یک سال قبل از اینکه MeToo در آمریکا سروصدا کند، زنان آرژانتین در حال مبارزه با اپیدمی خشونت علیه زنان بودند که بهطور متوسط در هر ۳۰ ساعت موجب به قتل رسیدن یک زن میشود. این کشتار زنان، عمدتا وحشیانه صورت میگیرد؛ طوری که مقتولان مورد شکنجه قرار گرفته، اندامهایشان ناقص شده و جسدشان در مکانهای عمومی رها میشود. اما اینطور نیست که زنان آرژانتین صرفا قربانی باشند؛ ظهر ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ هزاران زن در سراسر کشور از کارهای خود دست کشیدند، کار خانگی بدون دستمزد را انجام ندادند، از بچهها مراقبت نکردند، غذا درست نکردند و از انجام کارهای عاطفی ضروری برای سازماندهی سیاسی خودداری کردند. آنها از سازگاری با سناریوهای اجتماعی مرتبط با جنسیت و تقسیم کار وابستهاش که موجب انقیاد و فرودستی زنان میشوند، سر باززدند. این اعتصاب، واکنش زنان آرژانتین به افزایش زنکشی در این کشور و بهطور خاص قتل وحشیانه «لوسیا پرز» جوان بود. با این حال در فراخوان اعتصاب نشان داده بودند که عمده خشونتهایی که زنان تجربه میکنند به سیستم اقتصادی که بر پایه استثمار و ستم به زنان استوار است مرتبط است:
«از این اسارت به اسارتی دیگر. از یک شکل استثمار به استثماری ظالمانهتر. ۲۲ درصد از زنان زیر ۳۰ سال بیکار هستند. زندگی ما متزلزل است. زنانی که هرزه به حساب میروند، زندانی میشوند. زنان ترنس هر روز در خیابانها هدف سرکوب قرار میگیرند و تا موقعی که حق آنها برای ورود به بازار کار ضمانت اجرایی ندارد، روسپیگری تنها گزینه موجود میشود. زنانی که توسط پارتنر خود یا به خاطر یک شغل به قتل میرسند. زنانی که والدینشان از آنها سوءاستفاده میکنند یا پلیس آنها را مورد ضربوشتم قرار میدهد. انگار فصل شکار ماست. نئولیبرالیسم نیز قدرتش را علیه بدنهای ما میآزماید. در هر شهر و هر گوشه دنیا. ما امنیت نداریم.»[1]
روز ۱۹ اکتبر در «بوینسآیرس» نیم میلیون زن در باران و سرما به خیابان آمدند، خشم و عزم خود را ابراز و با این کار فضایی برای شکلگیری اراده جمعی زنان ایجاد کردند. شرکتکنندگان در این تظاهرات تاکید داشتند به پارتنرها و رفقای مرد خود بگویند که «ما امروز برای شما اینجا نیستیم.» در واقع آنها آن روز با شعار «ما برای خودمان اینجا هستیم»[2]، ماموریت خود را تنها انجام کاری که برای باهمبودنشان ضروری است، تعیین کردند.
این اعتصاب باعث شد اشکال متنوع کاری که زنان در طول روز انجام میدهند، دیده شود. امتناع زنان از انجام این کارها باعث شد وجودشان مشهود شود، مانند کارهای مزدی و غیرمزدی، رسمی و غیررسمی، خانه، اداره و مدرسه. این اعتصاب، زنان مختلف را با وجود تفاوتهایشان دور هم جمع کرد و قادر ساخت تا به شباهتها و تفاوتهای میان خود در کارهای روزمرهای که انجام میدهند، شکلهایی که کارشان به خود میگیرد و انواع خشونتی که در معرضش قرار دارند پی ببرند. اعتصاب زنان و ابتکارات سازماندهیاش، فضایی برای زنان به وجود آورده بود که در آن میتوانستند روابط جدیدی پیدا کنند، نابرابری و سلسلهمراتبی که خشونت جنسیتی را تا این حد شایع میکند، به چالش بکشند و ساختار جدیدی برای جامعه و کار متصور شوند.
چند ماه بعد، میلیونها نفر علیه رئیسجمهور جدید که علنا ضدزن است به خیابانهای ایالات متحده آمدند. راهپیمایی زنان[3]، با وجود برخی از گرایشهای لیبرال، درک کاملا نهادی از سیاست، تمرکز بر مسائلی محدود، تعریف محدود از «زن» و تاکید بر ترامپ به جای عوامل بلندمدت و ساختاری پشت پرده ستم علیه زنان، برای بسیاری از زنان تجربه مهمی بود. از این جهت که شروع کردند پیشفرضهایی را درباره دنیای به ظاهر پسافمینیستی که در آن زندگی میکنیم و برنامه کار فمینیسم نئولیبرال یا «به پیش»[4] زیر سوال ببرند. اگر فرض بر این است که به برابری جنسیتی دست پیدا کردهایم، این پرسش مطرح میشود که پس چطور مردی که آشکارا به تعرض جنسی به زنان افتخار میکند و هیچ تلاشی هم برای پنهان کردن تحقیر و اهانتهایش نسبت به ما نمیکند، توانسته رئیسجمهور شود؟ چطور مردم مقابل اظهارات و خشونت او عصبانی نشدند؟ به واسطه این پرسشها بود که شروع کردیم به تجربیات خود فکر کنیم، یعنی تجربیات نابرابری، تبعیض و خشونت. این امر برای بسیاری از زنان نخستین تجربه کنش جمعی گسترده و شکستن انزوا بود. انزوایی که نه تنها ساختارهای قدرت مردسالاری و آزارهای روزمره، بلکه سرمایهداری نئولیبرال و ترویج مواجهه فردگردایانه با مشکلات آن را تحمیل میکند.
همانطور که گروهی از عمدتا اساتید دانشگاه و دانشجویان مهاجر لاتین آمریکا طی اولین اعتصاب آرژانتین مطرح کردهاند: «دانستیم که با همبستگی بهپاخاستن، امری مهم است و خیلی زود دریافتیم که میخواهیم در مورد خشونتی که در آمریکا نیز اتفاق میافتد افشاگری و شروع به گفتوگو کنیم. برای مثال در روز اعتصاب، دانشآموزان، سیاهپوست، سفیدپوست و لاتین، تجربیات خود از خردهپرخاشگری و خشونت در آمریکا، مورد آزار قرارگرفتن در خیابان، کار و مدرسه و دفعاتی را که به آنها گفته شده به اندازه کافی باهوش یا جذاب نیستند که درس بخوانند یا شاغل شوند، روایت کردند. همانطور که میدانیم خشونت در آمریکای لاتین آنقدرها هم بعید به نظر نمیرسد. ما با تجربیات مشترکمان به هم پیوند خوردهایم. در کشوری مثل آمریکا که در آن اخبار خشونت جنسیتی عمدتا حاوی روایت متجاوزانی است که اعمالشان عواقبی به همراه ندارد و در دانشگاهها از هر شش زن یک نفر مورد تهاجم جنسی قرار میگیرد، زنان نیز شروع به طرح این پرسش کردند: چه خواهد شد اگر ما هم دست به اعتصاب بزنیم؟»[5]
فراگیر.شدن MeToo بخشی از این سازمانیابی جهانی روبهرشد زنان است. گسترش این هشتگ و روایتهای همراهش، نهتنها آنچه که هر زنی از قبل به آن آگاه است یعنی این حقیقت را که در هر صنعت و فضایی مردان، زنان را مورد آزار، سوءاستفاده و تعرض قرار میدهند، افشا میکند بلکه اقدامی است که بهواسطه آن زنان صدایی جمعی پیدا کنند، در مباحثه عمومی مداخله کنند و گفتوگوها و در نتیجه ذهنیتهای جدیدی را مطرح کنند. با این حال بسیاری احساس میکردند که به خاطر تمرکز MeToo بر صنعتهای خاص و افراد شایسته، نادیده گرفته شده و یا از قلم افتادهاند. بنابراین جنبش MeToo وقتی در ضعیفترین حالت خود قرار میگیرد که به اتهاماتی که زنان مشهور بهطور فردی مطرح کردهاند، محدود میشود و یا زمانی که انرژی خود را تنها صرف تمرکز بر اقدامات و اصلاحات نهادی میکند. فمینیستهای آمریکای لاتین به جنبش MeToo چه میآموزند؟ چگونه یک رویکرد جهانی میتواند به شکلگیری بینشهای جدید در مورد انواع خشونت کمک و سیاستی ایجاد کند که بنیاد نابرابری جنسیتی را به چالش بکشد؟
گرایشهای فمینیستی تودهای آمریکای لاتین
سالها است که زنان آمریکای لاتین برای مبارزه با خشونتهای جنسیتی، بهطور جمعی سازماندهی شدهاند. شهر مرزی «سیوداد خوارس» در مکزیک از زمانی تبدیل به نقطه عطفی در مبارزه علیه زنکشی شد که فعالان، با آزمایشگاه نئولیبرال «ماکیلادوراها»[6] مواجه شدند: یعنی نمادهای موج خاصی از گسترش سرمایهداری جهان توسط شرکتهای آمریکایی که به دنبال نیروی کار ارزانتر آن طرف مرزها هستند و همچنین شکلگیری طبقه جدیدی از زنان جوان مهاجر که خانه را ترک کردهاند تا دور از محدوده خانواده و اجتماع محلی خود بهواسطه کار مزدی به رهایی دست پیدا کنند. از زمان اجرای قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی،[7] صدها نفر از این زنان ناپدید، شکنجه و یا کشته شدهاند در حالی که مرتکبان این جنایات غالبا بدون مجازات باقی ماندهاند. اغلب تحقیقات و برررسیها، وجود شبکهای از همدستی نهادهای دولتی مردسالار، نهادهای محلی اجرای قانون، فروشندگان مواد مخدر و رؤسای کارخانهها را که به دنبال کارگرانی مطیع هستند نشان میدهند.
موضوع ناپدیدشدن و بهقتلرسیدن صدها زن در این شهر مرزی و تلاش برای دادخواهی و دستیابی به عدالت با پیشگامی اعضای خانواده و دوستان این زنان کشتهشده بود که در ابتدا توجهها را به زنکشی در آمریکای لاتین جلب کرد. این زنان و دختران غالبا کارگران فقیر کارخانهها، دانشجویان و پرولترهای بخش غیررسمی بودند و ناپدیدشدن آنها در آغاز از سوی دولت، مطبوعات و بیشتر دانشگاهیان نادیده گرفته شده بود. اینها حقایقی هستند که نباید از یادمان برود. لذا جنبشهایی که در واکنش به این قتلها و ناپدیدسازیها شکل گرفتند بر رابطه بین خشونت وحشیانه علیه زنان و جایگاه سیوداد خوارس در سیستم تولید جهانی تاکید کردند و قتلها را به استثمار اقتصادی جنسیتی مرتبط دانستند.
در بخشهای جنوبیتر در سال ۲۰۱۴، «نی اونا منوس (NUM) »[8] بهعنوان واکنشی در مقابل نرخ فزاینده زنکشی در آرژانتین و عدم پاسخگویی نهادها شکل گرفت. NUM از این نظر که هم سازمانی جمعی متشکل از روزنامهنگاران، نویسندگان، هنرمندان و دانشگاهیان و هم جنبشی بزرگتر متشکل از زنان طبقات مختلف بوده، به موازات دو اعتصاب زنان، مسئولیت سازماندهی شماری از بسیجسازیهای گسترده را بر عهده داشته است. اولین اقدام ملی در سال ۲۰۱۵ که در واکنش به قتل وحشیانه «دایانا گارسیا» صورت گرفت به شکل تریبون و مباحثه عمومی شامل نقاشی، شعر و دیگر فعالیتهای هنری بود. سال بعد «نی اونا منوس» اقدام به سازماندهی اجتماعات وسیعتر و سپس یک راهپیمایی بزرگ در ۳ ژوئن و اعتصاب زنان در ۱۹ اکتبر کرد. این نیروی فزاینده، به اعتصاب روز ۸ مارس ۲۰۱۷ زنان و برنامهریزی اعتصابی دیگر در ۲۰۱۸ منجر شد. بااینهمه، قدرت نی اونا منوس نهتنها در این رویدادهای بزرگ عمومی، بلکه در نحوه صورتبندی مباحثات پیرامون خشونت جنسیتی، کار زنان، روابط جنسیتی مورد مناقشه در مقیاسها و موقعیتهای مختلف از خانه تا دانشگاه و از خیابان تا سیاستهای انتخاباتی نیز دیده میشود.
نی اونا منوس بر پایه تاریخچه بلندمدت سازمانیابی زنان در آرژانتین و تبارشناسی مبارزات فمینیستی متکثر بهویژه نشست سالانه ملی زنان و جنبش قانونیکردن سقط جنین بنا شده است. نشست ملی زنان که از ۱۹۸۶ هرساله در شهرهای مختلف کشور برگزار میشود در اکتبر ۲۰۱۶ حدود ۷۰ هزار زن را به «روزاریو» کشاند. این جلسات، خودگردان، افقی و انجمنهایی در دسترس عموم زنان هستند تا در مورد مسائل مختلفی که آنها را تحتتاثیر قرار میدهد، از سلامت باروری گرفته تا خشونت خانگی و تبعیض در محیط کار بحث کنند. در این جلسات زنان از پیشزمینههای متنوع سیاسی و ایدئولوژیک، بخشهای مختلف کشور و از همه مهمتر از طبقات و قومیتهای مختلف دور هم جمع میشوند. با وجود این که زنان احزاب سیاسی مختلف و برخی اتحادیهها از قبل در این جلسات شرکت داشتند اما هنگامی خصیصه طبقاتی این جلسات بهطور قابلتوجهی تغییر کرد که زنان سازمانهای کارگران بیکار در آنها حضور پیدا کردند. هنگامی که زنان ساکن محلههای فقیرنشین از دوستانشان گفتند که به خاطر سقطهای غیرایمن و غیرقانونی جان خود را از دست داده بودند، مباحثه پیرامون سقطجنین از دیدگاه حقوق بشری دستخوش تحولات شد.
این تجربیات انعکاسدهنده نوع خاصی فمینیسم مردممحور هستند که بهتازگی در محلههای طبقه کارگر قوت گرفته است. از طرفی این فمینیسم تودهای بهواسطه ناکامی زنان در تجربیات مشارکت در جنبشهای دیگر، چه جنبشهای بیکاران و جنبشهای تعاونیهای کارگران و چه دیگر مبارزات پوپولیستی و چپ، به وجود آمده است. در هر یک از این موارد مذکور، زنان در سازماندهی و فعالیتهای همهروزهای که این مبارزات را کنار هم سرپا نگه میداشتند، نقش بسیار مهمی ایفا کردند. بااینحال زنان بهندرت در موقعیت رهبری قرار میگرفتند و مداوم از سوی «رفقای»[9] مردشان مورد آزار و سوءاستفاده قرار میگرفتند. اینها همان زنانی بودند که در وخیمترین بحران اقتصادی آرژانتین در راستای تضمین بقای خود و نجات خانوادهها و اجتماعاتشان بهطور جمعی خود را سازماندهی کردند. زنانی که جنگجویانه به لذتبردن از زندگی با وجود سختیها متعهد بودند و ازهمینرو ممکن نبود که بدرفتاریهای مردان سازمانهای خود را منفعلانه بپذیرند و تحمل کنند. بنابراین این زنان فمینیسم را به فضاهای چندگانه بردند تا با روشهایی مانند MeToo مردانی را که زنان را مورد تهاجم جنسی و تجاوز قرار میدهند، در معرض قضاوت افکار عمومی محکوم کنند و همچنین با به اشتراکگذاری روایات خود این فضاها را به فرصتی برای شکلگیری اراده و ابزار مقاومت جمعی زنان تبدیل کنند.
برخی از زنانی که در این جریان فمینیستی از پایین نقش رهبری را برعهده دارند از به حاشیه راندهشدهترین کارگران آرژانتین هستند که در متزلزلترین موقعیتها قرار دارند از جمله فروشندگان و غرفهداران خیابانی در بازارهای غیرقانونی یا غیررسمی، کارگران نساجی که در کارگاههای مخفی یا خارج از اقامتگاهها کار میکنند، کنسروسازان، صنعتگران خردهپا، کارگران تعاونیها یا کارخانههایی که توسط کارگران اداره میشوند، دریافتکنندگان اعانه از دولت و دیگر کارگران بخش غیررسمی. این بخشها جمعا به عنوان اقتصاد تودهای شناخته و این کارگران در کنفدراسیون کارگران اقتصاد تودهای (CTEP)[10] به طور جمعی سازماندهی شدهاند. زمانی که اکثر اتحادیههای برجسته کشور در برابر ایده اعتصاب زنان مقاومت میکردند و به سازماندهندگان هشدار میدادند که اختیار و اتوریته اعلام اعتصاب عمومی را ندارند و درنتیجه از شرکت در اعتصاب هم امتناع می کردند، CTEP یکی از سازمانهایی بود که از هردو اعتصاب زنان بیشترین حمایت را کرد. بسیاری از این کارگران قراردادهای رسمی و شغل ثابت یا تضمینشدهای ندارند و اگر یک روز سرکار نروند به این معنا خواهد بود که در آن روز نان خانوادهشان تامین نمیشود، شرکت در اعتصاب برای این کارگران به خاطر موقعیت متزلزل شغلی، ریسکهای بیمانندی به همراه دارد. با این حال آنها با تشخیص این امر که اقتصاد تودهای عمدتا متشکل از زنان است و این زنان بیشتر در معرض زنجیره خشونت جنسیتی هستند، یکی از اولین گروههایی بودند که پشتیبانی خود از اعتصاب را اعلام کردند و به طور گستردهای در این رویداد شرکت کردند.
تکثیر فمینیسم به فضاهای متعدد، موجب گسترش محدوده تمرکز کنشگری فمینیستی میشود. از مطالبه حقوق باروری و برابری اقتصادی در محل کار رسمی و سپهر سیاسی رسمی که همواره ضروری بودهاند، مطالبات جدیدی در ارتباط با اشکال روزمره خشونت و آسیبپذیری ایجاد شده است. این امر فمینیسم را بر آن داشت تا به پرسشهایی در باب بازتولید خود زندگی بپردازد و روشهای متعددی را که سرمایهداری معاصر به کار میبندد تا به طور مستقیم از زندگی ارزش تولید کند، بشناسند؛ روشهایی که همان زندگی را در معرض خطر قرار میدهد.
بیشتر بخوانید:
آغاز راه آزادی: سکس، قدرت، خشونت، MeToo
اجتماعیسازی امنیت، اتحادیهسازی محیط کار
سوژه جمعی متولد شده است
با بهرهگیری از مباحث نظری جنبشهای فمینیستی آمریکای لاتین، باید بپرسیم که چطور سوءاستفاده از قدرت که توسط MeToo شناسایی شده، بخشی از تصویر کلان خشونت و اعمال قدرت است. برای مثال آیا میتوان میان آزار و خشونت کارفرمایان علیه مستخدمان کمدرآمد دانشگاهی که عمدتا سیاهپوست و مهاجر هستند و آمار بالای خشونت جنسی علیه دانشجویان زن همان دانشگاه علت و پیوند مشترکی یافت؟ زمینه مشترک را نمیتوان پیشانگارهای بدیهی تلقی کرد اما به این معنا نیست که نمیتواند وجود داشته باشد. این آموزه که به ما میگوید وقتی مورد سوءاستفاده قرار میگیریم خود را سرزنش کنیم و در مورد آنچه بر سرمان میآید صحبت نکنیم، از موذیانهترین عناصر سرکوب مردسالارانه است. MeToo فضایی را برای بهچالشکشیدن این سکوت اتمیزهکننده ایجاد کرده و نهتنها گستردگی خشونت بلکه ماهیت ساختارمند آن نیز نمایان کرده است. برای بهچالشکشیدن ریشههای بنیادین خشونت جنسیتی، باید این پیوندها را برقرار و درک کنیم.
نی اونا منوس در فراخوان بینالمللی خود برای اعتصاب زنان که در روز ۸ ژانویه ۲۰۱۸ منتشر شد تلاش کرد روی همین نکته تاکید کند: «این ابزار ما را قادر میسازد تا خشونتی را که علیهمان صورت میگیرد قابلرویت و محکوم کنیم و مقابلش بایستیم، خشونتی که قابلتقلیل به موضوعی خصوصی یا خانگی نیست بلکه در قالب خشونت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در اشکال استثمار و سلب مالکیت روزافزون بروز پیدا میکند (از میلیتاریزهکردن مناطق تا از کار بیکار کردنها، از تضادهای نئو-اکسترااکتیویست تا افزایش قیمت غذا، از جرمانگاری اعتراض تا جرمانگاری مهاجرت و غیره)»[11] این پیوندها تا حدود زیادی از طریق فعالیت انجمنها برقرار و درک میشوند. جایی که زنان تجربیات خود از آزار جنسی در محیط کار، عدم مطالبه شرایط کاری بهتر بهدلیل ترس از مورد خشونت واقعشدن و عدم ترک روابط خشونتآمیز بهخاطر نداشتن منابع اقتصادی، برای یکدیگر روایت میکنند. یک زن داستانی را به اشتراک میگذارد، زنی دیگر با آن ارتباط برقرار میکند و تجربه خود را به آن اضافه میکند، بار دیگر زنی که کارگری خانگی است و احساس کرده در داستان روایتشده جای نگرفته، لایه دیگری به این تحلیل میافزاید. تفاوتهای بین این تجربیات محو و قابلچشمپوشی قلمداد نمیشوند و در عین حال برطرفنشدنی هم در نظر گرفته نمیشوند. از طریق انجمنها و تلاش برای ایجاد زبان مشترک و به واسطه بازپسگیری خیابان، یک سوژه جمعی جدید متولد شده است.
این انجمنها در فضاهای مختلفی تکثیر میشوند، از جمله محیطهای کاری، اتحادیهها، سازمانهای سیاسی، مدارس، محلههای شهری، شهرها و مناطق روستایی. انجمنهایی وجود دارند که متشکل از هنرمندان و نویسندگان، موسیقیدانان، معلمان و مهاجران هستند. انجمنهای دیگر دو یا چند گروه متفاوت را برای تسهیل گفتوگو و همکاری گرد هم میآورند. برای مثال، انجمنی بین فعالان نی اونا منوس از سراسر کشور و فعالان بومی «ماپوچه» در «ال بولسون» زنان را با شعار «بدن ما، قلرو ارضی ما» گرد هم میآورند. بدین ترتیب، کالایی شدن زمین و منابع طبیعی در پیوند با استثمار زنان قرار داده میشود. انجمنهای زنان در اتحادیهها و میان کارگران از کار بیکار شده «پپسیکو» که برای مشاغل خود مبارزه میکنند، شکل میگیرند. در بوینسآیرس شعار «خود را بدون بدهی میخواهیم» از شعار «خودمان را زنده میخواهیم» که در سیوداد خوارس ساخته شده، وام گرفته است و اعلام میکند: «اقتصاد، از طریق بدهی، به منزله شکلی از استثمار مستقیمِ نیروی کار، تواناییهای حیاتی و ظرفیت سازماندهی در خانه، محله و سرزمین زنان عمل میکند. زنانه شدن فقر و عدم استقلال اقتصادی ماحصل بدهی، خشونت مردانه را قدرتمندتر میکند.» تزلزل اقتصادی و خشونت جنسیتی از لحاظ نظری و عملی درهمتنیده هستند.
این گروههای مختلف زنان بر این باورند که در بطن همه این خشونتها، بیارزشسازی کار بازتولیدی زنان و حمله سیستماتیک به بازتولید قرار دارد. این حمله در عرصههای مختلفی، از حمایت تجدیدشده از الگوی خانواده پدرسالار-دگرجنسگرا توسط حاکمیتهای جناح راست در سراسر جهان و کاهش حمایت دولت از بازتولید اجتماعی به واسطه ریاضتهای اقتصادی نئولیبرال، تا حمله به حقوق بازتولیدی و خشونت مستقیم علیه بدن زنان رخ میدهد. این خشونتهای متعدد، خودمختاری و اراده جمعی زنان را مورد هجمه قرار میدهد. همانطور که سیلویا فدریچی به ما نشان داده است، این خشونت موضوع جدیدی نیست و در قلب انباشت سرمایه نهفته است و خشونت اصلی و متداوم آن به حساب میآید. به عبارت دیگر سازمانیابی مستقل زنان در راستای تضمین بازتولید خود به صورت جمعی، سرمایه را در معرض تهدید قرار میدهد. به این معنی که جداسازی کارگران از ابزار بازتولید را که اساس انباشت سرمایه است، تهدید میکند. خشونت علیه بدن زنان حامل چیزی است که «ریتا سگاتو» آن را یک اثر «پداگوژیکال» یا انضباطی نامیده است، که فراتر از فردیتهای مورد هدف خشونت، سوژه مطیع را به وجود میآورد. سگاتو استدلال میکند که این امر به طور کلی با جلوگیری از هرگونه مقاومت در برابر روابط قدرت غالب، عاملی ضروری برای حفظ مناسبات قدرت استعماری و سرمایهداری است.[12] امروزه از آنجا که سرمایه به دنبال گسترش روشهای خود برای ارزشزایی از کار بازتولیدی است، خود بازتولید زندگی در معرض خطر قرار گرفته است. شبکهها و پیوندهای مشترک که زنان از مدتها پیش سازماندهی کرده و به آنها تکیه زدهاند، این گسترش انباشت سرمایه مبتنی بر سرمایهگذاری مالی که زنان را به طور فزایندهای آسیبپذیر میکند و درهم میشکند.
فمینیستهای آمریکای لاتین علاوه بر مفهومسازی درباره پیوندهای بین انواع خشونت، اشکال معاصر استثمار و ترکیب طبقاتی نوین را نیز ترسیم میکنند و از این رهگذر فرصتهای جدیدی برای اتحاد مییابند: «ما در مقابل این که صرفا قربانی باشیم، ایستادگی میکنیم، چرا که قادر هستیم کاری کنیم تا شیوههای استثمار آنها و اقدام جمعی ما علیه اشکال متعدد سلب مالکیت، درک شود. در دو اعتصاب زنانی که در کمتر از یک سال به همراه اعضای اتحادیه صنفی و انواع دیگر سازمانهای زنان برگزار کردیم، توانستیم مطالبات کارگران رسمی، بیکار و اقتصاد تودهای و مطالبه تاریخی بهرسمیتشناختن کارهای بدون دستمزد زنان، سیاسیکردن کار مراقبتی و بهرسمیت.شناختن خوداشتغالی را در دستور کار و کنار هم قرار دهیم. ما معتقدیم که لازم است فراتر برویم و در مورد اشکال جدیدی از استثمار تامل کنیم که زندگیمان را فقیرانه و هستیمان را متزلزل میسازد و زمینه دوبرابرشدن تعداد زنکشیها را فراهم کرده است. بین این اعداد رابطه نزدیکی وجود دارد.»[13] این فعالان با پرداختن به شیوههای متفاوتی که از کار زنان ارزش استخراج میشود و بدنشان مورد خشونت قرار میگیرد، نظام سرمایهداری را که بر پایه خشونت علیه زنان بنا شده و تداوم یافته است، توصیف میکنند.
یک اعتصاب عمومی حقیقی
با بهرهگرفتن از این پیوندها بود که اعتصاب زنان شکل گرفت. همانطور که NUM در بیانیه خود برای فراخوان اعتصاب بینالمللی ۸ مارس زنان شرح داده است: «اعتصاب ابزاری است که با آن میتوان بافت اقتصادی خشونت مردسالاری را برجسته کرد. از آنجا که خودمان را از جایگاه قربانی بیرون کشیدیم تا در جایگاه سوژه سیاسی فعال و تولیدکننده ارزش قرار بگیریم، اعتصاب به منزله قدرتنمایی گسترده نیز بود.»[14] یا همانطور که «ورونیکا گاگو» از اعتصاب اکتبر میگوید: «اعتصاب یعنی ایجاد چالش و مانعی مقابل اشکال تولید و بازتولید زندگی در خانهها، محلهها و محل کار. اعتصاب به معنی نمایاندن پیوند میان خشونت علیه زنان و ماهیت سیاسی اشکال کنونی استثمار تولید و بازتولید زندگی است. اعتصاب برای ما کلید ایجاد اتحاد میان این دو مسئله بود. این امر تاثیر چشمگیری به جا گذاشت. اول به این خاطر که ایده اعتصاب را گسترش داد. زنان را از تمام بخشهای مختلف، مزدی و غیرمزدی، پیر و جوان و شاغل و بیکار گرد هم آوردیم. این ایده مورد استقبال قرار گرفت و قوه تخیل مردم را برای افزایش اثرگذاری ابزار اعتصاب بهکار انداخت. معنای اعتصاب در شرایط شما چیست؟ اگر متحد نیستید یا چنانچه سازمانی دارید (مثل مدرسه یا شبکهای در جامعه) و الی آخر.»[15]
تمرکز اعتصاب زنان که در اکتبر ۲۰۱۶ در نقاط مختلف آمریکای لاتین و در ۸ مارس ۲۰۱۷ در جهان به پیش برده میشد، تنها بر کار زنان نبود بلکه کارکرد اقتصادی و سیاسی خشونت جنسیتی را نیز برجسته میکرد. بااینهمه، با وجود گستردگی جهانی، منتقدان بهسرعت شروع به مشاجره کردند که اعتصاب زنان، «اعتصابی واقعی» نبوده است زیرا با الگوی اعتصابات گذشته همخوانی ندارد. اما مگر میتوانست تطابق داشته باشد؟ همانطور که «ماریاروزا دالا کاستا» در سال ۱۹۷۴ نوشته است: «هیچ اعتصابی تاکنون عمومی نبوده است. اعتصابی که در آن نیمی از جمعیت کارگران در آشپزخانه باشند و بقیه در اعتصاب، عمومی نیست. تا به امروز اعتصاب عمومی ندیدهایم. فقط مردانی را دیدهایم که عمدتا از کارخانههای بزرگ بودهاند و زمانی که به خیابان آمدند همسر، دختر، خواهر و مادرشان در آشپزخانه مشغول آشپزی بودند.»
درست است که امروز در اعتصابات ممکن است به جز مردان کارخانههای بزرگ، شاهد حضور افراد دیگری هم باشیم اما این واقعیت که تاکنون اعتصابی عمومی ندیدهایم، هنوز وجود دارد. وقتی گروه «پریکاریاس آ لا دریوا»[16] مادرید از زنان و کارگرانی که موقعیتی متزلزل داشتند و قادر به شرکت در اعتصاب عمومی اتحادیههای اسپانیایی نبودند، پرسید: «اعتصاب شما چیست؟» بهوضوح این نکته را خاطرنشان کرد. این گروه، موانعی که بر سر راه کارگران دارای موقعیت آسیبپذیر برای شرکت در اعتصاب عمومی وجود دارد را ترسیم کرد، بدون آنکه حس همبستگی نسبت به اعتصاب را تحتالشعاع قرار دهد. این نگاه، ایده کلی را نسبت به این که اعتصاب چگونه باید باشد، توسعه داد. که خود ماحصل دیدگاهی بسطیافته در مورد اشکال متعدد کار بود. این اعتصاب به «عمل روزمره و چندگانه»ای بدل شد که میتواند در طیفی از فضاها، از خیابان گرفته تا خانه صورت بگیرد.[17] به عبارت دیگر، اعتصاب زنان از عمل و فرایندی که اعتصاب را ممکن میکند، جداییناپذیر است.
اعتصاب، آغاز عمل و دورانی نوین است: «ما زنان، زمان خود را پس میگیریم تا دیگر آنچه را که بر ما تحمیل شده است انجام ندهیم، بلکه آنچه را انجام دهیم که خودمان میخواهیم. تا خودمان را پیدا کنیم، با هم فکر کنیم، صدایمان را بلند کنیم، خیابانها، میدانها و فضاهای عمومی مناسب را اشغال و به جایی برای میزبانی و حرکت آزاد خودمان بدل کنیم. میخواهیم اتوپیای ضدمردسالاری خود را به مرحله عمل برسانیم. تا ترس را از خود برانیم، نشان دهیم که دیگر از این وضع خسته شدهایم و نیرویمان را در همه قلمروها قوت ببخشیم. تا میانمان پیوندهای همبستگی و شبکههای مراقبت و دفاع از خود را پایهگذاری کنیم.»[18] زنان به واسطه این دیدگاه توسعهیافته در مورد آنچه که میتواند اعتصاب به شمار رود، راههای دیگری برای کنارهمبودن، سیاستورزی و حفظ و تامین زندگی خود میگشایند.
سیاست به رسم زنان
سیلویا فدریچی در ویدئویی در حمایت از اعتصاب زنان در سال ۲۰۱۸ توضیح میدهد که «اعتصاب تنها به معنای متوقفکردن فعالیتهای کاری مشخصی نیست، بلکه به معنای متعهدکردن خود به انجام فعالیتهایی تغییرزا است که ما را از دغدغههای همیشگی و زندگی روزمره فراتر میبرند و حامل امکانات دیگری هستند.»[19] این امکانات که اگر برای یک روز، بازتولید سلسلهمراتب جنسیتی و نقشهای جنسیتی را متوقف کنیم ممکن است به آنها دست یابیم چه چیزهایی هستند؟ MeToo چیزی را که علیه آن هستیم روشن ساخته است. اما آنچه که با مبارزه میخواهیم بسازیم چیست؟
با نگاهی به گذشته و آینده اعتصاب زنان، شاهد شکلگیری گرایشی هستیم که «راکوئل گوتیرز» آن را «سیاست به رسم زنان» مینامد. این امر ربطی به مفاهیم ذاتگرایانه در مورد تواناییهای زنان ندارد بلکه ریشه در دیدگاههای منحصربهفرد و تواناییهای جمعی کسانی دارد که مسئول حفظ و بازتولید زندگی هستند. سیاست به رسم زنان به جای اینکه صرفا به مشارکت زنان در فعالیتهای سیاسی یا سیاستهایی که «منافع زنان» را مطالبه میکند، اشاره داشته باشد، بدیلی دیگر برای سیاستورزی در سر میپرورد، راهی که به دنبال واژگونی روابط اجتماعی موجود در قلب سرمایهداری است، سیاستی که به دنبال تغییر همهچیز است.
سیاست به رسم زنان در بطن خود اطمینان حاصل میکند که بازتولید اجتماعی مسئولیت جمعی ما است. هدفی که الزاما قدرت سیاسی زنان را افزایش میدهد و انباشت سرمایه را نشانه میگیرد. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که در عین حالی که گهگاه با قدرت چانهزنی میکند، مفهوم گوتیرز بر اساس بهدستگرفتن یا دسترسی به قدرت حکومت تعریف نمیشود، بلکه بیشتر سیاستی غیردولتمحور است، سیاستی که خود را به مطالبات جزئی و مشخص از دولت، محدود نمیکند، بلکه رشد میکند و براساس منطق خود شکل میگیرد. به گفته گوتیرز، سیاستی که حاکمیتمحور نیست «قدرت خود را از حمایت توده میگیرد، قدرت دستور و تحمیل را از حاکمیت و سرمایه میگیرد و ظرفیتهای متعدد اجتماعی را در جهت مداخله و تصمیمگیری در مسائل عمومی، تجمیع و تکثیر میکند.»[20]
ورونیکا گاگو مینویسد: «قربانیبودن، مستلزم باور به حاکمیت است.» سیاست به رسم زنان، قربانیبودن را رد میکند. درعوض، قدرت خود را از اقدامات خودسازماندهی روزمره و آنچه که فمینیستهای مختلف آن را میان زنان[21] مینامند، میگیرد. قدرتی که امکان بحث در مورد تجربیات مشترک و بهتبع روندی آگاهیافزا فراهم میکند. اینجا تمام زنان و تجربیات و دانش متفاوت آنها ارزشمند به شمار رفته و برای سوپراستارها، اعم از هنرپیشه یا دانشگاهی، جایگاه ویژهای وجود ندارد. در میان زنان شبکههای اتکای متقابلی نیز شکل میگیرد که بهواسطه آنها زنان به مهارتها و روابطی دست مییابند که هنجارهای قدرت، چه کاپیتالیست و چه مردسالار را به چالش بکشند.
سیاست به رسم زنان، بیش از این که سیاستی برای بقا باشد، حول خواستهها و امیال زنان شکل گرفته است و با شکلی از سیاست که جنگجویی را در رنج و ازخودگذشتگی میبیند، در تضاد فاحش قرار دارد. سیاست به رسم زنان به دنبال افزایش فضا برای شکوفایی لذت و امیال زنان است. MeToo شاید بتواند فضا را باز کند، نه برای «هراس جنسی» آنطور که برخی از منتقدان معتقدند، بلکه برای سیاستی مبتنی بر خواستهها. خواستن این که مورد آزار یا حمله قرار نگیریم، خواسته دفاع از استقلال بدنیمان، خواستن این که بدون ترس و آزادانه در شهر و بین ایالات حرکت کنیم و به زندگی و روابط خود به شیوهای شکل دهیم که سلسلهمراتب جنسیتی تحمیلیشده را بازتولید نکند. همچنانکه نی اونا منوس در فراخوان خود برای اولین اعتصاب بینالمللی زنان در ۲۰۱۷ اعلام کرد: «چون خودمان را زنده و آزاد میخواهیم[22] در اتحادیابی بیسابقه، خود را به خطر میاندازیم. چون برای خودمان وقت میگذاریم و امکانات خلق میکنیم، با هم بودن را به آرامش و گفتوگویی میان همپیمانان بدل میکنیم. از گردهماییها، تظاهرات؛ از تظاهرات، پیروزی و از پیروزیها، آیندهای مشترک میسازیم. چون ما زنان برای یکدیگر اینجا هستیم[23] و این هشت مارس اولین روز زندگی جدید ما است.»[24]
#اعتصاب_میکنیم
چه چیزی برای حرکت از MeToo به سوی WeStrike لازم است؟ من تنها میتوانم چند پیشنهاد ارائه بدهم: اول باید بر عنصر جمعی تجربیات خود از آزار، سوءاستفاده، تهاجم، تبعیض و ظلم تاکید داشته باشیم. باید MeToo را به فرآیندی برای تحقیق و بررسی بدل سازیم و موقعیتهای متفاوت زنان را تحت سلطه مردسالاری استعماری کاپیتالیست بهصورت جمعی ترسیم کنیم و به کمک این بازنمایی، روابط مستحکم مقاومت و همپیمانی برقرار کنیم. روابطی که در آنها نه قربانیان تاوانجو بلکه سوژههای سیاسی و فعال به شمار میرویم. برای ایجاد دگرگونی پایدار و سیستماتیک، برای تغییر همهچیز، نمیتوانیم در دام سیاست معمول، سیاست به رسم قربانیان، سیاستی حاکمیتمحور بیفتیم. بلکه نیازمند سیاست به رسم زنان هستیم که برای فضا و زمان میان زنان و خلاقیتی که در آن پدیدار میشود، ارزش قائل است. همانطور که جنبشهای آمریکای لاتین نشان دادهاند، به واسطه تمرین سیاست به رسم زنان است که سوژه جمعی جدید متولد میشود. تجربیات ما از خشونت، هویت ما را نمیسازد، بلکه مبارزه ما علیه خشونت است که مای جمعی را تعریف میکند.
نویسنده: لیز میسون دیز
برگردان: سروناز احمدی
منبع: Viewpoint
پانوشتها:
[1] Ni Una Menos Statement, October 19, http://directory.criticaltheoryconsortium.org/critical-times.
[2] estamos para nosotras
[3] The Women's March
[4] lean-in: اشاره دارد به کتاب زنان به پیش اثر شریل سندبرگ
[5] Erika Almenara, Ivonne del Valle, Susana Draper, Ludmila Ferrari, Liz Mason-Deese, and Ana Sabau, “We Strike Too: Joining the Latin American Women’s Strike from the U.S.,” Truthout, October, 2016
[6] maquiladoras
[7] NAFTA
[8] Ni Una Menos
[9] comrades
[10] Confederation of Popular Economy Workers
[11] Ni Una Menos Statement, January 8, 2018.
[12] Rita Segato, La guerra contra las mujeres. (Madrid, Traficantes de sueños, 2016).
[13] “Desendeudas nos queremos,” Ni Una Menos Collective, June 2, 2017.
[14] Ni Una Menos Collective, “How Was the March 8 International Women’s Strike Woven Together?,” Viewpoint Magazine, February, 2017.
[15] Amador Fernández-Savater, Marta Malo, Natalia Fontana and Verónica Gago, “The Strike of Those Who Can’t Stop: An Interview with Verónica Gago and Natalia Fontana,” Viewpoint Magazine, March, 2017.
[16] Precarias a la Deriva
[17] Precarias a la Deriva, “A Very Careful Strike: Four hypotheses,” Commoner: N. 11, Spring/Summer 2006.
[18] 9 Ni Una Menos Statement November 25, 2016
[19] Gago, “Bloquear y transformer.”
[20] Raquel Gutiérrez Aguilar, Horizonte Comunitario-Popular. Antagonismo y producción de lo común en América Latina. (Cochabamba: Sociedad Comunitaria de Estudios Estratégicas y Editorial Autodeterminación, 2015, pp. 89).
[21] among women
[22] #WeWantOurselvesAliveAndFree
[23] #WeWomenAreHereForEachOther,
[24] Ni Una Menos statement, March 8, 2017.