنند که همان برخورد سرزنشآمیز با قربانی از سوی پرسنل مربوطه است که آسیبهای پس از تجاوز اولیه را مجدداً بازتاب میدهد. کار مدافعان قربانیان تجاوز، شمشیری دولبه است. بهبود ارائه خدمات مستقیم به آنها، و متوقف کردن جریان قربانیسازی ثانویه. در حالی که مدافعان قربانیان تجاوز به دلیل آنکه در نظامهای مختلف اجتماعی حضور دارند، میتوانند با بازماندگان کار کنند، کار آنها در نظام پزشکی یکی از موضوعات مورد تمرکز اولیه است. بعد از یک آزار جنسی، قربانیان تجاوز ممکن است که به مراقبتهای پزشکی اضطراری به دلایل مختلف احتیاج داشته باشند. آنها ممکن است از جراحتهای جسمی رخ داده در هنگام تجاوز مانند بریدگی، کبودی یا پارگی رنج ببرند. آزمایشهای پزشکی میتواند به شناسایی و درمان این جراحتها کمک کند. منی، خون، مو، فیبر و دیگر شواهد پزشکی قانونی میتوانند در حین انجام آزمایش (که به آن «کیت تجاوز» Rape Kit میگویند)، جمعآوری شوند تا در مراحل دادرسی مورد استفاده قرار گیرند. به علاوه، بسیاری از زنان، دغدغههایی برای بیماریهای عفونی قابل انتقال (STI) و بارداری دارند. کارمندان بیمارستان میتوانند اطلاعات لازم و درمانهای پیشگیرانه را برای مواجهه با این دغدغهها ارائه کنند.
قربانیان تجاوز اغلب، تجربه انتظار طولانی مدت در بخشهای اورژانس بیمارستانها را برای دریافت این خدمات دارند و طی این انتظار نباید غذا بخورند، بیاشامند یا ادرار کنند چرا که اینها میتوانند شواهد آزار جنسی را نابود کند. در نهایت هنگامی که کادر درمان آنها را ملاقات میکنند، بازماندگان توضیحات بسیار خلاصهای از آنچه که انجام خواهد شد و چرایی آن به آنها ارائه میدهند. در اغلب موارد، روند جمعآوری شواهد به درستی انجام نمیشود، چرا که بخشهای اورژانس بیمارستان، آموزش لازم را نمیبینند، و همچنین کسانی که چنین آموزشهایی را دریافت کرده باشند، امتحانهای لازم را برای حفظ تخصصشان انجام نمیدهند.
بیشتر بازماندگان تجاوز که در جستجوی خدمات پزشکی هستند، آزمایشهای پزشکی قانونی و کیت جمعآوری شواهد پزشکی قانونی دریافت میکنند، اما تعداد کمتری از آنها، از خدمات مراقبتی بهداشتی فراگیر بهره میبرند. برای مثال، کمتر از نیمی از آنها (۴۰ تا ۴۹ درصد)، اطلاعات لازم درباره خطر بارداری دریافت میکنند. علاوه بر این، بین ۲۰ تا ۴۳ درصد از قربانیان میتوانند به راههای اضطراری پیشگیری از بارداری دسترسی داشته باشند. تقریباً یکسوم قربانیان، اطلاعاتی دربارهی بیماریهای مقاربتی و اچ آی وی ناشی از آزار جنسی، و بین ۳۴ تا ۵۷ درصد از آنها درمان یا پیشگیری از بیماریهای مراقبتی را دریافت میکنند. به علاوه ماهیت تهاجمگونه این آزمایش و مشکلات موجود در ارائه خدمات، بسیاری از قربانیان، آنها را سرد، غیرمسئولانه و با فاصله ارزیابی میکنند. در حالی که کادر درمان ممکن است پرسشهایی درباره تاریخچه روابط جنسی فرد، پاسخ جنسی او در حین آزار، چه چیزی در هنگام وقوع تجاوز پوشیده بودند و واکنشهای آنها در حین تجاوز را ضروری بدانند، اما بازماندگان از تجاوز این سؤالات را غمگینکننده میداند و بنابراین این سؤالات ممکن است تأثیرات منفی روی سلامت روان قربانی داشته باشند. به عنوان نتیجه ارتباط با کادر درمان پس از آزار، بیشتر بازماندگان از تجاوز گزارش کردند که احساسات بدی درباره خود داشتهاند (۸۱ درصد)، احساس گناه کردهاند (۷۴ درصد)، افسرده شدهاند (۸۸ درصد)، مورد خشونت قرار گرفتهاند (۹۴ درصد)، عصبی و مضطرب شدهاند (۹۱ درصد)، اعتمادشان را نسبت به دیگران از دست دادهاند (۷۴ درصد) و از جستجوی کمک بیشتر پشیمان شدهاند (۸۰ درصد). احتمال دارد که بازماندگان از تجاوز که که اعتمادشان را به نظام پزشکی به خاطر تجربه «تجاوز دوم» از دست میدهند، پریشانی بیشتری را تجربه کنند. مدافعان قربانیان تجاوز میتوانند مانع از رخ دادن چنین مسائل رایجی در خدمات پزشکی برای قربانیان شوند. مطالعات نشان دادهاند که مدافعان قربانیان در مراکز بحران تجاوز جنسی میتوانند احتمال دریافت خدمات لازم و ضروریای را که موجب جلوگیری از تجاوز دوم فرد قربانی شود، افزایش دهند. دربارهی ارائه خدمات پزشکی، کمبل و بایبی به این نتیجه رسیدند که ۸۲ درصد از بازماندگانی که کمکهای لازم مدافعان را در طول دوره حضورشان در بخشهای اورژانس بیمارستانها داشتهاند، آزمایشهای لازم، ۷۰ درصد آنهایی که با یکی از مدافعان کار میکنند، اطلاعات لازم درباره بارداری، ۳۸ درصدشان پیشگیری از بارداری، ۶۷ درصدشان اطلاعات لازم درباره بیماریهای مقاربتی واگیردار و ۷۹ درصدشان درمانهای آنتیبیوتیکی لازم برای پیشگیری از انتقال بیماریهای مقاربتی را دریافت کردهاند. این نرخها بالاتر از نتایج دیگر آزمایشها درباره تجربیات قربانیان در بخشهای اورژانس بیمارستانها هستند. به علاوه، کمبل هنگامی که بازماندگانی را که با مدافعان کار میکنند و آنهایی را که چنین امکانی ندارند در دو بیمارستان متفاوت در طول یک دوره شش ماهه مقایسه کرد به نتایج مشابه دست پیدا کرد. زنانی که همراهی یکی از مدافعان قربانیان تجاوز را داشتند، نسبت به زنانی که از چنین همراه ای بیبهره بودند، بسیار بیشتر اطلاعات مربوط به انتقال بیماریهای مراقبتی (۷۲ درصد در برابر ۳۶ درصد) را دریافت کرده بودند، و همچنین اطلاعات بیشتری درباره ویروس اچ آی وی (۴۷ درصد در برابر ۲۴ درصد) دریافت کرده بودند. همچنین آنها درمانهای پیشگیرانه بیماریهای مقاربتی را بیشتر دریافت کرده بودند (۸۶ درصد در برابر ۵۶ درصد) و از خدمات پیشگیری از بارداری بیشتری نیز (۳۳ درصد در برابر ۱۴ درصد) بهره بردهاند. هر دوی این مطالعات نشان میدهند که وجود مدافعان تا چه اندازه میتواند ارائه خدمات پزشکی را به بازماندگان از تجاوز بهبود دهد. همانطور که قبلاً نیز ذکر شد، نقش مدافعان تنها بهبود ارائه خدمات نیست، بلکه جلوگیری از قربانیسازی ثانویه نیز است. واسکو، کمبل، بارنس و آرن به این نتیجه رسیدند که بازماندگانی که با مدافعان کار میکنند، در مقایسه با کسانی که از این امکان برخوردار نبودهاند، پریشانی کمتری را پس از مواجهه با نظام پزشکی گزارش کردهاند. همچنین، کمبل با مقایسه شش ماهه تجربیات بازماندگانی که همراهی یک مدافع را داشتهاند با آنانی که از این امکان برخوردار نبودهاند، به این نتیجه رسید که هنگامی که بازمانده از همراهی مدافع برخوردار نیست، احتمال اینکه کارمندان بیمارستان از انجام آزمایشهای پزشکی و یا جمعآوری کیت شواهد سر باز زنند، بیشتر است. همچنین، بازماندگانی که همراهی مدافعان پزشکی را نداشتهاند، نسبت به کسانی که از این همراهی برخوردار بودهاند، بیشتر ممکن است رفتارهای غیر مسئولانه یا سرد کارمندان بیمارستانها را تجربه کند (۶۹ درصد در برابر ۳۶ درصد)، بیشتر در برابر این پرسش قرار گرفتهاند که در هنگام آزار، چه لباسی پوشیده بودند (۴۸ درصد در برابر ۲۸ درصد)، بیشتر درباره تاریخچه روابط جنسیشان مورد سؤال قرار گرفتهاند (۷۳ درصد در برابر ۴۴ درصد) و اینکه در برابر تجاوز چه واکنشی نشان دادهاند (۲۰ درصد در برابر ۳ درصد).
بیشتر بخوانید:
تأثیر روانشناختی تجربیات بازماندگان از آزار جنسی در نظامهای حقوقی، پزشکی و بهداشت روان
راهکارهایی برای حمایت از بازماندگان تجاوز
در نهایت، بازماندگانی که از همراهی یک مدافع برخوردار نبودهاند، بیشتر از دیگران، سرزنش خود را گزارش کردهاند (۸۲ درصد در برابر ۵۴ درصد)، و اعلام کردهاند که از درخواست و جستجوی کمک بیشتر پشیمان شدهاند (۹۲ درصد در برابر ۶۷ درصد). این مطالعات ترکیبی نشان میدهند که حضور مدافعان پزشکی مراکز رسیدگی به بحران تجاوز جنسی نه تنها شرایط دریافت کمک را بهبود میبخشد، بلکه تجربیات بازماندگان از قربانیسازی ثانویه را نیز کاهش میدهد. در حالی که مدافعان پزشکی ارتباطات میان بازماندگان و کادر نظام درمانی را بهبود میدهند، کار آنها به تنهایی قابل انجام نیست. بسیار مهم است که مدافعان مراکز بحران تجاوز، همکاری خود را با ارائهدهندگان مراقبت پزشکی ادامه و توسعه دهند. بازپرس-پرستاران نیز به طور خاص برای مواجهه با نیازهای روانشناختی و پزشکی بازماندگان تجاوز آموزش دیدهاند. این برنامهها طراحی شدهاند تا از مسائل و مشکلات مراقبتهای سنتی پزشکی جلوگیری شود و به این منظور پرستارانی که مراقبتهای ۲۴ ساعته و فوری به بازماندگان آزار جنسی در مراکز غیر بیمارستانی ارائه میدهند، در آن آموزش دیدهاند. بسیاری از این برنامهها با مراکز بحران تجاوز جنسی در مناطق خود کار میکنند و بنابراین مدافعان پزشکی این مراکز میتوانند طی آزمایشها حاضر باشند و حمایتهای لازم را به بازمانده ارائه دهند. علاوه بر این، این افراد آموزشدیده عموماً برای ارائهی شهادتهای عینی یا تخصصی فرا خوانده میشوند. هنگامی که یکی از این افراد شهادت میدهند، در جایگاه یک شاهد قرار میگیرد و نه یک مدافع. به همین دلیل، داشتن بازپرس-پرستارها و مدافعان پزشکی مراکز بحران تجاوز در کنار یکدیگر به منظور رسیدگی به نیازهای بازماندگان تجاوز میتواند هرگونه تعارض نقشها را نیز برطرف کند.
خدمات مشاورهای
مراکز بحران تجاوز جنسی عموماً خدمات مشاورهای را برای کمک به بازماندگان و گاهی حامیان این بازماندگان خود به خشونتهای جنسیای که متحمل شدهاند نیز اشاره میکنند. مراکز بحران تجاوز جنسی احتمالاً مشاهدهپذیرترین و قابل دسترسترین منبع برای ارائه خدمات بهداشت روان برای بازماندگان تجاوز هستند چرا که مشاورههای فردی و گروهی رایگان را در اختیار بازماندگان میگذارند بدون آنکه از آنها درخواست بیمه سلامتی کنند. هرچند که درباره انواع مشاوره/درمانهای ارائه شده به وسیله مراکز بحران تجاوز جنسی بسیار کم میدانیم اما اخیراً مطالعاتی درباره وجود درمانهای شناختی رفتاری (CBT و گرایشهای نظری فمینیستی و یا توانمندسازی انجام شده است. به این دلیل که چگونگی تحت تأثیر قرار گرفتن رفاه زنان آزاردیده از آزار جنسی بسیار متنوع است، هیچ واکنش «یگانهای» برای مواجهه با چنین جرم ویرانگری وجود ندارد. در حالی که نشانههای روانشناختی در طی بازیابی بسیار متنوع است، اما بسیاری از قربانیان، احساس گناه، شرم، ترس، خجالت، تنش، بغض و گریه، تشویش، پاسخهای ناگهانی اغراقآمیز، افسردگی، خشم (هم عمومی و هم نسبت به مردان)، ناراحتی در موقعیتهای اجتماعی، تغییرات سریع حالتهای روحی، و یا حافظه و تمرکز ضعیف را تجربه میکنند. سالها بعد، بسیار احتمال دارد که در بازماندگان تشخیصهای روانشناختی جدی از قبیل افسردگی شدید، مصرف مواد مخدر و اعتیاد، اضطراب عمومی، اختلال اضطراب پسا سانحه و اختلال وسواس فکری داده شود. تمام این پاسخها ممکن است بازمانده را به سمت جستجوی خدمات مشاوره سوق دهد. آنها همچنین ممکن است هنگامی که شروع به صحبت از تجربهشان با دیگران میکنند، و همچنین هنگامی که تلاش میکنند تا یک رابطهی جدید بسازند یا روابط قدیمی را بهبود دهند، به دنبال خدماتی خاص باشند.
با شناسایی نیازهای بازماندگان برای خدمات مشاوره، ما ممکن است روی به رویکردهایی بیاوریم که عموماً استفاده میشوند. همانطور که قبلاً هم ذکر شد، درباره اقدامات مشاورهای مراکز رسیدگی به بحران تجاوز جنسی، شناخت کمی صورت گرفته است. با این حال، درمانهای شناختی رفتاری و درمانهای فمینیستی رویکردهایی هستند که بیش از دیگر رویکردها مورد استفاده قرار میگیرند. درمانهای شناختی رفتاری به طور نظاممند، فرد را در معرض خاطرات آسیبزای او و تفسیر مجدد شناختی شامل حساسیتزدایی نظاممند، غرقهسازی، درمان، در معرض وقایع قرار گرفتن به مدت طولانی و همچنین آموزش مقابله با اضطراب قرار میدهند.
درمانهای رفتاری شناختی روی این فرضیه کار میکنند که یادآوری و تجسم موقعیتهای ترسناک میتواند به کاهش پیوسته اضطراب کمک کند. تکنیکهای درمان رفتاری شناختی، کارایی آن در کاهش نشانههای مربوط به ترس را نشان دادهاند. با این حال، دیگر عوامل کلیدی در بازیابی از تجاوز، از قبیل کاهی سرزنش خود و افزایش حمایت اجتماعی، بر این درمانهای متمرکز نشدهاند و اثربخشیشان در این مسائل مشخص نیست.
رویکردهای درمانی فمینیستی در عوض، روی نشانههای بلندمدت مانند احساس گناه، شرم، و سرزنش خود متمرکز هستند. این رویکردها، مناسبات هدفمند مشارکتی، و شناسایی تجاوز به عنوان یک معضل اجتماعی به جای شناسایی آن به عنوان یک مسئله فردی را به کار میگیرند و روی نابرابریهای جنسیتی متمرکز هستند. این مناسبات میتوانند احساس منزوی بودن را در هم بشکنند و به توسعه روابط حمایتی و ترویج به اشتراکگذاری تجربیات کمک کنند. این، البته برای همه بازماندگان ایدهآل نیست، چرا که مشکلات روانشناختیای که از قبل وجود دارند، ممکن است توانایی این افراد برای مشارکت در گروهها را تحت تأثیر قرار دهد. با مقایسه این روشها در درمان فمینیستی و مشاوره سنتی، هاچینسون و مکدانیل به این نتیجه دست پیدا کردند که روشهای درمان فمینیستی، منجر به بهبودهای گستردهتری در رابطه با احساسات گناه و سرزنش خود میشوند. مورگان نیز در بین گروهی از بازماندگان زن که در کودکی تجربه آزار جنسی را داشتند، در مقایسه با یک گروه کنترل به نتایج مشابه دست پیدا کرد. درمانهای رفتاری شناختی و فمینیستی نیازی به اینکه در شرایط انزوا استفاده شوند، ندارند. بلکه ترکیب مدلها و تکنیکهای مختلف برای مقابله با اثرات طولانیمدت و فوری تجاوز، برای مربیان، امری رایج است.
در حالی که تکنیکها و روشهای خاص استفاده شده در مراکز بحران تجاوز جنسی همواره یکسان نیستند، به نظر میرسد که اما همگی مؤثر واقع میشوند. واسکو و همکارانش تصمیم گرفتند تا خدمات این مراکز را در ایلینویز ارزیابی کنند. ۶۶ فردی که از خدمات مشاوره آزار جنسی بهره برده بودند، پیمایشی را قبل و بعد از مشاوره انجام دادند. نتایج این پیمایش نشان داد که در شرایط رفاهی و مواجههی افراد، بهبود و در نشانههای اضطراب پساسانحه آنان پیش از مشاوره و پس از آن، کاهش صورت گرفته است. به علاوه، هووارد و همکارانش نیز در مقایسه نشانههای اختلال اضطراب پساسانحه قبل و بعد از مشاوره میان قربانیانی که از خدمات مشاوره مربوط به بحران تجاوز بهره برده بودند، کاهش در میزان تشویش و سرزنش خود در طول زمان و افزایش در حمایت اجتماعی، احساس کنترل و خودکارآمدی ایجاد شده است. این مطالعات، امیدوارکننده هستند و نشان میدهند که خدمات مشاوره مراکز رسیدگی بحران تجاوز جنسی کارا هستند. با این حال، تحقیقات بیشتر نشان میدهند که بهکارگیری روشها و تکنیکهای مختلف نیز امری ضروری است.
به سوی آینده
تغییرات در مراکز بحران تجاوز جنسی طی سالیان مختلف ممکن است عموماً گویای این باشند که این مراکز کارایی خود را از دست دادهاند و مشکلی در این میان وجود دارد. با این حال، این درست نیست. تغییرات و تحولات متمادی این مراکز نشان میدهند که آنها توانایی لازم برای تکامل در گذر زمان و نگهداری نقششان در حمایت و کمک به بازماندگان از آزار جنسی و اجتماعهای آنها را دارند. هنگامی که این مراکز ظهور کردند، هدفشان، ارائه خدمات مستقیم به بازماندگان از آزار جنسی بود. در طی دههها، این مراکز همچنان بازماندگان و نیازهای آنان را در مرکز خدمات مستقیم خود قرار دادهاند و تلاش کردهاند تا تفاوتهایی ایجاد کنند. در طول زمان، تعداد مراکز بحران تجاوز جنسی و منابع مالی که از این مراکز حمایت میکرد، افزایش یافته است، اما دادههای اخیر نشان میدهند که بسیاری از نهادها هنوز، مسئله مالی را بزرگترین چالش خود میدانند و برخی از این مراکز نیز با مشکلات شدید مالی مواجه هستند.
به نظر میرسد که شاهد تغییرات بیشتری باشیم. مراکز بحران تجاوز جنسی ممکن است دچار تحولاتی در ساختارهای سازمانیشان شوند، و ما ممکن است تغییراتی را در منابع بودجهای و وابستگی مالی آنها مشاهده کنیم. این مراکز، این تغییرات و گامهای بلند را بر میدارند و به تعهدشان به بازماندگان آزار جنسی و گروههای اجتماعی آنها و ایجاد تغییر وفادارند.
مطالعه موردی
لیزا به بیمارستان آورده شده بود. نمیدانست دقیقاً چه چیزی را تجربه کرده است، اما میدانست که مشکلی وجود دارد. او تصمیم گرفت تا به بیمارستان بیاید و معاینههای لازم را انجام دهد و اطمینان حاصل کند که همه چیز روبراه است و احتمالاً بتواند بهتر متوجه شود که چه اتفاقی برایش افتاده است. بعد از انجام معاینات در بخش اورژانس، لیزا به یکی از اتاقهای خصوصی در قسمت پشتی این بخش برده شد. در حالی که در این اتاق انتظار میکشید، زنی با یک کیف وارد اتاق شد.
زن به لیزا توضیح میدهد که او یک مدافع است که از مرکز بحران تجاوز جنسی آن منطقه به آنجا آمده است. او به لیزا میگوید که او آنجاست تا اطلاعات و منابع لازم را به او ارائه دهد و به سؤالهای او پاسخ دهد و به او در گذر از این روند کمک کند. سپس از لیزا میپرسد که مایل است او آنجا بماند یا نه. لیزا میگوید بله. مدافع صندلیای را کنار لیزا میکشد و روی آن مینشیند و از او میپرسد که آیا به چیزی احتیاج دارد یا نه. شاید مثلاً یک پتوی گرم. لیزا سر تکان میدهد و مدافع اتاق را ترک میکند و خیلی زود با یک پتو بازمیگردد. مدافع سپس از لیزا میخواهد که آیا تا هنگامی که منتظر پرستار هستند دوست دارد که با هم صحبت کنند یا نه. لیزا موافقت میکند و مدافع، پاکتی را شامل جزوههای سازمانهای مختلف در گروههای اجتماعی آنها برای ارائه خدمات مختلف به بازماندگان از آزار جنسی است از کیفش خارج میکند. پاکت همچنین حاوی جزوهای درباره حقوق قربانیان و جبران خسارت قربانیان جرائم است. جزوههای دیگری هستند که لیزا میتواند به خانواده و دوستان نزدیک خود بدهد و به آنها کمک میکند که بفهمند چطور میتوانند از لیزا و آنچه که ممکن است احساس کند، حمایت کنند. لیزا به مدافع میگوید که او مطمئن نیست که چه اتفاقی برای افتاده و ممکن است نیازی به آنها نداشته باشد. مدافع به او پاسه میدهد که به هر صورت او میتواند جزوهها را با خود داشته باشد تا در صورت نیاز از آنها استفاده کند. و اینکه این خدمات همیشه وجود دارند و او میتواند از آنها در آینده استفاده کند.
پرستار وارد اتاق میشود و به لیزا توضیحات کلیای از آزمایشهای پزشکی قانونی و مراحلی که او باید طی کند و چرایی آنها میدهد. همین که توضیحات او تمام میشود، مدافع وارد بحث میشود و به او میگوید که او میتواند کل آن آزمایشها، یا بخشی از آنها را انجام دهد و یا هیچ یک از آنها را اگر راحت نیست انجام ندهد و اینکه، او حق دارد که به هر کدام این آزمایشها نه بگوید. لیزا با این موضوع موافق است. او با انجام این آزمایشها راحت نیست اما تصمیم میگیرد آنها را انجام دهد چرا که میداند هر زمان بخواهد میتواند انجام آنها را متوقف کند.
پرستار سپس از لیزا میپرسد که تمایل به صحبت کردن با پلیس و تشکیل یک گزارش از چیزی که اتفاق افتاده را دارد یا نه. لیزا به سمت مدافع بر میگردد. مدافع به لیزا میگوید که هیچ گزارشگیری اجباریای در کار نیست و این تصمیم کاملاً با اوست که با پلیس صحبت کند یا نه. او همچنین توضیح میدهد که این احتمالاً میتواند مرحله اول در روند قانونی باشد. تهیه یک گزارش پلیسی به معنای این نیست که لیزا باید روند پیگرد قانونی را دنبال کند، اما اگر بعداً تصمیم به انجام این کار بگیرد، این گزارش به او کمک خواهد کرد. اما باز هم تصمیم با لیزاست. لیزا تصمیم میگیرد که گزارش پلیس را انجام ندهد و مدافع به او میگوید که ایرادی ندارد. او به لیزا توضیح میدهد که اگر نظرش عوض شد، مرکز بحران تجاوز جنسی میتواند مدافعی را برای او تعیین کند که با او به ایستگاه پلیس برود.
آزمایشها شروع میشوند. پرستار پیش از هر آزمایش به خوبی برای لیزا توضیح میدهد که قصد انجام چه کاری را دارد. اگر او فراموش کند، مدافع به او یادآوری میکند و از او میخواهد که آن را برای لیزا توضیح دهد. برخی از قسمتهای آزمایش هستند که لیزا آنها را دوست ندارد اما تصمیم میگیرد که انجامشان دهد. برخی دیگر از آزمایشها زیاده از حد هستند لیزا تصمیم میگیرد که آنها را انجام ندهد. مدافع به او میگوید که ایرادی ندارد و پرستار هم به تصمیم او احترام میگذارد. بعد از انجام آزمایشها، مدافع به لیزا لباسهای نو میدهد تا به خانه برگردد، چرا که لیزا تصمیم گرفته تا لباسهای خود را به عنوان شواهد به پرستار بدهد. مدافع از لیزا میپرسد که آیا سؤالی دارد یا نه. لیزا میگوید نه. بعد از مرخص شدن لیزا، مدافع نیز با او از آنجا خارج میشود و لیزا به خانه بر میگردد.
ماهها بعد، لیزا این تجربه را پشت سر گذاشته است. در حالی که هنوز این تجربه، بخش بزرگی از او را تشکیل داده است، اما او به آن خیلی فکر نمیکند و احساس میکند که توانسته از آن عبور کند. او هرگز احساس نکرد که نیاز به گرفتن خدمات مشاوره یا استفاده از دیگر خدماتی را دارد که مدافع برایش توضیح داده بود. او به تازگی شغل جدید خود را آغاز کرده و به دنبال ایجاد تغییر در زندگی خود است. بسیاری از همکاران او، آن شبی که آن اتفاق افتاد، آنجا بودند. اگرچه چیزی به او درباره آنچه که آن شب اتفاق افتاد، نگفتند، اما او میدانست که آنها میدانند و مطمئن بود که گاهی در این باره صحبت میکنند. اولین هفتههای کاری او در شغل جدید بسیار خوب پیش میرود. او با افراد جدیدی آشنا میشود و چیزهای زیادی میآموزد. این چالش بزرگی است، اما چالش خوبی هم هست. یک روز بعد از ظهر، همکارانش او را به وقتگذرانی با هم دعوت میکنند. او این دعوت را رد میکند و میگوید که از قبل برنامههایی دارد و به آنها میگوید که دفعه بعدی با آنها خواهد رفت. او از پاسخ خود شگفتزده شده است. او هیچ برنامه از قبل برنامهریزیشدهای ندارد. مطمئن نیست که چرا چنین پاسخی داده است. وقتی شب به خانه بر میگردد، همچنان با خود فکر میکند که چه اتفاقی افتاده است.
او متوجه میشود که نگران نزدیک شدن مجدد به همکارانش است و احساس میکند که باید این کار را برای امن نگه داشتن خود انجام دهد. لیزا این احساس را دوست ندارد و به نظرش عادی نمیرسد. او در روزهای آینده نیز همچنان به این موضوع فکر میکند و در نهایت تصمیم میگیرد تا به مرکز بحران تجاوز جنسی تلفن کند. او به یاد دارد که مدافع به او گفته بود که مردم از این خدمات حتی هنگامی که دقیقاً مطمئن نیستند چه اتفاقی برایشان افتاده استفاده میکنند و اینکه او باید به آنها تلفن کند حتی اگر مطمئن نیست دقیقاً به چه چیزی احتیاج دارد. لیزا با مرکز تماس میگیرد و قرار ملاقاتی را با یک مشاور در آنجا تنظیم میکند. او احساس خوشایندی در این باره ندارد، اما میداند که با رفتن به این قرار ملاقات چیزی را از دست نمیدهد. در جلسه اول، لیزا با صحبت کردن درباره آنچه اتفاق افتاده احساس راحتی نمیکند. او هنوز حس میکند که این ماجرا تقصیر او بوده و او باید کار متفاوتتری انجام میداده یا شاید هم اشتباه میکند. او به شدت حس میکند که مشکلی وجود دارد و او در حال حاضر فردی عادی نیست. مشاور به او گوش میدهد و طی دو هفته آینده روی بسیاری از این مسائل با هم کار میکنند. بعد از جلسات متعدد، مشاور از لیزا میپرسد که آیا دوست دارد در یک گروه حمایتی حضور پیدا کند یا نه. او به لیزا توضیح میدهد که او در احساساتی که دارد تنها نیست و احتمالاً از شنیدن تجربیات دیگران هم سود کند. این کار ممکن است به او در فهم اینکه او کاملاً پاسخ عادیای به آنچه اتفاق افتاده داشته است، کمک کند. لیزا تصمیم میگیرد تا آن را امتحان کند.
لیزا در جلسه اول عصبی و کمی ناراحت است. او نمیداند که آیا زنان دیگر نیز تجربیات مشابه دارند یا نه. او نگران است که آنچه که تجربه کرده به اندازه کافی «واقعی» نباشد. طی جلسات مختلف گروه، او میفهمد که تنها نیست. هرچند که از شنیدن اینکه زنان دیگر نیز این تجربه را از سر گذراندهاند، ناراحت میشود، اما این به او کمک میکند که بداند که مشکلی نیست که او در هم نشکسته است. لیزا کم کم متوجه میشود که او آنچه را که برایش اتفاق افتاده، انتخاب نکرده است و تقصیر او نبوده است. شرکت در درمان گروهی به او کمک کرده است که بداند که روند درمان طول خواهد کشید، اما او به جای پیمودن این مسیر به تنهایی با دیگران همراه شده است.
نویسندگان: جسیکا شاو و ربکا کمبل
برگردان: مهدیس صادقی پویا
منبع: کتاب «جان سالم به در بردن از خشونت جنسی: راهنمایی برای بهبودی و توانمندسازی»
منبع انتشار: سایت پلهایی برای زنان